معین احمدیان، دبیر گروه فرهنگ:فیلمها این امکان را میدهند که دایره تصورات ما در نسبت پدیدهها، رخدادها و آدمهایی که نمیشناسیم یا شاید کمتر میشناسیمشان، وسیعتر و رنگینتر شود. مثل همین فیلمسینمایی غریب که سراغ چند مقطع تاریخی از حضور نظامی شهید محمد بروجردی در جبهه غرب رفته تا تصویری جدید را به آلبوم شناسایی این شهید اضافه کند. پیش از غریب، اگر نام شهید بروجردی را در اینترنت جستوجو میکردید به غیر از نام چند بلوار و شهرک و ورزشگاه، میشد چند عکس پرتکرار و کپیشده از همدیگر را هم دید. مردی با اورکت نظامی با عینکی درشت روی صورت و مو و محاسن حناییرنگ و لبخندی همیشگی. اگر همین عکسهای ساده و رنگ و رو رفته مجذوبتان میکرد و جستوجوی بیشتری داشتید، کتابهایی هم از زندگینامه این شهید پیدا میشد که نمونه مشهورش «محمد، مسیح کردستان» است. حالا بعد از گذشت 40 سال از شهادت این مرد، پروژهای سینمایی ساخته شده تا پازل ذهنی ما درمورد او را بازسازی کند. پروژه سینمایی غریب، نمیخواهد و اصلا لازم نیست مثل یک زندگینامه، سراغ روزهای زندگی شهید بروجردی برود و حتی قرار هم نیست مثل ایستاده در غبار باشد که چند مقطع مهم از کودکی تا جوانی و روزهای انقلاب و صحنههای جنگ یک سردار ایرانی را تصویرکند. غریب در پرداخت روایت، رویهای شبیه «چ» را در پیش گرفته و سراغ مقاطع کوتاهی از مبارزات چریکی قهرمانش میرود. فیلمساز با نمایش کنشها و رفتار قهرمان در بستر یک بحران، تصویر واضحی از آنچه که از یک قهرمان میخواهد را نشان میدهد. آنچه از شمایل بروجردی ابتدای فیلم میبینیم، بیش از آنکه کاراکتر یک چریک باشد، مردی است با یک لبخند همیشگی و بیدلیل. چیزی شبیه همان عکسها و کارت پستالهای شهید که چندجایی هم شعار میدهد. قصه که پیش میرود، بابک حمیدیان برای ساختن نقش از مخاطب زمان میخرد تا طرحی که برای کاراکتر ریخته، آرام آرام پخته شود. حوادث و رویدادهای حین قصه و جنس مواجهه کاراکتر در هر رویداد، کمک میکند تا در انتهای فیلم، شمایل یک چریک مصلح در ذهن مخاطب شکل بگیرد. فیلمنامه غریب ظاهری اپیزودیک دارد اما فیلمنامهنویس گوشههایی را در روایت جاگذاری کرده که بندهای جداافتاده هر اپیزود را به هم وصل میکند. کار سختی است که اگر از پس جفت و جور کردن آن برنمیآمدند، میتوانست فیلم را به پرتگاهی بغلتاند که نتیجهاش یک اثر چندپاره و بیهویت بود. با این حال یکی از نقاط ضعف فیلم این است که تماشاچی برای شناخت موقعیتها، آدمها و روابط بینشان باید تا نیمههای فیلم صبر کند. تماشای این فیلم برای مخاطبی که مطالعات پیشینی در مورد جبهه غرب و شخصیت محمد بروجردی دارد، شاید راحتتر باشد و اگر تماشاچی عادی پای این اثر صبوری نکند، نمیتواند طعم و معنای فیلم را بچشد بهخصوص که از میانههای فیلم است که اتفاقات جبهه غرب و آنچه بین کردها رخ داده است خودش را نشان میدهد و در فیلم سروشکل نسبتا واضحی پیدا میکند. اتفاقاتی که در سالهای ابتدایی انقلاب و سالهای دهه شصت در شهرهای غربی کشور رقم خورده است، بهشدت مستعد روایتهای بدیع و پر از کشمکشهای فردی و اجتماعی است اما کمکاری در بازسازی تصویری آن یکی از مهمترین دلایلی است که باعث شده ترسیم این فضا برای مخاطب همچنان نامانوس باشد و کار را برای فیلمسازان سخت کند. با این وجود هربار سینمای ایران به سراغ قصههای جنگی این جغرافیا رفته، تجربه موفقی را رقم زده است. مثل فیلم اتاقک گلی که یکی دیگر از قصههای نبرد جبهه غرب را بازسازی کرده و در جشنواره فیلم فجر امسال، توانست نظر منتقدان و اهالی رسانه را جلب کند.
نقطه قوت غریب این است که قصههایش را متمرکز بر وجوه عقیدتی شهید بروجردی پیش نمیبرد؛ اتفاقا در مقاطعی که فیلمساز میخواهد عقاید شخصی و تمایلات ایدئولوژیک بروجردی را بیشتر نشان دهد، کار شعاری شده و این گلدرشتی در نسبت با دیگر اجزای فیلم بیرون زده است. در نقاطی که داستان به سراغ سطوح ارتباطی بروجردی با ساکنان زیستبوم جبهه غرب میرود، شخصیت این قهرمان بهتر و واقعیتر نشان داده میشود. این فاصله گرفتن از تمایلات فردی کاراکتر اتفاقا به شناخت بهتر او و مرامنامهاش کمک کرده است. ضمن اینکه برای درک و معرفی شخصیت بروجردی راهی جز این نبوده که این کاراکتر در سطوح ارتباطی عمیق و فراگیر با حوادث و بحرانهای آن جغرافیا قرار بگیرد. اینکه بروجردی فیلم «غریب» در جبهه غرب نمایش داده میشود، اینکه با کردها، با دموکراتها، با کومله چه نسبتی دارد، اینکه چگونه میتواند قهرمان مدیریت یک جامعه متکثر شود و اینکه در پذیرش دیگری چگونه میتواند کنارشان بنشیند و با آنها حرف بزند، لازمهاش این است که قصه این قهرمان در جبهه غرب روایت شود.