علی فلاحی، خبرنگار:در هیاهوی اتفاقات پاییز سال گذشته بیشتر از همیشه جای خالی گفتوگوهای صریح و بیپرده حول مسائل اجتماعی و سیاسیای که ذهن جامعه را به خود مشغول کردهاند حس میشد. گرچه در سالهای پس از پیروزی انقلاب بارها در دانشگاهها و حتی رسانه ملی شاهد مناظرات و گفتوگوهای چالشی و مهمی بر سر سوالات اساسی جامعه آن زمان بودهایم، اما هرچقدر از آن روزها فاصله گرفتیم رفتهرفته چنین مناظراتی خصوصا در رسانه ملی تبدیل به تابو شدهاند. هرچند در اوج التهابات سال گذشته صداوسیما بهسمت برگزاری چنین گفتوگوهایی حرکت کرد، اما با آرام شدن فضای کشور ظاهرا از دید مدیران رسانه ملی نیاز به مناظراتی از این دست برطرف شده است و این روزها تقریبا شاهد همان صداوسیمایی هستیم که مدتها میشناختهایم. اما ماجرا در دانشگاهها کمی متفاوت است، بهنظر برخی تحلیلگران جریانی که در دو دهه گذشته خواسته یا ناخواسته بهدنبال سیاستزدایی از دانشگاهها بوده، توانسته بود تا حدود زیادی به هدف خود دست پیدا کند؛ اما مثل خیلی پدیدههای دیگر این مورد هم بعد از پاییز ۱۴۰۱ دستخوش تحولات جدی شد. هرچند خبر تجمعات و تحصنهای اعتراضی دانشگاهها بیشتر در فضای رسانهای کشور منعکس میشد اما در همان ایام روند برگزاری جلسات بحث و گفتوگو نیز در دانشگاهها شدت گرفته بود. روندی که بعد از تعطیلات نوروز نیاز به شتابگیری مجدد دارد و یکی از دانشگاههای خبرساز و پرحاشیه سال گذشته در این مورد پیشقدم شده است.
یکشنبه هفته گذشته دانشگاه شریف به مناسبت روز جهانی قدس میزبان مراسم رونمایی از مستند «وداع با اسلحه» بود. اما چیزی که خیلی از مخاطبان این برنامه را به سالن جابربن حیان دانشگاه کشانده بود مناظرهای بود که قرار بود بعد از اکران این مستند بین دو چهره سرشناس بهصورت مجازی برگزار شود. با حضور علی علیزاده و صادق زیباکلام که پیش از این بارها نظراتشان را در زمینه قضیه فلسطین بهصورت جداگانه شنیده بودیم انتظار میرفت شاهد بحث داغ و جنجالبرانگیزی باشیم. گرچه موضوع مناظره «راهبرد ایران در قبال فلسطین و رژیمصهیونیستی» تعیین شده بود، اما شاهد بحث پراکندهای بودیم که شاید بتوان گفت تنها نیمی از آن بهصورت مستقیم به موضوع اصلی مرتبط بود. علیرغم این پراکندگی میتوان بحثهای صورت گرفته را با اغماض حول دو محور اصلی بهحساب آورد.
