زهرا محسنی فرد، جامعه شناس:چرا کتابخوان شدن برای یک جامعه مهم است؟ شاید نزدیکترین و کاملترین جواب به این سوال این باشد که چون یک جامعه به آدمهای متفکر نیاز دارد. به آدمهایی که قبل از هر اقدامی فکر کنند یعنی اگر مطلبی در جامعه میشنوند قبل از آنکه آن را باور کنند فکر کنند چه اسنادی برای این خبر وجود دارد و سپس بر مبنای اینها واکنش نشان دهند. جامعه نیاز به افراد تاملگر دارد. کتاب برخلاف بسیاری از محصولات فرهنگی در جهان امروز که اصلا وظیفه آنها اغفالگری است در هدایت افراد جامعه موثر است. در نتیجه یک جامعه نیاز به افرادی دارد که اهل کتاب و مطالعه باشند چون فرآیند مطالعه و کتابخوانی افراد را به آدمهای اهل تامل و تفکر تبدیل میکند. این مهمترین دلیل ما برای ترویج کتابخوانی و تاکید بر خواندن است. خواندن که میگویم به معنای کلی پناه بردن به دامن کلمه است. کتاب خواندن یک مواجهه فعالانه است یعنی زمینه این را فراهم میکند که تخیل و تفکر کنید، کلمات زیادی را بشنوید و بهواسطه شنیدن آن کلمات فکر کنید. این موضوع درباره کودکان اهمیت صدچندان پیدا میکند. در نتیجه در عین اینکه ترویج فرهنگ کتابخوانی بسیار مهم است، ترویج فرهنگ کتابخوانی در بین کودکان و نوجوانان بسیار مهمتر است. اگر بخواهیم فرهنگ کتابخوانی ترویج داده شود باید به خیلی از عوامل توجه کنیم و صرف سرمایهگذاری نهادهای مختلف در این حوزه عامل کافی نیست، درواقع حمایت نهادهای مختلف دولتی عامل لازم است اما کافی نیست.
افراد بهواسطه کتابخوانی فکر کردن را یاد میگیرند
افراد بهواسطه کتاب خواندن، هم فکر کردن یاد میگیرند و هم آگاهیهای لازم را کسب میکنند. شهروند کتابخوان در میدانهای مختلف اجتماعی کمتر در معرض آسیب قرار میگیرد چون آگاهی و قدرت تفکر و تامل بیشتری را دارد. برای مثال یک کتاب خیلی معروف به نام «زیر نور ماه شیشهای» تجربه یک نوجوان معتاد است. نوجوانی که اعتیاد نداشته است و در یک واقعه سخت خانواده خود را از دست میدهد و اعتیاد به شیشه پیدا میکند و درنهایت از این دام جدا میشود. نوجوانی که این کتاب را خوانده است تجربه یک نوجوان دیگر را در قالب یک کتاب قوی و نه صرفا با یک زبان نصیحتگونه یاد میگیرد. این کتاب در قالب یک داستان بینظیر و قوی که همراه با نوجوان است و آن را باور میکند. یعنی با آن شخصیت همذاتپنداری میکند و انگار خود اوست. تجربه نوجوانی که این کتاب را خوانده در مواجهه با مساله اعتیاد با آن کسی که نخوانده متفاوت خواهد بود.
کتاب یک ویژگی خیلی مهم دارد آن هم اینکه امکان تجربه چیزهایی را برای شما فراهم میکند که نمیتوانید تجربه کنید. مثلا تجربه زندگی کردن در کشور دیگر، تجربه زندگی کردن در یک موقعیت دیگر و... حتی یک زمانهایی خواندن تجربههای مختلف در قالب کتاب، علاوهبر آگاهی فرد، امکان همدردی هم میدهد. در جامعهای که آدمها میتوانند کتاب بخوانند و تجربههای همدیگر را از طریق کتاب درک کنند حتما مواجهه متفاوتی خواهند داشت و روند دوقطبی شدن جامعه هم متفاوت میشود.
افراد با خواندن کتاب، امکان تجربه چیزهایی را پیدا میکنند که در خارج از قالب کتاب برای آنها فراهم نمیشود مثل تجربههایی که خطرناک است. مثلا کتابی را درباره فردی میخوانید که خیلی چاق است. ممکن است هیچوقت این میزان چاق نشوید ولی میفهمید او چه میگوید چون گامبهگام و کلمهبهکلمه با او تصور و تخیل میکنید و با او همراه میشوید. کتابها تجربههایی را فراهم میکند که شما ندارید. شاید شما هیچگاه نتوانید به کشور آفریقا بروید ولی با یک کتاب میتوانید به آن سفر کنید. بالاخره بخشی از آگاهی در کتاب تامین میشود و دانشی را به شما منتقل میکند. البته اینها در مواردی است که فرض کنیم کتابی که میخوانیم بسیار خوب و استاندارد است وگرنه کتاب بد هم میتواند همه اینها را از بین ببرد.
نکته دیگر این است که صرف کتاب خواندن مهم نیست پیشنهاد من به همه مخاطبان حوزه کتاب و کسانیکه میخواهند کتابخوانی را شروع کنند این است که با کتاب، مواجهه نمایشی نداشته باشند یعنی اینطور نباشد کتاب بخوانند تا افراد به آنها بگویند بهبه شما آدم کتابخوانی هستید! کتاب را بر مبنای نیازی که داریم باید بخوانیم و این نیاز در همه ما متفاوت است. هر کودک، هر نوجوان، هر مرد و زنی بر مبنای نیازهای خود باید بگردد و کتابهای خوب ویژه خودش را انتخاب کند و بخواند. مواجهه با کتاب باید آن چیزی باشد که به آن نیاز داریم. مثلا اینکه ما نیاز داریم تاریخ کشور و منطقه خود را بدانیم و بشناسیم.
