واکنش اپوزیسیون به بیانیه های بهمن چه بود؟اصلاح طلبان چه گفتند؟
در میانه امضا جمع کردن‌های رضا پهلوی برای کمپینش، تلاش‌های مسیح علی‌نژاد برای اینکه بگوید «اگرچه مردم در خیابان نیستند اما انقلاب [فرضی‌شان] در دل‌های مردم زنده است.» و وسط دعواهای ادامه‌دار اپوزیسیون بر سر اینکه بالاخره رئیس کیست؟ میرحسین موسوی در 15 بهمن‌ماه بیانیه‌ای صادر کرد و از تغییر قانون اساسی، ایجاد مجلس موسسان و برگزاری همه‌پرسی گفت. صحبت‌هایی که البته با تشویق پرهیاهوی ضدانقلاب مواجه شد و پروژه براندازی را این بار از زبان میرحسین موسوی تکرار کردند.
  • ۱۴۰۱-۱۲-۰۱ - ۰۰:۰۰
  • 20
واکنش اپوزیسیون به بیانیه های بهمن چه بود؟اصلاح طلبان چه گفتند؟
بن بست خاتمی، خروج میرحسین
بن بست خاتمی، خروج میرحسین

زهرا طیبی، خبرنگار:در میانه امضا جمع کردن‌های رضا پهلوی برای کمپینش، تلاش‌های مسیح علی‌نژاد برای اینکه بگوید «اگرچه مردم در خیابان نیستند اما انقلاب [فرضی‌شان] در دل‌های مردم زنده است.» و وسط دعواهای ادامه‌دار اپوزیسیون بر سر اینکه بالاخره رئیس کیست؟ میرحسین موسوی در 15 بهمن‌ماه بیانیه‌ای صادر کرد و از تغییر قانون اساسی، ایجاد مجلس موسسان و برگزاری همه‌پرسی گفت. صحبت‌هایی که البته با تشویق پرهیاهوی ضدانقلاب مواجه شد و پروژه براندازی را این بار از زبان میرحسین موسوی تکرار کردند. موضع‌گیری‌ای که البته مسیح علی‌نژاد نسبت به آن واکنش چندان مثبتی نشان نداد و میرحسین را شخصی خواند که در حکومت بوده و کارهایی انجام داده اما در حال حاضر، حضورش برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی لازم است. میرحسین موسوی با بیانیه‌ای که منتشر کرد، نشان داد با میرحسین 13 سال پیش تفاوت چندانی نکرده و همچنان تحلیل درستی از شرایط ندارد. او به‌گونه‌ای شرایط را در بن‌بست توصیف می‌کند که برای حل مشکل عملا وارد پروژه براندازی می‌شود. حال تفاوت نمی‌کند چه مقدار از آنچه می‌گوید شدنی است یا خیر. 
 میرحسین دقیقا همان چیزی را می‌گوید که رسانه‌های فارسی‌زبان غربی تمام این مدت فریاد می‌زدند. توهم براندازی رسانه‌های فارسی‌زبان گویی به میرحسین موسوی هم سرایت کرده و بن‌بست سراب‌گونه این رسانه‌ها را واقعی تصور کرده. بیانیه موسوی اما تنها واکنش از میان چهره‌های شاخص جریان اصلاحات نبود. یک روز بعد از بیانیه موسوی، سیدمحمدخاتمی، رئیس‌جمهور دولت اصلاحات بیانیه‌ای به مناسبت پیروزی انقلاب منتشر کرد. موضع‌گیری او با میرحسین تفاوت داشت، برعکس او که همه‌چیز را در بن‌بست می‌دید و راه‌حل را تغییر قانون اساسی می‌دانست، خاتمی اما می‌گوید، امکان اصلاح در همین ساختار و چارچوب قانون اساسی ممکن است. او البته از یک دوقطبی صحبت می‌کند که سایه شومش بر جامعه افکنده شده؛ گروهی که همه چیز را خوب و عالی نشان می‌دهد و گروهی دیگر که همه‌چیز را سیاه و راه‌حل را براندازی می‌دانند و می‌نویسد: «از یک‌سو پنداشته و پیاپی تکرار می‌شود که همه‌چیز خوب و عالی است و اگر اشکالی هست ناشی از رویکرد و عملکرد غیرخودی‌ها و نیز توطئه دشمن غدار است. در قطب دیگر همه چیز سیاه و وحشتناک جلوه داده می‌شود و مشکل اصلی را خود نظام و راه‌حل را براندازی آن می‌دانند...»
