علی مزروعی، خبرنگار:از زمان آغاز به کار دولت سیزدهم اگرچه تلاش برای احیای توافق هستهای نیز تداوم پیدا کرد اما این امر نیز مورد تاکید قرار گرفت که دیگر قرار نیست تمرکز ایران صرفا روی مذاکره با غرب گذاشته شود. دائمی شدن عضویت ایران در پیمان شانگهای را میشود اولین گام بزرگ در راستای سیاست چندجانبهگرایی توصیف کرد. همزمان با این سیاست دیپلماسی منطقهای و افزایش روابط با همسایگان نیز در دستورکار قرار گرفته و نهایتا به توافق مهم ایران و عربستان انجامید. در تمام این مدت طرف غربی با امید به استیصال کشاندن ایران مدام با بهانهتراشی توافق بر سر احیای برجام را به تاخیر میانداخت. رویکرد چندجانبه تهران مانع از این شد که تعللهای منفعتطلبانه غرب، سیاستخارجی ایران را در همه زمینهها معطل نگه دارد. درمقابل غربیها طرف متضرر ماجرا بودند؛ چراکه سیاست فشارشان ناکام مانده و تهران علیرغم گشودن درهای دیگری از دنیا روی خود فعالیت هستهای صلحآمیزش را گسترش داد. توافق تهران و ریاض تصویر واضحی از انفعال غرب و افتادن ابتکار عمل بهدست ایران به جهان مخابره کرد. طرف آمریکایی هم که از مذاکرات احیای برجام کنار گذاشته شده بود بار دیگر در مذاکرات منطقهای بین ایران و عربستان نیز دور زده شد. واشنگتن در توجیه این انفعال اما سعی کرد خود را طرف مطلع از ماجرا نشان دهد. در همین راستا نیز باربارا لیف، معاون وزیر امور خارجه آمریکا بعد از آنکه تهران و ریاض توافق خود را علنی کردند در گفتوگویی گفت: «آمریکا بهطور فعالانه سعودیها را تشویق میکرد تا با ایرانیها تعامل کنند.» معاون وزیر خارجه درحالی مدعی تشویق فعالانه میشود که تا پیش از اعلام علنی توافق، آمریکاییها هیچ اظهارنظری در تشویق این امر نکرده بودند. در ادامه نیز کاخسفیدنشینان ترجیح دادند با سکوت و انفعال حداکثری توافق شکلگرفته را نادیده بگیرند. این مسیر اما چیزی نبود که قادر به تداوم آن باشد. بعد از توافق با عربستان بهطور پیوسته دیگر کشورهای عربی نیز ترجیح دادند روابط خود با ایران را به مرحله دوستانهتری ارتقا دهند و حتی روند توافق بین ایران و مصر نیز با واسطهگری عراق آغاز شد. دستاوردهای این توافقات برای ایران چیزی نبود که صهیونیستها و نیز جریان ضد برجامی و رادیکال آمریکا بتوانند آن را نادیده بگیرند. درنتیجه دولت آمریکا که از کوچکنمایی توافق شکلگرفته ناتوان بود رویکرد دیگری را در پیش گرفت تا بتواند توافق را در چهارچوب منافع خود صورتبندی کند. در همین راستا چهرههای رسانهای همچون علی واعظ که تا چند روز پیش توییت تهدیدآمیز به زبان فارسی میزدند، بهیکباره تغییر موضع 180 درجهای داده و پروژه رسانهای حمایت از توافقات منطقهای ایران را در دستورکار قرار دادند. علی واعظ، مدیر برنامه ایران در گروهبینالمللی بحران و ولینصر مشاور ارشد اسبق فرستاده ویژه آمریکا در امور افغانستان و پاکستان در مقاله مشترکی که برای فارین افرز نوشتند سعی کردهاند توافقی را که آمریکا هیچ نقشی در آن نداشته در راستای منافع آمریکا صورتبندی کنند تا بتوانند انفعال و ناتوانی کاخسفید در جلوگیری از ایجاد توافق بین تهران و ریاض را توجیه کرده و از خشم جبهه ضد ایرانی علیه دولت ضعیف بایدن بکاهند.
