میلاد جلیل زاده، خبرنگار:امسال «غریب»، فیلمی که به زندگی شهید بروجردی میپردازد، درکنار آثاری مثل «فسیل» در اکران نوروزی قرار گرفت و طبیعتا به اندازه آنها آمار چشمگیری در گیشه کسب نکرد. سال گذشته هم برگزیده اصلی جشنواره که بهنوعی پدیده سال هم بود، همین وضع را در اکران پیدا کرد. «موقعیتمهدی» البته مقداری بهتر از غریب فروخت ولی بههرحال قرار دادن فیلمهایی مثل غریب و موقعیت مهدی در رقابت با فیلمهایی مثل «سگبند» و فسیل، اگر در بستری مثل اکران نوروزی با این مهندسی مافیایی و چندین دههای اتفاق بیفتد، چیزی جز انداختن این آثار قابلاعتماد در یک بازی از پیش باخته نیست. با ادامه این وضع چیزی از سینمای ایران باقی نخواهد ماند، چون تلاش برای نگه داشتن امثال سگبند و فسیل درصد جدول پرمخاطبها، مرتب باعث میشود لزوم حذف تعداد بیشتری از مخاطبان که سگبند و فسیل اولویتشان نیست، جدی شود. این کاری است که مافیای اکران چند دههای درحال انجام دادن آن است. از طرف دیگر در نوروز ۱۴۰۲ نسخه آنلاین و قاچاق «برادران لیلا» هم در فضای وب ایرانی پخش شد و بحثهای مفصلی درباره خودش بهراه انداخت. با کنار هم گذاشتن این موارد بهنظر میرسد باید نتیجه گرفت که احیای وضعیت استقبال مخاطبان از سینمای ایران نیازمند تحول و بازنگری اساسی در زیرساختهاست. باید تعریفمان از موفقیت و عدمموفقیت، سود و زیان، مردمپسند و بیفروغ در نظر مردم و خیلی چیزهای دیگر تغییر کند و برای خروج از وضعیت راکدی که سینمای ایران امروز به آن دچار است، گامهای شجاعانه و حسابشدهای برداشته شوند. در ادامه تلاش شده این بحث کاویده شود.
هزینههای یک چرخه معیوب
امروز نسبت به چندسال پیش که فیلمهای نفروش و زیانده سینمای ایران مدعی سوددهی و فروش بالا بودند، یک قدم جلوتر آمدهایم. نه اینکه فروش سینما بهتر شده باشد یا لااقل دخل و خرج فیلمها جور درآمده باشند، بلکه لااقل اصل مشکل پذیرفته شده است. مشکل اینجاست که چرخه تولید و توزیع فیلم در سینمای ایران فشل و معیوب شده و حتی اگر محبوبترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران و جهان در چنین چرخهای عرضه شوند، هزینه تولیدشان را هم باز نمیگرداند، تا چه رسد به اینکه خوب بفروشند و سود برسانند. عدهای این را قبول نمیکردند، چون مدعی فعالیت در بخش خصوصی سینما بودند و اگر روشن میشد که تولیداتشان منطق اقتصادی ندارد، نمیدانستند با این پرسش چه کنند که چرا بخش خصوصی باید هزینههای سرسامآور یک فعالیت زیانده را بپردازد؟ کمکم این سوال آنقدر جدی شد که پاسخ خودش را در پولهای مشکوک و آلوده، در اختلاس از بانکها و موسسات مالی، در تجارت غیرقانونی رمزارز، در پولهای سفارتخانههای خارجی و چیزهای دیگر اینچنینی پیدا کرد. رسواییها، افشاگریها، دادگاهها و هزارویک خبر و گزارش شوکآور دیگر، همه کاری کردند که سینمای خصوصینمای مدعی استقلال از حکومت، دیگر نتواند سر ادعای نادرستش باقی بماند و وجود این مشکل اصلی و اساسی کمکم پذیرفته شد که چرخه تولید و عرضه فیلم در ایران معیوب است؛ تقریبا هیچ فیلمی سوای اینکه محتوا و کیفیت آن چه باشد، در این چرخه نمیتواند به سود برسد.
