حال شهر در صبح روز عید خوب است. ترکیب سکوت خیابان‌های خلوت و گام‌های آرام مردمی که ذره‌ذره دارند راهی مصلی می‌شوند، وقتی آمیخته شود با هوای بهاری، معجون دلپذیری می‌سازد که عیش روز عید را کامل می‌کند.
  • ۱۴۰۲-۰۲-۰۳ - ۲۳:۰۰
  • 20
روز رستاخیزِ جان

محمدصالح سلطانی، خبرنگار:اول صبح، همه‌چیز پاکیزه است. یک‌جور طراوت و نشاط در شریان‌های شهر نفس می‌کشد و آدم را سر ذوق می‌آورد. اگر این اول صبح، اول صبح عید فطر باشد که دیگر نور علی نور است. خیابان‌ها کم‌کم دارند به نور صبح عید روشن می‌شوند و من دارم تخته‌گاز می‌روم سمت خیابان فلسطین‌جنوبی، که راهی شویم برای نماز؛ نمازی که آن را جایی در نیمه‌های خرداد 1398 جا گذاشتیم و از پس رنج‌های پرشمار این سال‌های سخت، انتظار آمدنش را کشیدیم. 
 آبشار جواهر
حال شهر در صبح روز عید خوب است. ترکیب سکوت خیابان‌های خلوت و گام‌های آرام مردمی که ذره‌ذره دارند راهی مصلی می‌شوند، وقتی آمیخته شود با هوای بهاری، معجون دلپذیری می‌سازد که عیش روز عید را کامل می‌کند. هنوز ساعتی به آغاز مراسم مانده که می‌رسیم به مصلی. صف‌های نماز کم‌کم دارد قوام می‌گیرد و از یک طرف مقامات کشوری و لشکری دانه‌دانه وارد جایگاه ویژه می‌شوند و از طرف دیگر، فوج‌فوج مردمی که صحن مصلی را پر می‌کنند. تعداد «صف‌اولی‌ها» از یک صف بیشتر است و یک نفر مسئول نظم دادن به صفوف آقایان مسئول است. او از لحظه‌ای که یک مسئول وارد جایگاه می‌شود کنارش قرار می‌گیرد، جای او را در یکی از صفوف مشخص می‌کند، مُهری جلویش می‌گذارد و می‌رود سراغ نفر بعدی. گاهی هم مجبور می‌شود مسئولان را جابه‌جا کند. چشم از آقای کنترلچی مسئولان بر‌می‌دارم و عقب را نگاه می‌کنم. از اینجا که من ایستاده‌ام، صحنه‌‌ ورود مردم به مصلی عجیب دلنشین است. آدم‌ها لباس‌های شاد و رنگارنگ‌شان را برای امروز کنار گذاشته‌اند. زرد و نارنجی و سبز و آبی و سفید. برای ورود به محل نماز، آنها باید پلکانی طولانی را پایین بیایند و تصویر این‌همه آدم خوش‌رنگ که پله‌ها را به سمت میعادگاه نماز طی می‌کنند، حالم را خوش می‌کند. انگار کن آبشاری از یاقوت و فیروزه و زمرد و عقیق که می‌ریزد به دریای نماز عید. 
 یک جای خالی
هنوز دقایقی تا آغاز مراسم مانده و فعلا بلندگوها دارند با زیارت آل‌یاسین علی فانی خودشان را گرم می‌کنند. جایی در صفوف اول و چسبیده به نرده‌ها، یک سجاده خالی گذاشته‌اند با تصویری از قهرمان ملی ما. یادگاری حضور سردار‌سپهبد سلیمانی در نماز عید فطر است. جای خالی سردار پرتم می‌کند به گذشته. به نیمه خرداد 1398. آخرین‌باری که این مصلی میزبان نماز عید فطر بود. راستی از آن روز چقدر سپری شده؟ کمتر از چهار سال؟ باورکردنی نیست! این سال‌ها برای ما خیلی خیلی بیشتر از چهار سال گذشته. ما عمر درازی را جا گذاشتیم در آن روزها، مو سپید کردیم، غصه خوردیم و رنج کشیدیم. از ماجرای تلخ و آشوبناک آبان 98 تا شهادت جانسوز سردار سلیمانی که داغ سردنشدنی ملت ایران است؛ از تراژدی سقوط هواپیمای اوکراینی تا همه‌گیری وحشتناک کرونا و بلوای 1401. از درگذشت تلخ خانم مهسا امینی تا شهادت دردناک آرمان علی‌وردی و روح‌الله عجمیان. از جنگ ترکیبی سهمگین دشمن تا رستاخیز آرمان روح‌الله. همه اینها در چهار سال؟ ما از آن نماز تا این نماز چهار سال سخت را گذراندیم. اما ایستادیم. روی پای خودمان. فتنه کردند؟ به میدان آمدیم. بلوا کردند؟ ایستادیم. واکسن ندادند؟ ساختیم. و درنهایت اینجاییم. دوباره در میعادگاه بندگی یک ملت بااراده، یک ملت مقاوم. دوباره خیره می‌شوم به تصویر سردار بالای سجاده خالی. راستی که چقدر جای شما خالی است آقای حاج قاسم!
