دی‌ماه جشن تولد این مرد بود. مردی که نخبگان مطرود جهان را به ایران آورد و تحریم فرهنگی این خاک خموش را شکست. یاران نادر محفلی تدارک کرده بودند و شمعی بر مزار مراد خود افروختند. بر سر مزار، یکی از دیپلمات‌های سابق وزارت‌خارجه می‌گفت: «افسوس که قدر نادر را در صداوسیما ندانستند و او را رئیس یا معاون سازمان نکردند.» به‌نظرم اصلا شأن او این نبود.
  • ۱۴۰۲-۰۲-۰۹ - ۲۳:۴۵
  • 00
نورآفرین افقی نو

ایمان نجیبی:دی‌ماه جشن تولد این مرد بود. مردی که نخبگان مطرود جهان را به ایران آورد و تحریم فرهنگی این خاک خموش را شکست. یاران نادر محفلی تدارک کرده بودند و شمعی بر مزار مراد خود افروختند. بر سر مزار، یکی از دیپلمات‌های سابق وزارت‌خارجه می‌گفت: «افسوس که قدر نادر را در صداوسیما ندانستند و او را رئیس یا معاون سازمان نکردند.» به‌نظرم اصلا شأن او این نبود. نادر طالب‌زاده رئیس ‌صداوسیماساز بود؛ کوچک می‌گرفت و اتابک می‌داد. شاگردپروری مرام بزرگان است اما حاج‌نادر مربی‌پرور بود. «بزرگ بود و از اهالی امروز، و با تمام افق‌های باز نسبت داشت.» او که از صیدهای روح‌الله بود، تا «در شهر خاموشان ندا آمد که برخیز» بی‌درنگ و حاضر یراق «به‌سان همنوردانی که در افسانه‌ها گویند» با ریگ صحرا و موج دریا پویه و مویه کرد و از غرب عالم بازگشت تا چامه و چکامه‌ای بسراید و پیغامی را برساند؛ مبشرا و نذیرا. نادر، سکاندار رسانه‌ غرب‌ستیز و تکاور کارکشته‌ نبرد رسانه‌ای جبهه‌ انقلاب بود. با تفنگ دوربین‌داری بر دوش، قریب‌به 40 سال، نه در سایه و سنگر که در عیان و علن به سرتاپای هژمونی جبهه صهیونی تاخت. از قدغن‌ها حرف زد، به پشت‌پرده‌ها پرداخت و دست دوزوکلک‌بازان رسانه‌ها را در «راز» و «عصر» رو کرد.
او یک‌تنه به‌جای همه بود؛ یکی مرد جنگی که با نظام سلطه‌ سفله درآویخت. شومن‌های شوم شریر شقی سینمای روشنفکری هرچقدر که با غرب معاشقه و مماشات می‌کردند و روی سن جشنواره‌های هالیوودی گل می‌گرفتند و بوسه شاباش می‌دادند و نشتری بر شرف شیرمردمان می‌زدند، عوضش او در «هالیوودیسم» جبران می‌کرد. سربازان روشن‌روانش را از گوشه‌گوشه‌ عالم فرامی‌خواند و با یک ارتش فرهیخته بین‌المللی، دیکتاتوری سینمای صهیونیستی را بی‌حیثیت می‌ساخت و سمپاشی رسانه‌هاشان را خنثی و رسوا می‌کرد. حکیم درباره‌ برخی فرموده است:
جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ. این بشارت تمجیدآمیز پروردگار در حق خورشیدروحان و روشنگران است. نادر نورآفرین افقی نو بود. او همواره اولین کلنگ‌ها را کوفته و با هر فیلمی که ساخته، فیلمسازانی را به راهی و افقی نو کشانده و معبری را گشوده و گوشی دست دوستان نوجو داده است. از همان‌روز که بر خاک بوسنی بوسه زد و خنجرهای نهاده بر حنجره خونی شقایقان را به تصویر کشید تا وقتی بشارت منجی را از سطور مستور برنابا به پرده و پیش چشم‌ها آورد، از ابتدا تا اکنون فانوسی فراروی نوجویان بود. فانوسی ایزدی که خصمان و رقیبان هرچه پف کردند تا شعله‌اش را خاموش کنند بیشتر ریش خود را سوختند. من این فراز زندگی او را بارها مرور کرده‌ام: وقتی خانه‌‌باغ پدری‌اش را مصادره می‌کردند، کفش‌های عروسی همسرش را هم بردند. همسرش می‌گفت: «من زار می‌زدم اما نادر خم به ابروش نیاورد.» چطور می‌شود که ما امروز برای تعویق حقوق بازنشستگان چندبار رگ‌های گردن‌مان را مقابل انقلاب به حجت قوی می‌کنیم اما او اینقدر صبور و شکور بود؟ الم. أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ.