مهندسی اکران با ابزار سیاسی
مهندسی اکران در سینمای ایران طی چند دهه بهگونهای پیش رفت که یک طبقه بهخصوص را لیدر سایر طبقات در طبع و پسند و سلیقه سینمایی کرد و همین بود که باعث معیوب شدن چرخه تولید و عرضه در ایران شد. این اتفاق دلایل سیاسی داشت. یکی از دو جناح سیاسی اصلی در ایران، پایگاه اجتماعی خودش را در طبقه متوسط مرکزنشین میدید و به تعبیر یکی از بزرگان این جریان، تصمیم داشت «ایران را تهرانیزه کند». همین شد که از سال ۷۶ به بعد، تمرکز سالنهای نمایش فیلم بهسمت پایتخت و البته چند کلانشهر بزرگ شبیه به آن رفت. سال ۷۶ تنها ۲۷ درصد از مخاطبان سینمای ایران تهرانی بودند اما سال ۹۲ این نسبت به بالای ۵۴ درصد، یعنی دوبرابر رسیده بود. چیزی به مخاطبان تهرانی اضافه نشده بود، بلکه مخاطبان شهرستانی کم شده بودند و در عوض صدرنشینهای گیشه را همان طیف و طبقهای تشکیل میدادند که به یک جناح سیاسی بهخصوص نزدیکتر بودند. از سال ۹۲ به بعد این روند شتاب بیشتری گرفت و با تاسیس سالنهای اصلی در دل پاساژها و مالهای بزرگ تهران، «فرهنگ» در حاشیه «مصرف» قرار گرفت. آن جناح سیاسی که نفوذ بیشتری در عالم فرهنگ، بهخصوص سینما داشت و این وضع را رقم زد، در حقیقت دست به همان کاری زد که رقبایش را در انتخابات به آن متهم میکرد. آنها به رقبایشان میگفتند شما تلاش میکنید مشارکت در انتخابات را پایین بیاورید، چون میدانید عدهای هوادار ثابت دارید که تحت هر شرایطی به شما رای میدهند و در مشارکت پایین میتوانید اکثریت آرا را کسب کنید. حالا آنها با سینما همین کار را میکردند و تعداد مخاطبان را پایین میآوردند تا در دایره مرکزنشینان نزدیک به خودشان محدود شود و از این طریق کنترل فضای فرهنگی کشور را بهدست بگیرند. این رویه ضربهای بنیادین به ساختار سینمای ایران زد و حالا در شرایطی که تکنولوژی و مهارت فیلمسازی در ایران به همان قدرت سابق وجود دارد، از لحاظ سیکل ارتباطی بین مردم و محصولات سینمایی دچار یک گسست شدهایم. مردم عادت مصرف محصولات فرهنگی داخل را تا حدود زیادی فراموش کردهاند و در سمت تولید هم الگوهای همخوان با طبع و سلیقه بخش وسیعتر و متنوعتر جامعه مخاطبان، فراموش شدهاند.
