گروه سیاست مواجهه مرتجعانه، انفعالی و بدون راهکار با ایرادات ساختاری علاوهبر تزریق یأس به جامعه باعث میشود حتی اگر انتقادی وارد بود صرفا به این دلیل که به درستی مطرح نشده بهدرستی نیز شنیده نشود. درمورد رویکردهای مرتجعانه با ایرادات با ناصر ایمانی، کارشناس مسائل سیاسی به گفتوگو پرداختیم. او در این باره معتقد است: «اگر انتقاد بهگونهای بیان شود که بسیار بزرگتر از اندازه واقعی باشد و طوری تصویر شود که هیچ راهکاری برای این مشکل وجود ندارد، منجر به یأس میشود.» او همچنین درمورد شیوه صحیح انتقاد تاکید میکند که «مقدار مشکل باید به مقدار خودش مطرح شود نه بزرگتر و بعد هم به شیوهای بیان شود که نوعی امید نسبت به حل مشکل بهوجود بیاورد. سرطان نیست که منجر به مرگ شود، یک راهحلی دارد و راهحلش را هم فرد انتقادکننده باید بدهد. اما اگر فقط انتقاد صرف باشد، انتقاد از اندازه خودش بزرگتر تصویر شود، فرآیند غیرقابل بازگشت و طوری جلوه داده شود که هیچ عاملی دیگر نمیتواند جلوی آن را بگیرد.» در ادامه آمده، مشروح این گفتوگو است را میخوانید.
رهبر انقلاب در دیدار با مردم آذربایجان بیان داشتند که «به ضعفها با نگاه انقلابی نگریسته شود و نه با نگاه ارتجاعی»، بهنظر شما مواجهه مرتجعانه با ایرادات چگونه تعبیر میشود؟
ما کاستیهای زیادی در کشور داریم. شکی روی این نیست. چند مورد را هم رهبری در دیدار اخیر فرمودند. از آن طرف نقاط مثبت هم داریم و این هم یک واقعیتی است. یعنی کشورمان در بخشی از زمینهها با وجود همه کاستیها، تحریمها و فشارها پیشرفتهایی داشته است. البته کاستیهایی هم داشتهایم. سوال این است که چرا زمانی که سیاستمداران، اندیشمندان و متفکران ما میخواهند در جامعه بنگرند لیست بزرگی از سیاهیها را تکمیل کرده و به اطلاع مردم میرسانند. درحالیکه درمورد اتفاقات مثبت تقریبا چیزی نمیگویند یا به سرعت از کنار آن میگذرند. این واقعا محل سوال است. این امر را ما مستمرا میبینیم که بهنوعی به یک ژست سیاسی یا ادای روشنفکری در برخی افراد تبدیل شده است. به این صورت که تمام نقاطضعف را بزرگنمایی کرده و با اطلاعرسانی آن سیاهنمایی میکنند، درحالیکه مطلقا هیچ صحبتی درمورد نکات مثبت و پیشرفتها طرح نمیکنند. البته غرب و رسانههای غربی و مخالفان جمهوری اسلامی و مخالفان ملت بیکار ننشستهاند و آنها نیز مستمرا در تنور بزرگنمایی کاستیها میدمند تا بهنوعی یک یأس و ناامیدی بهوجود بیاورند. نتیجه طبیعی بزرگ کردن کاستیها به وجود آمدن یأس و ناامیدی در جامعه است و باعث میشود مردم آینده را کاملا تیره و تار ببینند و این بهنظر من خطای بسیار بزرگی است و به وحدت عمومی ملت آسیب میزند.