 ترنم نماز در طراوت یک هوای بهاری
هوا یک جور خوبی خوب است. از آن خوب‌های درست‌وحسابی بهار. نه گرم و نه سرد. نه آفتابش سوزان است و نه ابرش می‌بارد. معتدل معتدل است. رفته‌رفته ابرها هم کم می‌شوند و نیمه‌ابری دلچسبی در آسمان جان می‌گیرد. امسال جایگاه مراسم را کمی جلوتر از همیشه نصب کرده‌اند. احتمالا به خاطر ساخت‌وسازهای مصلی. ظاهر امروز مصلی با نماز قبلی توفیر اساسی کرده. گنبدش رنگ‌ولعاب گرفته و یک پرچم ایران بر بالایش دلبری می‌کند. مناره‌های مصلی هم سروشکل بهتری نسبت به قبل دارند. یک طاق خوش‌طرح هم جلوی گنبد است که جایگاه نماز را جلوی این طاق گذاشته‌اند. ردیف صف‌های جلو کم‌کم دارد پر می‌شود و خبرنگارهای صداوسیما از صفی به صف دیگر مشغول شکار سوژه‌اند که آقای مجری می‌رود پشت تریبون و حوالی ساعت 7 صبح، مراسم نماز عید را رسما آغاز می‌کند. اولین برنامه قرائت قرآن است و بعد اجرای یک گروه سرود نوجوان و بعد گروه هم‌خوانی طلاب که با عبا و شال یک‌دست خاکی‌رنگ جلوی جایگاه می‌ایستند و آیاتی از قرآن را همخوانی می‌کنند. آیه‌‌های آخر سوره آل‌عمران را انتخاب کرده‌اند و آیاتی از سوره انسان. وقتی شروع می‌کنند و به «ربنا اننا سمعنا منادی ینادی للایمان» می‌رسند، خاطره روزهای ماه رفته و سفره‌های افطار را زنده می‌کنند. آه که چقدر زود گذشت این میهمانی. 
برمی‌گردم و عقب را نگاه می‌کنم. آبشار رنگارنگ مردم هنوز دارد به صحن مصلی می‌ریزد. پشت سر ما بازیکنان یکی از تیم‌های پایه ملی فوتبال به‌صف شده‌اند. این را از لباس‌هایشان می‌فهمم و آن لوگوی «مجید» که نشسته کنار لوگوی فدراسیون فوتبال. پشت سرشان هم قطار جوانان و نوجوانانی‌ است که ایستاده‌اند تا لحظه ورود آقا را در چشم‌شان قاب بگیرند. البته که هنوز یک بخش اساسی از برنامه قبل از اقامه نماز باقی مانده. 
 تشویق و تکبیر برای مداح شجاع
نمی‌دانم از چه سالی باب شد، اما شعرخوانی حالا بخشی از سنت نماز عید فطر تهران است؛ سنتی که خیلی‌ها را منتظر می‌گذارد تا ببینند مداح مشهوری که امسال توفیق شعرخوانی در نماز عید را پیدا کرده قرار است چطور و با چه ادبیاتی درباره احوالات کشور حرف بزند. قرعه امسال به نام مهدی رسولی‌ است؛ مداح محبوب زنجانی که وقتی با دعوت مجری پشت تریبون می‌رود، خیلی‌ها سراپا گوش می‌شوند. رسولی مثنوی‌اش را با «سلامی چو بوی خوش آشنایی» آغاز می‌کند. چند بیت در فراق ماه مبارک رمضان می‌خواند و بعد به مرثیه تنهایی حضرت علی(ع) می‌رسد با این بیت که «الا کوفه! در حیرتم از مرامت/ علی داشتی، اشعری شد امامت» و در ادامه این فراز از مثنوی‌اش، به جنگ ترکیبی و تبلیغ و تخریب سازمان‌یافته دشمنان امیرالمومنین اشاره می‌کند. گوش‌ها کم‌کم تیز می‌شود و رسولی با بیت «الا ‌ای صف اولی در چه حالی؟/ ببین جای ما نیست پیش تو خالی؟» می‌رود سراغ اشاره به مسائل امروز کشور. رسولی ادامه می‌دهد و صدای تشویق مردم را از پشت سر می‌شنوم. چند بیت هم برای سردار کنار گذاشته. 