دروغ سینمای مستقل رسوا شد، حالا چه کنیم؟
خوبی وضعیت امروز ما این است که لااقل واقعیت تجاری و اقتصادی سینمایمان پذیرفته شده و دروغ بزرگی به نام سینمای خصوصی و مستقل رسوا شده است. حالا چه باید بکنیم؟ پاسخ به این سوال راحت نیست و جزئیات فراوان و بحثبرانگیزی در هر پاسخ احتمالی وجود دارد، اما کلیات آنچه که میدانیم در مواجهه با این وضع باید بهعنوان شروط قدمهای اول پذیرفته شوند، مشخص هستند. اولا باید درک شود که رکود سینما یک معضل ملی است. شاید مسئولان هم بدشان نیاید که سینمای پررونقی داشته باشیم اما اگر چنین اتفاقی نیفتاد، آن مسئولان به همان اندازهای که این رکود به ساختار اجتماعی ما صدمه میزند، احساس خطر نمیکنند. به عبارتی کسی چندان از عمق خطرات این وضع آگاه نیست و اولویتش را اصلاح بنیادین آن قرار نداده است. این مسالهای نیست که بهطور خودبهخود و خودجوش و نهایتا با یاری و تسهیل اندکی از سمت دولت حل شود. برای حل این مساله عزم و همت و برنامهریزی همهجانبهای از بالا لازم است. پس از اینکه همه اجزای لازم بالادستی و میانی برای ترمیم این وضعیت آسیبدیده بسیج شدند، باید بدانیم که مرحله اول، برگرداندن عادت فیلم دیدن و احیای آئینهای فرهنگی مردم است نه وصول فوری تهیهکنندگان خودی به پول. باید به مهندسی اکران و به تعبیر کاملتر، مهندسی جو و ذائقه کلی تماشاگران هم توجه داشت. در این زمینه نیازمندیم که نگاهها را یک تحول اساسی ببخشیم. دیگر دعوا بر سر پرفروشترین فیلم گیشه در هر فصل، باید بایکوت شود. این آمارها زمین بازی همان کسانی است که دستی در مافیای اکران هم دارند و اساسا آمارها را خودشان میسازند. یعنی صحنه را طوری میچینند که لاجرم به تولید چنین آمارهایی منجر شود. بقای آنها در همین رتبهبندیهای آماری است اما برای برهم زدن وضع ناعادلانه و ناسالم موجود، صرفا لازم نیست آمارهای آنها را ازشان بگیریم و به فیلمهای خودی ببخشیم. اساسا باید این سیستم بههم بخورد و راهش بایکوت آن آمارها و صاحبانش است. این قدم اول برای رفتن به سمت سینمای واقعی است.
کدام چرخه مافیایی را باید بایکوت کرد؟
در سراسر کشور از مساجد و مدارس و دانشگاهها گرفته تا سرای محلات و مراکز متعدد اجتماعی دیگر که قومی، بومی، مذهبی، حرفهای، محفلی، تحصیلی و... هستند، همه میتوانند محلهایی برای ترغیب مردم به تماشای فیلمها باشند. طبعا برای چنین مخاطبان وسیع و متنوعی باید فیلمهایی مطابق با ذائقه آنها هم ساخته شود وگرنه با جنس آثاری که طی چند دهه ساختارشان برای بخش محدودی از طبقه متوسط مرکزنشین تنظیم شده است، حتی اگر این مخاطبان با تبلیغات گسترده و وسیع، اصطلاحا پای آپاراتها کشیده شوند، بعد از یکیدو بار تجربه کردن فضایی که از فیلمها نمیپسندند، از این فضا دورتر هم خواهند شد. به همین اکران نوروزی سال ۱۴۰۱ نگاهی بیندازیم تا بحثمان با اشاره به موارد عینی، ملموستر شود. اساسا فیلمی مثل «غریب» نمیبایست در اکران نوروزی به رقابت با آثاری مثل «فسیل» میافتاد. در حال حاضر اکران نوروزی چیزی است که صاحبان و مهندسان و حتی مخاطبان بخصوصی دارد و زمین بازی آثاری مثل غریب نیست. این زمین را طی چند دهه مهندسی زیرساختی فضای فرهنگ اینطور چیدهاند؛ طوری که «فسیل»سازان و تولیدکنندگان امثال آن همیشه صدرنشین گیشه باشند. حتی برای اینکه چنین الگویی به هم نخورد، بارها فیلمهایی که به لحاظ ساختاری و محتوایی میتوانستند برای مخاطبان زیادی جذاب و سرگرمکننده باشند، به عمد زمین زده شدند؛ فقط به دلیل اینکه ستاره مشهوری در آنها حضور نداشت و میتوانست الگوهای جاافتاده را به هم بزند. الگوهایی که به جای قصه یا ایده یا کارگردانی، امتیاز فیلم را فقط در ستارههای آن، جا انداخته بود. اگر این فرمول به هم میخورد، صاحبان بفروشهای اصلی گیشه، آیا میتوانستند در رقابت کیفی با سایر همکارانشان همچنان در صدر جداول بایستند؟ آنها هرگز نمیتوانستند در فرمولی غیر از این برنده شوند و برای همین فیلمهای بیستاره باید زمین میخوردند تا فرمول به هم نخورد. فیلمهایی مثل «تختی» یا «۲۳ نفر» که میتوانستند مخاطبان نوجوان زیادی پیدا کنند، از این جملهاند. آنها در اکران خفه شدند نه اینکه کل ظرفیت فروششان همین بود. این چرخه مافیایی را باید حتیالامکان بایکوت کرد تا به این شکل بیاثر و محو شود. مثل اینکه برای نابود کردن مافیای مواد مخدر در یک شهر همه معتادها اعتیادشان را ترک کنند.
