ابوالقاسم رحمانی، دبیر گروه جامعه:چند سالی میشود که اولین شماره روزنامه، بعد از تعطیلات عید را با خبر خوبی آغاز نمیکنیم. هرسال یک بحران و یک ماجرایی هست که کاممان را همان شماره اول بعد از عیدی چنان تلخ میکند که تعطیلات قبل و ایام بعدی هم، قربانی آن حال بدند. چند سالی کرونا قبل و حین و بعد عیدمان را میساخت. قبلتر هم سیلابهای بهاری و امسال اما حال بد فرهنگیان و ماجراهای تلخی که پیش از عید رقم خورد و پسلرزههای آن همچنان نیز ادامه دارد. راستش را بخواهید، همان روزهایی که دولت درصدد انتخاب وزیر آموزشوپرورش بود، هیچکس فکرش را هم نمیکرد که یوسف نوری با آن رزومه عجیب و البته کافی برای انجمن اولیا و مربیان، وزیر آموزشوپرورش بشود و اینطور این وزارتخانه را مدیریت کند. اما خب این اتفاق مثل خیلی دیگر از اتفاقات مشابه افتاد و نوری وزیر آموزشوپرورش شد تا شاهد این نابسامانی مدیریتی باشیم و اینطور حیثیت آن وزارتخانه و فرهنگیان عزیز کشور به سخره گرفته شود. شاید خیلیها گمان کنند سقف مطالبه از رئیس دولت برای سامان بخشیدن به وضعیت پیش آمده تغییر نوری است، اما این کمترین مطالبهای است که در وضعیت فعلی میتوان از رئیسی داشت و بلافاصله بعد از تحقق آن، میبایست تغییرات جدیتری در سطح مدیریت آموزشوپرورش کشور صورت بگیرد. البته ناگفته نماند، این تغییر و عزل وزیر فعلی هم تاریخ دارد، فعلا که دیر شده و دولت هم باید بداند که تغییر امروز نوری با 10 روز دیگر فرق میکند و تعلل از اثرگذاری آن میکاهد.
همه ماجرا اما این نیست، نکته مهمتر و لایه بالاتر از مسکن تغییر نوری، فهم این مساله است که اساسا چنین اتفاقات و انتخابهایی، با وجود گزینههای بهتر و باتجربهتر بهعنوان وزیر آموزشوپرورش و بعد از آن اجرای سیاستهای غلط متعدد و درنهایت اتفاقاتی نظیر همین عدم پرداخت حقوق و معوقات فرهنگیان نشاندهنده این است که آموزشوپرورش برای دولت مساله اولویتداری نیست. کافیست نگاهی به گذشته هم بیندازیم؛ رشد و توسعه مدارس پولی و برداشته شدن بار هزینه آموزش از دوش دولتها، افت کیفیت آموزش در مدارس دولتی، کمبود معلم و عدم تربیت و توزیع معلم در مدارس کشور، عدم اجرای موفق طرح رتبهبندی معلمان و هزاران موضوع و مساله دیگر، همه نشاندهنده اولویتدار نبودن آموزشوپرورش، آن هم علیرغم تاکیدات و نگاه ویژه رهبری به این موضوع، در دولت است.
آخر سالی در خانه نشسته بودم، خیره به تلویزیون و بین شبکههای صداوسیما بالا و پایین میرفتم. چند دقیقهای روی هر شبکه مکث میکردم و بعد شبکه بعدی، چیز دندانگیری برای تماشا وجود نداشت. تلفن همراهم را برداشتم و طبق معمول این اوقات، گشتی در فضای مجازی زدم. غرض از فضای مجازی البته این لکنتههای داخلی نیست، با مکافات به یکی از فیلترشکنهای معرفیشده از طرف دوستان وصل شدم و اینستاگرام را باز کردم، یکی درمیان اخبار عدم پرداخت حقوق و معوقات فرهنگیان و نارضایتی جدی آنها از این موضوع پیش چشمم نمایان میشد. فیلمهایی میآمد از گل گرفتن در اداره آموزشوپرورش یکی از مناطق کشور و بعد از آن هم تحلیل و روایتهایی که کارشناسان و فعالان حوزه آموزشوپرورش داشتند و به وضع موجود میتاختند. وضعیت سوررئالی بود، در ناشیانهترین و تکراریترین حالت ممکن، بعد از بالاگرفتن انتقادات، مسئولان رویه همیشگی را پیش گرفتند و ضمن و تایید و تکذیبهای متناقض، خرابی سیستم را بهانه کردند که خیلی طولی نکشید که مشخص شد این هم دروغی بود برای فرار از انتقادات. وزیر آموزشوپرورش هم که در یک شو تمامعیار، شب عیدی به بانک مرکزی و بانک ملی رفت و حتی پیام نوروزی را هم از ساختمان بانک ملی ضبط و منتشر کرد که مثلا خیلی پیگیر مطالبات فرهنگیان است! از این بدتر هم میشد؟ نه! حتما از کموکیف اخبار و ماجراهای مربوط به حقوق اسفندماه و معوقات فرهنگیان مطلع بودید، اگر نه هم بخشی از آن همینی بود که نوشتم، سوءمدیریت عمیقی که این بار حتما با سوپرمنبازی وزیر هم ختم به خیر نشد و همه چشمانتظار خداحافظی نوری با ساختمان شهید رجایی خیابان قرنیاند. برای اطلاع بیشتر از آنچه در سطوح مختلف مدیریتی وزارت آموزشوپرورش میگذرد، گفتوگویی با یکی از کارشناسان و مطلعان این حوزه داشتیم. او به «فرهیختگان» گفت: «با اینکه گفته شود آموزشوپرورش اولویت این دولت یا دولتها نبوده موافق نیستم. مقاممعظمرهبری بارها بر این تاکید کردند. سیاستهای کلی که ابلاغ شد تاکید بر این داشته که بر معیشت و منزلت معلم توجه شود و اگر روسای جمهور و دولتمردان ما خود را مقید به تبعیت از ولایت میدانند که اینگونه است، تلاش آنها بر این است که اولویت اول باشد، اما اولویت اول نبوده، درصورتیکه باید اولویت اول باشد. موضوع این است شناختی که نسبت به مدیریت آموزشوپرورش در کشور ما وجود دارد یک شناخت ناصحیح است. مثلا در وزارت نیرو معمولا کسانی در رأس هرم قرار میگیرند که تخصص و تجربه آنها درحوزه سد، نیروگاه یا تاسیسات آبی است یعنی فضای کار و محیط کار را کامل میشناسند و چالشها و تنگناهای آن را میفهمند؛ در وزارت نفت هم عموما کسانی که رشته آنها نفت، پالایش و... است وزیر میشوند، به نوعی هم دانش مدیریت را دارند و هم تجربه کافی در این حیطه را دارند. وقتی در این جایگاه قرار میگیرند میفهمند پالایش به چه معنی است، استخراج نفت به چه معنی است ولی در آموزشوپرورش بزرگترین چالش این است که کسی که معلمی کرده به این معنی نیست که میتواند وزیر موفقی باشد، یا مدیرکل موفقی باشد. برای مدیریت در آموزشوپرورش ما دو ویژگی خاص را میخواهیم. ویژگی اول این است هرکسی بخواهد در مدیریت ارشد و میانی آموزشوپرورش باشد باید مدرسه و معلمی و محیط مدرسه را بشناسد. وجه دیگر این است که مدیریت کردن و دانش مدیریت منابع انسانی در مقیاس یکمیلیون معلم را بلد باشد. متاسفانه بیشتر مدیرانی که در آموزشوپرورش انتخاب شدهاند یا منتصب شدهاند، یا دو بعد را نداشتند یا در بعد دانش مدیریت بسیار ضعیف بودند. فردی مدرک رشته ادبیات فارسی دارد، این فرد قطعا دانش مدیریت را ندارد چون لازمه مدیریت در دنیای امروز این است که فرد تاحدی آمار، فناوری و دانش حسابداری بلد باشد که در یک سازمان بزرگ که یکمیلیون معلم دارد یا در استانی که 30 هزار معلم دارد بتواند مدیریت کند. لیسانس ادبیات، معارف یا تاریخ دارد که نه دانش مدیریت و نه سابقه مدیریت دارد. درنتیجه در کل استان نمیتواند ۴۰ هزار معلم را مدیریت کند. او را وزیر آموزشوپرورش انتخاب میکنیم که یک میلیون معلم را مدیریت کند. یعنی یکی از مسائل اساسی آموزشوپرورش این است که هنوز خیلی از کسانی که تصمیمگیر هستند، حتی مجلس در دادن رای به وزرا، آن شرایط و بایستگیهای