بعد از توافق تهران-ریاض، واشنگتن آچمز شد اما به روی خودش نیاورد
در شرایطی که دیگر خبری از ناآرامیهای ایران نبود و جریانات اپوزیسیون به جان یکدیگر افتاده بودند تا هرکدام سهم بیشتری از مبارزات سهماهه توییتریشان را برای کارفرمایان فاکتور کنند، ایران و عربستان با اعلام توافق نهایی برای عادیسازی روابط دوجانبه، هم اپوزیسیون ترحمبرانگیز و هم دولتهای غربی بهظاهر حامی آنها را به شوک عمیقی فرو بردند. به فاصله کمتر از یک هفته هم واکنش گسترده کشورهای عربی و اسلامی بود که به تیتر اخبار تبدیل شد. از شورای انتقالی جنوب یمن، وزارت خارجه بحرین، وزارت خارجه مصر، مشاور سیاسی رئیس امارات، وزارت خارجه کویت، وزارت خارجه سودان و البته حکومت اردن که تا پیش از این طی هفت سال گذشته شمشیر را برای ایران از رو بسته بودند و حتی در مقاطعی با نزدیک شدن به تلآویو، برای تهران شاخ و شانه کشیده بودند، حالا برای ایران پیام تبریک میفرستادند و اظهار امیدواری کردند این توافق، زمینهساز حفظ و تداوم ثبات در غرب آسیا شود. در ادامه با جدی شدن اخبار مبنی بر تمایل کشورهایی مثل اردن و مصر برای عادیسازی دوباره روابطشان با ایران میشد حدس زد چه اتفاقات بزرگی در حال رقم خوردن است که درنهایت بین بازیگران منطقهای، تنها منافع رژیمصهیونیستی را تهدید میکرد. در ادامه با تداوم روند مثبت روابط ایران و کشورهای عربی، شاهد دراز شدن دست دوستی همان دولتها به سمت حکومتی بودیم که میلیاردها دلار برای ساقط کردنش هزینه کرده بودند؛ جمهوری عربی سوریه. علاوه بر دراز شدن دست دوستی پایتختهای عربی به سمت دمشق برای ازسرگیری روابط دوجانبه و بازگشایی سفارتخانهها و حضور بشار اسد در اجلاسیههایی مثل نشست سران اتحادیه عرب، تعدیل مواضع دولتهایی مثل ترکیه بود که جلب توجه میکرد. در جدیدترین نمونه آن هم شاهد برگزاری نشست چهارجانبه وزرای امور خارجه ایران، روسیه، سوریه و ترکیه در مسکو بودیم. نشستی که بعد از سالها تلاش ناموفق همهجانبه دولت اردوغان برای سرنگونی بشار اسد درنتیجه جنگ داخلی سوریه برگزار میشد و نشان از آن داشت که سوریه این بار حضورش در مذاکرات چهارجانبه را در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ترکیه، به آنکارا هدیه داده است. هدیهای که اردوغان شاید حتی بتواند از رهگذر آن و تامین نظر آن بخش از جامعه ترکیه که مخالف تفکرات شکستخورده توسعهطلبانه رجب طیب اردوغان است، او را در جایگاه ریاست جمهوری این کشور باقی نگه دارد. همه این تحولات منطقهای درحالی طی دو سه ماه اخیر درحال رقم خوردن است که آمریکا، بازیگری که در سالهای نه چندان دور، بدون اذنش سنگی در کشورهای عربی جابهجا نمیشد، حالا جز تماشا کردن نقش دیگری در این اتفاقات ندارد.
