میلاد جلیلزاده، خبرنگار:شاید موافق باشید یا نباشید اما به نظر میرسد خیلی از ما همین امروز هم در حال ایفای مجدد نقشهایی هستیم که پدر و مادران یا اجدادمان قبلا بازی کردهاند. ما نقشها را بهروزرسانی کردهایم، لحنمان را تغییر دادهایم و به فراخور روزگار فعلی نقاط عطفی در آن ایجاد کردهایم و در بعضی بخشهایش تجدید نظر کردهایم؛ اما درمجموع همان نقشها در حال تکرار شدن هستند. اگر در کودتای ۲۸ مرداد، خانمرئیسهای شهرنو میداندار صحنه شدند و در پانزدهم خرداد خانمجلسهایهای قم، هنوز هم نوادگان آنها در مصبهای مختلف تاریخی رودرروی همدیگر میایستند. هنوز فرزندان شعبان بیمخ در حال تکرار نقش پدرجدشان هستند و از آنسو طیب و رمضانیخیهای امروز همان نقش حر دوران را بازی میکنند. داستان احزاب جداییطلب ایران و وطندوستانی که از میهنشان زیر بیرق دین دفاع میکنند هم خیلی جدید نیست. کردستان از مدتها پیش اهرمی برای فشار چند دولت منطقه بر همدیگر بوده است و همیشه قدرتهای خارج از منطقه هم در این بین دخیل بودند. حتی اگر اکثریت قاطع کردهایی که در ایران و عراق و ترکیه و سوریه زندگی میکنند، سوای هویت قومیشان به موطنی که در آن زندگی میکنند وفادار باشند، کافی است که عدهای علم مخالفت بلند کنند و منطقه به آشوب کشیده شود.
در این مورد چیزی که کار را به پیش میراند، رأی و نظر اکثریت قوم کرد نیست، بلکه اقلیتی بهعنوان گروه فشار کافی است تا اوضاع بههم بریزد. با اینکه چهره شهید بروجردی به شمایلی که از عیسی بن مریم در نگارههای اروپای مسیحی ترسیم شده بیشباهت نیست؛ مردی با محاسن و موهای زرد و صورت سفید، شبیه اروپاییها، اما حضرت عیسی درواقع چنین شمایلی نداشته و یک آسیایی بوده است. با این حال ظاهرا چون پیروان او در قاره اروپا بیشتر از جاهای دیگر بودند، ایماژ و تخیلی که از چهرهاش شده هم اینطور است. اگرچه شهید بروجردی به این شمایل تخیل شده از عیسی مسیح شبیه است، اما تشبیه او به مسیح از آن جهت که بر بخش باغی و یاغی یک قوم وارد میشود تا سایرین را از شرشان نجات دهد، به حقیقت ماجرا نزدیکتر است. اینجا و در فیلم «غریب»، همان چهره مسیح کردستان را میبینیم و همان رسالت را بر دوش او درک میکنیم اما نام فیلم را برخلاف کتاب مشهوری که راجعبه این سردار شهید نوشتهاند، «غریب» گذاشتند. انگار با یک مرد تنها و درکنشده طرفیم. این تم و درونمایه در مورد خیلی از سرداران شهید ایران، خصوصا آنهایی که در دورههای اول انقلاب یا اوایل جنگ فعالیت میکردند تکرار شده است و در «موقعیت مهدی» هم برادران باکری، خصوصا حمید را در چنین وضعی میبینیم. این همان نقش تاریخی است که بروجردی مطابق آنچه گذشتگانش ایفا کرده بودند و همرزمان همان روز او تکرار میکردند، داشت آن را جلو میبرد؛ نقش سردار تنهایی که فقط با عدهای راستقامت وفادار در میدان باقی مانده است، الگویی پرتکرار بود. یک نقش تاریخی دیگر که بروجردی در عالم واقع آن را تکرار کرد، الگوی سردار عارف ایرانی است که اینها تا حدودی در فیلم بازتاب پیدا کرده است. فیلم غریب فرصت زیادی برای جا