میلاد جلیلزاده، خبرنگار:«گری لینهکر» کاپیتان و مهاجم سابق تیمملی انگلیس و باشگاههای لسترسیتی، اورتون، بارسلونا و تاتنهام که مجری برنامه معروف فوتبالی شبکه «بیبیسی» به نام Match of the Day است، بهدلیل انتقاد از سیاستهای مهاجرتی دولت انگلیسی، از کار در شبکه دولتی انگلیس تعلیق شد. این اقدام واکنشهای زیادی را در رسانهها، مقامات و کارشناسان این شبکه برانگیخت. شبکه بیبیسی روز جمعه از تعلیق لینهکر از مجریگری MOTD خبر داد و اعلام کرد: «بیبیسی تصمیم گرفت او از اجرای برنامه Match of the Day تا زمانی که ما درباره استفاده او از شبکههای اجتماعی به توافق و وضعیت شفافی برسیم، کنار گذاشته شود.» پیرو این برخورد بیبیسی، آلن شیرر، ایان رایت، مایکا ریچاردز، جرمین جیناس و الکس اسکات گفتهاند دیگر در این برنامه حاضر نمیشوند. استیو ویلسون، گزارشگر این شبکه هم گفته بازی روز شنبه لیگ برتر انگلیس را گزارش نمیکند. گفته شده بازیکنان هم گفتهاند با این شبکه مصاحبه نخواهند کرد. این برخورد شبکه بیبیسی باب بحثهای متعددی را درخصوص چگونگی برخورد دولتها با اظهارنظر سیاسی سلبریتیها و افراد مشهور باز کرد. شاید برخورد بیبیسی در شرایط اضطراری خاصی که این کشور به آن مبتلاست اتخاذ شده باشد و آن را نشود یک تاکتیک درست و منفعترسان دانست، اما بههرحال بحث بر سر اینکه رفتار چهرههای مشهور، خارج از باشگاه، استودیو تلویزیون یا صحنه فیلمبرداری، کاملا آزاد نیست و آنها توسط پروتکلهایی که از سمت کمپانیها یا دولتهایشان اعلام میشود تحت کنترل هستند، موضوعی است که باید به آن توجه کرد. به بهانه همین موضوع بحث نوع برخوردی که میبایست با سلبریتیهای ایرانی بشود را بررسی کردهایم و در انتها به چند نمونه از بایکوت، تحریم، طرد یا فراموشسازی عمدی چهرههایی که خارج از پروتکل رفتار کردهاند، اشاره شده است. باید گفت در اکثر این موارد نمیتوان دلیل برخوردی که صورت گرفته را توجیه کرد یا حتی گاهی به ناجوانمردانه بودنش اذعان نداشت، اما اینها از این جهت طرح شدهاند که شیوههای برخورد با اظهارنظرهای سیاسی سلبریتیها در دیگر کشورها دقیقتر بررسی شود.