آیا مردم گمان می‌کنند که اگر از آمریکا برگشتند و گفتند به اسلام خمینی ایمان آوردیم رهایشان می‌کنیم و دیگر امتحان‌شان نمی‌کنیم؟ او آزمونش را پس داد و سربلند و روسفید بیرون رفت.
آنقدر گفت تا تحریم شد و باز آنقدر گفت تا حرمت تحریم را شکست. «افق نو» و «عمار» شاهدند که نه از دشنام دشمنان دریغ داشت و نه از دلداری دوستان. هرجا گرهی در کار شاگردان می‌دید همچو باد بهاری گره‌گشا بود و در حمایت‌شان حمیت می‌ورزید و اعتبار و دینار وسط می‌گذاشت. معلمانه و مشفقانه فیلم‌ها را تشویق می‌کرد و اندک نقاط و نکات نیک را به کارگردان‌ها می‌نمود تا دلگرم‌شان سازد. صاحب این قلم، یک‌سالی که از رحلت حاج نادر می‌گذرد با بسیاری از یاران او مصاحبه کرده است تا گلدسته‌های سرخ از خاطرات خوشبو را به خیل علاقه‌مندانش ارمغان کند. در سراسر گفت‌وشنودها یک ویژگی متواتر بیان می‌شد: «نادر کشف‌وشهودی بود.» گویی او در پی چیزی است. چیزی که از چشم غافلان غایب است. چیزی که در خاکریزها باید با دوربین ۳۵ میلیمتری ثبت می‌شد تا برای آیندگان بماند. از وقتی به دره شیلر مریوان می‌رود و مستند والعصر را می‌سازد تا وقتی سفر کرمان و کردستان رهبری را تصویربرداری می‌کند، تا جاهای کمی دورتر، در سوریه، در هند، در صربستان و آلمان و ایتالیا، در همه‌ این سال‌ها از سر جنونی سرشتی در جست‌وجوی چیزی ا‌ست که نادیدنی ا‌ست و در تور انکشاف نمی‌افتد. دوست عکاس دیرینش، آقا رضای برجی، برایم می‌گفت که حاج‌نادر شش ماه در ایتالیا دنبال گمشده‌ای که نمی‌دانست چیست بر سر موتور چشم می‌گرداند. شاید سر پژوهشگر خواندن او در پیام تسلیت رهبری را باید در همینجا جست.
بعد از درگذشت بزرگان، همیشه بحث جایگزینی گرم است. کی خلیفه‌ خلف او می‌شود؟ پاسخ راسخ «هیچ‌کس» است؛ جای او بی‌تصدی ‌است. ما همیشه در سوگ سروران در پی وارث صالحی هستیم تا او را بر تخت نیابت بنشانیم و جایش را پر کنیم و داغ خود را سبک سازیم. حالا بعد از 30 سال می‌فهمیم هیچ‌کس ولیعهد سیدمرتضی نشد. دریغا که جای آن چشم‌های نیلگون نیز پر نمی‌شود. رهروان او باید به‌‌قدر وسع بکوشند تا جای خود را پیدا کنند و راه بشیر منجی را بشیروار ادامه دهند که فرمود: «نیکی به‌جای یاران فرصت شمار یارا.»

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