میلاد جلیل زاده، خبرنگار:داستان کشمکشهایی که بین صداوسیما و شبکه نمایش خانگی وجود دارد، در چند ساله اخیر نظر تمام کسانی که کمابیش دنبالکننده اخبار فرهنگی و هنری کشور هستند را جلب کرده است. نهاد نظارتی صداوسیما که وظیفه نظارت بر تولیدات نمایش خانگی یا همان پلتفرمهای ویدئو به شرط درخواست را دارد، با نام ساترا شناخته میشود و از آنجا که صداوسیما خودش بهعنوان رقیب این پلتفرمها ارزیابی میشود این نظارت به نوعی ذیل قاعده «تعارض منافع» مورد نقد قرار گرفته است. یک کلیدواژه اصلی درخصوص این موضوع وجود دارد که عموما در بحثها گم میشود و توجه به آن است که اصل دعوا را روشن میکند و دلیل پیش آمدن خیلی از تعارضات را توضیح میدهد. آن کلیدواژه «کنترل» است. حتی اگر نظارت صداوسیما بر شبکه نمایش خانگی پذیرفته شود، چیزی که نمیتواند پذیرفته شود، کنترل یک رقیب بر سایر رقبا است. تلاشی که صدا و سیما در حال حاضر میکند به نوعی با هدف تحت کنترل قرار دادن رقبا و احتمالا هدم و محو آنهاست؛ نه یک وظیفه نظارتی ساده، چنین چیزی در هیچ جای قوانین ما تابهحال پذیرفته نشده مگر اینکه در آینده برای آن قانون جدیدی وضع شود. طی همین مدتی که بین ساترا و پلتفرمهای نمایش خانگی کش و قوس وجود داشت، صداوسیما سعی میکرد از ابزار نظارتیاش برای کنترل استفاده کند. به عبارتی آنها از مرز نظارت فراتر میرفتند و قصدشان مهار کردن بود. از این لحاظ صداوسیما هر بار و در هر فراز از ماجرا به نوعی به سد موانع قانونی خورد و هر بار تلاش کرد با توسل به یکی از نهادهای حاکمیتی و یکی از قوای سهگانه، موضوع را جلو ببرد که عمدتا ناکام ماند. چرا صداوسیما در این زمینه چنانکه میخواهد به اهدافش نمیرسد. اگر بحث صرفا بر سر نظارت بود، ساترا و مدیران سازمان صداوسیما تا این اندازه در رسیدن به اهداف غاییشان ناکام نمیماندند؛ ولی حالا که بحث درباره کنترل است، باید توجه داشت که چنین چیزی مستلزم یک تغییر راهبرد کلان در حکمرانی است؛ چیزی که بعید به نظر میرسد تمایلی به آن وجود داشته باشد. بهعبارتی کلیت دستگاه حکمرانی باید به این نتیجه برسد که بهطور کل همه پلتفرمها را تعطیل کند و فقط به صداوسیما اجازه بدهد که فعال بماند. تلاش فعلی صداوسیما در مسیر تحقق چنین وضعیتی پیش میرود و اعطای امکان کنترل به ساترا، نهایتا همین نتیجه را در پی خواهد داشت. صداوسیما تنها وقتی میتواند از بدنه حکمرانی امکان کنترل پلتفرمها را بگیرد که نتیجهگیری و تصمیم نهایی در قوه عاقله حکمرانی، محو و نابودی همه این پلتفرمها شده باشد.
این ریسک هولناک و ویرانکنندهای است و به دلیل ضعف عیان رسانه ملی در کیفیت محصولاتش که طی سالهای اخیر روزبهروز بیشتر رخ مینماید؛ چنین کاری به مثابه تقدیم تمام مخاطبان بالقوه این پلتفرمها به رسانههای برونمرزی یا زیرزمینی خواهد بود. از همین رو آنچیزی که صداوسیما با ابزار ساترا دنبال آن است، یعنی کنترل بر پلتفرمها که ظاهرا با هدف نهایی حذف و از میدان به در کردن آنها پیگیری میشود، چیزی نیست که راهبرد کلی حاکمیت باشد. اصرار مدیران رسانه ملی بر این موضوع نتیجهای جز ایجاد دردسر برای رقبایش نخواهد داشت و نهایتا نمیتواند آنها را متوقف کند. بازگشت صداوسیما به وظیفه نظارتیاش چنانکه معقول و قابل پذیرش باشد، به این دعوا خاتمه خواهد داد اما در حال حاضر شاهد چنین چیزی نیستیم. وقتی قوه قضائیه یک ادعای صدا و سیما را رد میکند، آنها سراغ مجلس میروند و وقتی از مجلس دست خالی برگشتند، سراغ دولت میروند و آن هم اگر کارگر نیفتاد، سر از نهادهای دیگری مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی درمیآورند.
عدم توجه مدیران صداوسیما به حاکمیت قانون است که این تقلاهای بیثمر و البته پرهزینه را رقم میزند. قانون به شما وظیفه نظارت بر محتوا را محول کرده، نه کنترل محتوا، چه رسد به کنترل بر امر تولید. اخیرا پلتفرم جدیدی به مجموعههای فعال در کشور اضافه شده که محصولاتش را بهصورت مجانی و بدون دریافت حق اشتراک ارائه میدهد و از طریق پخش آگهی و زیرنویس و امثال آن کسب درآمد میکند. این همان چیزی بود که محدوده سنتی و موقعیت سوقالجیشی صداوسیما نسبت به سایر پلتفرمها را تعیین میکرد. صداوسیما در حال از دست دادن دانهبهدانه سنگرهاست ولی رخ دادن تمام این اتفاقات باعث نمیشود که مدیران آن برگردند و در کیفیت تولیداتشان بازنگری کنند. در عوض تلاش آنها برای حذف رقبا را شاهد هستیم که این تقریبا امری محال است. آنها به جای رقابت در پی بهدستآوردن کنترل بر رقبا هستند حال آنکه درصورت استقرار فکر و ایده و مدیریت صحیح، بالا بردن کیفیت محصولات صداوسیما امری ممکن به نظر میرسید و حذف دستوری و دلبخواه رقبا، چنانکه اشاره شد، امری محال.