یکی بود روزی در این صف که جایش/ کنون خالی است و فقط خنده‌هایش
به قربان مردی که یار ولی بود/ همان که شهید صف اولی بود
صف اولی بود و با دلبری‌ها/ شدند عاشق او صف آخری‌ها...
رسولی ادامه می‌دهد و نبض مراسم را دست گرفته: «اگر از گرانی، گرانی/ شنیدیم از هر زبانی/ دوایش چه باشد؟ بگویم بدانی/ امید، عدل، اخلاص، همت، جوانی» رسولی که به بیت «اگر زخم امروز ما اقتصاد است/ نمک روی این زخم حتما فساد است» می‌رسد، صدای تشویق مردم به آسمان می‌رود. ابراز احساسات مردم به مثنوی رسولی آنقدر زیاد است که جایی میانه شعرخوانی مجبور می‌شود خطاب به مردم با لبخند بگوید: «می‌دونم می‌خواید ابراز احساسات کنید ولی من وقت ندارم.» بعد می‌رسد به فراز پایانی شعر و رجزخوانی برای رژیم‌صهیونیستی و تصویرسازی از روز آزادی قدس. اینجا صدای دست ‌‌زدن و الله‌اکبر گفتن مردم به هم می‌آمیزد؛ ترکیب دلنشین تشویق و تکبیر. 
 نماز میهمانان بهار
دقایق اندکی به ساعت 8 صبح مانده که مهدی رسولی تریبون را تحویل می‌دهد. ازدحام عکاس‌ها و فیلمبردارها به معنای نزدیکی ورود آقا است. چند دقیقه بعد اول سران نظام در صف اول قرار می‌گیرند و کمی بعد در میان شعارهای بی‌پایان مردم، آقا جلوی صف نمازگزاران می‌ایستند. خورشید جلوه‌گری‌اش در آسمان تهران را آغاز کرده که قامت می‌بندیم به نماز و دست برمی‌آوریم به قنوت. قنوت پشت قنوت. با دعایی که به اختصار تمام، کسب تمام خوبی‌های عالم و پناه از تمام بدی‌های عالم برای بنده میهمان رمضان طلب می‌کند. چشم‌هایم را می‌بندم و دل می‌دهم به این قنوت دوست‌داشتنی. به‌نظرم نماز عید فطر زیباترین عبادت جمعی ما مسلمان‌ها است. یک‌جور نشاط درونی و شادی عمیق دارد که با هیچ‌چیزی قابل مقایسه نیست. به تصویر هوایی این نماز فکر می‌کنم، به آدم‌های خوش‌قلب رنگارنگی که انگار تکه‌ای از بهارند؛ یا نه، اصلا خود خود بهارند و پشت سر رهبرشان به شکرانه نعمت رمضان، نماز عید می‌خوانند. به امتداد این سنت تاریخی فکر می‌کنم. به نمازهای عید پیامبر در مدینه. به نمازهای عید امیرالمومنین در کوفه. به نماز عید ناتمام امام‌رضا(ع) در مرو. یعنی می‌شود یک روز پشت سر حضرت صاحب بایستیم و بخوانیم: «اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ خَیْرَ ما سَئَلَکَ مِنْه عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَاَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْه عِبادُکَ الْمُخلَصونَ»؟
 یک رمضان باحال
نماز که تمام می‌شود، روی پنجه می‌ایستم برای دیدن لحظه آغاز خطبه‌ها. آقا می‌روند پشت تریبون، تکیه می‌دهند به سلاح و شروع می‌کنند. ایشان رمضان امسال را رمضانی پربار و «باحال» توصیف می‌کنند و درمیان روایت‌شان از رمضان 1402، اشاره می‌کنند به حضور مردم در گلزارهای شهدا و اجتماع بزرگ روز قدس. بعد گریزی می‌زنند به تاریخ اسلام و با یادآوری وقوع جنگ بدر و فتح مکه در ماه مبارک، از رمضان به‌عنوان ماه «تضرع و جهاد» یاد می‌کنند و از مردم می‌خواهند دستاوردهای این رمضان را تا رمضان بعد حفظ کنند. خطبه اول به همین چند جمله می‌گذرد و خیلی سریع با یک قعود و قیام، آقا می‌روند برای خطبه دوم. هوای مصلی انگار پر از پر قاصدک است‌. این سفیدهای کوچک بین جمعیت تاب می‌خورند و با باد این‌طرف و آن‌طرف می‌شوند. این اولین و آخرین نماز عید اردیبهشتی ما، دست‌کم تا 30 سال دیگر است و افسوس که کرونا فرصت نمازهای عید اردیبهشتی را در این سال‌ها از ما گرفت.
