میلاد جلیل زاده، خبرنگار:هم ایرادات و اشکالات واضح است و هم اینکه نمیشود از کنارشان گذشت یا حل آنها را به آینده موکول کرد؛ اما مدتهاست که هیچ تغییر مثبتی رخ نداده و نمیدهد. چرا چنین است؟ چه کسی باید تغییر را مطالبه کند؟ با چه ابزاری میشود هسته سخت موانعی که بر سر راه اصلاح هستند را شکافت و آب روشن تغییر و تحول را جاری کرد؟ درباره این قضیه آمارگیری رسمی و فراگیری انجامنشده اما بهطور شمی میشود ادعا کرد که بین تمام نهادهای بزرگ حاکمیتی یا حتی خصوصی و نیمهخصوصی ایران، دو مورد بیشتر از همه زیر ضرب نقد هستند و صف ناراضیانشان بزرگتر از بقیه است؛ خودروسازی و صداوسیما. درمورد صداوسیما ممکن است به نظر برسد که این همه نارضایتی به دلیل قرار داشتن زیر و بم این نهاد در ویترین رسانه رخ میدهد. به عبارتی چون این مجموعه بیشتر در چشم است، نقادیها و نارضایتیهای بیشتری را هم برانگیخته، اما اتفاقا قضیه را میشود از آن سو دید؛ یعنی وقتی یک نهاد یا یک مجموعه یا یک سازمان تا این اندازه محل نقد و اعتراض قرار گرفته، واقعا عجیب است که نهتنها هیچ تغییر مثبتی نکرده، بلکه همه منتقدان و آدمهای ناراضی مرتب شاهد بدتر شدن اوضاع آن هستند. پس وقتی صحبت از صداوسیما میشود، از مرحله آگاهسازی مردم نسبت به کمبودها یا حقوق تضییعشدهشان عبور کردهایم و با معضلی علنی که روی اعصاب اکثر همان مردم راه میرود طرفیم. حدسهای خوشبینانه درمورد آینده این سازمان مرتب کمتر میشوند و همان موارد معدود هم غلط از آب درمیآیند و برعکس، هر پیشبینی بدبینانهای دربارهاش درست از آب درمیآید. دیگر نقد منفی از عملکرد چنین مجموعهای آنقدر راحت و فراگیر شده که چپ و راست، خودی و غیرخودی، متخصص و عامی، هرکس هر نقدی به آن بکند، احتمال درست درآمدنش خیلی بالاتر از فنیترین دفاعیات از جانب حرفهایترین مدافعان سازمان صداوسیما است. به قدری لکه سیاه ایرادات بزرگ شده که تیرها و نیزهها هر طور پرتاب شوند، به هدف میخورند.
یکی از پیشبینیهای تلخ این بود که صداوسیما نتواند از فرصت نوروز ۱۴۰۲ و تقارن آن با ماه مبارک رمضان برای جذب حداکثری مخاطبان و ریختن آبی بر آتش ذهنهای ملتهب جامعه استفاده کند که همین هم شد. حتی ساعت پخش برنامهها را درست رعایت نکردند یا به عبارتی بدترین تصمیم را در این مورد گرفتند و ظاهرا باجی که باید به چند گروه خاص داده میشد، مهمتر از رضایت قاطبه مردم بود. وقتی امتداد رویههای غلط یک مجموعه تا این اندازه طولانی شود و همه نقدها به دیوار بیمحلی بخورد، باید برگشت و در موضوعاتی که اساسیتر و ریشهایتر هستند، بازنگری کرد. مگر میشود همه ایران بفهمند صداوسیما افت کیفی هولناکی را هم در بخش خبر و تحلیل و هم در حوزه سرگرمی تجربه کرده و خود مدیران سازمان متوجه این موضوع نشوند؟ دفاع جانانه مدیران سازمان از غلطترین تصمیمها و واضحترین ایرادات کیفی مجموعه تحت امرشان، بیمنطقتر از آن است که بتوان آنها را جزء باورهای حقیقی گویندگانش حساب کرد.
اساسیتر که به موضوع نگاه کنیم و از نقد فلان برنامه و فلان سریال به ساحتی کلیتر برویم، طبیعتا خواهیم پرسید که آیا مدیران صداوسیما اساسا عزم و نیتی برای اصلاح این امور بدیهی دارند یا نه؟ اگر چنین عزم و نیتی وجود داشت، حتی در ناکارآمدترین وضعیت مدیریتی، لااقل ممکن بود درصدی از آن نیات محقق شود یا لااقل حرکت به سمت اصلاح امور را میشد دید اما اینطور که پیداست، مدیران صداوسیما چنین دغدغههایی ندارند. درباره دلایل چنین وضعی میشود بحثهای مستوفایی کرد اما بههرحال چنان شده که یکسو مردم هستند و از صداوسیما ناراضی و سوی دیگر مسئولانی که در مجلس و دولت نشستهاند و سالهاست حتی کلمهای از زبان مرتبطترین افرادشان نسبت به افت کیفی تولیدات صداوسیما چیزی شنیده نشده است.
