سیدمهدی طالبی، خبرنگار:الی کوهن وزیر امور خارجه رژیمصهیونیستی که به باکو سفر کرده است، روز گذشته با الهام علیاف، رئیسجمهور جمهوری آذربایجان دیدار و گفتوگو کرد. کوهن پیش از آنکه راهی باکو شود، این سفر را «سفر مهم سیاسی» خوانده و گفته بود که میخواهد «به همراه دوستان خوب خود در باکو به ایجاد یک جبهه متحد و قوی در مواجهه با چالشهای مشترک و تعمیق همکاریها در زمینههای اقتصادی، امنیتی» را ادامه دهد. براساس آنچه منابع خبری صهیونیستی اعلام کردهاند، کوهن ۲۰ هیات در زمینه سایبری، امنیتی، اقتصادی و همچنین مدیریت آب و کشاورزی را با خود به باکو برده است. او در توییتی، موضوعات مورد گفتوگویش با علیاف را «مبارزه علیه تروریسم» و «گسترش همکاری امنیتی و اقتصادی» بین دو کشور خواند. کوهن پس از دیدار با علیاف، عازم ترکمنستان شد تا سفارت تلآویو در عشق آباد را افتتاح کند. صهیونیستها درحالیکه در موقعیت جدید خود با جبههای فعال در کرانه باختری، انشقاق بیسابقه داخلی و حملات از سمت لبنان طی 15 سال اخیر مواجه بوده و از انزوای دیپلماتیک حتی در غرب رنج میبرند، تلاش دارند اقدامات خود در آذربایجان و آسیایمیانه را بزرگنمایی کنند. علیرغم تلاشهای تلآویو برای استفاده حداکثری از فعالیتهایش، مسائل قفقاز آنگونه که این رژیم تبلیغ میکند به پیش نمیرود. در سایه پویاییهای منطقه، وضعیت همواره درحال تغییر بوده و بهطور ویژهای با التیام درگیریها در عراق و شامات و از سوی دیگر عادیسازی روابط میان ایران و عربستانسعودی، به زیان صهیونیستها و پروژههایشان برگشته است. در این گزارش به بررسی این مساله پرداخته شده است.
اولویتهای امنیتی ایران چگونهاند؟
با تثبیت مرزهای شمالی ایران با امپراتوریهای روس و عدم قدرت تحرک به دلیل حضور شوروی، اولویتهای امنیتی ایران متوجه دیگر مناطق شد. در سمت شرق برای مدتها تهدیدی قدرتمند وجود نداشت. پاکستان بر هند تمرکز کرده و افغانستان نیز درگیر منازعات داخلی بود و نیروهای آن در داخل خنثی میشدند. از اینرو اولویتهای امنیتی ایران در دو منطقه «خلیجفارس» و «عراق» قرار گرفتند. ایران در حوزه خلیجفارس اولویتهای امنیتی خود را ژئوپلیتیکی میدانست. در نبود بنادر مناسب در دریای عمان و همچنین جاده و خطوط ریلیای که آنها را به مناطق جمعیتی متصل سازند، سواحل خلیجفارس تنها منطقهای بود که ایران از طریق آن میتوانست به آبهای آزاد دسترسی داشته و به تجارت بینالمللی بپردازد. امروزه نیز با وجود تغییرات سطح دولتی در منطقه و رفع انسداد مرزها و همچنین پیشرفت زیرساختها، به جز مرزهای زمینی ترکیه، دیگر مرزهای زمینی چندان مناسب واردات حجم بالای کالایی نیستند. حوزه دوم مربوط به عراق است که به صورت توامان دارای اهمیت ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیکی برای ایران است. طی 500 سال گذشته این منطقه توسط قدرتهای بزرگ به نقطه فرسایش ایران تبدیل شده بود بهگونهای که طی این مدت ایران 80 سال با عثمانی و همچنین 8 سال با صدام، در این کشور درگیر بود. از سوی دیگر عراق در کنار آذربایجان و بحرین، جزء سه کشوری است که به غیر از ایران، شیعیان در آنها اکثریت دارند. در این میان نیز نه آذربایجان و نه بحرین قابل مقایسه با عراق نیستند. عراق طی دو هزار سال گذشته تقریبا در نیمی