اولین موضوع مورد بحث به ریشههای تاریخی شکلگیری رژیمصهیونیستی برمیگردد؛ صادق زیباکلام معتقد است برای تحلیل چرایی و چگونگی شکلگیری اسرائیل باید از مطالعه تاریخ چهار هزار سال پیش منطقه غرب آسیا و قوم یهود شروع کرد؛ زمانی که «ملت یهود» براساس حق خدادادی خود در سرزمین فلسطین ساکن شدند و آن را تصاحب کردند. بر این اساس یهودیان طبیعتا آنجا را وطن خود بهحساب میآورند و بازگشت به فلسطین را حق تاریخی خود میدانند. او همچنین معتقد است محدود کردن پیشینه تاریخ شکلگیری اسرائیل به سده اخیر میلادی، سادهسازی مساله بوده و این تقلیل را ناشی از «تئوری توطئه» جمهوری اسلامی میداند که برای ایجاد حس تقابل بین اسرائیل و اسلام دست به این تحریف زده است. درحالیکه بهنظر او یهودیان و مسلمانان سالها در کنار هم بهصورت مسالمتآمیز زندگی کردهاند و تقابل یهودیان با مسلمانان فلسطین صرفا از جهت بازپسگیری سرزمین مادری خود بوده است. زیباکلام مدعی است که این تحلیل خود را از تشکیل اسرائیل بهطور مفصل در کتابی به نام «تولد اسرائیل» توضیح داده است که در دو دولت گذشته مجوز چاپ این کتاب صادر نشده است. درمقابل علی علیزاده در ابتدا دو مقوله یهود و صهیونیسم را از هم جدا میکند و صهیونیسم را «فرقه»ای خاص از یهودیان قلمداد میکند و تعمیم پروژه شکلگیری رژیمصهیونیستی به کل یهودیان را اشتباه اول زیباکلام میداند. او همچنین اساسا مفهوم «ملت یهود» را مقولهای ساختگی میداند که در قرن نوزدهم و بیستم میلادی جهت هویتسازی بین یهودیان پراکنده درسراسر جهان ترویج شده است. او برای اثبات این مساله به کتاب «ابداع ملت یهود» نوشته شلومو زند، استاد تاریخ دانشگاه تلآویو و از بازماندگان حوادث جنگ جهانی دوم استناد میکند. او در این کتاب با بررسی تاریخ چندهزار ساله قوم یهود مفهوم «ملت یهود» را افسانهای ساختگی میداند. همچنین او این نوع نگاه را «نژادپرستانه» تلقی میکند و معتقد است این ملیتگرایی افراطی منشأ فجایع بسیاری در تاریخ جهان بوده است. سوالی که او براساس این نگاه ملیتگرایانه از زیباکلام میپرسد این است که با این استدلال چرا نباید بهدنبال بازپس دادن آمریکا به بومیان و ساکنان اولیه آن و مکزیک به آزتکها باشیم! نقد دیگری که او به نظریه زیباکلام وارد میکند نادیده گرفتن تاریخ حدود 30ساله بین تشکیل رژیمصهیونیستی و انقلاب اسلامی است. او معتقد است اگر نگاه زیباکلام به ریشه شکلگیری اسرائیل درست باشد و این رژیم هیچ تقابلی با اعراب و مسلمانان ساکنان منطقه نداشته است و جمهوری اسلامی ایران شروعکننده تنش و درگیری با اسرائیل بوده است پس نباید در بین سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۷۹ میلادی شاهد هیچ درگیریای بین اعراب و اسرائیل باشیم. درحالیکه تاریخ حاکی از اتفاقاتی است که کاملا برخلاف نظریه آقای زیباکلام است. محکمترین شاهد بر این تناقض جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر در بین سالهای ۱۹۵۶ و ۱۹۷۰ است. او که شخصیتی بهشدت ملیگرا بود، علیرغم اینکه مخالف اسلام سیاسی و جریان اسلامگرایی بود و حتی تقابلی جدی با گروه اخوانالمسلمین داشت دشمن درجه یک اسرائیل بود. مصر در زمان ریاستجمهوری او در کنار سایر کشورهای عربی مانند سوریه و اردن آغازکننده جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بود. حتی لبنان نیز که به تعبیر علیزاده روادارترین و مدرنترین کشور خاورمیانه بود، از حمله نظامی اسرائیل در امان نماند. علیزاده شکلگیری رژیمصهیونیستی را پروژه توسعهطلبانه صهیونیستها و نه یهودیان میداند. او همچنین معتقد است دولتهای اروپایی نیز برای حل مساله قدیمی تقابل یهودیان و مسیحیان در اروپا که سابقه آن به مدتها قبل از جنگ جهانی دوم برمیگردد، صهیونیستها را در این پروژه یاری کردند. او در پایان این بخش از مناظره بهدلیل عدمصدور مجوز نشر کتاب زیباکلام ابراز تاسف میکند و مدعی است درصورت چاپ این کتاب یک دانشجوی سال اولی هم میتوانست نقدهای بسیاری بر این کتاب وارد کند.
