• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۲-۰۱-۱۴ - ۱۰:۱۲
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 1

مرثیه‌ای از جنگل، تقدیم به برادران محترم باغستان

سال‌هاست سینمای دنیا از نمادگرایی عبور کرده است. دیگر دنیای اینگمار برگمان و توت‌فرنگی‌های وحشی نیست که ساعت بی‌عقربه نشان بدهد و ملت بگویند وای این نماد ماجرای بی‌زمان و مکان است! قصه‌گویی اینقدر اثر دارد که نیاز به این همانی‌سازی دیگر نیست. روزگار پدر نماد «رئیس حکومت» و فلان خانواده نماد «جامعه» برای دهه 70 سینمای ایران بود، برای فیلمسازی کهنه. 

مرثیه‌ای از جنگل، تقدیم به برادران محترم باغستان

سجاد بلوکات، منتقد:سال‌هاست سینمای دنیا از نمادگرایی عبور کرده است. دیگر دنیای اینگمار برگمان و توت‌فرنگی‌های وحشی نیست که ساعت بی‌عقربه نشان بدهد و ملت بگویند وای این نماد ماجرای بی‌زمان و مکان است! قصه‌گویی اینقدر اثر دارد که نیاز به این همانی‌سازی دیگر نیست. روزگار پدر نماد «رئیس حکومت» و فلان خانواده نماد «جامعه» برای دهه 70 سینمای ایران بود، برای فیلمسازی کهنه. 
هرجا عقده‌های شخصی بیشتر، نمادبازی هم بیشتر. این جنس برای فیلمسازی است که فیلم را برای داوران سینمازده می‌سازد نه مردمی که می‌خواهند دوساعت روی پرده سینما، آن چیزی را ببینند که نیستند نه آنچه هستند، تازه با غلظت فلاکت بیشتر. 
یادم هست در مصاحبه یک خبرنگار با میشل هانکه در رابطه با فیلم نخل طلا گرفته آمور، مصاحبه‌کننده اصرار داشت رمز گشایی کند از تعریف کنایی مستتر در تصاویر کبوترها در این فیلم، که با جواب مستقیم هانکه مواجه شد، «آنها فقط کبوتر هستند، هیچ نمادی در کار نبود.» اما در سینمای صادراتی جهان سوم هنوز نماد تاثیر دارد. وقتی قرار است شما فیلمی برای غیر از جامعه خود بسازی باید زیرچشمی ایما و اشاره‌ای کنی که فیلم من در راستای همان ماجرای مگویی است که خودتان می‌دانید. همان ستیز باغ و جنگل که مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا گفت: «اروپا باغ سرسبز است و بقیه دنیا جنگل»؛ حتما در این جنگل هم قسمت خونین‌ترش منطقه ماست. حالا با این پروتکل‌هایی که جشنواره‌ها دارند که بدمن و گودمن برای ما ترسیم می‌کنند چه چیزی بهتر از یک فیلم نمادین که مملو از فلاکت است، ضداخلاق است و همه‌چیزش متفاوت از باغ سرسبزی است که جشنواره کن در آن مستقر است می‌گذرد. بله!
سعید روستایی مشکلات را بازتاب می‌دهد، انباشت نوسانات سکه و ارز و بدبختی‌هایی که همه از نزدیک دیدیم تا اینجا درست، توقعی هم نیست که بگوییم طبق الگوی همان سینمای خارجی، اصلاحی رخ دهد یا سیستم به ترمیم مشکل بپردازد یا کورسوی حفظ امید بگذارد اما توقع بی‌جایی هم نیست که بگوییم این سونامی فلاکتی که نشان می‌دهی واقعا همه ایران هم نیست. این رادیکال نشان دادن واقعیت اثرات تحریم و خانواده نابودشده بی‌اخلاق که دختر زیر گوش پدر می‌زند، بیشتر از آنکه کارکرد داخلی داشته باشد شبیه چقلی کردن یک پسر خانواده برای همسایه بی‌انصاف‌شان است. به این شکل که این بدبختی‌ها را که از ما دیدی؟ تازه خبر نداری ما به فرومایگی و مرگ انسانیت هم دچار هستیم، راستی از اون چیزی که فکر می‌کنی هم بدبخت‌تریم، تحریم هم راستش رو بخواهی خیلی جواب داد، اگر حمله خارجی شود که دیگر عالی است!