چگونه پای سلبریتی ایرانی به زندگی ما باز شد؟
بحث درباره اظهارنظرها و موضعگیریهای افراد مشهور، از هنرپیشههای سینما و تلویزیون گرفته تا فعالان موسیقی و ورزشکاران، قبل از اینکه مفهومی بهعنوان سلبریتی در ایران شناخته شود، مطرح بود و مخالفان و موافقان جدی داشت. قبل از اینکه حتی کسر محدودی از جامعه ایران گوشی تلفن همراه داشته باشند، در هر فصلی که نزدیک به انتخابات بود، دوربین صدا و سیما به رختکن بازیکنان تیم ملی فوتبال میرفت یا با بسیاری از هنرپیشهها گفتوگو میکرد تا درباره لزوم شرکت در این رویداد سیاسی و اجتماعی بگویند. اینها البته توصیهای از جنبه کلی ماجرا بود نه اینکه آن چهرههای مشهور مستقیما اعلام کنند از کدام کاندیدا حمایت میکنند. در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ عمده جامعه هنری ایران، خصوصا سینماییها از کاندیدایی حمایت کردند که هم خودش و هم هوادارانش امید چندانی به رای آوردن او نداشتند. این اعلام حمایت به نوعی اعلام وجود و اعلام موضع اهالی هنر بود. مصطفی میرسلیم که در آن زمان تصدی وزارت ارشاد را برعهده داشت و تا امروز همچنان توانسته عنوان بیارتباطترین وزیر فرهنگ ایران به حوزه فرهنگ و هنر را بر تارک خودش حفظ کند، تلاش زیادی کرد که برای این رابطه ممنوعیت ایجاد کند. اما او پیش از این چنان فضا را به تنگ آورده بود که هنرمندان ترجیح دادند چنین ریسکی را بپذیرند و رودرروی میرسلیم بایستند. از ۱۳۷۶ به بعد پای هنرمندان ایرانی به اظهارنظرهای سیاسی و اجتماعی باز شد اما مرجعیت فکری به آنها تعلق نداشت. قبل از خرداد ۷۶ هنرپیشههای بسیاری بودند که در مسائل سیاسی و اجتماعی نقشآفرینی جدی کرده بودند اما مردم فقط تصویر جلوی دوربین آنها را میشناختند. بعضیشان به جنگ رفته بودند و حتی گلوله خورده بودند، بسیاری از آنها برادری شهید داشتند و بعضیشان سابقه رفاقت و یکسری همکاریها با گروههای سیاسی مختلف قبل از انقلاب را داشتند؛ مثلا دکتر شریعتی یا شهید بهشتی یا تیم نهضت آزادی. اما این مسائل هیچوقت مطرح نمیشد. حضور هنرمندان در عرصه عمومی سیاست هم که بعد از خرداد ۷۶ اتفاق افتاد، یک جنبه صنفی مثل سایر صنوف ایران داشت. مثل مهندسان، کارگرها، پزشکان و خیلی از اصناف که افراد متعلق به آن بهطور فردی یا گروهی از یک نامزد یا دیدگاه حمایت میکردند. بعد از سال ۱۳۹۲ اما ماجرا به سمت و سوی دیگری رفت. صحنه عمومی جامعه از اینجا بهبعد دیگر با جماعت هنرمندان یا با صنوف آنها طرف نبود، بلکه مفهوم جدیدی شکل گرفت بهعنوان سلبریتی و در شکلگیری این مفهوم، گسترش شبکههای اجتماعی نقش اصلی را داشت. نمونه خالص، افراطی و خصیصهنمای این وضع شخصی بود به نام صدف طاهریان که در سینمای ایران درمجموع زیر ۳ دقیقه در یکیدو فیلم نقشهای فرعی بازی کرده بود. او ابتدا خبر پیوستنش به یکی از شبکههای ماهوارهای را منتشر کرد و سپس تبدیل به موضوعی داغ در فضای مجازی شد. نسبت واقعی چنین فردی با سینمای ایران ناچیزتر از آن بود که اساسا به حساب بیاید اما فضای مجازی او را تحت عنوانی که مرتبط با سینمای ایران بود به اوج شهرت رساند. تورم «حاشیه» و آب رفتن «متن» از اینجا به بعد آغاز شد. تابهحال درباره مضراتی که پدیده وارداتی سلبریتیسم در فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران پدید آورده، زیاد حرف زدهاند. پدیدهای که مثل یک کلیه اهدایی با گروه خونی متفاوت، توسط بدنه فرهنگی و تمدنی ایران پس زده شد و وضعیت معوج و عجیبی بهوجود آورد، اما غیر از اینها میشد درباره تاثیر منفی این وضعیت در رونق فعالیتهای هنری ایران هم بحثهای مستوفایی کرد. راه رسیدن به اوج شهرت دیگر نه از روی صحنه تئاتر یا استودیوهای موسیقی یا جلوی دوربین سینما، بلکه از جنجال و حاشیهسازیهای مجازی میگذشت. یکی از جریانهای سیاسی داخلی وضعیت فوران سلبریتیها را میپسندید و سبک زندگی آنها را که در جامعه ترویج پیدا میکرد، موافق با اهداف و ایدهآلسازیهایش میدید. جریان مقابل هم در یک اشتباه تاکتیکی به رقابت با باجناقهای سیاسیاش پرداخت و سعی کرد انبان خودش را از چند سلبریتی اینطرفی پر کند.