اما زیباکلام و علیزاده در بخش دوم مناظره که جنجالیتر از بخش اول آن بود بهطور صریحتر به تقابل جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل در طول ۴۴ سال گذشته پرداختند. سوالی که مطرح میشود این است که این تقابل و دشمنی از کجا نشات گرفته و کدام طرف و با چه انگیزهای شروعکننده این منازعه بوده یا حداقل نقش بیشتری در ایجاد و تشدید این تنش داشته است.
زیباکلام مدعی است که هیچیک از سران رژیمصهیونیستی، اعم از تفکرات مختلفی که داشتهاند و جناحهای مختلفی که نمایندگی میکردند، طی ۴۴ سال گذشته به دنبال نابودی جمهوری اسلامی نبودهاند و این سران جمهوری اسلامی بودهاند که از روز اول نابودی اسرائیل را هدف خود میدانستند. او مخالفت کشورهای غربی با پروژه هستهای ایران را ناشی از همین ادعا میداند. او چنین استدلال میکند که دنیا پر از کشورهایی است که فعالیتهای هستهای مشابهی نسبت به ایران دارند اما پروژه هیچکدام از آنها مانند ایران حساسیتبرانگیز نبوده و این حجم از مقابله با فرآیند توسعه هستهای ایران نسبت به هیچ کشور دیگری در دنیا صورت نگرفته و اتفاقا علت این برخورد شدید این است که هیچ کشوری به جز ایران اسرائیل را تهدید به نابودی نکرده است. زیباکلام این ادعا را که مخالفت غربیها با پروژه هستهای ایران صرفا ناشی از این است که با پیشرفت ایران مشکل دارند یک دروغ و تحریف بزرگ میداند که توسط مسئولان جمهوری اسلامی مطرح و ترویج شده است. او در ادامه نسبت جمهوری اسلامی برای اسرائیل را مشابه داعش برای ایران میداند و معتقد است همانطور که جمهوری اسلامی اعلام کرده بود اگر داعش به مرزهای ایران نزدیک شود مجوز مقابله با آن را خواهد داشت، اسرائیل نیز نمیتواند در مقابل کشوری که به تصدیق دوست و دشمن با ساخت سلاح هستهای فاصله کمی دارد و برای موجودیت اسرائیل تهدیدی بالقوه به حساب میآید و در یکی از میادین اصلی پایتختش روزشمار بزرگی برای نابودی اسرائیل قرار داده است سکوت کند.