این چرخه مافیایی زمین بازی آثاری مثل غریب نیست و حضور این فیلم در رتبهبندی مهندسی شدهای که قرار است برندگان همیشگیاش امثال «فسیل» باشند، باعث صدمه خوردن به الگوهای فیلمسازی کشور و ادامه وضعیت فرهنگی منحصر در سلیقه مرکزنشینان پاساژگرد است.
برادران لیلا زرنگی کرد
طبیعی نیست که در یک کشور طی سالهای متمادی فقط نوع بخصوصی از فیلمهای کمدی بفروشند. اگر در همین کشور سالهایی که سینما روند طبیعیتری طی میکرد را بررسی کنیم، پرفروشهای هر سال به لحاظ ژانر و اتمسفر و خیلی مشخصههای دیگر با سالهای دیگر فرق داشتند. این یکدستی قطعا چیده شده و جبری است. وقتی بعد از ۱۰ تا ۱۵ سال ببینیم که فقط همین نوع فیلمها صدرنشین گیشه هستند، یعنی با یک مهندسی بخصوص این نوع فیلمها صدرنشین نگه داشته شدهاند، حتی به بهای حذف مخاطبانی که ممکن بود نوع دیگری از سینما را صدرنشین کنند. در این شرایط اگر کسی فیلم غیرکمدی یا حتی یک کمدی جدی ساخت، محال است که بتواند افتخارات متناسب با آن را از استقبال مخاطبان کسب کند. عدهای هستند که این اجازه را نمیدهند تا مبادا الگوها به هم بریزد.
حتی سفارشدهندگان فیلمی مثل برادران لیلا هم بهرغم اینکه با همین چرخه اکران ارتباط بسیار قویتری داشتند، وقتی شرایط را رصد کردند، فهمیدند که در این فضا نمیتوانند به آمارهایی قابل افتخار دست پیدا کنند. آنها فهمیدند که دایره اصلی مخاطبانشان بین طیف و طبقهای از جامعه است که به شکستن قفلها و تماشای آنچه آمیخته به برچسب ممنوعیت و سانسور است، علاقه وافری دارند. این بود که پخش نسخه آنلاین فیلم در فضای مجازی اتفاق افتاد و با وجود تجربهای که در زمینه قفلشکنی کاربران ایرانی از دهها فیلم و سریال، به محض ارائه نسخه آنلاین وجود داشت، جلوی اکران آنلاین فیلمشان در پلتفرمهای فرانسوی را نگرفتند. فیلمی مثل غریب هم ابتدا باید بستر عرضه خودش را پیدا میکرد و سپس در دامن مخاطبانی گذاشته میشد که میتوانستند آن را بالا ببرند، یعنی در بستری که مخصوص به خودش بود پخش میشد نه اینکه در چرخه مافیایی اکران به رقابت با کمدیهای سطح پایین و کلیشهای بیفتد و نهایتا چنین جا بیندازد که سلیقه مردم ایران در همین حد است. آیا غریب را برای پول در آوردن از گیشه ساختهاند؟ اگر برای دیده شدن و تبلیغ یک ایده ساخته شده، بهتر است در بستری توزیع شود که به دیده شدنش بهتر کمک میکند و احترام آن هم حفظ میشود. بعد از اینکه فیلمها هرکدام در بستر متناسب خودشان نمایش داده شدند و عادت فیلم دیدن مردم ایران مجددا زنده شد، کمکم میتوان فضا را بهسمتی برد که ابتدا بخشی از آثار و در مراحل بعدی همه آنها از لحاظ تجاری هم به سوددهی برسند.
