هومن جعفری، خبرنگار:1. من پوست شیر را دوست دارم. دلیلش مشخص است. قصدی برای دیدنش نداشتم. برای دیدنش از سوی هیچ رسانهای تحت فشار قرار نگرفتم. نه «فرهیختگان» و نه فیلم امروز، هیچکدام مرا مجبور نکردند که «سریال را نگاه کن چون ما قصد داریم درموردش پروندهای برویم و دوست داریم تو هم بنویسی» که حقیقتا خیلی مایوسکننده است چون معلوم است بدون من هم میتوانند سر و ته پرونده را هم بیاورند که یعنی من آنقدرها هم که خودم فکر میکردم، «اسپشیال» نیستم! البته فعلا موضوع این نیست ولی این هم یکی از مواردی است که آدم وسط نوشتن یک مطلب، یک دفعه متوجهاش میشود.
بگذریم. من پوست شیر را دوست دارم چون خودم انتخاب کردم که ببینمش و صد البته که از این انتخاب پشیمان نشدم. بسیار هم راضی هستم. تماشای این سریال را هفته قبل آغاز کردم و فصل اولش را کامل دیدم. احتمالا از شمایی که این مطلب را میخوانید، یک یا دو فصل عقبم. خیالی نیست. خودم را یکی دو هفتهای میرسانم. من قبلا پنج فصل عقبافتادگی نسبت به بازی تاج و تخت را جمع کردم. اینکه فقط دو فصل است.
چرا انتخاب کردم که پوست شیر را ببینم؟ چون فکر میکردم همان چیزی است که انتظار دارم و بود. یک سریال پلیسی تعلیقدار بسیار نفسگیر با یک داستان بسیار خوب که هم خوب مطرح میشود، هم خوب بسط داده میشود، هم خوب انشعاب پیدا میکند و هم خوب شاخهشاخه پیش میرود. من غلام سریالهای خوش داستانم و پوست شیر خوش داستانی دارد هیچ، داستانش را هم خوب تعریف میکند.
همین الان چند سریال ایرانی سراغ دارید که هم داستانش خوب باشد و هم بلد باشد خوب تعریفش کند؟ و کدامشان را دوست نداشتید؟
2. من پوست شیر را دوست دارم. دلایلش هم یکی دو تا نیست. در پوست شیر، من احترام دیدم. احترام کامل به مخاطب. کسی به من گنجشک رنگ شده را جای قناری نفروخت. کسی به من دروغ نفروخت. سریالی دیدم که مملو بود از جزئیات و صد البته که این جزئیات، به چشم من حتی اگر تازه هم نبود، تکراری هم نبود. خالقان این سریال، سریال و فیلم پلیسی خارجی بسیار دیدهاند و بخشهایی از جزئیاتش را با خود به این مجموعه آوردهاند اما کار طوری پیش رفته که این جزئیات خارجی، هیچکدام توی ذوق نمیزنند. طوری در پسزمینه محو میشوند که کسی متوجهشان نشود یا اگر میشود هم حس بدی به آنها پیدا نکند. نکتههای ریز اما اثرگذار که شاید حتی ته قلبت باعث شود از سریال بیشتر خوشت بیاید. مثلا دیدید شهاب حسینی قرصهایش را چطور میخورد؟ ما وقتی میخواهیم مسکن بخوریم یک بسته مسکن را برمیداریم، یک دانه قرصش را درمیآوریم و میخوریم. شهاب حسینی عین فیلمهای خارجی، یک قوطی مسکن در میآورد، درش را باز میکند، چندتایش را میریزد کفش دستش و میخورد! چیز مهمی نیست. حتی ایراد هم ندارد. شاید تازگی این قوطیها در ایران هم مد شده باشد. شاید هم از روی نمونه خارجی برداشته باشند. با این همه، ما سالهاست در انواع و اقسام فیلمها و سریالهای هالیوودی، دیدهایم که قهرمان خشن خسته بداخلاق، قرصهایش را اینطوری بالا میاندازد! یا شاید من زیادی دارم نکتهسنجی میکنم؟
3. من سریال را دوست دارم. داستان پلیسی کلاسیک را از نمونه غربی آورده و وارد نمونه وطنی کرده و بومیسازی را بهدرستی انجام داده. چرا داستان موفق است؟ چون داستان استاندارد است. برای ایران نوشته نشده. میتواند هرجایی رخ بدهد. در یک نمونه خارجی دیگر، نعیم میتواند رئیس یک باند مواد مخدر یا رئیس یک گروه موتورسوار یا خلافکار باشد و با تیمش دنبال یافتن قاتل یا سارق بگردد. پلیس میتواند در کنار گشتن دنبال یک قاتل زنجیرهای، حواسش به باندهای قاچاق دختران و زنان به کشورهای دیگر هم باشد. نمونه خاورمیانهایترش حتی باندهای قاچاق اعضای بدن. تا همینجای کار شما یاد چه فیلمهایی افتادهاید؟ میستیک ریور؟ تیکن؟ عرض کردم داستان با یک الگوی بسیار موفق ساخته شده. فرزندی به قتل میرسد و پدر خلافکار، قصد دارد دستش زودتر از پلیس به قاتل برسد!