با صورتبندیای که مطرح شد، زیباکلام جمهوری اسلامی ایران را تنها مقصر تنش و درگیری بین ایران و اسرائیل میداند. علیزاده در ابتدا ادعای اولیه زیباکلام را زیر سوال میبرد و ادعا میکند هیچیک از سران جمهوری اسلامی از زمان پیروزی انقلاب اعلام نکردهاند که به دنبال نابودی اسرائیل هستند بلکه نابودی را سرنوشت طبیعی اسرائیل بهعنوان یک رژیم آپارتاید قلمداد کردهاند. او نحوه طرح بحث زیباکلام را با اصطلاح «استدلال مرد پوشالی» توصیف میکند. این اصطلاح زمانی به کار میرود که بهطور مثال کسی از بین دلایل منتقدان خود ضعیفترین آنها را انتخاب کند و صرفا به آن پاسخ دهد؛ بهگونهای که انگار به تمامی نقدها پاسخ داده است. منظور او از به کار بردن این اصطلاح این است که ممکن است بعضا افرادی که در کشور صاحب تریبون بودهاند اسرائیل را به نابودی توسط جمهوری اسلامی تهدید کرده باشند اما چنین تهدیدی هیچگاه از جانب مسئولان رسمی جمهوری اسلامی صورت نگرفته است. او در ادامه ادعا میکند که تنش بین اسرائیل و ایران اساسا ربطی به تنازع بین اسلام و یهودیت ندارد و حتی دغدغه اسرائیل فراتر از جمهوری اسلامی است و با موجودیت کشوری با مختصات ژئوپلیتیکی ایران در منطقه مشکل دارد. او برای اثبات حرف خود به «طرح یینون» اشاره میکند. این استراتژی در سال ۱۹۸۲ توسط یکی از مشاوران آریل شارون، نخستوزیر سابق اسرائیل مطرح شد. استراتژی مطرحشده در این طرح این است که برای تضمین امنیت اسرائیل داشتن سلاح قوی و حفاظت از مرزهای خود کافی نیست و باید به دنبال ترویج تجزیهطلبی در بین کشورهای منطقه بود تا دیگر فرصت و توانی برای مقابله با اسرائیل برای آنها باقی نماند. واضح است که گسلهای قومیتی و مذهبی منطقه پیشزمینه مناسبی برای این طرح بودهاند و حمایت اسرائیل از داعش و گروههای تجزیهطلب کرد نیز در راستای همین طرح بوده است. پاسخ علیزاده به سوال زیباکلام مبنیبر علت مقابله شدید با پروژه هستهای ایران نیز این است که برای همگان روشن است که کشوری با مختصات استراتژیکی مانند ایران در صورت دستیابی به سلاح هستهای تبدیل به هژمون منطقهای خواهد شد که مهمترین کریدورهای جهان از آن عبور میکنند و سرشار از منابع نفت و گاز است و این اتفاقی است که غربیها و حتی کشورهایی مانند روسیه و چین نیز با آن مخالفند و اساسا اسرائیل در مقابله با پروژه هستهای ایران از نقش ناچیزی برخوردار است و اگر اسرائیلی هم وجود نداشت ابرقدرتهای جهان به همین میزان با توسعه هستهای ایران مخالف بودند. در ادامه زیباکلام به کمکهای مالی و تسلیحاتی ایران به گروههایی مانند حزبالله لبنان و حماس اشاره میکند و این کمکها را موید ادعای اولیه خودش مبنیبر آغاز تنشزایی از طرف ایران میداند اما علیزاده با ارجاع به «طرح یینون» اسرائیل را تهدیدی بالقوه برای موجودیت کشوری به نام ایران میداند و فعالیتهای نظامی ایران در سوریه و لبنان را اقداماتی لازم در پاسخ به استراتژی اسرائیل و در جهت حفظ امنیت ایران قلمداد میکند.
اگرچه دیدگاههای مطرحشده را شاید بارها با ادبیاتهای گوناگون از اشخاص متفاوتی شنیده باشیم اما صراحت این مناظره باعث شد تا نقاط تقابل این دو نوع نگاه به مساله اسرائیل بیشتر از قبل مشخص شوند و بهتر قابل مقایسه باشند، هرچند به تعبیر علیزاده برخی از این اختلافات پیش از آنکه ناشی از تفاوت ایدئولوژیها باشند، برخاسته از اختلافات در قرائت از حقایق تاریخی هستند. هرچند هردو طرف تا حدود خوبی مواضع کلی خود را درباره دو محوری که ذکر شد بیان کردند اما اگر روند مناظره طوری پیش میرفت که کمتر به حواشی غیرمرتبط با موضوع اصلی مناظره پرداخته میشد قطعا این مناظره سهساعته میتوانست بسیار پربارتر از چیزی که بود باشد.