هومن جعفری، خبرنگار:1. من خیلی بازار موسیقی ایران را دنبال نمیکنم. عمده خوانندهها را نمیشناسم و اسامی آهنگهای پرطرفدارشان را هم بلد نیستم. ایرادی هم ندارد. بالاخره سن و سالی گذشته و آدم نمیتواند پا به پای نسلهای قبلتر بدود ضمن اینکه از یک سنی به بعد، سلیقه موسیقایی شما شکل گرفته و دیگر آن جستوجوی مداوم برای یافتن صداهای جدید را متوقف کردهاید. حتی اگر بسیار هم آماده باشید برای شنیدن تجربههای جدید، باز هم گیر میکنید. تعداد خوانندگان جدید عملا از حد شمارش خارج است و یادمان باشد که مارکت جهانی هم همین وضع را دارد.
با گسترش شبکههای اجتماعی و رقابت انفجارطور برای کشف استعدادهای تازه، عملا بازارهای موجود هزاران برابر گسترده شدهاند و دیگر هیچ کنترلی روی خروجی نیست. زمانی بود که شما برای خواننده شدن باید حتما از ارشاد مجوز میگرفتید. الان شما در فضای مجازی بدون نیاز به مجوز، یک خواننده معروف میشوید و به محض مجوز گرفتن، پنج کنسرت اولتان کاملا پیشفروش میشود. سابقا برای خواننده شدن باید میرفتی سراغ خاک خوردن در کلاسهای اساتید و حالا دیگر خیلیها حتی اساتید را هم قبول ندارند و فقط خواندن خودشان را بهعنوان نمونه میپسندند. رسم جدید دنیا هم انگار همین است. صبح تا شب هم که برنامههای موسیقییابی جدید از راه میرسند تا مطمئن شوند که در دنیای سالهای بعد، کمبود خواننده نداشته باشیم! صبح تا شب خواننده جدید و آهنگ جدید و آلبوم جدید و حتی سبکهای جدید و نمیگویم زیبا و گوشنواز نیستند اما از حد نیاز خارجند.
نتیجه این انفجار خوانندگان این است که احتمال دارد روزی دچار کمبود مخاطب شویم یعنی تعداد خوانندگان جهان از تعداد شنوندگان موسیقی بیشتر شود و دنیا دچار بحران کمبود مخاطب گردد.
2. بیایید به پدیده رشد روزافزون خوانندگان جدید، نگاه دیگری بیندازیم. «بازار موسیقی» اگرچه خوانندگان جاافتاده و صاحب برند خود را دارد، اما همیشه دچار «زایش» خوانندگان جدید هم هست. این زایش تدریجی خوانندگان جدید، یا به تعبیر دیگر، در هر بازی و بازاری، بازیگران جدید، کاملا طبیعی است. نمیشود که جوان سال 1402 همچنان شجریان و اکبر گلپایگانی و ایرج گوش بدهد. نه اینکه اینها را نباید گوش بدهد. چرا. باید گوش کند و اگر به سلیقهاش خورد، لذتش را هم ببرد اما جوان 1402 همایون شجریان هم میخواهد. محسن چاووشی هم. محسن یگانه هم و خیلیهای دیگر. حتی سنتیترها. قربانی، عقیلی، یا معتمدی. و تازه اینها تعداد اندکی از برندهای بازار موسیقی امروز ایرانند و تازه آنهاییاند که این سمت آبند و تازه اگر جوانی باشد که در 1402 سلیقه موسیقاییاش همینها باشد که من اسم بردم که دیگر جوان و نوجوان نیست! مثل ماها پیرمرد است!
3. زمان نوجوانی ما، انتظار میرفت اسم چند خواننده را بشناسیم؟ پنج تا ده خواننده قبل از انقلابی و لسآنجلسی، چهار پنج تایی خواننده سنتی و بعد هم حدود شش هفت تایی خواننده پاپ جدید مجاز، کافی به نظر میرسید. ما نسلی بودیم که با همینها کارمان راه میافتاد. امروزه روز، در بین این همه تینایجری که دور و بر ما زندگی میکنند، قصه طور دیگری پیش میرود. آنها بهشدت پلیلیست بازند و در عصر انفجار اینترنت، شبکههای اجتماعی، ابرسایتهای دانلود و اشتراک موسیقی و همچنین برنامههای ویرانکننده کشف استعدادهای موسیقی، چنان مسلط و متخصصند که ما باید پیششان لنگ بیندازیم. بازار موسیقی هم که جهانی است. از قدیم هم اینطور بوده. یعنی قبل از انقلاب مخاطب بازار موسیقی، حتی اگر «جلال همتی» باز و «جواد یساری» باز بود، اسم «فرانک سیناترا» و «ام کلثوم» را هم شنیده بود! این تازه برای آن زمان بود که برای گوش کردن موسیقی به گرامافون نیاز داشتی.