خاتمی برعکس موسوی که معتقد است نظم موجود باید تغییر کند و میثاقی تازه تدوین شود و عملا از پروژه براندازی رونمایی می‌کند، می‌نویسد: «بر فرض که جریانی پیدا (یا تدارک دیده شود) که امکاناتی را فراهم آورد و ننگ وابستگی به بیگانه‌ای را که ابدا آزادی و پیشرفت ملت و کشور مدّنظر او نیست بپذیرد، حاصل کار جز آشفتگی، هرج‌و‌مرج و جنگ داخلی و خون و خرابی و آسیب دیدن بیشتر کشور و افزوده شدن بر رنج‌های تاب‌سوز ملت نخواهد بود و ایران عزیز به سرنوشتی بدتر از آنچه در بسیاری از کشورها پیش آمده است دچار خواهد کرد. به نظر من «اصلاح خود» هم در ساختار و هم رویکرد و هم رفتار، کم‌هزینه‌ترین و پرفایده‌ترین راه برون رفتن از بحران است.»

ذوق‌زدگی جریان برانداز از بیانیه موسوی
موضع‌گیری‌ها اما نسبت به صحبت‌های خاتمی یکسان نبود. عده‌ای این بیانیه را هم‌راستا با بیانیه موسوی می‌دانند که با لحنی محافظه‌کارانه‌تر از موسوی از همان پروژه براندازی صحبت می‌کند. عده‌ای آن را پاسخی به صحبت‌های موسوی دانستند. برخی هم از صحبت‌های او این‌طور برداشت کردند که اصلاحات دیگر به پایان خودش رسیده است. 
با این حال بیانیه موسوی با استقبال بیشتری در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین مواجه شد اما گویا بیانیه خاتمی چندان به مذاق‌شان خوش نیامد. خاتمی را محکوم کردند به دور بودن از سیاست و اطلاع نداشتن از وضع موجود. در بیانیه‌های موسوی و خاتمی می‌شود تقریبا یک نقطه مشترک پیدا کرد؛ کلی‌گویی و عدم ارائه راه‌حل درست. 
خاتمی از مطرح کردن حرف‌های کلی و مسائلی که قبلا هم آن را بیان می‌کرد، تجاوز نمی‌کند. میرحسین هم به‌زعم خودش راه‌حل ارائه می‌دهد اما تنها کارکرد بیانیه‌اش این است که مدتی سروصدایی راه بیندازد و خوراک خبری رسانه‌های خارجی را فراهم کند. البته او مرزبندی خود با نظام را هم مشخص می‌کند و عملا خودش را در خارج از این مرز قرار می‌دهد. 

اصلاح‌طلبان چه گفتند؟
در این میان واکنش برخی شخصیت‌های اصلاح‌طلب به این دو بیانیه یکسان نبود. عده‌ای هردو را فاقد راه‌حل دانستند، عده‌ای دیگر هم بیانیه خاتمی را راه‌گشا و حلال مشکلات کشور ارزیابی کردند. 
جمیله کدیور، فعال سیاسی اصلاح‌طلب بیانیه خاتمی را واقع‌گرایانه و حلال بسیاری از مشکلات می‌داند و معتقد است بیانیه موسوی راهکار و راه‌حل عملی برای حل مشکلات ارائه نمی‌دهد. وی می‌نویسد: «... وجه مشترک همه این اقدامات و اظهارات (بیانیه منتشره توسط میرحسین موسوی و بیانیه هفت چهره زندانی در حمایت از پیشنهادهای سه‌گانه موسوی) عدم ارائه راهکار و راه‌حل عملی برای اجرای خواست‌ها و برنامه‌های پیشنهادی خود بوده است... . به‌جد بر این باورم که بیانیه سید‌محمد خاتمی، رئیس‌جمهوری سابق و رویکرد اصلاح‌گرانه‌اش، کاملا واقع‌گرایانه و حلال بسیاری از مشکلات جاری کشور است.» 
 سیدمحمد ابطحی، رئیس دفتر پیشین سید‌محمد خاتمی اما معتقد است هیچ‌کدام از این دو بیانیه راهکار عملی ارائه نمی‌کنند: «بیانیه‌های خاتمی و مهندس موسوی را خواندم. واقعا با یکدیگر فرق ماهوی دارند، موسوی پشیمان از راه رفته است، خاتمی همچنان حرف‌های اصلاحی خودش را می‌زند که البته اعتراف می‌کند به صخره ستبر برخورد کرده. بین این دو دیدگاه خیلی فرق است و هیچ‌کدامشان راه‌حل عملی ارائه نکرده‌اند.»
