رمانتیسیسم: شورش علیه زندگی
مانتیسیسم عنوانی است که برای نامیدن یکی از متنوع‌ترین و در یک معنا نامتجانس‌ترین مجموعه‌ها از فعالیت انسان برای فهمیدن جهان پیرامونش به کار برده می‌شود. برای اینکه بتوانیم از سردرگمی در میانه تنوع گسترده‌ای از چیزهای مختلفی که صفت رمانتیک را به آنها نسبت می‌دهند در امان بمانیم، لازم است این دو عنصر بنیادین، یعنی این مساله را که اولا رمانتیسیسم حاصل کار قصدی مجموعه‌ای از انسان‌ها است و دوما فعالیت مورد نظر ما به تلاش برای فهم رابطه آنها با محیط پیرامون‌شان مربوط می‌شود، در نظر بگیریم.
  • ۱۴۰۲-۰۱-۲۹ - ۲۳:۳۲
  • 00
رمانتیسیسم: شورش علیه زندگی
ایرانشهری؛ مبتذل‌ترین تعین رمانتیسیسم سیاسی در ایران
ایرانشهری؛ مبتذل‌ترین تعین رمانتیسیسم سیاسی در ایران

حمید ملک زاده، دانش آموخته علوم سیاسی:رمانتیسیسم عنوانی است که برای نامیدن یکی از متنوع‌ترین و در یک معنا نامتجانس‌ترین مجموعه‌ها از فعالیت انسان برای فهمیدن جهان پیرامونش به کار برده می‌شود. برای اینکه بتوانیم از سردرگمی در میانه تنوع گسترده‌ای از چیزهای مختلفی که صفت رمانتیک را به آنها نسبت می‌دهند در امان بمانیم، لازم است این دو عنصر بنیادین، یعنی این مساله را که اولا رمانتیسیسم حاصل کار قصدی مجموعه‌ای از انسان‌ها است و دوما فعالیت مورد نظر ما به تلاش برای فهم رابطه آنها با محیط پیرامون‌شان مربوط می‌شود، در نظر بگیریم. این کار قصدی، این تلاش انسانی ویژه که از آن به‌عنوان رمانتیسیسم یاد می‌کنیم عموما به اعتبار چند مفهوم بنیادین انجام گرفته است؛ طبیعت، تخیل، نماد و اسطوره. از این جهت می‌توانیم بگوییم که این مفاهیم را می‌شود به‌عنوان مفاهیمی که یک متن رمانتیک را منش‌نمایی کنند در نظر بگیریم. من وقتی به‌طور ویژه درباره رمانتیسیسم سیاسی صحبت می‌کنم با این مفاهیم سر و کار خواهم داشت و به آنها بازمی‌گردم. پیش‌تر اشاره کردم که رمانتیسیسم در همه صورت‌های متنوعی که از آن، در اشخاص، ملت‌ها و زمان‌های متفاوت سراغ داریم، تلاشی قصدی برای فهمیدن رابطه انسان با انسان‌های دیگر و محیط پیرامونش است. به بیان دقیق‌تر رمانتیسیسم یک جور کنش قصدی معنابخشی است که به اعتبار مفاهیمی مثل تخیل، طبیعت، نماد و اسطوره انجام می‌گیرد. اگر از نام‌گذاری ادموند هوسرل برای نامیدن مجموعه‌های عام از کنش‌های معنا‌بخش تبعیت کنیم، می‌توانیم بگوییم یک جور رویکرد، یا یک جور attitude است. شکلی از روی‌آوردن نسبت به جهان، که جهان به نحو خاصی در آن تقویم/برساخته می‌شود. این روی‌آوردن نسبت به جهان، صرفا کنشی تئوریک نیست، بلکه شکل خاصی در جهان زیستن هم هست. یعنی شکلی از درون جهان عمل زیستن، به نحوی که انگار مفاهیمی مانند تخیل، طبیعت، نماد اسطوره، در روایت‌های رمانتیک‌شان معتبر هستند. شما ممکن است علاقه داشته باشید بگویید یک‌جور جهان‌بینی است. و من علی‌رغم همه تفاوت‌های مهمی که ممکن است این دو با هم داشته باشند این مفهوم را برای ساده کردن گفت‌وگویی که در ادامه خواهیم داشت از شما می‌پذیرم، اما هر بار که ضرورت پیدا کرد به تفاوت میان این دو اشاره می‌کنم.