تلاش مضحک برای ارائه روایت پیروزمندانه از شکست بزرگ
دعواهای سیاسی و جناحی در آمریکا بر سر چگونگی توافق یا عدم توافق با ایران امری است که باعث شده دولتمردان آمریکایی بارها مواضعی متناقض اتخاذ کنند تا از حساسیتهای احتمالی بکاهند. دلیل اتخاذ مواضع متناقض چهرههای رسانهای همچون علی واعظ را نیز شاید بتوان همین امر توصیف کرد. او که در توئیت چند روز پیش در راستای سناریوی تهدید ایران از آغاز شدن فعالیتها برای مکانیسم ماشه گفته بود در مقاله خود برای فارنافرز عدم احیای برجام را شکستی برای بایدن توصیف و علت این شکست را ناتوانی در همسو کردن کنگره توصیف میکند. او در این باره مینویسد: «دو سال از زمانی که جو بایدن، رئیسجمهور کنونی آمریکا تلاش خود را برای احیای برجام آغاز کرد، میگذرد. اما بهرغم امیدهای زیاد، بایدن هنوز نتوانسته برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام را احیا کند. تا حدودی میتوان گفت این شکستی برای دولت بایدن بهحساب میآید. در مذاکرات اولیه، بایدن در تحتفشار قرار دادن کنگره برای حمایت از یک طرح بحثبرانگیز سیاست خارجی، آن هم در زمانی که به حمایت کنگره از برنامههای سیاست داخلی خود نیاز داشت، مردد بود.» در شرایطی که سیاستمداران آمریکایی بارها با اتهامزنی درمورد فعالیتهای هستهای ایران بهرهبرداری سیاسی و افکار عمومی جامعه خود را ملتهب کردهاند اعتراف به شکست نمیتواند پاسخ قانعکنندهای به مساله باشد. این انفعال زمانی بیشتر خود را نشان میدهد که ایران با دستیابی به توافقات منطقهای با کشورهایی مثل عربستان ناتوانی سیاستهای واشنگتن در منطقه را نیز به تصویر بکشد. دولت آمریکا که در هر دو پروژه یعنی احیای برجام و توافقات منطقهای خود را شکستخورده و بیرون از ماجرا میبیند و علیرغم تهدیدات مکرر توانایی ورود به فاز تقابل نظامی را نیز ندارد، ترجیح داده توافقات منطقهای را بهنحوی صورتبندی کند که انگار قرار است از دل آن مهار برنامه هستهای ایران حاصل شود. چنین صورتبندی بدونمبنا و استدلالی صرفا با این هدف مطرح می شود که انفعال دولت ناتوان آمریکا در افکار عمومی مبهم باقی نماند. علاوهبر دلواپسان آمریکایی و صهیونیستی که تاکنون با مترسک برنامه هستهای ایران ترسانده شدهاند یک گروه دیگر هم نسبت به افزایش تعاملات منطقهای و جهانی ایران نگران است؛ اپوزیسیونی که در ماجرای اتفاقات سال گذشته حذف ایران در عرصه بینالملل را هدف قرار داده بودند، اکنون توافقات حاصلشده بین ایران و سایر کشورهای منطقه را بهضرر خود دیده و انفعال اروپا و آمریکا در همراهی با ایده خود را نیز به معنی شکست پروژهاش ارزیابی کرده و طبعا نسبت به سیاستهای واشنگتن معترض خواهند بود. دولت آمریکا با انفعال خود و نیز با تلاش برای از سرگیری مذاکره با ایران نشان داده که به پروژه براندازی را شکستخورده میداند، درعینحال واشنگتن همچنان میخواهد از اپوزیسیون بهعنوان یک اهرم فشار بر ایران در میز مذاکرات بهره ببرد، به همین دلیل باید پاسخی برای آرام کردن آنها آماده کند. پاسخی که ولی نصر و علی واعظ در پایان متن خود به بیربطترین شکل ممکن آن را ارائه میدهند.
