هنوز زمان دور و درازی از سال‌هایی که صداوسیمای جمهوری اسلامی بخشی از زیست روزمره مردم ایران بود، نمی‌گذرد. اگر کمی حافظه خود و خاطرات دو دهه اخیر را مرور کنیم به‌راحتی تصاویری از گذشته را بازیابی خواهیم کرد با رنگ‌وبویی آغشته به خاطراتی که تلویزیون برای ما ساخته بود.
  • ۱۴۰۲-۰۲-۰۴ - ۲۳:۴۵
  • 00
چرا صداوسیما فرزندان خود را می‌بلعد؟
چرا صداوسیما فرزندان خود را می‌بلعد؟

آراز مطلب زاده، خبرنگار:هنوز زمان دور و درازی از سال‌هایی که صداوسیمای جمهوری اسلامی بخشی از زیست روزمره مردم ایران بود، نمی‌گذرد. اگر کمی حافظه خود و خاطرات دو دهه اخیر را مرور کنیم به‌راحتی تصاویری از گذشته را بازیابی خواهیم کرد با رنگ‌وبویی آغشته به خاطراتی که تلویزیون برای ما ساخته بود. اوج این خاطره‌سازی هم به مناسبت‌هایی از قبیل نوروز، رمضان و... بازمی‌گردد که تلویزیون در قامت عضوی محبوب از خانواده‌ها درکنار مردم ایران حاضر می‌شد و کلیت آن دوره زمانی را تحت‌‌الشعاع قرار می‌داد. از ابداعاتی از قبیل طنزهای 90 شبی که محصول افرادی از قبیل مهران مدیری، سروش صحت و رامبد جوان بودند تا سریال‌های رمضانی که بخشی از آنها با نام رضا عطاران گره خورده بود و بخشی دیگر با نام سیروس مقدم و همچنین سریال‌های شبانه تابستانی که با محوریت زیست و معضلات جوانان روی آنتن می‌رفتند و عمدتا هم ساخته حسین سهیلی‌زاده بودند، همگی گواهی هستند بر موفقیت صداوسیمای در زمینه گروه فیلم و سریال. 
برنامه‌سازانی از قبیل محمدرضا شهیدی‌فرد، احسان علیخانی، فرزاد حسنی، منصور ضابطیان، فریدون جیرانی و رضارشیدپور هم هرکدام به‌تنهایی تداعی‌کننده حجم انبوهی از برنامه‌های درخشان در تاریخ صداوسیما هستند که حتی تا نیمه‌های دهه 90 هنوز می‌شد رد و نشانی از آنها را در قاب تلویزیون دید. اما ناگفته پیداست که اکنون در مواجهه با تلویزیون نه‌تنها هیچ خبری از این اسامی نیست، بلکه بازپخش یک قسمت از این سریال‌ها یا اشاراتی به این برنامه‌ها عمدتا با چالش و ممیزی‌هایی مواجه می‌شود، لذا اکنون در مواجهه با صداوسیما صرفا می‌توان با توسل به یک مثال، حقیقی‌ترین توصیف را ابراز کرد. اکنون صرفا می‌توان گفت صداوسیما به شهری باشکوه، محبوب و زیبا می‌ماند که به‌واسطه بلایی طبیعی یا انسانی، با خاک یکسان شده و نه‌تنها از شکوه و شمایل درخشانش هیچ خبری نیست، بلکه غربتِ کنونی آن جز تلخی، ترحم و اندوه چیزی به بار نمی‌آورد. هدف از همه این توصیفات و قیاس‌ها طرح این پرسش است که چرا صداوسیما، فرزندان خود را می‌بلعد؟
واقعیت امر این است که صداوسیما با عملیاتی انتحارگون علیه خود، تمام فرزندانش را یا علیه خود شورانیده یا در بهترین حالت به جنگی سرد بین خودش و هنرمندان دامن زده است. در هر دو حالت می‌توان ادعا کرد انس و الفت بین هنرمندان و تلویزیون به رویایی دست‌نیافتنی بدل شده است. ریشه این قبیل وقایع در چیست؟ چالش‌ها و نزاع‌هایی را که صداوسیما مسبب پدید آمدن آنها علیه هنرمندان بوده می‌توان برآیند نگرشی ایدئولوژیک دانست که این نهاد در سال‌های اخیر به مراتب مصرانه‌تر اتخاذ کرده است. به زبان ساده‌تر، در سال‌های اخیر صداوسیما به‌شدت سیاست‌زده شده است؛ سیاست‌زدگی به این معنا که چینش مدیران و مسئولان سازمان از یک گرایش سیاسی، منجر به تدبیر همه امور از منظر همان گرایش شده و این درحالی است که رسانه‌ای با یدک کشیدن عنوان ملی، اساسا نمی‌تواند در خدمت یک گرایش سیاسی باشد. این گرایش سیاسی در سال‌های اخیر چنان تمام ارکان سازمان را تسخیر کرده که تقریبا تمام کانال‌های اصلی و فرعی تلویزیون تریبون اعلام منویات و آرمان‌های آنها شده است. مساله زمانی شدت می‌گیرد که این گرایش سیاسی، پوییدن و کاویدن طبیعی جامعه را که در فضاهای مختلف می‌تواند منجر به تغییر سلایق، علایق، گرایش‌ها و... بشود، اساسا به‌رسمیت نمی‌شناسد و هرچقدر جامعه از سلایق سابق خود فاصله می‌گیرد، صداوسیما بیشتر به محافظه‌کاری، یکدستی و چهارچوب‌های خود اصرار می‌ورزد. اساسا صداوسیما باید در تناسب با جامعه باشد و هرگونه عقب ماندن از مسائل، دغدغه‌ها و موضوعات گرم جامعه، می‌تواند به بحران منجر شود. بحرانی که از آن حرف می‌زنیم سال‌هاست که به‌مثابه خطری مهلک بر جان سازمان افتاده است. سیاست‌زدگی مدیران و مسئولان سازمان مانع از این می‌شود که این نهاد گرایش‌هایی را که در بطن جامعه درباره موضوعاتی از قبیل حجاب، فضای مجازی، سیاست داخلی و خارجی وجود دارد و از قرائت سازمان متفاوت است به ‌سمیت بشناسد و به آن تریبون بدهد. به زبان بهتر می‌توان گفت یک جریان سیاسی همیشه خود را در موقعیت مبارزه سیاسی-انتخاباتی تعریف می‌کند و از این روی دائما درحال جدال و نزاع با قرائت‌هایی مختلف در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است که آنها را دربرابر خود می‌بیند. درحالی‌که ساحت رسانه ملی با انتخابات تفاوت دارد و عملکرد باید متناسب با شأن این رسانه باشد که رسالتش ملی بودن است. اتخاذ گرایشی جناحی، مدام دوقطبی تولید می‌کند، خود مدافع یک قطب می‌شود و طرف دیگر را که بخشی از جامعه هستند به مجادله دعوت می‌کند و حتی در مواقعی به استهزا هم می‌کشاند! تراژدی بلعیدن فرزندان سازمان هم برآمده از همین وضعیت است. واقعیت امر این است که وقتی هدف محقق کردن گرایش‌های جناحی است، صداوسیما انتظار دارد هنرمندان هم تماما در خدمت همین منویات باشند. این درحالی است که خیلی از هنرمندان بنابر هر دلیلی نسبتی با این منویات جناحی ندارند و به‌شکل پادگانی حاضر به تبعیت بی‌چون‌وچرا از این اوامر نیستند، لذا سازمان با ارزش‌زدایی از سرمایه‌هایی که خود آنها را ساخته، به‌راحتی آنها را کنار می‌زند و گمان می‌کند می‌تواند بدیل‌هایی برایشان بتراشد. تجربه سال‌های اخیر نشان می‌دهد که چقدر این بدیل‌ها آبکی از آب درآمده‌اند و بیش از جاذبه، دافعه به بار آور‌ه‌اند. حقیقت آنجا تلخ‌تر می‌شود که سازمان نمی‌خواهد بپذیرد درحال جنگ با سایه‌هاست. صداوسیما می‌خواهد برنامه‌هایی بسازد که هنرمندان سابقش تن به ساختن آن نمی‌دهند و مخاطبان سابقش هم تن به تماشایش نمی‌دهند، لذا در وهمی تلخ می‌خواهد هنرمند و مخاطب را از نو خلق کند و آنقدر در این توهم مُصر است که حاضر است همه‌چیز را ببلعد! 

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