چگونه آیین سینما رفتن را زنده کنیم؟
چیزی که ابتدا در یک طرح ملی جامع و فراگیر برای آشتی دادن مردم با سینما لازم بهنظر میرسد، لزوم توجه به جنبه اجتماعی قضیه است. فضای سرگرمی در سالهای اخیر تا حدود زیادی اتمیزه و فردی شده است؛ حال آنکه همه افراد بشر نیاز به حضور در جمع و تجربه تفریحات جمعی را همچنان دارند. ما در دوره جدید حتی خیلی از اوقات یک فیلم دو سه ساعته را در چند نوبت زمانی کوتاه میبینیم؛ یکبار نیمساعت، یک بار ۱۵ دقیقه، یکبار یکساعت و... برای بازگرداندن آیین فیلم دیدن باید تا حد ممکن مصرف محصولات فرهنگی را به آیینهای جمعی پیوند داد. فضای مجازی برای این کار یکی از ابزارهای مناسب است اما کافی نیست و گاهی به نقض غرض هم منجر میشود. اولا اگر فیلم را تکتک افراد بهطور جداگانه میبینند، میشود بحث درباره آن را به یک آیین جمعی تبدیل کرد. جلسات نقد و بررسی فیلمها و اظهارنظر افراد مختلف دربارهشان باید بهطور جدی و پررونقی به راه بیفتند تا هم فرصتهای خرد و متعدد و کمتنشی برای مردم پیش بیاید که نظراتشان را به بهانه اظهارنظر درباره فیلمها بیان کنند و احیانا دغدغههای دیگرشان هم گفته شود و هم مظنههای درستتر و دقیقتری از ذائقه جامعه به دست بیاید و نهایتا سینما، لااقل بحث درباره فیلمها، به یک آیین جمعی تبدیل شود. این جلسات میتواند نهتنها درخصوص فیلمهای سینمای ایران، بلکه راجعبه فیلمها و سریالهای خارجی یا سریالهای ایرانی هم انجام شود. ثانیا خود فیلم دیدن را باید تا حد امکان به همان آیین جمعی در سالن تاریک، هرچند سالنی کوچک و خودمانیتر برگرداند. از دانشگاه تا مسجد، از مدرسه تا سرای محلات، از پارکها و بوستانها تا ادارات و کارخانهها، خیلی از مکانها را میتوان برای جمع کردن افراد مختلف از تیپهای اجتماعی گوناگون دور هم جمع کرد و پای تماشای فیلمها نشاند. در کتابهای متعددی که راجعبه زیباییشناسی سینما نوشته شده، اشارههای مبسوطی به این کردهاند که تجربه تماشای فیلم در سالن تاریک سینما چه تفاوتهای بنیادینی با سایر روشهای فیلم دیدن دارد. وقتی همه در صندلیهای کنار هم در محیطی تاریک رو به یک سمت نشستهاند، حس تمرکز بیشتری به فیلم ایجاد میشود و اهمیت بالاتری برای آن پدید میآید. خندیدن با خنده دیگران و هیجانزده شدن با هیجان دیگران، تجربهای است که با تماشای فیلم در گوشی تلفن همراه به دست نمیآید. مردم ما از بس که طی این سالها از این فضا دور شدهاند، این حس و این جذابیت را فراموش کردهاند و بهعبارتی اعتیادشان نسبت به آن را از دست دادهاند. قبل از اینکه سالنسازی در شهرستانها بهعنوان یک اقدام مفید و ضروری به نقطه اشباع برسد، باید در همه نقاط کشور و البته خود پایتخت مردم را دوباره با تجربه فیلم دیدن بهصورت جمعی آشنا کرد و آشتی داد و بهعلاوه گفتوگو درباره فیلمها بهعنوان یک آیین جمعی دیگر که مرتبط با سینماست، باید زنده شود. در این صورت است که فعالیتهای عمرانی به نتیجه مطلوبشان خواهند رسید وگرنه سالنهایی ساخته خواهند شد برای خالی ماندن.
از شش فیلمسینمایی پرفروش سال گذشته، سه فیلم درژانر سینمای کمدی بودند که در مجموع 170 میلیارد تومان فروش داشتند. این رقم 40 درصد از کل فروش سینمای ایران در سال 1401 است .