محمد‌جواد روح، سردبیر روزنامه هم‌میهن هم در یادداشتی نوشت: «از این سخنرانی‌ها و نیز دو بیانیه منتشرشده (مخصوصا بیانیه موسوی) چنین برمی‌آید که نه‌تنها راهبرد روشنی در کار نیست، بلکه در بازخوانی گذشته و آسیب‌شناسی راه رفته نیز همچنان رویکردی ناقص و سطحی در کار است. رویکردی که در آن همچنان نقد گذشته به دوران پسابنیانگذار محدود می‌ماند و آنچه حاصل شده، ناشی از انحراف‌ها از اصل انقلاب تعریف و تلقی می‌شود و ذات حرکت انقلاب، به‌صرف آرمان‌ها و ایده‌هایی که وعده آن را می‌داده است، همچنان از دایره نقد خارج می‌ماند.»
مصطفی کواکبیان می‌گوید با نظر موسوی مخالف است اما اصلاح در چارچوب قانون اساسی شدنی است. او در مصاحبه با فارس می‌گوید: «تا چند سال پیش آقای میرحسین موسوی هم می‌گفت که خواستار این است که این قانون اساسی به صورت کامل اجرا بشود و بنده هم چند بار در مباحثی که با آقای خاتمی داشتم و بحثی که می‌کردیم، حرف‌مان در رابطه با همین اجرا شدن قانون اساسی فعلی بود و به‌نوعی می‌شود گفت اینها هم طرفدار همین قانون اساسی فعلی بودند. نظری که در حوادث چند ماهه گذشته سروکله‌اش پیدا شده، این بود که می‌گفتند از این قانون اساسی فعلی عبور بکنیم و این را کنار بگذاریم و بعد یک مجلس موسسانی درست بشود و کسانی بیایند یک فرم جدیدی برای نظام تعریف بکنند، بنده با این نظر مخالفم و واقعا هیچ نظامی در هیچ جای دنیا نمی‌آید چنین کاری را انجام بدهد و در دموکراتیک‌ترین نظام‌های دنیا هم چنین کاری را انجام نمی‌دهند. البته بیانیه آقای خاتمی تفاوت داشت با بیانیه آقای موسوی، اگر بالاخره برویم به سمتی که ما قانون اساسی را می‌خواهیم اصلاح بکنیم در چهارچوب خود همین قانون اساسی یک نتیجه و جمع‌بندی دارد یا اگر قرار باشد غیر از این چارچوب باشد به نظر بنده شدنی نیست.»
در میان این واکنش‌ها جبهه اصلاحات هم به این دو بیانیه پرداخت و راه برون‌رفت از مشکلات را از مسیری که خاتمی طرح کرد، ممکن دانست و در بیانیه‌‌اش نوشت: «واپسین رمق اصلاح‌طلبی و کورسوی امید در بیانیه سیدمحمد خاتمی که توانست در دوره ۸ ساله ریاست‌جمهوری‌اش افق و‌ چشم‌انداز امید‌بخشی پیش چشم مردم ایران بیاورد، به منصه ظهور رسیده‌ است. واهمه و پرهیز از هرج‌ومرج و خشونت بی‌پایان و در نتیجه تباه شدن آینده ایران و فرزندان آن، این تکلیف را به ما می‌دهد که در تلاشی که این بیانیه برای گشودن راه برون‌رفت از این وضعیت صورت می‌دهد، با خاتمی همراه باشیم.»
جبهه اصلاحات اما مشخصا اعلام نمی‌کند که نظرات موسوی را قبول ندارد و نسبت به صحبت‌های وی این‌طور واکنش نشان می‌دهد: «چرا حاکمیت، بی‌اعتنایی به قانون اساسی و رأی و نظر مردم را به آنجا رساند تا مهندس میرحسین موسوى...  مطالبه اجرای بدون تنازل قانون اساسی را که شعار اصلی جنبش سبز بود فروگذارد... . افقی که او گشوده همان‌طور که خود ایشان ذکر کرده نیازمند همفکری و‌ مشورت برای ابهام‌زدایی و چگونگی انجام است.» 
