​​​​​​​وقتی رو به جلو حرکت خواهیم کرد که بتوانیم از تکرار هزارباره کلیشه‌های نخ‌نما عبور کنیم.
  • ۱۴۰۱-۱۲-۰۴ - ۰۰:۰۰
  • 00
مردم سینمای بومی می‌خواهند حتی اگر صرفه اقتصادی نداشته باشد
مردم سینمای بومی می‌خواهند  حتی اگر صرفه اقتصادی نداشته باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار:وقتی رو به جلو حرکت خواهیم کرد که بتوانیم از تکرار هزارباره کلیشه‌های نخ‌نما عبور کنیم. سینمای مستقل و خصوصی در ایران یکی از اصلی‌ترین گزینه‌های کلیشه‌ای و دروغینی است که عمده افراد نه با «دلیل»، بلکه با «علت‌»های خاص از آن دفاع می‌کنند. قبلا در ایران می‌شد با فیلم ساختن پول درآورد اما سال‌هاست که ناقص شدن بستر عرضه، چنین اجازه‌ای را به کسی نمی‌دهد. این وضع مخصوص ایران هم نیست. در فرانسه ۹۰% فیلم‌ها به لحاظ تجاری زیان‌ده هستند و البته سایر کشورهای اروپایی وضع وخیم‌تری دارند. واحدهای زبانی کوچک و سیستم عرضه‌ای که به تسخیر آمریکایی‌ها در‌آمده، باعث می‌شود تا آنها نتوانند لااقل به این زودی‌ها یک سینمای تجاری سودرسان داشته باشند. با این وصف آیا باید فیلمسازی‌شان را تعطیل کنند؟ سینما مثل گندم و نفت و پوشاک نیست که اگر نداشتیم یا تولید آن برای ما نمی‌صرفید، از خارج وارد کنیم و مشکلی هم پیش نیاید. فرانسوی‌ها فیلم فرانسوی می‌خواهند و ایرانی‌ها فیلم ایرانی؛ حتی اگر تولید آن صرفه اقتصادی نداشته باشد. اینجاست که دولت و حکومت از بودجه عمومی برای عموم مردم فیلم می‌سازند. البته در ایران می‌شود با اصلاح زیرساخت‌هایی که اقتصاد سیاسی لیبرال طی سه دهه ایجاد کرده، کم‌کم سینما را به سود هم رساند اما همه اینها باعث نمی‌شود که تا آن زمان بخواهیم صبر کنیم و فیلمسازی دولتی را حرام بدانیم. اینکه تلاش می‌شد طبقه متوسط مرکزنشین، لیدر فرهنگی کل ایران شود و به‌قول یکی از رجال مرحوم حزب کارگزاران، ایران تهرانیزه شود، کار را به جایی کشاند که سهم شهرستانی‌ها به‌عنوان سه‌چهارم مخاطبان سینمای ایران به یک‌چهارم کاهش پیدا کند. برگرداندن این وضعیت به حالت سابق و رساندن سینمای ایران به حالتی که لااقل نیمی از فیلم‌ها بتوانند سودآور باشند، چند سال تلاش مداوم می‌طلبد و به تعمیر یک هواپیمای در حال پرواز شبیه است و فرصتی برای این باقی نمی‌گذارد که به جدل‌های بی‌پایان و سفسطه‌های خسته‌کننده پاسخ بدهیم. پشت این سفسطه‌ها منافعی سنگر گرفته‌اند که علنا بیان نمی‌شوند. مثلا نمی‌شود به شکل رسمی با پول جمهوری اسلامی بر ضد منافع آن فیلم ساخت. برای همین اسم پولی که از صندوق ذخیره فرهنگیان، بانک سرمایه یا هزار بخش دیگر از بیت‌المال اختلاس‌شده را می‌گذارند سرمایه‌های بخش خصوصی و عملا همان کار را انجام می‌دهند. یعنی بر ضد موضع حکومت، موضع می‌گیرند. منفعت‌های دیگری هم می‌تواند پشت چنین سفسطه‌هایی باشد ازجمله درگیری‌های فرقه‌ای بین جریان‌های سیاسی و هزار و یک «علت» دیگر بیان برای بیان این مواضع که به دروغ خودشان را «دلیل» معرفی می‌کنند. وقتی اصل «حضور دولت در سینما» پذیرفته شد، می‌توان درباره جزئیات آن و چگونگی تخصیص بودجه‌ها، گردونه کشف استعدادها، استفاده از خلاقیت‌های مختلف و سایر موارد گفت‌وگو کرد