تا اینجا مشخص کردم که وقتی می‌گویم رمانتیسیسم، علی‌رغم همه تفاوت‌هایی که می‌شود درونش پیدا کرد و یک جهان‌بینی، یا یک شیوه دیدن/معنابخشیدن به جهان است منظورم چیست. در ادامه بنا دارم این مساله را روشن کنم که این جهان‌بینی به چه معنایی سیاسی است. می‌دانیم که درمجموع دو روایت متفاوت از سیاست وجود دارد. یکی آنکه پولتئیا که به constitution برگردانده شده است را به‌عنوان تاسیس می‌فهمد و روایت دیگری که آن را به‌عنوان یک وضع مستقر به حساب آورده است. دو‌گانه دولت و مردم در فهم از سیاست بر همین روایت‌ها استوار شده است. آن کسانی که برای مطالعه درباره سیاست از مردم و حق تاسیس‌شان دفاع می‌کنند با معنای اول و آنهایی که سیاست را به حقوق تقلیل داده و آن را در مناسبات نهادی مادی و روانی خاصی فروکاسته‌اند که قدرت سیاسی را در یک جامعه جاری می‌کند معنای دوم از سیاست را در نظر داشته‌اند. من در فهمی که از سیاست ارائه می‌کنم، اگر‌چه هر‌دوی این معانی و روایت‌ها را در نظر داشته‌ام، اما امر تاسیس و واقعیت وضع مستقر را به شکل دیگری به کار می‌برم. از نظر من، سیاست سازوکار قصدی برساختن انسان، به‌عنوان موجودی خاص با محتوایی مشخص است، به نحوی که جهان را به یک شیوه خاص و از پیش قصد‌شده زندگی کند. این تعریف یا فهم از سیاست نسبت مشخصی با bildung به معنای فرهنگ یا آن‌طور که ورنر یگر می‌گوید با پایدیا دارد. پایدیا در تعریف یگر، پرورش دادن انسان به شکلی خاص برای تبدیل کردن آن به موجودی مشخص است. در این معنا، سیاست مداخله‌ای قصدی در جریان زندگی روزمره انسان، یا اگر علاقه‌مند باشید انسان طبیعی برای تولید یا ساختن انسان مدنی است. بنابراین وقتی می‌گویم رمانتیسیسم یک جهان‌بینی سیاسی است، منظورم این است که رمانتیسیسم نوعی از دیدن/معنا بخشیدن به جهان است که از پیش ضرورت تولید یا ساختن انسان خاصی را قصد کرده است. از این قرار، سیاسی بودن در ترکیب رمانتیسیسم سیاسی، نه وجهی وصفی، بلکه حیثیتی هستی‌‌شناختی دارد. این مانند این است که بگوییم رمانتیسیسم در ذات یا بنیان خودش سیاسی است. اگر فهمی که از سیاست به مثابه سازوکار شکل‌بخشی قصدی به انسان ارائه کردم را در نظر بگیریم، می‌توانیم تایید کنیم که سیاست در معنای مورد نظر ما با مفهوم انضباط رابطه مستقیمی دارد. در اینجا سیاست یعنی سامان دادن به زندگی براساس یک سازمان انضباطی خاص، به نحوی که انگار مجموعه خاصی از مفاهیم صادق هستند. 
درنتیجه رمانتیسیسم در معنای یک جهان‌بینی سیاسی عبارت است از نوعی از دیدن قصدی جهان به نحوی که گویا ارزش‌های تشکیل‌دهنده این جهان‌بینی رمانتیک صادق هستند. این نکته را در نظر بگیرید که دیدن، معنابخشیدن و مانند اینها یا به شیوه خاصی زندگی کردن یا شیوه‌های خاصی از نسبت برقرار کردن با جهان پیرامون، شامل چیزها و افراد درونش مترادفند. از این قرار رمانتیسیسم سیاسی یک جهان‌بینی هویت‌ساز است. یعنی به تولید مجموعه‌ای از انسان‌ها منتهی می‌شود که جهان را به یک شیوه خاص، یعنی به شکلی رمانتیک می‌بینند، یا به بیان دیگر به شکلی رمانتیک با جهان پیرامون‌شان نسبت برقرار می‌کنند. این وجه تاسیسی سیاست رمانتیک است. این شیوه خاص از نسبت برقرار کردن با جهان به تاسیس یک وضعیت منتهی می‌شود. وضعیتی مطلوب که رمانتیک‌ها به آن وحدت میان ایگوئیست‌هایی مجهز به قوه نامتناهی خیال که در آن امکان دست پیدا کردن به عالی‌ترین حد از وحدت، وجود دارد. این وضع مستقر، یا امر تاسیس شده در رمانتیسیسم سیاسی است. وحدت ارگانیک خیالی میان همه آن چیزها و همه آن کسانی که کرانمندی آنها، یعنی استقرار ایشان در جهان به‌عنوان چیزهایی مادی، محدود و کرانمند آنها را از یکدیگر جدا کرده است. این وضع مستقری استقرارنیافتنی است. وحدتی که صرفا در ساحت خیال ساخته شده و تنها در زبان است که می‌تواند مستقر شود. درنتیجه وضع مستقر، آن‌طور که مورد تایید هم قرار گرفته است، در رمانتیسیسم چیزی ناممکن است. از این جهت رمانتیسیسم شورشی مداوم، یا نفی مطلق آن چیزی است که وجود دارد. ذهن رمانتیک یک سامانه بنیادگرای مجهز به تخیل است که هر تمایزی را به نفع وحدتی برآمده از نیروی تخیل معلق می‌کند و تنها وقتی به ظهور وجوه تمایز، یا حدی از یک چیز اجازه بروز می‌دهد که پیش‌تر آن را از معنای خود خالی کرده و به یکی از اجزای ارگانیسم طبیعی مورد نظر خود تبدیل کرده باشد. درواقع ذهن رمانتیک شورشی علیه امر موجود به نفع امر طبیعی است و ادعا دارد که آنچه وجود دارد برساخته نوعی مداخله قصدی انسان برآمده از روشنگری در طبیعت است. مداخله‌ای که با کمک عقلی ابزاری و برای تبدیل کردن طبیعت به چیزی که به کار می‌آید انجام شده ‌است. بدین ترتیب طبیعت به یکی از مفاهیم بنیادین رمانتیسیسم تبدیل می‌شود. طبیعت به‌عنوان وحدتی که چیزهای به ظاهر نامتجانس را در خود گرد آورده و آنها را به‌عنوان اجزای وحدتی خودبه‌خودی در کنار هم قرار داده ‌است. به همین خاطر است که شاعر رمانتیک ادعا می‌کند به دنبال پیدا کردن قانونمندی‌های اولیه طبیعت در وقایع زندگی روزمره می‌رود. اما طبیعت مورد نظر رمانتیک‌ها چیزی جز یک برساخته ذهنی، یا روایتی انسانی از وحدتی متعال نیست. درواقع طبیعت روایتی ایده‌آلیزه شده از آنچه واقعا موجود است به حساب می‌آید. مفهوم وضع طبیعی در نظریه قرارداد روسو و مفهوم تیپ ایده‌آل در ماکس وبر به خوبی این مساله را نشان می‌دهند. بدین ترتیب تلاش جهان‌بینی رمانتیک برای کشف قانونمندی‌های اولیه طبیعت را نباید به‌عنوان یک‌جور عمل تجربی مشاهده و کشف قانونمندی‌های جهان بیرون از ذهن فهمید. درواقع این تلاش رمانتیک نه به کشف بلکه به آفرینش طبیعت منتهی می‌شود. به همین دلیل فاعل چنین کنشی را نمی‌توان فرد منفرد مجهز به ابزار دقیق علمی مشاهده در نظر گرفت. بلکه او را باید به‌عنوان ایگوئیستی خیال پرداز فهمید که ضمن تربیت احساسات خود در نتیجه تمرین و ممارست زیاد، این احساس دستکاری شده را علیه واقعیت موجود برای خلق جهانی نو در ساحت زبان به کار می‌گیرد. به همین دلیل است که می‌گوییم شعر رمانتیک مداخله‌ای قصدی در احساسات و روند طبیعی امور با استفاده از ابزار تخیل است.
