محمد جهاد، دانشجوی روابط بینالملل دانشگاه تهران:سفر اخیر ریاستجمهوری ایران به چین توجهات و حساسیتهایی را در سطح جهانی به خود جلب کرده است. بهنظر میآید چنین سفرهایی میتواند با به حرکت در آوردن برخی متغیرها و فعالسازی ظرفیتهای موجود، موجب تقویت و تسهیل همکاریها در سطوح مختلف سیاسی، اقتصادی و بینالمللی بین دو کشور شود در ادامه برخی از مهمترین بحثها در روابط دو کشور مورد بررسی قرار میگیرد.
چین به مثابه مهمترین شریک استراتژیک برای ایران
با توجه به آنکه ایران کشوری نفتی است و بخش عمده صادرات آن را نفت و مواد نفتی تشکیل میدهد و از سوی دیگر چین هم با توجه به نیازهای فراوان خود به بزرگترین واردکننده نفت بدل شده است، این عوامل بهصورت کلی زمینههای همکاری پکن و تهران را تشکیل میدهند، دولت رئیسی نیز آشکارا اعلام کرده است که آسیا و چین را اولویت اول سیاستخارجی خود میداند، بنابراین سفر اخیر نیز در راستای همین هدف است. روابط نفتی ایران با چین در طول دورههای زمانی مختلف افت و خیزهای چشمگیری را متناسب با شرایط بینالمللی تجربه کرده است، از سال 1990 تا 2010 جایگاه ایران در تامین انرژی مورد نیاز چین بسیار قابل توجه بود و بر مبنای آمار حدود 13 درصد از نفت وارداتی چین را ایران تامین میکرد و در این زمان ایران یکی از سه تامینکننده اصلی نفت چین محسوب میشد، اما با آغاز تحریمها علیه ایران در دهه اخیر و فشارهای بینالمللی جایگاه ایران به نسبت سابق در تامین انرژی و سبد انرژی چین بهشدت کاهش یافته است.
این موضوع با خروج ترامپ از برجام و ممنوعیتهای بینالمللی بر سر صادرات انرژی ایران وضعیت را برای کشور دشوارتر کرد تا آنجا که قراردادهای مهمی که بین پکن و تهران در زمینههای مختلف و مهم اقتصادی و زیرساختی مانند اجرا و تکمیل پروژه توسعه فاز 11 پارسجنوبی منعقد شده بود دچار مشکل شد، عوامل پیچیده فوق و سیاستها و استراتژی «متنوع و متکثرسازی شرکای تجاری» چین، در زمینههای مختلف ازجمله تامین انرژی درنهایت ایران را از جایگاه اصلی در صادرات به چین به حاشیه کشانده است.
متنوعسازی شرکای تجاری؛ راهبرد سیاستخارجی چین
چین در سالهای اخیر تلاش کرده است تا منابع تامین انرژی مورد نیاز خود را متنوع سازد و متنوعسازی بهعنوان یک راهبرد مهم در سیاستخارجی این کشور باعث شده است که شرایط برای ایران همواره بهطور مطلوب پیش نرود، اکنون کشورهایی مثل عراق و روسیه بیش از ایران به چین صادرات دارند و این موضوع موید آن است که ایران باید بر سیاستهای راهبردیتری تکیه کند.
از منظر دیپلماسی اقتصادی چین، ایران بازاری متوسط برای این کشور محسوب میشود، شرکای اصلی چین در این سالها عمدتا، آ سه آن، اتحادیه اروپا، ژاپن وکرهجنوبی بودهاند، غرب آسیا برای چین در اولویت چهارم است و از آن سوی کشورهای شورای همکاری خلیجفارس و جهانعرب در تلاش هستند تا به نحو موثر ارتباطات خود را با چین گسترش دهند، این تلاشها باعث شده است که امروز چین اولین شریک تجاری کشورهای عربی محسوب شود. طبق آمار رسمی حجم تجاری چین و جهان عرب در سال 2020 به 240 میلیارد دلار افزایش یافته است.
در همین سال یعنی 2020 حجم تجارت و مبادلات ایران و چین براساس آمار گمرک حدود 14 میلیارد دلار بوده است که 28/. درصد از مجموع تجارت جهانی چین محسوب میشود، این نشان میدهد که اهمیت موضوعی تجارت با ایران روندی کاهشی داشته است که سفر رئیسجمهوری ایران میتواند به تسهیل و ارتقای شرایط و بازسازی حجم مراودات کمک کند. یکی از مهمترین زمینههایی که دولت ایران میتواند در راستای آن به بهبود شرایط بپردازد توجه کافی به موضوع طرح کمربند و راه است که نماد دیپلماسی اقتصادی پکن محسوب میشود، قرار گرفتن ایران در شاه راه این کریدور و پتانسیلهای موجود میتواند بسیار به نفع ایران تمام شود.
امضای سند همکاری ایران و چین؛ راهی برای کاستن فشار تحریمها
یکی از پیچیدهترین نظام تحریمی در تاریخ، علیه ایران اعمال شده است و این شرایط بهصورت کلی پیچیدگیهای بسیاری را در راه سیاستخارجی کشور ایجاد کرده است که بر مبنای آن بیان هر موضوع را نیازمند دیدن متغیرهای مختلف میکند، چین امروز برای ایران یکی از عناصر حفظ مقاومت اقتصادی است، در دوره ترامپ باوجود شرایط سخت بینالمللی، پکن با وجود آنکه خرید نفت از ایران را کاهش داد اما آن را قطع نکرد و همچنین در زمینه ارسال فناوری به ایران نیز مبادرتهایی ورزید. چین، در شرایط تحریمی ایران، راهکاری برای بقای اقتصاد ایران تلقی میشود، بنابراین علیرغم آنکه عدمتنوع در داشتن شرکای تجاری متعدد برای هرکشور ضعف مهمی است و موجب نامتوازن شدن سطح روابط سیاسی و اقتصادی میشود و قدرت چانهزنی را از کشوری که در موضع ضعف قرار دارد تا حد قابل توجهی میگیرد و این بهعنوان یک خلأ باید توسط دولت فعلی با اتخاذ سیاستهای درست به مسیر درستی هدایت شود. اما با این اوصاف در شرایط فعلی چین شریک راهبردی و مهمی برای ایران تلقی میشود که دولت سیزدهم میتواند با بهینهسازی سیاستها و هدفمند کردن آنها مسیر کمهزینهتری را برای دستیابی به بخشهای مختلف همکاری دو کشور انتخاب کند، امضای سند همکاری راهبردی بین دو کشور در اواخر دوره ترامپ، جایگاه چین در اقتصاد سیاسی ایران را بهشدت ارتقا داد، نباید فراموش کرد که چین تنها کشوری است که پس از انقلاب، چنین سندی را در چنین سطحی با ایران به امضا رسانده است. بیگمان سیاست راهبردی دولتها باید در راستای حداکثرسازی میزان بهرهوری از چنین توافقاتی باشد، از سوی دیگر باید اضافه کرد که قرار گرفتن ایران در شرایط تحریمی همانطورکه اشاره شد این امکان را برای چین فراهم کرده است تا قدرت چانهزنی خود را در قبال ایران افزایش دهد و این روابط را به سطح غیرمتقارن برده است، بنابراین تلاش دولت فعلی میتواند در راستای تعدیل این شرایط بهنفع ایران با اتخاذ سیاستهای درست و بهجا باشد.