تاکتیک درست شاید این بود که این گروه سیاسی دوم به جای بازی در زمینی که متعلق به آنها نیست، میدان رقابت را عوض میکردند و آلترناتیوی برای جریان مقابل میشدند. مثلا در این ژست میشد رفت که اگر آنها مبلغ و مروج سطحپایینترین نوع از کنشهای فرهنگی هستند، ما اما طرفدار نخبگان از هر طیف و هر جنس هستیم. وقتی بین فعالان ردهبالای سیاسی بر سر تصاحب سلبریتیها و الحاق آنها به پایگاه خودشان رقابت افتاد، حباب اعتبار این جماعت بزرگتر شد. پس از اتفاقات دی ماه ۱۳۹۶ و اعتراضات معیشتی در شهرهای ایران، ناگهان حباب سلبریتیها در جامعه ترکید. به قدری فضا علیه این جماعت منفی شد که روزی محمدرضا گلزار گفت حتی اگر دراز بکشیم و مردم از روی ما رد شوند، باز هم از ما راضی نمیشوند و فحش میدهند. بعد از تابستان داغ ۱۴۰۱ و پس از آن در پاییز و زمستان پرتلاطمی که پدید آمد، سلبریتیها شاید به دلیل خشم و عصبانیتی که بر آنها عارض شده بود یا بهانگیزه بازیافتن نقش مرجعیت اجتماعی که از ابتدا حقشان نبود، تبدیل شدند به لیدرهای اعتراضات و بخشی از آنها کمکم ماهیت اعتراض را تغییر دادند و به سمت سودای سرنگونی کشاندند.
دنیا با سلبریتیها چه میکند؟
حالا ما با این پرسش مواجهیم که آیا اساسا سلبریتیها حق اظهارنظر در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی را دارند یا نه. گاهی سکوت آنها هم معنای همراهی با یک جریان یا یک حرکت را میدهد. با چنین مواردی چطور میشود برخورد کرد. مگر سیاست عرصه عمومی نیست و همه در آن حق ورود و اظهارنظر ندارند؟ پس چرا تا این حد نسبت به رفتار چهرههای مشهور هنری و ورزشی اعتراض میشود؟ اظهارات آنها غیرمسئولانه است و کنش غیرمسئولانه از سمت کسانی که مخاطبان فراوانی دارند، به یک بمب عملنکرده میماند که هراس میآفریند. اما این جماعت را چطور میشود مسئول و پاسخگو کرد؟
فرض بگیریم نفس وجود پدیدهای به نام سلبریتی در جامعه ایران بهطور مطلق نفی شد، هنر و ستارههای هنری که همچنان باقی هستند، آنها را چطور باید مهار کرد و چه اندازه باید به آنها اجازه فعالیت غیرهنری و اظهارنظر در زمینههای مختلف داد؟ برای اکثر این پرسشها چندین و چند جواب متنوع وجود دارد که بسته به سلیقه و مکتب فکری هر شخص، ممکن است یکی را بپسندند یا به ترکیبی از آنها برسند. اما سوال مهمتر اینجاست؛ اگر سلبریتیها و بهطور کل چهرههای مشهور از کنترل خارج شدند و شهرتشان را به ابزاری بر علیه همان ساختاری تبدیل کردند که آنها را پرورده است، راه برخورد با آنها چیست؟