از آن، پایتخت مهم منطقه در حکومتهای اشکانیان، ساسانیان و خلافت عباسیان بوده است. بنابر این، عراق ضمن آنکه شیعه و میزبان اماکن مقدسه این مذهب است، از جایگاهی بزرگ در منطقه و جهان عرب بهره میبرد که میتواند برای ایران راهگشا باشد. به دلیل اهمیت منطقه خلیجفارس و عراق برای ایران، منطقه قفقاز چندان اهمیتی در تهران نیافته بود؛ چه اینکه این منطقه نیز برای ایران مشکلی فعال به شمار نمیرفت. امروز نیز آذربایجان خطری نظامی برای ایران نیست، اما اگر ناتو و ترکیه بخواهند از مسیر اشغال ارمنستان یا هرنقطهای دیگر در قفقاز، خود را به آسیای میانه متصل سازند، این مساله برای تهران از فوریت امنیتی برخوردار میشود. با اتصال ناتو و ترکیه به کشورهای ترک زبان، محیط میانی سه قدرت شرقی یعنی چین، روسیه و ایران در اختیار رقیب قرار گرفته و به غیر از اجرای سیاستهای مهار، عملا ارتباطات زمینی این قدرتها با یکدیگر دچار اشکال میشود. نباید از نظر دور داشت تشدید «پان ترکیسم» در منطقه ورای معضلاتی که این قومگرایی ایجاد میکند، به دلیل بازتولید قومگرایی در میان اقوام دیگر مانند ارمنیها، کردها و حتی اعراب میتواند منطقه را به آشوبی فراگیر فرو برد.
آذربایجان و زمانه بد اولویت امنیتی شدن
قفقاز در شرایطی در حال تبدیل شدن به یکی از اولویتهای امنیتی ایران است که علیرغم برنامهریزیها برای آسیب به تهران، این قضیه حاوی مخاطرات فراوانی برای طراحان آن است. این مساله از سوی دلایل قدرتمندی پشتیبانی میشود. نخست آنکه در قفقاز، تنها آذربایجان این وظیفه را برعهده دارد و ایران همانند خلیجفارس و عراق و شامات، با زنجیرهای از دولتها روبهرو نیست. دوم آنکه این دو نقطه، میزبان استقرار و برخوردار از دسترسی نظامی آمریکا بودند. آمریکا ضمن آنکه در کشورهای خلیجفارس، عراق و سوریه مستقر است، به دلیل آنکه عقبه این مناطق در اقیانوس هند و مدیترانه باز است، میتواند درصورت بحران دسترسی خود به آنها را نیز حفظ کند. در آذربایجان اما نه آمریکا استقرار نظامی دارد و نه آذربایجان به عقبهای دسترسی دارد تا در صورت بحران تدارکاتی از متحدانش دریافت کند.
سوم آنکه ایران با عادیسازی روابط سیاسی خود با عربستان سعودی و پیش از آن امارات، سطح تنشها در خلیجفارس را کاسته است. از سوی دیگر در عراق نیز ارتش آمریکا مدتهاست زمینگیر شده و بهطور ویژهای پس از ترور فرودگاه بغداد، موضعی تدافعی و شکننده دارد. واشنگتن تحت همین فشارها اواخر سال 2021 پایان حضور رزمی خود در عراق را اعلام کرد. آذربایجان در زمانی تبدیل به یکی از اولویتهای امنیتی ایران شده است که دو نقطه پیشین که به لحاظ تاریخی از چنین جایگاهی برخوردار بودند، امروز آرام و تحت کنترل هستند. از اینرو تهران منابع بیشتری برای تمرکز بر قفقاز در دست دارد. چهارمین معضلی که طراحان با آن روبهرو هستند، حضور و تاثیر بازیگر دیگری به نام روسیه در این حوزه است. مسکو هرچند پیشتر در برخی از طرحهای قفقاز منافعی مشترک با ترکیه داشت و دارد، اما به نظر نمیرسد بخواهد آن را جولانگاه دیگران ببیند. ناتو و ترکیه در برهه فعلی قصد دارند از گرفتاری روسیه در اوکراین بهره برده و به این سمت گام بردارند و به همین دلیل برای جلوگیری از بسته شدن پنجره اقدام در حال اعمال فشار به ایران هستند.