مدیریت درآموزشوپرورش را بهدرستی نمیشناسند. اگر فردی معلم بوده یا دورادور نظری درباره تربیت و تعلیم دارد، تمام است و همهچیز را بلد است. این درست نیست. مدیریت و تربیت کردن یک مولفه است که کسیکه در رأس هرم قرار میگیرد باید داشته باشد ولی مدیریت وزارتخانه آموزشوپرورش که بزرگترین وزارتخانه ماست و عظیمترین سرمایه انسانی ما را دارد، نیاز به کسی دارد که دانش و توان مدیریت را داشته باشد. یعنی یکی از دلایلی که آموزش و پرورش این میزان چالش دارد مدیران در حیطه مالی، دانش، فناوری و... کسانی نیستند که دانش و تجربه مدیریتی متناسب را داشته باشند و کسانی هستند که از کلاس درس میآیند و شاید دو سال تجربه سطوح پایینتر داشته یا نداشته باشند و به دلیل سیاستزدگی که حکمفرماست در سطوح بالا قرار میگیرند. آنجاست که ناتوانی و عجز اینها هویدا میشود. در بودجه شاهد هستیم ساختار بودجه آموزشوپرورش ساختار ناصحیح و غیرعلمی است. همواره با کسری بودجه مواجه هستیم. در بحث فناوری مدیرانی هستند که کمدانش هستند و مدیریت فناوری بلد نیستند و سامانههای آموزشوپرورش همچنان مشکل دارد و حتی فرد در جایگاهی قرار میگیرد که دانش آن جایگاه را ندارد و در حوزه دیگری غیرمرتبط با جایگاه شغلی خود ورود میکند. در رتبهبندی مرکز سنجش و پایش، کیفیت آموزشی مرکزی است که باید خروجیهای آموزشوپرورش را بسنجد و مرکز به شکل ناصحیحی به رتبهبندی ورود پیدا کرد. یکی از دلایلی که این وضعیت ایجاد میشود این است که در سطح سنجش ورود پیدا میکنند و خود نیز ورود میکنند و از اتفاقاتی که رقم خورد بخشی ناشی از این مشکل در آموزشوپرورش است. شناخت بسیاری از روسای جمهور در دورههای مختلف نسبت به مدیریت در آموزشوپرورش شناخت ناصحیحی است. نتوانستند آن مدیری که توان مدیریت در آن دستگاه عظیم را داشته باشد پیدا کنند. اگر بخواهیم ریشهایتر نگاه کنیم آموزشوپرورش توان تربیت نیرو برای خود را نداشته است. دانشگاه فرهنگیان 10 سال است تاسیس شده است، آیا توانسته حتی یک مدیر برای خود تربیت کند؟ آخرین مدیری که در این دانشگاه رفته دکترای ادبیات فارسی است که دانش مدیریت را ندارد، تخصص و تجربه مدیریت در مقیاس ملی را ندارد ولی رئیس بزرگترین دانشگاه تربیتمعلم کشور شده است. از دانشگاه علامه آمده است یعنی دانشگاه فرهنگیان با این ظرفیت عظیم نتوانست یک مدیر برای خود تربیت کند. معاون آموزشی و پرورشی ایشان از دانشگاههای دیگر است، معاون فرهنگی ایشان هم از حوزه علمیه آمده است. این دانشگاه با این عظمت در تربیت مدیر برای خود ناتوان است، در تربیت مدیر برای آموزش خود ناتوان است یعنی ما مساله اصلی که داریم این است به مدیریت، سبک مدیریت و مدیران شایسته در آموزشوپرورش توجه نداریم و مدیری که انتخاب میشود اصلا نمیداند باید چکار کند. مسیر را غلط میروند، فهم درستی از سند تحول ندارد. این مقدار از سند تحول حرف زده میشود و همچنان مسیری که طی میشود ناصحیح و غلط است. درخصوص بحث رتبهبندی بخش عمده ناشی از این است که افرادی که متولی اجرای این کار شدند دانش و تخصص لازم را برای اجرای این کار نداشتند. قانون یکسری نقصها را داشت. اولین شرط این است که رتبهبندی معلمان در هر نظام علمی یا سازمانهایی که مبتنیبر دانش هستند، سخت است چون افراد تحلیل و سطح تحلیلشان