 از این قرار رمانتیسیسم چه آن را به اعتبار برابر نهاد رمانتیک-کلاسیک فهمیده باشیم چه آن را به اعتبار تقابل ارگانیک-مکانیک یا تقابل ملوّن- ساده و چه به‌عنوان تقابلی با سرمایه‌داری از چشم‌انداز ارزش‌های غیرسرمایه‌دارانه، درنهایت چیزی نیست جز بیماری ارواح هراسان از کثرتی که به دنبال وحدتی ناممکن هستند که در آن همه‌چیز و هرکس را در کنار هم قرار می‌دهند. وحدت ارگانیک خیالینی که وقتی مبنای عمل سیاسی باشد به حذف اجباری کثرت منتهی می‌شود. 
برای اینکه بتوانیم چیز معناداری درباره رمانتیسیسم سیاسی در ایران معاصر بگوییم هنوز باید مطالعات بیشتری انجام دهیم. مخصوصا اگر بخواهیم درباره این صحبت کنیم که چطور ذهنیت غالب بر فهم عموم مردم از سیاست، ذهنیتی رمانتیک است. این مساله برای ما در ایران اهمیت دارد. اهمیت این بحث بیش از هر چیز به خاطر قرابتی است که روح تاریخ ایرانیان با شعر و شاعرانگی داشته است. برای سال‌ها و قرن‌های زیادی ما نه فیلسوف و سیاستمدار، که شاعران بزرگی تربیت کرده‌ایم. به همین خاطر است که می‌توانیم ادعا کنیم که حتی وقتی لیبرال، سوسیالیست، توسعه‌گرا یا هر چیز دیگری می‌شویم بیشتر از اینکه با واقعیت جاری در زندگی و سیاست مردم کاری داشته باشیم، درگیر بازی وحدت در ساحت خیال هستیم. از طرفی، ما وارثان استبدادی تاریخی هستیم که شاکله‌های حسی-رفتاری ما را حتی وقتی درباره لیبرالیسم صحبت می‌کنیم تشکیل داده است. ما احتمالا تنها مردمی هستیم که سازوکارهای رمانتیک غیریت‌سازی و انسان‌زدایی موجود در روایت‌های فاشیستی از رمانایسیسم را در بیانیه‌های شورانگیز لیبرال‌های خودمان مشاهده می‌کنیم. با این وجود، وقتی صحبت از رمانایسیسم در ایران می‌شود من نه به رمانایسیسم لیبرال و نه به رویکردهای رمانتیک در متفکران توسعه در ایران بلکه به اهالی نظریه ایرانشهر می‌پردازم. 