ابطال مکانیسم ماشه
اگرچه آمریکاییها تلاش دارند با ارائه روایتی جعلی از توافق تهران و ریاض انفعال خود در برابر لولوبمب هستهای ایران را توجیه کنند اما مانور رسانهای که بهویژه در یک دهه اخیر علیه برنامه هستهای صلحآمیز ایران انجام شده است باعث میشود کاخ سفید نتواند به این راحتی و با ارائه یک پاسخ نامربوط از کنار ماجرا بگذرد. به همین دلیل نیز راهکارهایی مثل تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه نهتنها کارگشا نبوده بلکه باعث میشود ایران فعالیت هستهای خود را سرعت بخشد. این فرآیند نیز آوردهای جز نمایان شدن هرچه بیشتر انفعال آمریکا در برابر ایران نداشته و در ادامه پوشالی بودن تهدیدهایی همچون گزینه نظامی را نیز عیانتر از گذشته به تصویر میکشد به همین جهت نیز علی واعظ به فاصله چند روز از توییتی که درمورد احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه زده بود تغییر رویه داده و در فارینافرز مطلبی مینویسد که کاملا نگرانی آمریکا از گسترش فعالیت هستهای ایران را به تصویر کشیده و جالب اینجاست که در این مقاله آمده است توافق منطقهای بین ایران و ریاض حتی در جهت مهار سرعت فعالیتهای هستهای ایران نیز میتواند کارگشا باشد. این مطلب این سوال را ایجاد میکند که اگر آمریکا مطابق ادعای واعظ و نصری در راستای مهار برنامه هستهای ایران با توافق تهران و ریاض موافق بوده است پس چرا باید در رویکردی متناقض به سراغ فعالسازی مکانیسمی برود که نتیجهاش احتمالا غنیسازی بیشتر ایران خواهد بود. تناقض در مواضع طرف آمریکایی نشان میدهد کاخ سفید توان عملیاتیسازی گزینهای به اسم مکانیسم ماشه را نداشته و از آن صرفا در حد یک اهرم فشار استفاده میکند. با کنار رفتن گزینه تهدید تنها دو مسیر دیگر برای واشنگتن در مواجهه با برجام وجود دارد. کاخ سفید یا باید مسیر فعلی را ادامه داده و بدون اینکه برای احیای برجام تلاش کند مرگ آن را نیز اعلام نکرده و همچنان سکوت را ترجیح دهد. این امر در شرایط عادی بهراحتی میسر نخواهد بود؛ چراکه ایران نیز فعالیت هستهای خود را تداوم بخشید و همزمان با گشودن درهای دیگری مسیر سیاست خارجی خود را هموار خواهد کرد. در چنین شرایطی دولت دموکرات آمریکا نمیتواند نسبت به انتقادات جبهه ضدایرانی متشکل از صهیونیستها، جمهوریخواهان و براندازان که شاهد افزایش روزافزون قدرت ایران هستند منفعل بماند. چنین شرایطی ایجاب میکند که دولت آمریکا برای توجیه انفعال انبوهی از رسانههای و چهرههای رسانهای همچون علی واعظ و ولی نصر را بسیج کرده تا در راستای تئوریزه کردن انفعال قلمفرسایی کرده و برای دموکراتها زمان بخرند. کافی نبودن این پویش رسانهای متناقض کاخ سفید را ناچار میکند تا به مسیر احیای برجام نیز بیشتر توجه کرده و به دنبال فتح باب مذاکره با ایران باشند.
آیا احیای برجام تنها گزینه آمریکاست؟
آنچه درمورد تلاش احتمالی آمریکا برای فتح باب مذاکره با ایران گفته میشود با توجه به سابقه مذاکراتی که در سال 91 بین دو کشور انجام شد امر نامحتملی به نظر نمیرسد. تیرماه سال ۹۱ یک تیم ۴ نفره به سرپرستی علیاصغر خاجی، معاون وقت وزیر خارجه عازم عمان میشوند تا برای تثبیت حق غنیسازی ایران در دیداری محرمانه با جیک سالیوان، مشاور اصلی هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا به مذاکره بنشینند؛ مذاکراتی که سلطان عمان برای شکلگیری آن وساطت کرده بود. حال بعد از حدود ۱۲ سال بسیاری از دعواها بین دو کشور به نقطه شروع بازگشته و برخی مذاکرات غیرمستقیم با واسطه برخی کشورهای منطقه از جمله عمان برای حل منازعات ایجاد شده است. در سفری که امیرعبداللهیان، وزیرخارجه کشورمان اخیرا به عمان داشته چهرههای نامآشنای مذاکره مستقیم با آمریکاییها یعنی علیاصغر خاجی نیز حضور داشته است. این حضور باعث شده تا شائبه شکلگیری میز مذاکره با طرف آمریکایی به واسطهگری عمان قوت بگیرد. این شائبه بهویژه با اخباری که برخی رسانهها اخیرا درمورد سفر علی باقری، معاون سیاسی وزارت خارجه و مسئول تیم مذاکرهکننده ایران به عمان منتشر کردهاند تقویت شده است. شکلگیری میز مذاکره با طرف آمریکایی به این معنی است که علاوهبر خارج شدن گزینهای به نام فعالسازی مکانیسم ماشه از دستورکار آمریکا کاخ سفید گزینه حفظ وضع موجود را نیز کنار گذاشته و همچنان برای احیای برجام بهعنوان تنها راه مواجهه با ایران تلاش میکند.