پنجمین مورد به تحت فشار قرار گرفتن حلقه اصلی برنامه یعنی ترکیه بازمیگردد. ترکیه که قصد دارد برمبنای رویاهای خود و برنامهریزی غرب به قفقاز و آسیای میانه دست یابد، خود در مرزهایش در سوریه و عراق و همچنین با کردها در جنوب شرق خاک خود، دچار تنشهایی جدی است که در صورت گرم شدن تحولات در قفقاز، آنها نیز گرم خواهند شد.
آذربایجان چه محدودیتهایی دارد؟
ایران در حوزه اولویتهای امنیتیاش در خلیجفارس، با اعضای شورای همکاری خلیجفارس مواجه بود که دارای جمعیت بومی 25 میلیون نفری بوده و به همین تعداد نیز میزبان مهاجران هستند. این کشورها همچنین به دلیل جایگاهشان در تولید انرژی جهان از حمایتهای بینالمللی گستردهای بهره میبرند. قدرت مالی ناشی از صادرات انرژی نیز امکان را برایشان فراهم آورده است تا بتوانند مدرنترین تسلیحات را در تعداد بالا خریداری کنند. عراق نیز در زمان عثمانی، رژیم صدام و اشغال به دست ائتلاف نظامی به رهبری آمریکا، از این منابع قدرت برخوردار بود. آذربایجان تقریبا فاقد تمام این موارد است. آذربایجان وسعت اندکی دارد. جمعیتش با تردید نسبت به آمار رسمی اعلام شده از سوی دولت باکو به 10 میلیون نفر میرسد و برای منازعه با ایران فاقد منابع مالی و تسلیحاتی قابل توجه است.
آذربایجان روی کمکهای مستقیم و حتی غیرمستقیم آمریکا نیز نمیتواند حسابی باز کند. آمریکا نه همانند خلیجفارس در آذربایجان مستقر است و نه درصورت بروز جنگ، خطی تدارکاتی برای ارسال کمک به این کشور در اختیار خواهد داشت. از سوی دیگر واشنگتن بهطور غیرمستقیم نیز از طریق تحرکات منطقهای قادر به ضربه به ایران نیست، چه اینکه از هماکنون قرار است باکو دست به تنشآفرینی بزند تا اندکی از فشار مقاومت بر آمریکا و رژیمصهیونیستی کاسته شود. واشنگتن اگر اهل نجات متحدان محاصره شده بود، دولت اشرف غنی در افغانستان را حفظ میکرد تا حضور خود را نیز در این کشور استمرار بخشد.
وضعیت آذربایجان در زمان جنگ
آذربایجان درصورت دست زدن به اقدامی که جنگ را در پی داشته باشد، بلافاصله با وضعیتی وخیم مواجه میشود. آذربایجان کوچک است و در مقابل، ایران وسیع. آذربایجان به سلاحهای دورزن مانند موشکهای بالستیک، کروز و پهپادهای انتحاری دسترسی چندانی ندارد درحالیکه ایران انبار این سلاحهاست. به همین دلیل با آغاز درگیریها این کشور تحت فشار نظامی سنگینی قرار خواهد گرفت. در حوزه تعداد نفرات نیز، باکو تقریبا 10 برابر کمتر به نیرو دسترسی دارد. آذربایجان با ایران تفاوت مذهبی و قومی ندارد و بالعکس آنچه آمریکا و ترکیه تصور کردهاند، احتمال تحتتاثیر قرار گرفتنش از هردو سو میرود، چه اینکه بسیاری از آذریها جدا بودن آذربایجان از ایران را برنمیتابند. تهران اگر تصمیم بگیرد از نفوذ مذهبی و قومی خود با توسل به زور متقابل در آذربایجان بهره گیرد، باکو در مخمصهای عجیب گرفتار میشود. در حوزه اقتصادی تنها منبع قابل اتکای مالی دولت آذربایجان نفت دریای خزر است که بدون آن، علیافها به دشواری حکومت خواهند کرد. باکو میداند جنگ یعنی از دست رفتن این منابع مالی برای زمانی طولانیمدت. در دورنمای جنگ نیز باکو درصورت یک درگیری کوچک با تهران دچار سستی در تسلطش بر مناطقی از خاک آذربایجان شده و دولت مرکزی ناگهان با گروههای فروملی متعددی روبهرو خواهد شد. ایران فراموشکننده جنگ نیست، همانگونه که صدام این مساله را دید و به جز اعدام، قبرش نیز تصرف شد. باکو نیز درصورت تشدید شرارت، بزرگتر از رژیم صدام نیست.
باکو به چه دست یافته؟
آذربایجان درصورتیکه به جنوب ارمنستان دست نیابد، ناتو و ترکیه را از امتیاز مدنظرشان محروم میسازد درحالیکه خود پیشتر به هدفش دست یافته است. دسترسی به آسیای میانه و قطع ارتباط ایران با اروپا به کار کشوری کوچک به اندازه آذربایجان نمیآید. آذربایجان پیش از دست زدن به جنگ در قرهباغ نیز آنگونه که گفته میشود با فشارهای وارده، عملا ارمنستان را به قبول خواستههای خود واداشته بود اما حمله نظامیاش به قرهباغ با دو هدف صورت گرفت که یکی از آنها به جانشینی علیاف مرتبط بود. الهام علیاف که گفته میشود به دلیل بیماری به دنبال فراهم آوردن زمینه برای جانشینی همسرش است، قصد داشت یک پیروزی جنگی را در کارنامه خود ثبت کند تا خاندانش را در آذربایجان محبوب ساخته و رضایتشان را برای تحمل حکومت این خاندان جلب نماید و از سوی دیگر یک مشکل بزرگ را برای جانشینش حل کند. از نگاه علیاف همسرش قدرت حلوفصل بحرانی به پیچیدگی قرهباغ را نداشت. ورای علیاف، آنچه برای متحدان او اهمیت داشت دسترسی به آسیای میانه بود. علیاف احتمالا مابهازای اجرای دستورات غرب و ترکیه، صرفا این امتیاز را دریافت کرده که آنها از حکومت آتی همسرش حمایت کنند. علیاف که این روزها عصبی به نظر میرسد، احتمالا تحت فشار شدید متحدانش قرار دارد که او را برای پیروزی در قرهباغ تجهیز کردهاند اما امروز به نتیجه مدنظر خود نرسیدهاند.
نکاتی درباره حضور رژیم در قفقاز و آسیای میانه
تلاش تلآویو برای افزایش حضور در قفقاز و آسیای میانه هرچند برای آشوب علیه ایران صورت میگیرد، اما ورای مشکلات رژیم با ایران، اگر تلآویو را موجودیتی ساخته و پرداخته غرب بدانیم، حضور صهیونیستها در این منطقه را باید در چهارچوب سیاستهای ناتو نیز تفسیر کنیم. درباره حضور صهیونیستها در قفقاز و آسیای میانه نکاتی وجود دارد.
1- رژیمصهیونیستی میگوید قصد دارد همانگونه که ایران، لبنان را به جبههای مشتعل و فعال علیه تلآویو تبدیل کرده است، آذربایجان را برای تهران «لبنانیزه» کند. با وجود این صهیونیستها نسبت به محدودیتهای آذربایجان آگاه هستند، زیرا تعامل باکو با ایران، نمیتواند تعامل یکگروه باشد. یک گروه دارای امکانات مادی فراوان نیست تا تخریب شوند و مسئولیتی بینالمللی ندارد تا آنگونه که یک دولت تحتفشار است، تحتفشار قرار گیرد، از سوی دیگر باکو بهسختی راضی به اقدام جنگی در جنوب آذربایجان شود، چه اینکه تاکنون نیز بهدلیل هراس از ایران، نسبت به این اقدام خودداری ورزیده است.
2- قطار عادیسازیهای رژیم با کشورهای عربی مدتهاست متوقف شده و با توافق ایران و عربستان، بهمحاق رفته است. با به بنبست خوردن عادیسازیها در محیط عربی و استمرار ناکامیاش در کشورهایی مانند پاکستان، اندونزی و مالزی، صهیونیستها قصد پیگیری آن در قفقاز و آسیای میانه را دارد. هرچند کشورهای این منطقه موجودیت رژیم را بهرسمیت شناختهاند اما در حوزه تاسیس متقابل سفارتخانهها، برای مدتها نوعی خودداری از سوی دولتها دیده میشد. از این رو تحرکات دیپلماتیک تلآویو در این منطقه نمیتواند جایگزینی متناسب یا حتی مناسب برای توافقات صلح ابراهیم باشد.