سوال اصلی اما اینجاست که اصلاحات اگر معتقد است نظرات موسوی بازی در زمین اپوزیسیون است، چرا مشخصا مخالفت خود نسبت به نظرات میرحسین را اعلام نمی‌کند و مرز مشخصی میان خواسته‌های جبهه اصلاحات و اظهارات او ترسیم نمی‌کند و به‌جای اینکه همصدایی موسوی با اپوزیسیون را به گردن شرایط موجود بیندازد اعلام نمی‌کند که اظهارات او با نگاهی که اصلاحات نسبت به حل مشکلات دارد، فاصله دارد؟ یا اگر با نظرات خاتمی موافق است، بهتر نبود علاوه‌بر تایید کلیات مطرح‌شده در بیانیه او، پیشنهادات خود را در راستای همین بیانیه با جزئیات بیشتر ارائه می‌کرد؟ و به‌جای اینکه صرفا تحقق این اهداف را متوجه صاحبان قدرت بداند -با توجه به اینکه این جریان در سال‌های پس از انقلاب بیشترین سهم از قدرت اجرایی کشور را در اختیار داشته- راه‌حل‌هایی با جزئیات بیشتر در راستای حل مشکلات موجود ارائه می‌کرد؟ 

در نقد یک نقد
بیانیه خاتمی مشخصا با واکنش‌های بیشتری در داخل کشور مواجه شد، به‌جز فعالین اصلاح‌طلب، دیگر افراد و برخی شخصیت‌های منتسب به جریان اصولگرا در داخل هم نسبت به این بیانیه واکنش نشان دادند. عده‌ای از پایان خاتمی سخن گفتند و معتقد بودند خاتمی بدنه اصلاح‌طلبی را به‌طور کامل به براندازان واگذار کرده. 
چند نکته درباره نقد به صحبت‌های خاتمی، مطرح است؛ اگرچه خاتمی در دوره‌های مختلف به‌خصوص در اتفاقات سال88 مشخصا با موسوی مخالفت نکرد و در مواردی که با او مخالف بود صرفا به سکوت در این رابطه بسنده کرد اما در بیانیه اخیرش مشخص است که نظر موسوی درباره اینکه قانون اساسی باید تغییر کند را قبول ندارد و معتقد است همین قانون اساسی راهگشاست. درواقع خاتمی با اپوزیسیون یک مرزی ترسیم می‌کند و خود را کنار آنها قرار نمی‌دهد دقیقا برعکس آنچه موسوی در بیانیه‌اش می‌گوید. 
 اگرچه موضع‌گیری‌های خاتمی در اتفاقات 88 مورد نقد است و همراهی‌ای که با موسوی داشت را هم نمی‌شود انکار کرد اما او حالا، برخلاف موسوی و جریانات برانداز دقیقا از چیزی سخن می‌گوید که نیاز فعلی کشور است و تنها راه‌حل مشکلات فعلی. او این‌بار با موسوی همصدا نیست. می‌شود گفت حتی در نقطه مقابل صحبت‌های او قرار دارد و برعکس موسوی که از راه رفته پشیمان است، از اصلاح و امیدواری صحبت می‌کند. 
در میان نقدها به بیانیه موسوی حتی این هم مطرح شد که میرحسین متاثر از فرقه رجوی است و گفته می‌شود متنی که به نام او منتشر شده هم به دست یکی از افراد مرتبط با این فرقه به دست او رسیده است. در‌این‌باره اما خیلی قصد قضاوت نداریم اما آنچه واضح بنظر می‌رسد حمایت زاید‌الوصف جریان برانداز از بیانیه موسوی است. بااین‌حال اما خاتمی برعکس او سعی می‌کند همچنان در ساختار بماند و راه‌حل مشکلات را در داخل می‌بیند و اتفاقا ورود اپوزیسیون و قدرت‌های خارجی را راهگشا نمی‌داند و معتقد است دخالت خارجی‌ها باعث ایجاد مشکلات تازه‌ای برای مردم می‌شود. او سعی می‌کند همچنان از اصلاحات حمایت کند و به‌زعم خودش آن را زنده نگه دارد. حال سوال اینجاست که اگر «پایان خاتمی» را طرح کنیم، «آغاز» جریان مقابل او را تایید نکرده‌ایم؟ آیا راندن جریانی که این‌طور ابراز عقیده کرده که مشکلات در داخل و در چهارچوب همین قانون اساسی حل می‌شود، به‌معنی انداختن جبهه اصلاحات در ورطه رادیکالیسم نیست و آیا با این تحلیل شتابزده اصلاحات را به سمت «تکرار» یا حتی تایید بیانیه موسوی سوق نداده‌ایم؟
 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