بالاست. در سازمانهای دانشی و دانش پایه سعی میکنند عدالت را در نظام پرداخت به شکل درستی رعایت کنند. این عدالت دو بعد دارد؛ یکی برونسازمانی است که یک معلم یا کارمند علمی باید نسبت به همتای خود در دستگاههای دیگر زندگی مناسبی داشته باشد. در قانون برای معلمان این اتفاق نیفتاد که ضعف قانونی است. باید متناظر اعضای هیاتعلمی لحاظ شود. نکته دیگر عدالت درونی است. یعنی اگر دو معلم فیزیک داشتیم که سابقه و مدرک آنها یکی باشد حقوق آنها را یک اندازه میپردازیم ولی دو مولفه مهم را لحاظ میکنیم. میسنجیم و بررسی میکنیم کدام شایستهتر هستند. یک مولفه داشتن شایستگیهای حرفه معلمی است و بعد دیگری بحث عملکرد است. شاید من شایستگی داشته باشم ولی بگویند مدرسه دولتی را رها کنم و وقت برای کلاس خصوصی بگذارم. هرکسی که شایستگی و عملکرد بیشتری داشت دریافتی و مزایای بیشتری برای او قائل شویم. این رتبهبندی درونی است و در رتبهبندی صرفا پرداخت مالی ایجاد انگیزه نمیکند بلکه فردی که دارای شایستگی و عملکرد بهتری است باید امتیازات مختلفی برای او قائل شویم. میخواهیم معلم نمونه انتخاب کنیم، آنکه شایستهترین است نمونه است و باید او را معرفی کنیم و الگوی شایسته ما این معلم با این 10 ویژگی است. میخواهیم طراح سال انتخاب کنیم باید شایستهترین معلمها باشند. بخواهیم معلمها را دوره خارج از کشور بفرستیم که تجربیات دیگر کشورها را ببینند، شایستهترین معلمها را میفرستیم ولی در قانون و آموزشوپرورش تنها امتیازی که در رتبهبندی لحاظ میشود یک پرداخت ریالی صرف بوده است. این نشان میدهد رتبهبندی را به پرداخت حقوق صرف گره زدهایم و ارتقای اندک معیشت است که برای ارتقای کار بهتر و شایستگی توجه نداشته است. مدل اجرایی که وجود داشت در قانون مدیریت هم معلمان و هم بقیه کارمندان رتبهبندی داشتند و الان هم دارند. رتبههای پایه و ارشد و خبره و عالی هستند که از سال ۹۴ مصوبهای دولت به نام رتبهبندی گذراند که بهعنوان فوقالعاده ویژه اضافه کردند که همان رتبهبندی بود یعنی اینگونه نبود که قبل از تصویب قانون رتبهبندی معلمها رتبهبندی نداشته باشند. حرف این بود که معلم کارمند نیست. معلمان باید با سایر کارمندان تفاوت داشته باشند. یک نظام رتبهبندی خاص معلمها نداشتیم. در اجرا چطور میتوان عمل کرد؟ میگوییم مجلس مصوب کرده از ۴۵ تا ۹۰ درصد افزایش حقوق برای معلمها داشته باشیم. رتبه معلمها معلوم است میگفتیم معلمی که نظام او مشخص است ۴۵ درصد افزایش داریم و آنکه ۵ درصد است ۹۰ درصد افزایش داریم. بعد میگفتیم خبرگان هر گروه درسی و شغل را جمع میکنیم و معلم شایسته تعیین میکنیم. شما که معلم فیزیک هستید، براساس شناختی که داشتیم حس میکردیم شما شایسته هستید و با شاخص تعریف نکردیم. یک معلم فیزیک خوب باید چه شاخصههایی داشته باشد؟ این را تعیین کنید. چقدر مکانیک و سیالات و... بلد باشد. از نظر آموزش الکترونیک چه نرمافزاری را بلد باشد، در شیوههای طراحی آزمون چه چیزهایی را بلد باشد. 5۰-3۰ شاخص تعریف کنیم و بگوییم معلم شایسته فیزیک باید این ویژگیها را داشته باشد. بخشی باید شایستگیهای عمومی باشد که با بقیه معلمها یکی باشد، یعنی طراح آزمون خوبی باشد، خوب تحلیل کند و یکسری شاخص مخصوص رشتههای متفاوت است. این الگوها را روی سایت وزارت آموزشوپرورش