امروزه روز، به قدرت اینترنت، اگر یک خواننده 17 ساله در یکی از کوچههای بروکلین یک قطعه جدید بیرون بدهد، من و شما میتوانیم نیم ساعت بعدتر، آهنگش را در اینستاگرام یا اپل موزیک یا ساوندکلاود یا اسپاتیفای گوش بدهیم تازه اگر به لحظه انتشار زنده قطعه موسیقی نرسیده باشیم. با چنین گسترهای از سرعت و دربرگیری و دسترسی،که بیشتر شبیه مرور ارزشهای خبری هستند، طبیعی است که من و شما حتی نتوانیم از کار خوانندگان جدید سر در بیاوریم. فقط کافی است سری بزنید به سایتهای دانلود موسیقی ایرانی یا استریم (پخش آنلاین) موسیقی خارجی. منهای چند خواننده کهنهکار و اسم و رسمدار محال است اسم بقیه را بشناسیم.
صدالبته اینطور نیست که قبلا کم خواننده داشته باشیم. قصه این است که قبلا هم خواننده زیاد بود و در هر ژانری چند تاییشان گل میکردند. قصه اینجاست که امروز تعداد خوانندگان جدید در دنیا، زیاد نیست. ترسناک است! ما نه با زایش که با انفجار خوانندگان جدی طرفیم.
4. علی زندوکیلی دارد در گوش من «کعبه دلها» را میخواند و من مست میشوم. نمیدانم آنها که نصف من سن دارند، میتوانند چنین تصنیفی را گوش کنند و حوصلهشان سر نرود! نمیدانم. یک مبحث هست که باید به آن ناخنکی بزنم و ربط پیدا میکند به همین بحث. بحث «هیت» شدن یک کار و «هیت» ماندنش! چطور میشود یک آهنگ بخشی از جادوی زمانه خودش میشود و مهمتر از آن، بعد از گذراندن آن شوروشوق اولیه، همچنان در اتمسفر زمانههای بعد از خودش زنده میماند؟ مرا ببوس را در نظر بگیرید که «احسان گل نراقی» خواند و هنوز بعد از گذشت شش دهه، زنده و ماندگار است. منهای صدای دلنشین و آهنگ بسیار شنیدنی، ماندگاری این قطعه مربوط است به افسانهای که پیرامون سرمنشأ ترانه آن در اذهان عمومی جا افتاد و صد البته بعدها اثبات شد که داستانش صحت ندارد و ترانهسرای این اثر «حیدر رقابی» از اساتید وقت دانشگاه تهران بوده و ماجرا اصلا ربطی به اعدام افسران تودهای در زمان شاه ندارد. با وجود آنکه منابع متعدد این ادعا را تایید کردهاند اما هنوز خیلیها دوست دارند بچسبند به همان داستان قبلی و خب، جادوی «مرا ببوس» هم همین است. اینکه آنقدر در دل خود حزن دارد که تبدیل شود به بخشی از زمانه خود و با دهههای بعد و زمانههای خودش نیز ارتباط بگیرد و وقتی به داخل متن نگاه کنی، میبینی چه اهمیت دارد که این را سرهنگی قبل از اعدام شدن برای دخترش نوشته یا شاعری در آستانه ترک کشور، از فرودگاه برای رفیقش تلفنی دیکته کرده تا دستکم هنرش در کشورش ماندگار شود!
این روح زمانه که صحبتش را میکنم، چیزی است که شما در سالهای اخیر به خوبی درکش کردهاید. در پی هرکدام از تحولات اجتماعی که ما در ایران در سالهای اخیر تجربه کردهایم، آهنگهایی بیرون آمدهاند که شاید بتوان آنها را ترانه آن دوره نام داد. مثال؟ ترانه کجایی از محسن چاووشی در سال 94 برای سریال شهرزاد که متن ترانهاش در جامعه بهشدت دیده شد و هرکس تفسیری مطابق میل خودش را از آن ارائه داد. خیلی وارد جزئیات نشوم. این قطعه هنوز هم شنیدنی و دوستداشتنی است.
در مبحث هیت شدن و هیت ماندن یک قطعه موسیقی باید بیشتر نوشت. مبحث جالبی است. علیالحساب فعلا با از «اون جنون چه خبر» محسن چاووشی سرگرم باشید تا دوباره برگردیم خدمت شما!