مهمترین رسالت دولت حمایت از ناشران معتبر است
نفع جامعه در این است که مردم کتابخوانی داشته باشند و به نظر من مهمترین کاری که نهادهای فرهنگی باید انجام دهند نگه داشتن کتاب بهعنوان محصولی است که میتواند در سبد همه خانوارهای ایرانی باشد. کتاب آنقدر گران شده که عملا بخشی از جامعه ایران ممکن است نتوانند آن را خریداری کنند. به نظر من مهمترین رسالتی که دولت دارد حمایت از ناشران معتبر، خوشنام و صاحب سبک و سالم حوزه نشر است. از آنها باید حمایت شود. نباید حوزه نشر به حوزه تجاری تبدیل شود، وقتی ناشر میخواهد یک کتابی را چاپ کند باید به این فکر کند این کتاب میتواند برای جامعه و فردی که آن را میخواند مفید باشد، نه اینکه فکر کند این کتاب میفروشد یا خیر. متاسفانه الان فضای نشر به این شکل است که ناشر ناگزیر است به مساله فروش کتاب بیش از محتوای آن فکر کند.
در نتیجه اولین وظیفه دولت این است که به فکر نگه داشتن کتاب برای همه افراد جامعه باشد و میتواند این کار را از طرق مختلف انجام دهد. علاوهبر حمایت از ناشران باید کتابخانههای مختلف تقویت شوند. باید نهادهای مختلف امکان قرار دادن کتاب را برای همه بچههای ایرانی فراهم کنند، نهفقط بچههایی که درکلانشهرها زندگی میکنند. آنها باید از نهادهای واسطی که در این میان ترویج کتاب خوب خواندن را میکنند، حمایت کنند. من با خیلی از این نهادها در این حوزه کار میکنم. اینها همیشه گرفتار بودجه هستند. این خیلی ناراحتکننده است که یکسری اتفاقات خوب در حوزه فرهنگ کتابخوانی لنگ بودجه است.
جامعه ما کتاب خواندن را بهعنوان توانمندی محسوب نمیکنند
مساله دیگر اینکه در جامعهای زندگی میکنیم که یکسری آدمها بدون اینکه هیچ توانایی داشته باشند، درآمد کسب میکنند و تبدیل به قهرمان میشوند. یک نفر صبح در اینستاگرامش عکس میگذارد که من از خواب بیدار شدم. بعد عکس میگذارد که این صبحانه من است. این به نظر شما توانمندی دارد؟ هنری دارد؟ کتابی خوانده است؟ تحصیلاتی دارد؟ روزانه ده برابر کسی که دکترا دارد و توانمندی زیادی دارد و کتابهای فراوانی خوانده کسب درآمد میکند. این یک سازوکار اجتماعی است و باید فرآیندی طراحی شود که به افرادی دارای دانش و اطلاعات، وزن بدهند. یعنی در موقعیتهای مختلف طوری باشد که طرف بگوید اگر کتابخوان شوم در آینده میتوانم موقعیت شغلی خوبی یا موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشم. مساله نوجوان الان مرئی شدن و دیده شدن است. شما نمیتوانید به نوجوان بگویید دیده نشوید! باید این زمینه فراهم شود که نوجوان با چیزهای سالم، خوب و ارزشمند خود را مرئی کند یعنی بهواسطه کتاب این کار را انجام دهد، نه بهواسطه طور خاصی از لباس پوشیدن یا غذا خوردن یا فعالیتهایی که عملا نیاز به توانمندی ندارد و هر کسی میتواند انجام دهد. این سازوکار کلان است. الان وضعیت تمام آدمهای خیلی کتابخوان جامعه را ببینید. اینها در موقعیت مطلوب و خواستنی به سر میبرند؟ آیا موقعیت شغلی بهتری کسب میکنند؟ سرمایه مادی بیشتری دارند؟ سرمایه نمادین بیشتری دارند؟ خیر. سرمایه فرهنگی دارند ولی سرمایه فرهنگی نیست که بتواند به انواع سرمایههای دیگر تبدیل شود. این موضوع مساله تاثیرگذاری است. این بر فرهنگ کتابخوانی یک کشور اثر میگذارد. افراد الان برنامههای تلویزیونی را نگاه میکنند و میببینند چه کسانی در تلویزیون قهرمان هستند. در برنامههای استعدادیابی چقدر کتابخوانی در مقابل چیزهایی که استعداد محسوب میشود مطرح شده است؟ آواز خواندن، ورزش کردن، تردستی کردن و... حتما استعداد است و توانمندی محسوب میشود. اما آیا در این برنامهها شخصی را آرودند که بگوید من کتاب خواندم؟ این موضوع قابل تامل است. وقتی دختربچههای ورزشکار میآیند قابل تحسین است. من نمیگویم اینها نباشند میگویم کتاب هم کنار اینها باشد. آدمهای جامعه ما کتاب خواندن را بهعنوان توانمندی تعریف نمیکنند. خیلیها این سوال را میپرسند که کتاب بخوانند تا چه شود؟ کتاب خواندن چه فایدهای برای من دارد؟ این باید تبیین شود. کتاب خواندن زمینه کمتر آسیب دیدن فرد را فراهم میکند و این کافی است ولی این مساله باید در رسانه هم ضریب داده شود، در تصمیمگیری کلان هم ضریب داده شود، نهادهای واسط کتابخوانی، نهادهای خصوصی و عمومی از ناشر تا معلم و آن کسی که ارزیابی کتاب میکند نباید مواجهه تجاری و اقتصادی با کتاب داشته باشند. این برای فرهنگ جامعه ما خطرناک است.