لطفا طوری تحلیل کنید که آمریکا منفعل بهنظر نرسد!
برای پرداختن به جزئیات تحلیل نوشتهشده توسط علی واعظ و ولی نصر درباره تحولات غرب آسیا و ارتباط آن با روند گفتوگوهای ایران و 1+5 لازم است کمی به عقب برگردیم. به روزهایی که میشد به راحتی تغییر لحن مقامات دولتهای غربی درباره اتفاقات داخل کشور را لمس کرد. بعد از برقراری آرامش در خیابانهای ایران و نیست و نابود شدن رویای دور و دراز جریانات ترحمبرانگیز اپوزیسیون که با «انقلاب» خوانده شدن تحرکاتشان از طرف مکرون به یکدیگر فخر میفروختند، آرام آرام نوع مواجهه دولتهای غربی با ایران هم تغییر کرد. دیگر خبری از آن رجزخوانیهای پرتکراری که در مقطع اوج التهابات خیابانی از آنها میدیدیم و میشنیدیم نبود و البته ابایی هم نداشتند که بعد از فاصلهای دو، سه ماهه دوباره از درهای باز مذاکره و گفتوگو با ایران بر سر مسائل هستهای صحبت کنند. دقیقا در همان مقطعی که غربیها بهطور کلی پروژه براندازی در پاییز 1401 را مواجهشده با شکستی تمامعیار میدیدند و دیگر قطعی شده بود جریانات اپوزیسیون هم موفق نشدهاند در فراخوانهای تجمع و پروژههای اعتصاب سراسری، مردم ایران را با خود همراه کنند تا اگر براندازی محقق نشد واشنگتن حداقل ابزار فشاری برای عقبراندن تهران در مذاکرات دستوپا کرده باشد، خبری شوکهکننده در مورد ایران، به تیتر یک رسانههای جهان تبدیل شد. خبری که مثل پتکی ویرانگر بر سر اپوزیسیون بینوا فرود آمد و بهقدری برایش سنگین بود که حداقل تا روزهای ابتدایی سال 1402 هنوز نفهمیده بود از کجا خورده! در ابتدای گزارش، به پیامدها و نتایج احتمالی توافق میانه اسفند 1401 ایران و عربستان و آثار آن بر روابط تهران با سایر پایتختهای عربی منطقه اشاره کردیم. از حجم بالای پیامهای مثبتی نوشتیم که از کشورهای خاص عربی میآمد. کشورهایی که در طول هفت سال پرچالش در روابط تهران و ریاض، شمشیر را برای ایران از رو بسته بودند و کمتر کسی فکرش را میکرد دوباره دست دوستی به سمت تهران دراز کنند. حالا و در چنین موقعیتی، دستگاه سیاست خارجی آمریکا باید طوری رفتار میکرد و موضع میگرفت که هم خود را از این اتفاق راضی نشان دهد، هم وانمود کند هر اتفاقی افتاده یا با هماهنگی آمریکا بوده، یا اگر بدون هماهنگی به نتیجه رسیده، بالاخره و درنهایت منافع آمریکا را تامین خواهد کرد. مقالهنویسی چهرههای ایرانی-آمریکایی نزدیک به کاخ سفید مثل ولی نصر و علی واعظ از این جهت اهمیت پیدا میکند. آنها باید توافق ایران و عربستان و اتفاقاتی مثل بازگشت دوباره سوریه به نشست سران اتحادیه عرب را طوری در مصاحبهها و مقالاتشان تحلیل و البته روایت میکردند که مخاطب سنتیشان از هر زاویهای که به آن واقعه نگاه کند، منافع آمریکا را تامین شده ارزیابی کند!
