میلاد جلیل زاده، خبرنگار:سگش را کشتهاند و این تنها یادگاری از همسرش بود. این سگ کوچک، تنها چیزی بود که او را به زندگی در این دنیا وصل میکرد و برای روزهای سرد و کسالتبار گانگستری که زمانی زمین را زیر پاهاش میلرزاند، ارزش و محتوا میساخت. اگر این سگ به مرگ طبیعی میمرد، چنانکه دور از انتظار هم نبود و بههرحال عمر سگها کمتر از آدمهاست، آنوقت جان ویک دیگر چه انگیزهای برای ماندن در این دنیا داشت. این پشمالوی ریزنقش، تار مویی بود که اتصال معنوی جان ویک به جهان را برقرار نگه میداشت و اگر با مرگ طبیعی حذف میشد، دیگر هیچانگیزهای برای ادامه زندگی وجود نداشت. اتفاق اما بهنوع دیگری رقم میخورد. سگ جان ویک را یک بچهپولدار لوس و از خود راضی میکشد و چرخه ناتمام انتقام آغاز میشود. جان حالا یک انگیزه جدید برای زندگی دارد و آن انتقام است. کسی که سگ جان ویک را کشت، غول را از چراغ جادو بیرون آورد. اگرچه در ادامه، موضوع از آن سگ کوچک فراتر میرود و حالا جان ویک انتقامجو باید از ترس انتقام دیگران فرار کند و تلاشهایش برای جان به در بردن، به خلق انتقامجویان جدید علیه خودش منجر میشود؛ اما لحظهای که این منتقم متعصب خلق میشود، جایی که او پس از مرگ همسرش و عزلتگزینی دوباره به صحنه جنحه و جنایت برمیگردد، لحظه مهم و پربسامدی درکل تاریخ سینما و ادبیات جنایی بوده است. این گانگستر انتقامجو دیگر همان کسی نیست که قبل از مرگ همسرش بود. از آن دوره پیشین مهارتهای رزمیاش را به زمان فعلی آورده اما از لحاظ شخصیتی با دو آدم کاملا متفاوت طرفیم. این جان ویک جدید برای پول یا حتی برای جاهطلبی نمیجنگد. جنبیدن حس انتقام در وجود او نشان داد که هنوز نمرده است و بهنوعی با دنیای احساسات انسانها اتصال دارد. احساس او اگرچه در حد اعلای خشونت رخ نشان میدهد اما در زیرلایهاش میتوان عاشقانهترین تعصب را دید. این نگاه فلسفی به انتقام صددرصد با نگاه شرقیها و بهطورخاص سینمایی شرق دور متفاوت است. در فیلمهای شرقی خشونت عریان و خونبازیهای پرتلاطم را میبینیم و از زیباییشناسی تخریب بدنها حداکثر بهرهبرداری شده است اما در آخر کار انتقام از لحاظ فلسفی نفی میشود. بهعبارتی تمام این خشونتها را دیدیم تا به پوچ بودن و بیفایده بودنشان پی ببریم. وقتی بهسمت انتقام راه میافتید، درحال خرج کردن چیزی از روح خود هستید که دوباره احیا نمیشود و به جای اولش بر نمیگردد. این چیزی است که فیلمهای شرقی میگویند. مثلا در سینمای کره، هنگ کنگ، اندونزی و ژاپن میشود نمونههایی از این قبیل را دید. سهگانه انتقام پارک، اثر چان ووک و نسخه از همه معروفتر آن «پیر پسر» اگرچه خشونت را در حد اعلا نشان میدهد، اما در آخر کار پوچ بودن آن را نتیجه میگیرد؛ حال آنکه در نگاه غربیها خصوصا سینمای آمریکا، انتقامانگیزه زندگی است و چیزهایی را که رو به غروب بودند در روح آدم زنده میکند. در شخصیت جان ویک نیروی کینه تبدیل به عامل تحرک در زندگی میشود. تمام نشانههای نوستالژیک و اصیل سینمایی نئونوآر و گانگستری اینجا دور هم جمع میشوند تا جهان انتقام، در آراستهترین و دوستداشتنیترین حالت خودش ظاهر شود. بهعبارتی با آیین ناتمام انتقام طرفیم که تمام نمادها و نشانههای تاریخی و سینماییاش را با خود آورده است. از انواع اسلحهها تا کلاههای لبهدار و کتوشلوارهای گانگستری، سگهای جنگجو، نبرد روی اسب و موتورسیکلت و اتومبیل، هنرهای رزمی، تیراندازی، لوکیشنهای نیمهتیره نئونوآر، دنیای زیرزمینی تبهکاران و مردهایی که گلولهای در پیشانی به تیرک پیادهروها تکیه دادهاند و هزارویک نشانه و نماد آشنای دیگر از سینمایی گانگستری همه آمدهاند و در سری فیلمهای جان ویک جمع شدهاند تا آیین انتقام کامل برگزار شود. سینمای جهان پر از فیلمهای خشن است اما تمام صحنههای خشن از یک جنس و در یک جهت نیستند حتی در فیلمهای سطح پایین ژانر وحشت هم صحنههای آزاردهنده از قتل را میبینیم یا در وسترنهای سطحپایین قدیمی، سربریدن آدمها و نصف شدن بدنشان نمایش داده میشد. از آنسو در قویترین و مهمترین فیلمهای سینمای جهان هم میشود زیباییشناسی خشونت را دید. اما معانی فلسفی و جهانبینیهای دیگری در قفای این آثار هست که لزوما با هم یکی نیستند و گاهی هم قضایا را متضاد یا متناقض میبینند.