تا اینجای کار هم بی‌مشکل است. بالاخره قرار نیست هر فیلمسازی یک ایده را دنباله‌روی کند. او معتقد است خرابی‌ها از اقتصاد به اخلاق سرایت کرده، مثل سرطانی که از کبد، کلیه و مغز یک بیمار را تسخیر می‌کند. شیمی‌درمانی هم جواب نیست، راه‌حل همانی است که آخر فیلم نشان می‌دهد پدر متوهم و لجوج خانواده بمیرد و بقیه بعد از یک بهت چندثانیه‌ای، درحالی‌که میت روی زمین است برقص و شادی ادامه بدهند. 
اما و اما؛ این دو مقدمه برای رسیدن به این اصل بود که با همین تکنیک نمادگرایی فیلم «برادران لیلا» چقدر می‌شود همین سینمای جشنواره‌ای را تحلیل کرد، چقدر همین فیلم نماد سینمای امروز ماست. 
برادران لیلا در بحبوحه ماجرای me too در کن اکران شد. یک طرف این روایت تجاوزهای سریالی در سینمای ایران، ترانه علیدوستی بود که سرگروه زنانی بود که بعد از سال‌ها لب به اعتراض گشودند که در این سینما به آنها به نوع‌های مختلف تجاوز شد. دو فرد مهم در این اتهام‌ها هم در این فیلم حضور داشتند، فرهاد اصلانی و سعید پورصمیمی. دو سر دعوا در یک فیلم حضور داشتند وقتی از علیدوستی پرسیده شد چرا با فرد متهم به تجاوز در یک قاب عکس یادگاری قرار گرفتید، جوابی نداد. 
سینمای ریاکار جشنواره‌ای حتی از عکس یادگاری هم نمی‌گذرد. چرا ترانه با این شعار که در اعتراض به حضور فلانی، در جشنواره حاضر نمی‌شوم قید کن و فرانسه را نزد؟ چون فرصت برایشان غنیمت است و عمر کوتاه! پس می‌ارزد که از مهم‌ترین رسالت اجتماعی (که البته خود مملو از حرف‌وحدیث است) را به‌خاطر فرش قرمز جشنواره کن زیر پا گذاشت، هم شاکی بخندد هم متهم. 
برادران لیلا خود نماد است. نماد سینمایی که در ولع دیده شدن در جشنواره، هم زیرآب کشورش را می‌زند و هم زیرآب دوستان «می تو» اش را. از طرفی دیگر خود نماد کدر بودن شرایط مالی کشور هم هست. نماد همان کاراکتر پیرمرد دنبال دیده شدن در خود فیلم، آن هم با پولی که به‌جای رسیدن به خانواده خرج دیگران می‌شود، مثل تهیه‌کننده‌ای که معلوم نشد هزینه فیلمی که می‌خواهد فلاکت ما را در دنیا با آن جار بزند با پول چه فردی شروع به کار کرد. خودش؟ امید اخباراتی یا شرکت فرانسوی؟ آن هم با این کَست و تیم تولید و سیاهی لشکر که عدد ساخت فیلم را از 25 میلیارد دوسال پیش رسانه‌ای کرد تا 40 میلیارد و این آخری‌ها 150 میلیارد. 
چطور هم شفاف نیستید؛ هم درباره سرمایه‌گذار یواشکی‌تان حرف‌وحدیث هست و هم می‌خواهید آینه واقعیت جامعه ایرانی باشید. هم سرهنگ سپاه هستید، هم عینک روشنفکری می‌زنید و هم پول از یک فرد گمنام اقتصادی می‌گیرید؛ هم متهم تجاوز در فیلم‌تان هست و هم فمینیست شاکی از تجاوز درسینما! اما ما همان جامعه‌ای هستیم که خود شماها بخشی از مشکلات و گره‌هایش هستید و در سازوکار آلوده‌اش نقش مهمی دارید. فیلمی که از قبل پولش را درآورده حالا چطور می‌خواهد تحلیل ماوقع کند؟ آن هم نه برای ما، برای آن سوی دیوار، آن سوی خاورمیانه غمگین، به قول بورل؛ اروپا باغ است و مابقی جنگل، برادران لیلا می‌خواست راوی جنگل باشد برای باغ، آن هم نه یک راوی صادق!

 

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار