مجتبی نامخواه، پژوهشگر اجتماعی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
در گفت‌وگویی که با مجتبی نامخواه، پژوهشگر اجتماعی داشته‌ایم به بررسی مهم‌ترین چالش‌هایی پرداخته‌ایم که کم‌‌توجهی به آن منجر به ایجاد شکاف اجتماعی شده و فرصت ضربه زدن به کشور را توسط معاندان فراهم می‌کند.
  • ۱۴۰۱-۱۲-۰۳ - ۰۰:۰۰
  • 00
مجتبی نامخواه، پژوهشگر اجتماعی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
حل نشدن اختلافات حیاتی می‌تواند به ویرانی جامعه بینجامد
حل نشدن اختلافات حیاتی می‌تواند به ویرانی جامعه بینجامد

 در گفت‌وگویی که با مجتبی نامخواه، پژوهشگر اجتماعی داشته‌ایم به بررسی مهم‌ترین چالش‌هایی پرداخته‌ایم که کم‌‌توجهی به آن منجر به ایجاد شکاف اجتماعی شده و فرصت ضربه زدن به کشور را توسط معاندان فراهم می‌کند. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید. 

در جامعه ممکن است اختلافاتی وجود داشته باشد که ممکن است در برهه‌های مختلف مورد سوءاستفاده دشمنان داخلی و خارجی قرار گیرد. مهم‌ترین این اختلافات را چه مواردی می‌دانید؟
اصلی‌ترین عامل مقوله عدالت اجتماعی است. در یک جامعه نابرابر با روابط ناعادلانه به‌طور طبیعی همبستگی کاهش پیدا می‌کند. اختلافات درون جوامع می‌تواند اختلافات مهم و حیاتی باشد که حل نشدن آن اختلافات و به هم نپیوستن دوطرف اختلافات کل جامعه را ویران می‌کند. اما یک‌سری از اختلافات می‌تواند اختلاف‌نظرهای مفید باشد. این اختلافی که مفید است اصطلاحا تکثر می‌گوییم ولی آن اختلافی که جامعه را ویران می‌کند مهم‌ترین بعدش از یک نابرابری و روابط ناعادلانه برمی‌خیزد. درواقع دوقطبی شدن جامعه بیش از هرچیزی محصول نابرابری و ناعدالتی است. ما در یک جامعه‌ نابرابر داریم هزینه آن نابرابری را به صورت‌های مختلف ازجمله شکل‌گیری یک دوقطبی می‌دهیم. در یک دهه اخیر به طرز فزاینده‌ای ما رشد نابرابری و عقب‌ماندگی در عدالت را داشتیم. این مساله‌ای غیر از کاهش درآمدهای نفتی و تحریم است و منظور این است که آنچه در جامعه داشتیم نابرابر توزیع شده است. این منشا شکل‌گیری اختلافات ویرانگر است، اختلافاتی که پایه‌های جامعه را دارد تکان می‌دهد. غیر از این، بخشی‌اش تکثر اجتماعی است که در یک شرایط عادلانه بخشی از آن می‌تواند مفید باشد و به تجلی فضیلت در جامعه کمک کند. منتها به‌طور طبیعی در پایان دهه‌ای هستیم که زمینه ویرانگری بخشی از اختلافات وجود دارد. 

فکر می‌کنید این تکثرها چه زمانی به اختلاف تبدیل می‌شود؟ چون طبیعتا تکثر در هر کشوری نوعی ظرفیت برای پیشبرد توسعه در آن کشور محسوب می‌شود، اما همین تکثر اگر به درستی شناخته و هدایت نشود، می‌تواند منجر به گسلی ملی شود. 