در دوران جنگ سرد کشورهای متعددی بودند که بسیاری از این التهابات را تجربه کردند و سرانجام به مدلهایی رسیدند که قابل توجه بود. دوران مککارتیسم و بلک بال که بسیاری از هنرمندان سینما و موسیقی و ادبیات آمریکا را با اتهام کمونیست بودن از میدان به در میکرد یا حتی به زندان میانداخت، تجربه تلخی شد که باعث شد روشهای ظریفتر و نامرئیتری برای حذف افراد مشهور یا کماثرکردنشان ابداع شود. مککارتیسم لکه ننگی شد در دامان تاریخ آمریکا و سرانجام در سال ۱۹۵۷ با فراوان شدن نافرمانیها و عدم رعایت قوانین ممنوعالتصویری، نتوانست دوام بیاورد و فرو پاشید. بهعبارتی دولتمردان آمریکا هم چوب را خوردند و هم پیاز را. هم ننگ «بگیر و ببند» و نفی آزادی بیان به آنها چسبید و هم نهایتا حلقههای این زنجیر از هم گسست. هالیوود رفتهرفته آموخت که سانسور را مخفی کند و ترتیبی بدهد که به شکل نامرئی اعمال شود. هنرمندان به کمپانیها وابسته هستند و کمپانیها قابل کنترل و قابل معاملهاند. در اینجا توجه به دو نکته راهگشاست؛ اول اینکه میتوان سعه صدر بیشتری داشت و از خیلی رویدادها، اظهارنظرها و واکنشهای غلط نترسید. یک دهه پس از ورافتادن مکارتیسم، نفوذ فرهنگی شوروی در بلوک غرب توانست شهرهای بسیاری را در اروپا و آمریکا به آشوب بکشاند.
سال ۱۹۶۸ ابتدا در آلمان و ایتالیا و پس از آن فرانسه شورشهای گستردهای رخ داد و نهایتا دامنهاش به آمریکا هم رسید. فیلم «دادگاه شیکاگویی» درباره بخشی از همین سلسله رویدادها بود. بعضی از این وقایع تا سال ۱۹۷۹ که مقارن با انقلاب اسلامی در ایران بود ادامه پیدا کرد. با این حال بلوک غرب از هم نپاشید. در مرحله اول باید باور داشته باشیم که اظهارنظر چند فوتبالیست سابق و چند هنرپیشه که اکثرشان مدتهاست کمکار یا متروک شدهاند، آنقدر خطرناک نیست که برخوردی پرهزینه را بطلبد. در مرحله دوم میشود با خیلی از این افراد نشست و گپ زد. قهوهای نوشید و مقداری حرفهایشان را شنید. خیلیهایشان در همین مرحله به آرامش میرسند و کارشان به مراحل حادتر نمیرسد. در مرحله پس از آن اما با کسانی طرف هستیم که قابل کنترل نیستند. نکته دوم که میتوان به آن توجه داشت به خلاهای پیشینی که وضع را به چنین لحظهای رسانده برمیگردد. اینجا بحث بر سر برخورد آنی و لحظهای با کسانی نیست که وسط یک آشوب بزرگ آتشبیار معرکه شدند. برخورد با چنین موقعیتی اقتضائات خودش را دارد. بحث بر سر این است که ما چه خلا و چه کمبودی در سیستم فرهنگیمان از قبل داشتیم که کار را به اینجا کشاند. از سال ۱۳۷۶ که هنرمندان برای اولین بار با تابلوی خودشان وارد فعالیت سیاسی شدند، تابهحال تحولات مختلفی از سر جامعه گذشته و خیلی چیزها فرق کرده است. اما همچنان فاقد سیستمی هستیم که چهرههای مشهور را بهصورت نامرئی مهار کند. هالیوود این کار را خیلی خوب بلد است؛ هرچند در سالهای پس از ۲۰۱۰ مقداری در استفاده از آن زیادهروی کرد و باعث شد واکنشهایی منفی پدید بیایند. حالا که اتفاقات پسامهسا سال گذشت و ما با خیلی از ضعفها و خلاهای گذشتهمان آشنا شدیم، وقت آن است که برگردیم و به بازسازی اصولی و اساسی ساختارها بپردازیم. باران که میبارد، ترکهای زمین پیدا میشوند. ما حالا ترکها را پیدا کردیم و وقت رفع و رجوع کردنشان است.
مدتهاست که گلایههایی مبنیبر اینکه هالیوود زنان را از یک سن خاص بهبعد نادیده میگیرد، بهویژه اگر آنها با یک تصویر خاص مطابقت نداشته باشند، از گوشهوکنار شنیده میشود که این البته مختص سینمای آمریکا نیست. بنابراین زمانی که روزان بار ۶۵ ساله در سال ۲۰۱۸ برای احیای کمدی محبوب خود به نام Roseanne استخدام شد، بسیار جالب بود که توانست از این سد بگذرد. روزان یکی از حامیان سرسخت ترامپ بود که او را با دوست لیبرالش جکی هریس وارد مشاجرههای زیادی کرد. زمانی که بار در توییتی علیه والری جارت، مشاور باراک اوباما توهین نژادی کرد، زندگیاش دگرگون شد. بار اخراج شد و برنامه دوباره بهعنوانThe Conners روی آنتن رفت و روزان بار خیالی بهعنوان متوفی نوشته شد. بار از آن زمان تاکنون اقدامی نکرده است، یعنی نهتنها برنامهاش را از دست داد، بلکه شغل دیگری هم به او پیشنهاد نشده است.
مونیک آنجلا هیکس، هنگامی که در سال 2010 اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را بهخاطر ایفای نقش مادر شخصیت اصلی فیلم «گرانبها» با بازی گابوری سیدیبه به خانه برد، دنیای سرگرمی را شگفتزده کرد. بهطور معمول برندگان اسکار نهتنها دستمزد بالایی دریافت میکنند، بلکه پیشنهادهای بازیگری زیادی از آن بهبعد سراغشان میآید، اما مونیک ادعا میکند که خلاف آن برای او صادق است. شنیدهها حاکی است که چون او درطول فصل اسکار به اندازه کافی از خودش میل و هیجان نشان نداده، از او دوری کردند و طرد شده است. او از زمان پیروزی خود در مراسم اسکار تابهحال تنها هفت نقش برای بازیگری داشته است که دو تا از آنها هنوز منتشر نشدهاند.
مل گیبسون 30 میلیون دلار از پول شخصی خودش را برای ساخت فیلم «مصائب مسیح» در سال 2004 خرج کرد، فیلمی که حتی قبل از اکران جنجالبرانگیز بود، چون به یهودیستیزی متهم شد. اما تماشاگران معتقد و مذهبی به فیلم کمک کردند تا 600 میلیون دلار در سراسر جهان بهدست بیاورد و برای مدتی گیبسون از کانون فشارها خارج شد. این اما تا سال 2006 بیشتر طول نکشید، یعنی زمانی که پلیس مالیبو او را بهدلیل رانندگی در حالت مستی دستگیر کرد و اعلام شد که موقع دستگیری درمورد اینکه یهودیان مسئول همه جنگهای جهان هستند فریاد میزد. دوران بایکوت مل گیبسون که تا مدتها بهطول انجامید، از همینجا آغاز شد.
جینا جوی کارانو، بازیگر، شخصیت تلویزیونی و مدل بدنسازی آمریکایی که پیش از آن رزمیکار ترکیبی (امامای) هم بود، حرفهاش را از رینگ به سینما و تلویزیون تغییر داد و نخستین نقش اصلی خود را در فیلم اکشن بیاستفاده (۲۰۱۱) تجربه کرد. او در فیلمهای «سریع و خشمگین ۶» (۲۰۱۳) و «ددپول» (۲۰۱۶) نیز ایفای نقش کردهاست. کارانو از سال ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰ نقش شخصیت کارا دان را در دو فصل از مجموعه وسترن فضایی مندلورین از شبکه دیزنیپلاس به تصویر کشید. درپی ارسال چندین پست جنجالی در ارتباط با هولوکاست در شبکههای اجتماعی، لوکاس فیلم در سال ۲۰۲۱ اعلام کرد که کارانو دیگر در سریهای جدید مربوط به جنگ ستارگان دیگر ظاهر نمیشود، سپس کارانو به شبکههای اجتماعی آمد و این جمله را بیان کرد که جمهوریخواه بودن در هالیوود امروز مانند یهودی بودن در آلمان نازی است. لوکاس فیلم او را از پروژههایش اخراج کرد.