به این پیرنگ، هی عناصر جذابتری اضافه کنید.
پلیسی که مسئول پرونده است، فرزندش را از دست داده و احساس همدردی میکند.
باز هم اضافه کنید.
پلیسی که مسئول پرونده است، قاتل زنجیرهای مسئول قتل دخترش را دستگیر کرده و باعث اعدام او شده اما درنهایت تعجب، در صحنه جنایت قربانی جدید، نشانههایی شبیه به نشانههای همیشگی قاتل زنجیرهای اعدام شده برجای مانده که چند احتمال را اضافه میکند. یا قاتلی که اعدام شده، قاتل اصلی نبوده، یا او همدستانی دارد که از جزئیات مخفیانه قتلهای او مطلع بودهاند!
بازهم اضافه کنید.
خانواده فرزند کشته شده بعد از این حادثه متلاشی میشوند چون زنده بودن و زندانی بودن پدر، یک راز بوده و مادر دوباره ازدواج کرده، به شوهر دومش حقیقت را نگفته!
بازهم اضافه کنید.
تلاشهای پلیس برای یافتن قاتلان مدام به بنبست میخورد اما بعد از پیدا شدن یک سرنخ، رقابتی پنهان بین پدر مقتول و پلیس برای زودتر رسیدن به عوامل میرسد.
این قصه ته ندارد. میتوانید مدام به آن، چیزهایی را اضافه کنید که کار را، داستان را جذابتر میکنند. یک نامزد عصبی با احساس گناه. یک مادر زخم خورده که در یک برهه توفانی همه چیز را با هم از دست داده و حالا ناچار است از صفر شروع کند. یک رفیق با مرام با داستانهایی بیان نشده که مرید پدر مقتول است و لازم باشد شهر را آتش میزند.
کافی است یا باز هم بگویم؟
یک گذشته پرابهام، پر از آدمهایی که هرکدام بهنوعی از پدر مقتول زخم خوردهاند و حالا باید دانه دانه، بررسی شوند تا ببینند دخلی به آنچه رخ داده، دارند یا نه!
داستانی که یک سناریوی امتحان پس داده است، با این همه جزئیات بسیار دقیق اضافه شده، مگر میتواند در جذب مخاطب موفق عمل نکند؟
4. سخن به درازا کشید. قاتل کیست؟ اگر میخواهید مردم سریال شما را دوست داشته باشند، باید به سوال شما جواب بدهند. قاتل کیست؟ سه فصل است که مردم دنبال این جوابند. اول دنبال این سوال که چه کسی ساحل را کشته؟ بعد چه کسی ساحل را نکشته بلکه دزدیده؟ بعد دوباره سوال اصلی که چه کسی ساحل را کشته و همه این صحنهسازیها را انجام داده؟ سه فصل است این سوال کمی تغییر میکند اما جوابش کجاست؟ جواب همانجایی است که باید باشد. در ذهن نویسنده. سریالی بسازید که آدم نتواند پاسخ سوالش را درست حدس بزند و به همین خاطر، سریال محبوب میشود. نمونه میخواهید؟ بازی تاج و تخت. سوال اینجا بود که چه کسی قهرمان یا ضد قهرمان یا شرورترین یا موفقترین یا شجاعترین است؟ و با کشته شدن پیدرپی شخصیتها، متوجه میشدید پاسختان درست نبوده!
5. پوست شیر، سریال بسیار لذتبخشی است. از سازندگان و نویسندگان و بازیگرانش بسیار تشکر میکنم که به من چیزی را داده بودند که باید؛ لذت لذت بردن! از فرصت استفاده کنم و لگدی به سریال خون سرد بزنم. من فقط دو سه قسمت از خون سرد را دیدم که بارش اسیدی گافها، حالم را بد کرد. در طول یک فصلی که از پوست شیر دیدم، حتی به آن حس مسخره تماشای خون سرد نزدیک هم نشدم. ممنونم از سازندگان محترم! و در پایان، دیالوگ طلایی و بازی طلایی تقدیم میشود به آن صحنه دعوای نعیم و رضا پروانه سر اینکه نعیم چرا کلت آورده و قاطی کردن نعیم و بعد لاتی پر کردن رضا پروانه و دیالوگ: «من یکی رو سراغ دارم تانک داره! دوبارم بیشتر باهاش شلیک نکرده! بگم بیاره؟» ته دیالوگ بود رفیق.