به بیان دیگر با یک تحلیل پسینی حسابشده، صحنه را طوری تزئین میکنند که بعد از شنیدن روایت و تحلیلشان، وضعیت کاملا انفعالی آمریکا در پروندههای مشابه، به ذهن کمتر کسی خواهد رسید. همانطور که اشاره شد، حالا ولی نصر، از مشاوران سابق کاخ سفید در دولت اوباما و علی واعظ، مشاور فعلی تیم مذاکرهکننده آمریکا در وین، که هفته قبل با ادبیاتی تهدیدگونه نسبت به امکان فعال شدن مکانیسم ماشه از سوی غربیها به مذاکرهکنندگان ایرانی هشدار میداد، در مقاله مشترکشان در فارنافرز پیشنهادی تحت عنوان توافق بلندمدت به ایران ارائه کرده است! نسخه کامل مقاله در دسترس است اما شاید بتوان مهمترین نکاتش را آن قسمتهایی دانست که این دو نویسنده، ضمن مقصر دانستن ایران در به نتیجه نرسیدن روند مذاکرات، از پیشنهاد جدیدشان رونمایی میکنند و هرآنچه ایران در مواجهه با کشورهای عربی و بحث عادیسازی روابط اقدام کرده را در چهارچوب منافع ملی آمریکا تفسیر میکنند. مثلا در بخشی از این مقاله، ضمن اشاره به اینکه «برنامه هستهای تهران در حال حاضر پیشرفتهتر از همیشه است»، احتمالا برای اینکه مانع از برانگیخته شدن خشم لابیهای ضدایرانی شوند، میگویند: «حتی اگر مذاکرات از سر گرفته شود، بعید است که بتوان برجام را نجات داد. برنامه هستهای ایران آنقدر پیشرفته است که نمیتوان آن را با توافق برجام سال 2015، مهار کرد و فضای سیاسی در غرب برای مذاکرات معنادار، مساعد نیست.»
شاید بتوان مهمترین و البته پرزحمتترین قسمت مقاله ولی نصر و علی واعظ را بخش پایانی آن دانست. جایی که قرار است توافق ایران و عربستان و حتی اتفاقاتی مثل صف کشیدن دولتهای عربی برای برقراری دوباره رابطه با تهران و دمشق، مترادف با بخشی از پازل تامین منافع آمریکا در خاورمیانه معنا شود. به همین بهانه در این بخش از مقاله اینطور میخوانیم: «خوشبختانه، رویدادهای اخیر در خاورمیانه فرصتی برای این رویکرد جدید ایجاد کرده است. توافق ایران و آمریکا ممکن است امکانپذیر نباشد، اما از آنجایی که پادشاهیهای عرب حاشیه خلیجفارس روابط بهتری با تهران برقرار میکنند، آنچه زمانی غیرممکن بود - توافقی منطقهای که همزمان با نقشآفرینی ایران در شبهجزیره عربستان و برنامه هستهای آن مقابله میکند – اکنون کاملا قابل تصور است» و با یادآوری این مساله که توافق برجام قرار بود برنامه هستهای ایران را مهار کند، با چیزی تحت عنوان مهار «دائمی» ایران مواجه میشویم و میخوانیم: «این توافق میتواند بهطور دائم، نه بهطور موقت، برنامه هستهای ایران را مهار کند و ممکن است حمایت تهران از گروههای نیابتیاش در منطقه را کاهش دهد.» البته در پایان به احتمال زیاد با این منظور که مخاطب را بهطور حداکثری قانع کند که آمریکا در این میان نقش پررنگی داشته، اینطور مینویسد: «این مزایا توضیح میدهد که چرا، زمانی که ما چنین توافقی را در گفتوگو با سیاستگذاران در عمان، قطر، عربستانسعودی و حتی ایران پیشنهاد کردیم، بازخورد مثبت دریافت کردیم. مقامات کشورهای حاشیه خلیجفارس نشان دادند که درصورت حمایت ایالات متحده، از چنین توافقی استقبال خواهند کرد.»