3- دکترین پیرامونی بن گورین بر این مبنا بود که رژیمصهیونیستی باید با کشورهای غیرعربی مجاور خود مانند ایران، ترکیه و اتیوپی روابط گستردهای برقرار سازد. پیگیری این رابطه میتوانست منجر به تشکیل جبههای منطقهای برای موازنهسازی دربرابر اعراب شود. با اندکی تغییرات، این سیاست همچنان درحال پیگیری است. رژیم تلاش دارد از رهگذر برقراری رابطه با کشورهای اسلامی، نشان دهد مساله فلسطین، موضوعی عربی است و نه اسلامی. برقراری ارتباط با آذربایجان و کشورهای اسلامی آسیای میانه این بهانه را در اختیار تلآویو قرار میدهد، گرچه بهنظر نمیرسد این اقدامات چندان موثر باشند.
4 -دسترسی ترکیه به کشورهای ترکنژاد که خواست این کشور و مورد رضایت غرب است، با چند معضل روبهرو است؛ نخست آنکه ترکیه قادر به تامین تمام نیازهای جمهوریهای استقلالیافته از شوروی نیست؛ بهعنوان مثال این کشورها به منبع تسلیحاتی معتبری برای جایگزینی با روسیه نیاز دارند که ترکیه فاقد این ویژگی است، اما رژیم در این حوزه توانمندی دارد، از سوی دیگر برای غرب مطلوب نیست ترکیه تمام اقدامات برای نفوذ به آسیای میانه را انجام داده و به قدرتی بزرگ تبدیل شود، چه اینکه این مساله برای تلآویو نیز ترسناک است. از این رو رژیم براساس ماموریت غرب و برای التیام نگرانیهای خود از قدرتگیری ترکیه، در این مسیر شریک شده است.
5- بهنظر میرسد رژیم برای جمهوریهای استقلالیافته از شوروی دارای جذابیتهایی باشد. اگر یهودیها مدعیاند قومی تحتستم بوده و آوارگی را تحمل کردهاند و دولتهایشان چندبار فروپاشیده، این جمهوریها نیز با تفاوتهایی با این مشکلات مواجه بودهاند. از این رو، رژیم را یک نمونه موفق از دولت- ملتسازی برای یک قوم ستمدیده میدانند.
6- حضور غرب با ابزاری به نام رژیمصهیونیستی برای بهرهگیری از یک پوشش برای حضور و نفوذ به قفقاز و آسیای میانه است. بهانه حضور رژیم مقابله با ایران است اما این قضیه خود بهطورکلی یک پوشش برای ناتو بهشمار میرود. غرب اگر بهطور مستقیم در این مناطق حضور یابد با برانگیخته شدن حساسیت روسیه و چین، بهسرعت شاهد واکنشهای متقابل خواهد بود. علیرغم استفاده پوششی غرب از صهیونیستها، تلآویو خود نیز منافعی دارند. صهیونیستها در پوشش این بهانه که برای مبارزه با ایران به منطقه آمدهاند، بهدنبال کسب نفوذ در محیط پیرامونی روسیه هستند، تا اگر مسکو در سوریه تحرکی علیه صهیونیستها انجام داد، آنها نیز از ابزار در محیطی مشابه برای آزار روسها برخوردار باشند. صهیونیستها همچنین به نیابت از غرب، تلاش دارند امکان نظارت بر مسیرها و شاخه راههای ابتکار کمربند-جاده را بهدست آورند.
7- آذربایجان مطمئنترین و نزدیکترین منبع موجود تامین انرژی برای رژیم است زیرا کشورهای عربی خلیجفارس و دیگر تولیدکنندگان نفت مانند الجزایر در شمال آفریقا، به تلآویو نفت صادر نمیکنند. حتی سودان جنوبی بهدلیل نیازمندی به سودان، قابلیت چندانی برای صادرات به رژیم ندارد. از این رو آذربایجان نزدیکترین کشور جغرافیایی برای ارسال نفت به صهیونیستها است، از سوی دیگر نفت آذربایجان بهدلیل انتقال به دریای سیاه، از مسیر ترکیه با سهولت به فلسطین اشغالی حمل میشود.
8- رژیم با توجه به نیازمندیهای امنیتیاش در فلسطین اشغالی، یکبار بزرگ برای دیکتاتوریهایی است که از طریق کنترل جامعه بهدنبال بقای خود هستند. تلآویو به سهولت سلاح، آموزش نیروهای نظامی، وسایل جاسوسی و فنون جمعآوری اطلاعات و سرکوب را در اختیار دیگران قرار میدهد. این موارد برای حکومت خاندان علیاف حیاتی هستند.