انداختن این ویژگیهای خاص شخصیت بروجردی ندارد اما با فرو بردن او در قالبها و الگوهایی که از قبل برای همه آشناست، مقداری از این راه را آسان کرده است. لبخندهای بابک حمیدیان که میخواهد نمایشدهنده خونسردی و آرامش او در مقابل شدیدترین تنشها باشد، برای رساندن چنین مفهومی و جا انداختن چنین شخصیتی، به اندازه کافی مناسب نیست. اما شخصیت او در فرازهای دیگری از روایت که عمل این مرد و نوع مواجههاش با رویدادهای مختلف را میبینیم، بهتر از آب در میآید و جا میافتد
بروجردی در اینسو و رهبر جداییطلبان کوموله در آنسو به شکلی منطقی در نقشهای تاریخیشان فرو میروند و دو قطب خیر و شر را به شکل واضحی تشکیل میدهند. حالا بخش مهمتر و فنیتر قصه باقی مانده است؛ بخشهای چالشبرانگیز و نقاط خاکستری در مرز خیر و شر. فرماندهان و درجهداران ارتشی که در فیلم میبینیم و انتخاب جانانهای که وسط چنین معرکهای کردند، بخشی از این نقاط خاکستری هستند و برخورد شهید بروجردی با گروهها و افراد تندرو بخشی دیگر است. بعضی از این تندروها فکر اشتباه و برداشت غلطی از وقایع دارند و باید اصلاح شوند و بعضی دیگر خائن و نفوذی هستند و این تندرویها پوشششان است. از مجموع رویدادها و برهمکنش نقشهای مختلف افراد و گروهها، صحنهای پدید میآید که نهتنها اقتباس زمانه خودش از رویدادهای گذشته است، بلکه آینهای در دیروز است که امروز ما را هم میتواند بنمایاند. غریب فیلمی است که تا حدود زیادی به معیارهای عامهپسند فیلمسازی تکیه کرده اما نمیشود گفت به دامن ابتذال یا لوث کردن موضوع افتاده است. چند سکانس فیلم به لحاظ منطق روایی یا منطق اکشن ایرادهای غیرقابل انکاری دارند اما اینها فیلم را از مرز قابل تحمل بودن، حتی برای خیلی از مخاطبان حرفهای و حساس عبور نمیدهند و اکثر کسانی که کار را تماشا میکنند، هم سرگرم میشوند و هم با شخصیت اصلی آن سمپاتی پیدا میکنند. نکته دیگری که تماشای فیلم را برای مخاطبان امروز جذاب میکند، ارتباط آن با مسائل امروز است. انگار خیلی از مسائل امروز ما تکرار همان اتفاقات دیروز است و همین تطبیقها باعث نشاط و جذابیت فیلم میشود. اساسا مسالهای که فیلمی مثل غریب را که به تاریخ معاصر پرداخته، جذاب میکند، نه نوستالژی یا احساس رهایی از گذشتهای تلخ، بلکه تکرار تاریخ است. تاریخ هر بار ممکن است تکرار شود و نقشها ممکن است بازآفرینی شوند اما نقشآفرینان در هر بار ممکن است بتوانند نتیجه را به جهت دیگری بکشانند. این خودش مایه خوب و جانداری برای درام است. البته این نکته را نمیتوان از نظر دور داشت که یکی از دلایل حساسیتها روی چنین فیلمی، تصویری است که از یک سردار خوشنام جنگ نشان میدهد. انگار هر تصویری که از محمد بروجردی نمایش داده شود، به تصویر نهایی و جاافتاده او در روزگار فعلی تبدیل خواهد شد و همین مساله را احساس میکند. آنچه در غریب دیده شد، برش کوتاهی از زندگی شهید بروجردی بود و اگر بدانیم که غریب اگرچه اولین فیلم درباره محمد بروجردی است، قرار نیست تنها فیلم ایرانی درباره او باشد، این ترسها و این حساسیتها کمتر میشوند.