منتشر کنیم که مثلا معلم شایسته فیزیک از نظر ما این ویژگیها را باید داشته باشد. باید معلمها سعی کنند در زمینه شاخصها خود را ارتقا دهند و شایستگیهای خود را در این جهت جلو ببرند. اگر شایستگیها ارتقا یابد این میزان مزایا خواهند داشت. این اتفاقات نیفتاد و به شکل ناشیانه شاخصهای ناصحیح و غیرعلمی طراحی کردیم، رتبهبندی را با ساختار و زیرساخت ضعیف بهصورت عجولانه اجرا کردیم و نتیجه نیز مشخص است. خیلی از کسانیکه رتبه بالا کسب کردند کسانی بودند که فقط بلد بودند چگونه مدرک بارگذاری کنند و خیلیها آن شایستگی را نداشتند و درمقابل کسانی بودند که خیلی شایسته و توانمند بودند چون فرصت آموزش برای آنها محیا نشد نتوانستند مدارک و مستنداتی که نیاز بود ارائه کنند و مدارکی که در اجرای رتبهبندی رقم خورد کلا رتبهبندی را از هدف خود دور کرد. فردی را بهعنوان لیسانس ادبیات بهعنوان ارزیاب حرفهای انتخاب کردیم و گفتیم چهار مدرک از معلم ریاضی ببینید و رتبه را تعیین کنید، غلطترین کاری بود که در رتبهبندی رقم خورد. هم از نظر علمی، هم از نظر قانونی، هم از نظر دانش مدیریت منابع انسانی این امر غلطی است. در صورتی میتوانیم شایستگیهای یک فرد را بسنجیم که آن فرد ارزیاب در آن زمینه شایستگیهای یک سطح بالاتر را داشته باشد. داور فوتبال چه کسی است؟ کسی است که فوتبال را بلد باشد و بازی کرده باشد. داوری کردن و تعیین امتیاز باید توسط فردی باشد که خود خبره و متخصص آن کار باشد. دبیر ادبیات نمیتواند دبیر ریاضی را ارزیابی کند، این اتفاق در رتبهبندی افتاد و یکی از دلایل اعتراضات زیادی که نسبت به امتیازات وجود دارد همین موضوع است. موضوع این است که حتی در انتخاب وزیر آقای نوری گزینه سوم بود. هرکسی معرفی میشد مجلس به دلایل متعدد از جمله دلیل سیاسی رای میداد. اینکه چه کسی با چه سازوکاری انتخاب شود، آیا باز با همان سازوکاری که سه گزینه معرفی شد و گزینه سوم عملکرد خوبی داشت میخواهید وزیر انتخاب کنید؟ اگر در همان سازوکار باشد وزیر بعدی هم توانمند نیست و این ماجرا یا مشابه آن در حیطه دیگری رقم خواهد خورد. برای انتخاب وزیر برای دستگاه بزرگی مثل آموزشوپرورش باید سازوکاری مبتنیبر خرد جمعی داشته باشیم یعنی بگوییم وزرای دولتهای قبل بهخصوص آنهایی که سابقه داشتند، سازوکار را تعیین کنند. اگر 10 شاخص داشته باشیم، مثلا این فرد حداقل ۲۰ سال ارتباط تنگاتنگ با آموزشوپرورش داشته باشد، به مساله آموزشوپرورش واکنش هرچند اندکی نشان داده باشد. فردی که از وزارتخانه دنبال کسبوکار و تجارت خود رفته و دوباره ادعا کند دلسوخته آموزشوپرورش است نباید انتخاب شود. افرادی که از آموزشوپرورش رفتند نمیتوانند انتخاب شوند. فرد باید بتواند کار را جلو ببرد و الا بعد از 3 تا 6 ماه این اتفاق میافتد. اگر معلم هم ببیند فرد بعدی که توانمندی ندارد مطالبه خود را شدیدتر مطرح کند موضوع پیچیدهتر میشود. اینکه تیم مدیریتی تغییر یابد ضرورت است و این تیم نمیتواند این دستگاه را با این شرایطی که رقم خورده مدیریت کند. تیم جدید باید تیمی باشد که بر مبنای شاخصهای علمی و درست کار کند و کسانی این شاخصها را دارند که خود خبره این کار باشند و تجربه مشابه را داشته باشند نه کسی که رابطه با آموزش و پرورش نداشته و یکباره در این آشفتگی معاون وزیر شود.»