به قدری از دهان مسئولان کشور در این زمینه حرفی بیرون نمیآید که وقتی محمود احمدی بیغش، نماینده مردم شازند در مجلس به توییتر میآید و خطاب به رئیس صداوسیما چند جمله انتقادی مینویسد، همین موضوع ارزش خبری پیدا میکند و خیلی از رسانهها آن را پوشش میدهند. بیغش مینویسد: «صداوسیمای پیمان جبلی نماد عینی واپسگرایی محض و پراندن مخاطب است.» و مثال میزند که «شب عید بزرگ مسلمانان است! ۵۰ شبکه تلویزیونی و رادیویی، اما دریغ از یک برنامه شاد و مخاطبپسند! جناب پیمان، بهخدا که درد بیپیمانی و زخم بیعقلی دارید.»
این اما یک موضعگیری نادر است و از نظر اکثر مردم بعید است که کسان دیگری از نمایندگان مجلس یا مقامات دولتی، موضعگیریهایی شبیه به آن را تکرار کنند. عمده مسئولان دولتی و نمایندگان مجلس به فکر این هستند که صداوسیما با آنها همسو باشد و به نقد و مچگیری ازشان نپردازد. گاهی هم توقع دارند که رادیو یا تلویزیون تبدیل به تریبونی برای تبلیغ اقدامات آنها شود. مردمی که در سوی دیگر ماجرا هستند و نسبت به صداوسیما منتقدند، چه ابزاری برای فشار آوردن به این مجموعه و محقق کردن مطالباتشان دارند؟ اگر لحن اخبار یا تحلیلهای صداوسیما منصفانه نبود یا به دغدغههایی که مردم داشتند نمیپرداخت، اگر فیلمها، سریالها، مسابقات و برنامههای گفتوگومحور یا هر سرگرمی دیگری در این رسانه واقعا ضعیف بود و نمیشد حتی با اغماض برای پر کردن وقت ازشان استفاده کرد، اگر صداوسیما با تبلیغات بازرگانی پرتراکمی که بسیاری از اوقات معلوم میشود پشت سفارشدهندگانش شک و شبهههای مالی فراوانی هست، اعصاب مخاطبی که خواسته چرخی در شبکهها بزند را به هم ریخت و در کل، اگر این مجموعه ملی بهواقع در تراز ملی ظاهر نشد و بخشهایی از مردم احساس کردند نسبت به سهمشان از این دارایی عمومی امانتداری نشده است، چگونه و با چه ابزاری میتوانند به صداوسیما فشار بیاورند که در مسیر درست حرکت کند؟ آنها غیر از اینکه قهر کنند و تلویزیون را نبینند، چه کاری از دستشان برمیآید؟ مردم اگر چنین کنند، خودستاییهای بیانتهای صداوسیما و حتی آمارسازیهایش این افت مخاطبان را گردن نمیگیرد.
در 10 سال گذشته چند ثانیه در صداوسیما نقدهایی نسبت به افت کیفیت کارهای خود این سازمان دیده یا شنیده شده؟ این توقع زیادی به نظر میرسد؟ چنانکه در سالهای اخیر عادتمان دادهاند، حتی در ذهن خودمان هم توقع مواردی از این دست را نداریم اما زمانی بود که موفقترین سریالهای تلویزیون در برنامههایی که خود تلویزیون تولید و پخش میکرد، توسط منتقدان حرفهای نقد میشد و حتی گاهی بیرحمانه از آنها ایراد میگرفتند؛ حالا اما نهتنها از چنین چیزهایی خبری نیست، بلکه در هر تاکشو و مسابقهای، مجریها میهمانان را در رودربایستی میاندازند که کلی درباره عشقشان به این برنامه صحبت کنند.
زمانی بود که معتبرترین مرجع همه مردم ایران برای دریافت اخبار، رادیو و تلویزیون ملی بودند اما حالا هر اتفاق مهمی که میافتد، تا مدیران محافظهکار سازمان از فکر طفره رفتن نسبت به اصل خبر بیرون بیایند، رسانههای فارسیزبان بیگانه برایش میزگرد تحلیلی هم گذاشتهاند. اگرنه در تمام موارد، لااقل در بخش عمدهای از اخبار، صداوسیما شکل روابطعمومی نهادهای مختلف حاکمیتی را پیدا کرده و سعی میکند سهم هرکدامشان را پرداخت کند؛ حالآنکه این مجموعه بزرگ و شاید بیش از حد بزرگ، متعلق به مردم است. شاید میبایست از همانها بخواهیم که ابزار رسیدن مردم به خواستههایشان شوند، یعنی از نمایندگان مجلس یا دولتیها این خواسته را مطرح کرد که نسبت به کیفیت تولیدات تلویزیون، مدیران این مجموعه را با سند و مدرک و تحلیلهای دقیق به چالش بکشند. آن هم نه چالشی که تنها جنبه نقادانه و ارشادی داشته باشد، بلکه از لحاظ حقوقی و اجرایی مدیران صداوسیما را مجبور به تغییر رویه کنند. ما مردم معمولی چارهای نداریم جز اینکه به دولتیها و مجلسیها یا احتمالا قضات و وکلا و دادستانهای دستگاه قضا بگوییم این مدیران صداوسیما به ما که عنایتی ندارند و بیشتر دنبال جلب رضایت شما هستند؛ لااقل شما رحمی به حال ما و اموال ما که در اختیار این سازمان درآمده بکنید و ازشان حساب بکشید.