و سازوکارها را به نقد گذاشت یا اصلاح کرد. در عوض هر صحبتی راجع‌به خروج دولت از سینما به مثابه حکم دادن به تعطیلی مطلق آن در ایران است. اینجا صحبت از سلیقه فردی آدم‌های مختلف نیست که فلان فیلم را دوست دارند یا ندارند، بلکه بحث درباره بقای سینماست. حتی راجع‌به این یا آن مدیر به‌خصوص حرف نمی‌زنیم، راجع‌به وجود یک مدیریت حمایت‌گرایانه یا نبودن آن حرف می‌زنیم. بخش قابل توجهی از این دعوا با رسوبات لیبرالیستی در ذهن افراد مختلف است که بین دو جناح سیاسی کشور حضور دارند. این‌همه اصرار روی خصوصی شدن سینما در‌حالی‌که می‌دانیم لااقل در ایران، خروج دولت از گردونه فیلمسازی به معنای تعطیل شدنش است، معنایی جز این ندارد که یا لیبرالیسم یا دیگر هیچ. یعنی سینمای ایران چه در ساختار و چه در مفاهیم، یا باید به لیبرالیسم گرایش داشته باشد یا بهتر اینکه اصلا وجود نداشته باشد. از سوی دیگر تاکید بیش از حد روی سلیقه فردی به‌عنوان مبنایی برای استدلال کلی و جامع هم آبشخوری جز رئالیسم ندارد. سلیقه‌های سینمایی فقط به درد ترکیب‌بندی آرشیو شخصی افراد می‌خورد. وقتی درباره ساختارهای کلان سینما صحبت می‌کنیم یا هنگامی که پا به وادی نقد فیلم گذاشته‌ایم، سلیقه معنایی ندارد. این‌طور سنگ روی سنگ بند نمی‌شود اگر هرکس از راه رسید بگوید از این فیلم خوشم آمد و از آن بدم آمد و وقتی دلایلش را پرسیدی، پاسخ بدهد که سلیقه‌ام این بود. برای رسیدن به قضاوت متفق‌علیه، ما کاری به قضاوتی که سلیقه فردی اشخاص می‌کند نداریم، با دلایل‌شان برای رسیدن به این قضاوت کار داریم. این حد از بها دادن به چیز بی‌اعتباری مثل سلیقه شخصی، فقط از لیبرالیسم و فردگرایی حاد آن بیرون می‌آید. آنها با همین شبه‌منطق حتی همجنسگرایی را هم توجیه می‌کنند چون سلیقه فردی آدم‌هاست. با اتکاء به همین بی‌منطقی که فقط (رسمیت دادن به سلیقه شخصی افراد) می‌تواند عنوانی رسمی برایش دست‌و‌پا کند، می‌شود دانه به ‌دانه فیلمهای سینمای دولتی را از فهرست فیلم‌های یک سال بیرون کشید و کوبید و خرد کرد و دور ریخت و بعد چنین نتیجه‌گیری شود که آثار دولتی همیشه بد از آب درآمده‌اند. یک فروشنده محترم پوشاک زنانه هم با اتکاء به همین نام منطق که سلیقه فردی هرکس محترم است و می‌تواند جای نقد را بگیرد، قادر است بگوید به‌نظرم کل فیلم‌های چاپلین بی‌مزه است، کل فیلم‌های فورد فاقد میزانسن است، تمام آثار هیچکاک بی‌هیجان و قصه‌اند و کل سینمایی برگمان بی‌معناست. بعد هم وقتی استدلال آن فروشنده محترم را خواستید بگوید سلیقه شخصی‌ام این بود. راستش این ادبیات دلبخواهی و این حد اعتبار دادن به سلیقه شخصی را کسی باب کرد که برعکس، به یک مارکسیست تواب شهره بود و حرفه نقد فیلم را به سطح تیستر غذا تنزل داد. اتفاقا در اتفاقات نیمه دوم سال ۱۴۰۱ به‌وضوح دیده شد که او چقدر لیبرال و چقدر آن‌طور که ادعا می‌کرد چپ است؛ چنانکه به‌وضوح در سمت لیبرالیستی اعتراضات ایستاد. باید به صراحت گفت در بحث‌های مبنایی و قضاوت‌های کلی، ابدا چیزی به اسم سلیقه، که با هیچ معیار غیرسابجکتیو و بیرونی قابل سنجش و قابل رد هم نیست، رسمیت ندارد. 

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