در امتداد عرضی که در ابتدای سخنم داشتم؛ در یک شرایط نابرابر به‌طور طبیعی نابرابری‌های اجتماعی، ساختار نمایندگی سیاسی را برهم می‌زند. یعنی گروه‌ها، جریان‌ها و اقشار مختلف موجود در تکثر، نماینده خودشان را در سطح سیاستی و خط مشی‌گذاری پیدا نمی‌کنند. اینجا آن ابعادی از تکثر که نماینده خودشان را پیدا نمی‌کنند، احساس می‌‌کنند درحال ضرر کردن و بازنده شدن در معادلات جامعه هستند. یک مثال می‌زنم، فرض کنید ما در جامعه نهادی داریم تحت عنوان «مجلس تجار». یعنی اتاق بازرگانی که خودش را پارلمان بخش خصوصی معرفی می‌کند و حتی ازنظر برخی، نماینده جامعه مدنی است، ادعای این را دارد که من باید عضو ناظر در هیات دولت داشته باشم و برای انتخاباتش تبلیغات شهری انجام می‌دهد و بودجه‌های فراوانی از منابع عمومی در اختیارش قرار گرفته می‌شود، می‌تواند رسانه و جامعه‌شناس را به خط بکند و حرف‌هایش را بزند. همین جامعه میلیون‌ها کارگر دارد که حداقل‌های تشکلی را ندارند. طبیعتا این چندمیلیون نفر احساس می‌کنند حرفشان در حداقل‌های جامعه جواب نمی‌گیرد. این بخش از جامعه احساس می‌کند از روند تصمیم‌گیری کنار گذاشته شده است. خیلی طبیعی است که این تکثر زمانی می‌تواند مفید باشد که مثلا یک وضعیتی وجود داشته باشد که معلم بتواند حرفش را بزند، کارگر بتواند حرفش را بزند، و اقشار مختلف بتوانند حرف‌شان را بزنند. تا مادامی که فرآیند باشد، تکثر به سمت اختلاف نمی‌رود. به عبارت دقیق‌تر زمانی‌که اقشار مختلف جامعه خودشان را از چرخه سیاستگذاری خارج ببینند، تا یک حدی تحمل می‌کنند سپس به یک تکثر ویرانگر تبدیل می‌شوند. به همین خاطر تصور من این است که ما الان در وضعیتی هستیم که خیلی از این گسست‌های موجود در جامعه را به‌خاطر عقلانیت خطابی یا رتوریک سیاسی حاکم یا وضعیت جدلی حاکم، ناشی از رسانه می‌دانیم اما این‌طور نیست. البته که رسانه‌ها و حجم کاری که رسانه‌های خارجی روی ایران متمرکز شده‌اند را نمی‌شود نادیده گرفت اما موضوع این است که دامنه‌ تبلیغات این رسانه‌ها در یک بستر اجتماعی ممکن می‌شود. آن بستر اجتماعی اصل است و غیر از آن کاتالیزور یا یک عنصری است که در یک بستر فراهم جرقه می‌زند. منتها آن انبار باروت را کجا فراهم می‌کند؟ آن انبار باروت را مسئولیت‌زدایی از دولت در عرصه آموزش یا عرصه مسکن و سلامت تامین می‌کند. دولت وقتی مسئولیت خودش را کاهش می‌دهد، یعنی بسیاری از مسئولیت‌هایی که براساس قانون اساسی برعهده‌اش است را نمی‌پذیرد، به‌طور طبیعی بر احساس بی‌اعتمادی و بی‌عدالتی و جدایی شهروندان از نظام سیاسی دامن می‌زند. مسئولیت دولت در حوزه‌ی مسکن و سلامت و آموزش، مسئولیت حاکمیت در حوزه عدالت است که امر عمومی را تعریف می‌کند. و الا اگر امر عمومی تضعیف شود، همه تکثرهایی که ذیل یک امر عمومی تعریف می‌شوند به گسل‌هایی تبدیل می‌شوند که برای جامعه خطرناک است. حالا در دهه اخیر ایفای مسئولیت دولت در حوزه آموزش و مسکن بیشتر شده یا کمتر؟ کمتر شده است. شیب خصوصی‌سازی‌ها در حوزه‌های بنیادین که قانون اساسی اجازه نداده، بسیار بالاست. تا یک حدی بدیهی است چون منابع درآمدی دولت به علل مختلفی چون کاهش فروش نفت و تحریم و... کاهش پیدا کرده و در چنین وضعیتی منابع محدود‌تر شده اما دولت هیچ‌وقت از اعتبار بودجه اتاق بازرگانی نمی‌کاهد چون آنها صدای بلندتری دارند اما بودجه آموزش‌و‌پرورش را کاهش می‌دهد. حالا اینها قابل‌قیاس نیستند و دارم مثال می‌زنم. این کاهش به این علت است که آموزش عمومی نماینده‌ای ندارد که بتواند از حق خودش دفاع کند. بنابراین عرضم این است آنچه که تکثر را مفید می‌کند، حضور یک امر عمومی است. یعنی تکثرهای مختلف در یک حوزه‌ای مفصل‌بندی بشوند، حق تکثر داشته باشند و نقاط مشترکی هم وجود داشته باشد. آن چیزی که نقاط مشترک را شکل می‌دهد، زیرساخت عدالت و امر عمومی است. به میزانی که مسئولیت دولت در امر عمومی تضعیف شود، آن نقاط مشترک از هم فاصله می‌گیرند. اینجاست که ویرانگری پیش می‌آید. 

