از بین فیلمهای مطرح سال گذشته، «مثلث غم» سیاسیترین آنها بهلحاظ فیگور و ژست است. شاید فیلمهای فراوان دیگری را بشود در همین سال گذشته سراغ گرفت که پشت ساخته شدنشان اهداف سیاسی دقیقی وجود داشت، اما مثلث غم از این جهت ویژه است که همه چیز را رو میکند و برخلاف آثاری مثل وارکرافت، در دستهبندی پروپاگاندا هم قرار نمیگیرد. کارگردان سوئدی این فیلم غیر از «گیتار مغولی»، «غیرعمدی» و «بازی» بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۱، از ۲۰۱۴ به این طرف در قامت فیلمسازی مطرح و قابل توجه ظاهر شد. او در ۲۰۱۴ کمدی سیاهی به نام «فورسماژور» ساخت که سال بعد نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان در گلدنگلوب شد. سپس در ۲۰۱۷ کمدی سیاه دیگری به نام «مربع» از او عرضه شد که توانست برنده نخل طلای کن شود و پس از آن در دوره نودودوم اسکار هم برنده عنوان بهترین فیلم خارجیزبان شد. حالا مثلث غم سومین کمدی سیاه و البته اولین فیلم او به زبان انگلیسی است. فیلمی که در فستیوال کن ۷۵ نخل طلا را برنده شد و حالا نامزد بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه اورجینال در اسکار ۹۵ هم هست. ماجرا از پسرهای جوانی شروع میشود که میخواهند مدل شوند و دیالوگهایی میشنویم که نشان میدهد در بحث مدلینگ، برخلاف بسیاری از حوزههای شغلی دیگر، مردها در برابر زنها شرایط عادلانهای ندارند و درآمدشان یکسوم است. سپس با یکی از این داوطلبان مدلینگ، سراغ نامزدش یایا میرویم که او هم یک مدل و اینفلوئنسر، البته با شهرتی قابل توجه است. بحثهایی درباره برابری زن و مرد و سهم هرکدام از مخارج زندگی میشنویم که ظاهرا قرار است سر به سر فمینیسم بگذارند اما ماجرا به یک کشتی تفریحی کشیده میشود که یایا برای انجام تبلیغات به آن رفته و نامزدش کارل هم همراه اوست. اینجا با یک مشت میلیاردر برخورد میکنیم که هر کدام از کشوری آمدهاند و شغل بهخصوصی دارند. یک ثروتمند روس که کارش تجارت کود انسانی است، بهشدت طرفدار ریگان و سایر نئولیبرالهای مشهور از جمله مارگارت تاچر است. از آن سو ناخدا که آمریکایی است، به کارل مارکس و مکتب کمونیسم علاقهمند است. دیالوگهای پینگپنگی این دو نفر واضحترین بخش از طعنههای سیاسی فیلم است؛ اما همین بخشها توانست برای بعضی از منتقدان و صاحبنظران که به ظرافت و پوشیدگی امتیاز بیشتری میدهند، یک جنبه آزاردهنده بهحساب بیاید. یک نکته دیگر این است که ماجرای کارل و یایا از محوریت موضوع فیلم خارج میشود؛ طوری که انگار نخ تسبیح روایت از دست راوی در رفته باشد. آنها پس از مدتی دوباره به قصه برمیگردند اما همچنان قصه از تمرکز روی این دو نفر دور شده و زوج جوان و اینفلوئنسر ماجرا، صرفا یکی از اجزای روایتی هستند که از جایی بهبعد جمعمحور شده است. با این حال توجه فراوانی به فیلم روبن استلوند شد. فروش آن با وجود اینکه ستاره مشهوری خصوصا از بین هالیوودی نداشت، تا مرز ۲۵ میلیون دلار رسید که با توجه به بودجه کمتر از ۱۶ میلیون دلاری آن، رقم بدی نیست و پس از این با فروش رایتهای دیجیتال میتواند بیشتر هم بشود. شارلبی دین، هنرپیشه ۳۲ ساله نقش یایا که مثلث غم مهمترین فیلم زندگی او و شاید سکوی پرتابی برایش بهحساب میآمد، به طرز غافلگیرکنندهای در هشتم شهریور ماه ۱۴۰۱ درگذشت. او که اهل آفریقای جنوبی بود، در سال ۲۰۰۸ یک تصادف اتومبیل را تجربه کرد که باعث شد طحال را از بدنش خارج کنند و حالا بهعلت عفونت باکتریایی، با علائم خفیف به بیمارستان مراجعه کرد و خیلی زود کارش به انتها کشید. شارلبی دین در ۳۱ اردیبهشتماه که جشنواره کن مثلث غم را رونمایی کرد، حضور نداشت. در ادامه یک نقد مستقل راجعبه مثلث غم را میخوانید که بیشتر جنبههای فنی آن را مدنظر قرار داده و در مطلبی دیگر، بین مثلث غم و فیلم «منو» به کارگردانی مارک مایلود انجام شده است که جنبههای سیاسی و فرهنگی این دو اثر را با هم مقایسه کرده تا تمایز نگاه اروپاییها و آمریکاییها به مسائل بینالمللی و تمدنی در این دوران پرتنش کنونی مشخص شود. مارک مایلود تا پیش از این چندین برنامه تلویزیونی را در ایالات متحده و بریتانیا کارگردانی کرده که بسیاری از آنها برای بیبیسی بوده است. بهعبارتی او تا پیش از این فیلمساز مشهوری نبود و فیلم را بیشتر میتوان متعلق به تهیهکنندهاش آدام مککی دانست که کارگردان، فیلمنامهنویس، تهیهکننده، کمدین و بازیگر اهل ایالات متحده آمریکا است. منو با بازی آنیا تیلورجوی، همان بازیگر فیلم «اما» و سریال «گامبی وزیر» عرضه شد و ریف فاینز، نیکلاس هولت و چندین چهره دیگر هم در آن حضور داشتهاند.