ادبیات اردوگاهی به تایید بسیاری از کارشناسان، انسانی‌ترین گونه ادبی در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. ادبیاتی که ترسیم‌کننده بیم‌ها و امیدها، اشک‌ها و لبخندهای انسانی در بند است که از همه امکانات زندگی محروم شده و در پیش چشم خود دیواری بلند می‌بیند؛ دیواری که او را از جهان خارج جدا و به یک نقطه از زمین پرت کرده است. دیواری که می‌توان آن را نمادی از حسرت‌ها، آرزوها، غم‌ها و... دانست. 
  • ۱۴۰۲-۰۲-۰۶ - ۲۳:۲۲
  • 00
روایتی از امید در «جهنم تکریت»
روایتی از امید در «جهنم تکریت»

ادبیات اردوگاهی به تایید بسیاری از کارشناسان، انسانی‌ترین گونه ادبی در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. ادبیاتی که ترسیم‌کننده بیم‌ها و امیدها، اشک‌ها و لبخندهای انسانی در بند است که از همه امکانات زندگی محروم شده و در پیش چشم خود دیواری بلند می‌بیند؛ دیواری که او را از جهان خارج جدا و به یک نقطه از زمین پرت کرده است. دیواری که می‌توان آن را نمادی از حسرت‌ها، آرزوها، غم‌ها و... دانست. 
طی چهار دهه اخیر و با شکل‌گیری ادبیات دفاع مقدس در ایران، عناوین متعددی در قالب ادبیات اردوگاهی منتشر شده که تعدادی از آنها به دلیل داشتن خاطراتی تکان‌دهنده، نثر قوی نویسنده، روایتی ناب از جنگ و... توانسته‌اند در میان مخاطبان جای خود را باز کنند. کتاب‌هایی که شرایط ویژه یک انسان را در موقعیتی به ظاهر آرام، اما بحرانی روایت می‌کند؛ موقعیتی که مشخص نیست تا چه زمانی به طول خواهد انجامید. 
کتاب «جهنم تکریت» ازجمله این آثار است که به تازگی چاپ دهم آن از سوی انتشارات سوره مهر در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. کتاب که به قلم مجتبی جعفری نوشته شده، روایتی است از روزهای اسارت نویسنده در زندان‌های مختلف بعثی‌ها. 
نویسنده در مقدمه کتاب خود درباره چرایی انتخاب «جهنم تکریت» توضیح داده و نوشته است: نام دوران اسارت را «جهنم تکریت» گذاشته‌ام که دلایل آن را در متن کتاب می‌یابید، اما لازم می‌دانم توضیح دهم که در این بیان سعی کرده‌ام تا هم با خویشتن، امانت و صداقت را رعایت کنم و هم با شما. دانستن بسیاری از آنچه که می‌نویسم، برای شما لازم نیست ولی حفظ امانت و به‌کارگیری صداقت، ارزشی بالاتر از آن دارد تا بخواهم در بازنگری حوادث دوران «جهنم تکریت» روی حقایق پرده افکنم و تنها وقایعی را بازگو کنم که برایم باعث ایجاد حسن نیت‌ها شود. 
جعفری در خاطرات خود اطلاعات دقیقی از اردوگاه‌های عراقی و وضعیت اسرای ایرانی در زمان جنگ و پس از اعلام آتش‌بس در اختیار خواننده قرار می‌دهد و دردها و مرارت‌های سال‌های اسارت خود و دیگر دوستانش را بیان می‌کند. او تلاش کرده خاطرات را به‌گونه‌ای به نگارش درآورد که در عین حفظ استنادات خاطره و پایبندی به اصول خاطره‌نویسی، اثر، جنبه‌ داستانی خود را حفظ کند و خواننده تصور کند چیزی بین داستان و خاطره می‌خواند. 
او درباره چرایی ثبت خاطراتش می‌گوید: «همیشه نوشتن نحوه‌ زندگی دوره‌ اسارت برایم اهمیت و جذابیت داشت، چون این نوع زندگی از ذهن مردم فاصله دارد. به همین دلیل سه ماه بعد از آزادی نوشتن را آغاز کردم و تقریبا دو سال طول کشید. بعد از نگارش اثر همه‌ افراد هم‌اردوگاهی‌ام در اسارت آن را خواندند و کار کامل شد.» 
در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم: «خورشید آرام‌آرام داشت در دامنه مغرب پنهان می‌شد که در محل دژبانی شهر بغداد توقف کردیم. تقریبا هشت ساعتی بود که در راه بودیم. تنها یک توقف در پمپ بنزین داشتیم و آنجا فقط حاج آقا عباسی توانست قضای حاجتی بکند و بقیه مثل مار به خود می‌پیچیدند. سرانجام اجازه عبور داده شد. با سرعتی کم، وارد شهر بغداد شدیم. هوا کاملا تاریک شده بود. از خیابان باریکی شبیه خیابان لاله‌زار تهران گذشتیم و از زیر یک پل بزرگ هوایی، وارد پادگانی که معروف به الرشید بود، شدیم. 
بعد از عبور از چند خیابان، داخل پادگان، از دروازه کوچکی که میان دیوارهای بلندی قرار داشت عبور کردیم. اتوبوس وارد محوطه جدیدی به نام زندان الرشید شد. بعد از اینکه از مقابل دو محوطه مشابه رد شدیم، ما را از اتوبوس‌ها پیاده کردند. در این دو محوطه، تعداد قابل‌توجهی انسان با لباس‌های عجیب‌وغریب وجود داشتند. ابتدا فکر کردم عراقی‌اند، بعد متوجه شدیم اسرای ایرانی اینجا زندگی می‌کنند!
از اتوبوس که پیاده می‌شدم، زیاد متوجه نبودم. یک سرباز عراقی که کنار در ایستاده بود، محکم پشت گردنم کوبید. نزدیک بود زمین بخورم. به سختی خودم را کنترل کردم و از کنار خیل عظیم اسیرانی که از ترس، سرها را لای پاهایشان فرو برده بودند، عبور کردم و جلوی یک ساختمان قدیمی که کمی بزرگ‌تر از اتاق العماره بود، نشستم...»  

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