فکر می‌کنید چه کسانی یا بهتر است بگویم چه گروه‌هایی می‌توانند نمایندگی تکثرها را برعهده بگیرند تا صدای آنها شنیده شود؟ مثلا برخی می‌گویند احیای احزاب و اصناف می‌تواند مصداقی برای نمایندگی گروه‌ها باشد اما چطور چنین احیایی ممکن است؟
مشخصا منظور از نمایندگی، لزوما نمایندگی سیاسی به معنای کلاسیک نیست. تاکنون احزاب منافع موسسان و دست‌اندر‌کاران‌شان را تامین می‌کردند حتی لزوما اصناف هم نمایندگی را نمی‌توانند به معنای کامل تامین کنند. مثلا صنف پزشکان چقدر نسبت به دیگر اصناف صدای بلندتری دارد و همه افراد این حوزه را نمایندگی نمی‌کند. آن نمایندگی که من خدمت‌تان عرض می‌کنم، نمایندگی گسترده است که طیفی از امکانات را دراختیار تکثرهای جامعه قرار می‌دهد، مانند امکان سیاستگذاری، امکان رسانه، امکان فعالیت سیاسی و... . درواقع مساله کلیدی این است که یک نظام نمایندگی با اراده حاکمیت می‌تواند از بین برود، همچنانکه در سال‌های گذشته تشکل کارگری همواره یک خطر شمرده می‌شد و همچنان هم شاید این‌طور باشد ولی با اراده سیاسی آن نظام نمایندگی برنمی‌گردد و ایجاد نمی‌شود. آن نظام نمایندگی وقتی ایجاد می‌شود که امر عمومی به واسطه مشارکت ابعاد مختلف و متکثر شکل بگیرد. یعنی وقتی امر عمومی تقویت بشود. مثلا در یک جامعه‌ای که دولت پای خودش را به بهانه‌های مختلف از وظایفش کنار کشیده، مثلا در قانون مدارس غیرانتفاعی که 30 سال است بدون هیچ ارزیابی تمدید می‌شود، یا خصوصی‌سازی‌هایی که انجام شده و انحراف داشته درنظر بگیرید متوجه می‌شوید وقتی که یک مدت طولانی سیاست‌ها بدون ارزیابی از نظر تاثیری که بر امر عمومی می‌گذارند، اتخاذ می‌شود و پیش می‌رود، دیگر بازگشت به این امر عمومی و تقویتش، به این راحتی نیست و باید تمام مسیر را بازگشت. اینجور نیست که من در مقام حکمرانی بگویم خب جامعه اگر همبستگی داشته باشد، همه‌چیز حل می‌شود. بله من به‌عنوان حاکم می‌توانم با اراده خودم این نظام نمایندگی را ایجاد کنم اما این ایجاد باید گام به گام و آجر به آجر باشد و ما در حداقل یک دهه اخیر، این نظام نمایندگی را از بین بردیم و به راحتی قابل بازسازی نیست. منتهی اگر الان قدم برداریم و خودآگاهی تاریخی در جامعه را درنظر بگیریم، می‌توانیم گسل‌های پیش‌رو را کمی مهار کنیم. به‌عنوان جمع‌بندی هم عرض بکنم که یکی از مهم‌ترین عناصر و منابع قدرتی که جامعه ما در موضوعات مختلف توانسته مساله‌های خودش را با این منبع بفهمد مقوله دین است. یعنی هم درک و هم حل مساله براساس دین بوده است. در این موقعیت، ادبیات و گفتمان و نهادهای دینی می‌توانند نقش خیلی کلیدی برای تقویت عدالت اجتماعی ایفا بکنند. شاید مهم‌ترین و خطرناک‌ترین ایده در این میان این باشد که ما دین و‌انگیزه‌های دینی را دستمایه‌ای برای ایجاد نفرت قرار داده‌ایم. این بدترین حالت از دین به‌عنوان یکی از معدود امکانات فوق‌العاده جامعه ما برای جبران کاستی‌ها و خطا‌ها است. دینی که یک امکان ویژه برای جامعه ما است و شاید در جوامع دیگر به اندازه جامعه ما چنین امکانی وجود نداشته باشد، باید اکنون برای ایجاد عدالت و امر اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. امر اجتماعی اعم از الزام دولت و حاکمیت به پذیرفتن مسئولیت‌های خود حداقل در سطح قانون اساسی، برای الزام حاکمیت به اینکه بسیاری از حقوق جامعه را به کالاهای مبادله‌ای در بازار تبدیل نکند، مواردی مثل سلامت و مسکن نباید کالای مبادله‌ای باشد، این موارد حداقل حقی است که حاکمیت باید در اختیار جامعه قرار بدهد. ادبیات دینی می‌تواند این کار را بکند. مهم‌ترین امکانی که کورسویی برای حرکت به سمت عدالت اجتماعی و امر عمومی فراهم می‌آورد دین است. اگر امروز شروع به حرکت کنیم مدت‌ها زمان می‌برد تا این عقب‌ماندگی جبران شود اما امکانات جامعه‌ ما مثل نهاد دین می‌تواند این عقب‌ماندگی را جبران کند. می‌تواند به جامعه این امید را بدهد که اگرچه امروز امر عمومی و نظام نمایندگی تضعیف شده است اما در آینده نزدیک این جبران خواهد شد. اگر ما همین امکان را با هر ادبیاتی تبدیل به ضدخودش و تبدیل به زمینه‌ای برای ایجاد نفرت بکنیم یکی از خطرناک‌ترین ایده‌هایی را که ممکن است وجود داشته باشد، مورد استفاده قرار داده‌ایم. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