  اتحاد؛ رمز پیروزی
خطبه دوم رهبری بیشتر بر مسائل سیاسی و اجتماعی روز کشور متمرکز است. بر «همکاری مسئولان کشور در قوای سه‌گانه» تاکید دارند و نسخه «همدلی، همکاری، هم‌افزایی» را برای سه قوه پیشنهاد می‌دهند. بعد از این جمله است که یک نفر از وسط جمعیت فریاد می‌زند تکبیر! و صدای تکبیر مردم بلند می‌شود. انگار دل مستمعان هم برای این تکبیر گفتن‌های شورانگیز و بی‌مقدمه تنگ شده‌ بود!
آقا بر «سرگرم نشدن و مشغول نشدن به حواشی» هم تاکید می‌کنند و از مسئولان کشور می‌خواهند که تمرکزشان را بر حل مسائل اساسی کشور بگذارند. بعد، در جملاتی درخشان، درباره «اتحاد مردم» صحبت می‌کنند: «از مردم عزیزمان انتظار می‌رود به برکت ماه مبارک رمضان و دستاوردهای بزرگی که در این ماه داشته‌اند، اتحاد خودشان را حفظ کنند. بحمدالله از اول انقلاب مردم ما متحد بودند و این اتحاد در موارد بسیاری راه‌های دشواری را، تنگه‌های سختی را توانست برای مردم باز کند. این اتحاد باید حفظ بشود. دشمن با اتحاد ملت ایران مخالف است، با یکپارچگی شما مخالف است، با یک دست بودن ملت مخالف است. دشمن مایل است که مردم به خاطر علایق مختلف سلایق مختلف با هم بجنگد و دعوا کنند. رأفت میان مردم باید برقرار باشد.» این جملات تکلیف خیلی از رفتارها را روشن می‌کند. هر برنامه‌ای باید در جهت «حفظ اتحاد» باشد. 
آخرین جملات آیت‌الله خامنه‌ای هم پر است از عطر خوش امید و نوید. امید به آینده روشن و نوید شکست دشمن به حول قوه الهی. خطبه‌ها با «السلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته» آقا تمام می‌شود. آنهایی که پای صحبت آقا بودند حتما از انرژی نشسته در کلمه‌های آقا حظ کردند، به‌خصوص آخر کار و آن کشیدن «و برکاته» که خودش پر از حرف و نکته بود. بعد پایان خطبه‌ها، چند نفر با صدای بلند از آقا چفیه می‌خواهند و ایشان با لبخند می‌پرسند: «به کدوم‌تون چفیه بدم؟» و این پایان بانشاط، حسن ختامی می‌شود بر نمازی که حال خوش دویده در جان میهمانان رمضان را دوچندان کرد. 
 پاگشای اردیبهشت با نماز جان‌های عاشق
آقا که می‌روند بساط احوال‌پرسی مسئولان پهن می‌شود. سلام و تبریک عید و احتمالا چند خرده‌صحبت کاری. از آن طرف نرده‌ها هم چندنفری برای برخی مسئولان نامه و عریضه دارند که با یکی دو واسطه به دست‌شان می‌رسانند. برخی هم با سلام و صلوات آقایان را تشویق می‌کنند. علی رضوانی و یونس شادلو هم دارند مصاحبه‌هایشان را برای پروپیمان ‌شدن گزارشی که می‌خواهند روی آنتن بفرستند بیشتر می‌کنند. ابرهای پنبه‌ای، تکه‌تکه به آسمان نقش دلنشینی داده‌اند و هوای روز عید را خواستنی کرده‌اند. راه می‌افتم و می‌روم سمت خیابان بهشتی. امروز بامسماترین نام را در میان خیابان‌های تهران همین خیابان دارد. فکر کن اردیبهشت‌ باشد، عید فطر باشد و پر قاصدک‌ها لابه‌لای درختان تاب بخورند و بعد از نماز عید، در خیابان بهشتی راه بیفتی و هوای خوش روز عید را نفس بکشی. خوش به حال این مردم. سال‌های سخت را دوام آوردند، رنج بزرگ را گذراندند، دشواری را زندگی کردند و دوباره نفس‌کشیدن در هوای عید نصیب‌شان شد. و خوش‌به‌حال اردیبهشت که با این نماز بهاری، با این رستاخیز جان‌های عاشق، پاگشا شد. 

 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۲