من پیشتر در جایی گفته بودم که در نظریه ایرانشهر برای فهم ملت به گذشته و برای اشاره به حکومت به آینده حواله می‌کند؛ یعنی برای صورت‌بندی کردن ایران به‌عنوان یک واحد سیاسی، دو عنصر مردم و سرزمین را از گذشته و عنصر قدرت سیاسی را از آینده‌ای نامعلوم در واحدی خیالین و ایده‌آلیزه شده به‌عنوان ایران جمع می‌کند و در سطح زبان از وحدتی ارگانیک میان عناصری متجانس در گذشته دور و آینده نامعلوم صحبت می‌کند که هیچ‌گاه امکان تحقق نخواهد داشت. در این نظریه، ایران به‌عنوان وحدتی خیالین، که در سطح زبان تولید شده، به معیاری برای شورش مداوم علیه ایران به‌عنوان آنچه واقعا هست، یعنی یک واحد سیاسی واقعا موجود یا مردم، سرزمین و یک حکومت مستقر، تبدیل شده است. در اینجا نیز با شورشی رمانتیک علیه واقعیت سر و کار داریم که علیه هر شکلی از تاسیس است. از این قرار آنچه به‌عنوان ایرانشهر معرفی می‌شود یک واحد خیالین، یک مفهوم یا ایده تهی است که نمی‌تواند محقق شود. همین عدم امکان تحقق یا همین آگاهی بیمار از تهی بودن ایده ایران است که علاقه‌مندان به این نظریه را به مبارزان کور تفاوت در واحدی واقعی به نام ایران تبدیل می‌کند. از این جهت ایرانشهرگرایی را می‌توان به‌عنوان مبتذل‌ترین تعین رمانتیسیسم سیاسی در ایران معرفی کرد؛ رمانتیسیسمی که امری محقق‌ناشدنی، یعنی آنچه وعده داده می‌شود اما حدش معلوم نیست را در گذشته معلوم کرده و در آینده دنبال می‌کند. ایده‌ای تهی در گذشته که به اعتبار فقدان عنصر حکومت نمی‌توانسته وجود داشته باشد. یعنی یک هستی خیالی در گذشته است و وعده‌ای تهی در آینده- که به خاطر اضمحلال دو عنصر سرزمین و مردم و نامعلوم بودن امکان تحقق قدرت سیاسی در آینده- پرنشدنی است. و از این جهت به خطرناک‌ترین انواع رمانتیسیسم سیاسی نیرو می‌بخشد. قدرت نفی مطلقی که نه در گذشته‌ای طلایی ریشه دارد و نه ممکن است در آینده‌ای خیالین محقق شود.
 رمانتیسیسم یک‌جور شورش است شورشی علیه نظمی جدید که در زندگی اجتماعی و سیاسی متعاقب آنچه به‌عنوان تجدد می‌شناسیم پیدا شده است. شورشی علیه مداخله قصدی در زندگی روزمره برای شکل دادن به انسان است، به‌عنوان چیزی که در لیبرالیسم به‌عنوان فرد منفرد خردورز، یا به بیان دقیق‌تر انسان بالغ، یعنی انسانی که می‌تواند درباره جهان احکامی کلی با عنایت به قدرت خاص داوری خود صادر کرده و این احکام را به‌عنوان اصول عام زندگی وضع کند تا خودش و دیگران مطابق آن زندگی کنند. از این جهت رمانتیسیسم واکنشی نسبت به ظهور عصر جدید در همه ساحت‌های زندگی انسان است. شورشی برای فرا رفتن از آنچه به نظر سخت و استوار می‌آید، اما نه شورشی برسازنده. مکانیسم نفی در این جنبش از جنس نفی در نفی، یعنی سلبیت ایجابی آنچه ممکن است به‌عنوان ویرانی برسازنده بشناسیم نیست، بلکه این قدرت نفی مطلق است که بر آن حاکم است. از این جهت رمانتیسیسم سازوکار ویران کردن آنچه هست برای دست پیدا کردن به آنچه می‌تواند باشد یا باید باشد است. امکان یا بایدی که محقق‌شدنی نیست. یا حداقل در جهان مادی نمی‌شود آن را محقق کرد. ویران کردن متناهی به اعتبار تخیلی است که هستی‌اش با ناکران‌مندی معنا می‌شود و در کران‌مندی محقق‌شده مطلوب به پایان می‌رسد. و از این جهت رمانتیسیسم نیروی ویرانگر میلی است که به لحاظ هستی‌شناختی از امکان آجیدن برخوردار نیست.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