

حمزه شریفی دوست، فعال فرهنگی:برای پوراحمد بهترین جملهای که سراغ دارم این است: بارالهی با غُفرانت بنگرش! کیومرث پوراحمد به خاطر نقاط روشن زندگیاش هم بایسته یاد نیک است و هم شایسته غفران الهی. به خاطر و به خاطر...
1- به خاطر آنکه هویت ایرانی را برای هنرمند و هنردوست لازم میدانست و بر این هویت پافشاری میکرد. معتقد بود فیلمهای ما به دلیل وجود نشانههای غیرایرانی دارای هویت ایرانی نیستند و فیلمسازان باید یک نماد بسیج در جیب خود داشته باشند تا فراموش نکنند ایرانیاند. بیتردید قصههای مجید را باید گامی در مسیر احیای فرهنگ و سنت ایرانی دانست که در تقابل با فرهنگ وارداتی عرض اندام کرد.
2- به خاطر آنکه تقویت بنیان خانواده برایش مهم بود و ابایی نداشت که اعلام کند در آثارم بهشدت به خانوادهمحوری پایبندم.
3- به خاطر آنکه حفظ نسل جوان برایش اولویت داشت و البته این را به روش خود و طبق برداشت خود دنبال میکرد. میگفت فیلم لنگرگاه را ساختم تا حس طغیان جوانان را تخلیه کنم و به جامعهپذیری آنها کمک کنم.
4- به خاطر آنکه جامعه ایرانی را سالم و پیراسته از کژیها و ناراستیها میخواست. میگفت که دوست ندارم نفرت و نابهنجاری را در جامعه به تصویر بکشم. شاید به این دلیل که گمان میکرد برخی از جریانهای سیاسی به این نگاه نزدیکترند، گاه قدمی به سمت سیاسیون برمیداشت و ای کاش این احساس مسئولیت را از مسیر هنر و سینما دنبال میکرد نه از بیراهه نزدیک شدن به اهالی سیاست که در آن وادی نه تجربهای داشت و نه علاقهای و نه معلوماتی.
5- به خاطر آنکه خود را متعهد به آموزش و ارتقای جامعه میدانست. در فیلم «کفشهایم کو» تجربه شخصی در نگهداری از مادرش (که دچار آلزایمر شده بود) را دستمایه آموزش دیگران برای تعامل با بیماران قرار داد.
6- به خاطر تولید فیلم ماندگار «اتوبوس شب»، اثری ممتاز در سینمای دفاع مقدس که در جشنواره فیلم فجر نامزد چهار جایزه شد. اتوبوس شب سرگذشت واقعی یک رزمنده ایرانی است که مامور انتقال 40 اسیر عراقی به پشت جبهه است. او در این فیلم پیوند فطری دو ملت ایران و عراق را به تصویر کشید و نشان داد که صدام همان اندازه جنگ را به ملت ایران تحمیل کرد که به ملت عراق.
7- بهخصوص به خاطر رفتار حرفهایاش در حق سیدمرتضی آوینی. البته آنقدر که سیدمرتضی را میفهمید و صد البته در چهارچوب فکری خودش. چه در زمان حیات سید، روزی که گُل مریم گرفت و تقدیم آن شهید کرد و چه بعد از عروج سیدمرتضی که یک شاهکار در وصف سید مرتضی در مجله سوره نگاشت و چه بعدها که دلش راضی نشد و مستند «مرتضی و ما» را ساخت و در حق سید شهیدان اهل قلم سنگتمام گذاشت. تلاشش در این مستند تا آنجا بود که مسعود بهنود را که از جدال سیدمرتضی و نقدهای گزندهاش بیبهره نبود درباره سیدمرتضی وادار به اعتراف کرد. گواهی نادر طالبزاده را ضمیمه کنیم به این مطلب که میگفت: «سیدمرتضی آوینی آثار پوراحمد را دوست داشت.»
در آوینی خصلتی وجود داشت که شدیدا چشم پوراحمد را گرفته بود و آن هم «سعه صدر آوینی» بود.
8- بهویژه به خاطر ادای دینش به لشکر نجف اشرف و فداکاری رزمندگان غیورش در دفاع مقدس. در فیلم «پنجاه قدم آخر» ـ که اتفاقا بعد از سال 88 ساخته شد ـ روایتی واقعی از یکی از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر نجف را به تصویر کشید که 17 روز با پای زخمی در خاک دشمن مقاومت کرد. لشکری که برآمده از زادگاهش نجفآباد بود و نام فرمانده نامآورش شهید احمد کاظمی بر تارک این لشکر تا ابد میدرخشد.
با این همه نقاط روشن و مثبت، باید زبان به ملامت کسانی گشود که پوراحمد را به خاطر آخرین انتخابِ ناصوابش مصادره کردند و بر آخرین گام وی در این دار فانی، برچسب سیاسی زدند. موضوع آن مرحوم شخصی بوده و بیش از این کسی نباید وارد قضاوت و طعن شود. اُف بر سیاستزدههایی که در رویدادهای تلخ و شیرین، دنبال میوه گندیده برای حزب و گروهشان میگردند؛ گویا چیزی غیر از سیاهنمایی و تزریق یأس نمیشناسند و نفرین بر آنها که با نام پوراحمد، قطع نعمت حیات را تئوریزه میکنند و برای مقابله با آسیبها به جای راه، چاه نشان میدهند. برخلاف ادعای این طیف، طبق آمارهای بینالمللی ایران از نظر نرخ خودکشی تاکنون پایینترین نرخ خودکشی را داشته است.
پوراحمد خود را وابسته به این آب و خاک میدانست و هیچگاه هوس رفتن نکرد. او اهل سیاست نبود و حتی اهل سینمای مدرن هم نبود و خود را سینماباز میدانست و نه سینماگر. زندگی او مثل دیگر هنرمندان این آب و خاک، ترکیبی از نقاط روشن و نقاط تاریک و انتخابهای صواب و ناصواب است. خداوند بیامرزدش. باشد که خداوند در ماه ضیافتش، حُسن عاقبت برای هنرمندان این مرز و بوم مقدر کند.