چرا فکر میکنید جامعه ما نسبت به ایرادات بیشتر واکنش نشان میدهد تا نقاط قوت؟
مردم ما بهلحاظ فرهنگی مقداری نسبت به ضعفها و کاستیها بیشتر حساسیت نشان میدهند تا نسبت به نقاط مثبت و نقاط قوت و معمولا متاثر شدن آنها از اتفاقات منفی در زندگی شخصی و خانوادهشان نسبت به نقاط مثبت زندگیشان بیشتر است. نقاط منفی را بیشتر نگاه میکنند. که این هم البته ریشههای تاریخی طولانیمدت دارد. بهطور طبیعی در زندگی یک فرد از آحاد جامعه و بعد یک واحد بزرگتر در خانواده و بعد یک واحد بزرگتر در جامعه هم نقاط مثبتی وجود دارد و هم کاستیهایی وجود دارد. فرهنگ عمومی بهنحوی است که ما بیشتر به نقاطضعف توجه کرده و آن را در افکار و محاورات خود بزرگ میکنیم. مواردی که میگویم بحثهای آکادمیک است. مثلا میتوانیم این فرهنگ را با فرهنگ مردم کشورهای شرق دور مثلا چینیها یا ژاپنیها مقایسه کنیم. آنها درست نقطه مقابل این هستند. یعنی بیشتر به داشتههای خود نگاه میکنند تا نداشتههایشان. این یک مشکل عمومی فرهنگی در مردم ایران است که آن هم دلایل تاریخی دارد.
شیوه صحیح طرح انتقاد بهنظر شما چگونه است؟
اگر انتقاد بهگونهای بیان شود که بسیار بزرگتر از اندازه واقعی باشد و طوری تصویر شود که هیچ راهکاری برای این مشکل وجود ندارد، منجر به یأس میشود. مثلا فرسایش خاک را برخی بهگونهای مطرح میکنند که انگار این امر در کشور یک واقعیت قطعی است، تماما هم مقصر نظام حکومتی است، این فرآیند هم بهطور توقفناپذیر ادامه دارد و هیچ راهحلی هم برای آن وجود ندارد. یا مثلا صحبت از تورم میشود و میگویند که این تورم زیاد به هیچ نحوی قابل کنترل و مهار نیست. این انتقاد نیست این سیاهنمایی است. اولا مقدار مشکل باید به مقدار خودش مطرح شود نه بزرگتر و بعد هم به شیوهای بیان شود که نوعی امید نسبت به حل مشکل بهوجود بیاورد. سرطان نیست که منجر به مرگ شود، یک راهحلی دارد و راهحلش را هم فرد انتقادکننده باید بدهد. اما اگر فقط انتقاد صرف باشد، انتقاد از اندازه خودش بزرگتر تصویر شود، فرآیند غیرقابل بازگشت و طوری جلوه داده شود که هیچ عاملی دیگر نمیتواند جلوی آن را بگیرد و مقصرش هم فقط سیستم حکومتی معرفی شود و هیچ پیشنهادی نیز برای اصلاح مطرح نشود این میشود انتقاد تخریبی که دیگر سیاهنمایی تلقی میشود و نه انتقاد.
در طیف مقابل منتقدان گروهی نیز با دستاویز قرار دادن بیانات اینچنینی رهبر انقلاب مدام برای فرار از پاسخگویی دربرابر ایرادات، صرفا نقاط قوت را بزرگ کرده و با نادیده گرفتن ایرادات هرمنتقدی را به چوب برانداز و متخاصم از خود میرانند، آیا میشود چنین رویکردی را بال دیگر حرکت ارتجاعی تلقی کرد؟
علاوهبر منتقد، فرد انتقادشونده نیز وظایفی دارد و مهم است که وی چگونه قرار است با انتقاد برخورد کند. یک برخورد این است که انتقادها را ناشی از سوءنیت و سوءتدبیر تلقی کند یا اینکه فرد انتقادکننده را به ضعف شخصیت، ضعف نفسانی و داشتن نفع شخصی متهم کند. اینها هم همگی روشهایی است که انتقاد را از درون کور کرده و انتقادکننده دیگر راهی برای طرح انتقاد سالم خود نیز پیدا نمیکند؛ چراکه بلافاصله با تخریب شخصیت مواجه میشود. یعنی یک وظیفهای انتقادکننده دارد و یک وظیفه نیز انتقاد شونده در قبال مواجهه با انتقاد دارد که چگونه با آن برخورد کند. آیا شخصیت منتقد را لکهدار میکند یا موضوع مورد نظر وی را بهطور کل منکر شود یا اینکه بدون زیر سوال بردن شخصیت منتقد موضوع طرحشده توسط وی را بررسی کرده، قسمتهای غلط را با استدلال رد کند و قسمتهای درست را نیز بپذیرد. این میشود نحوه دقیق انتقاد کردن و انتقاد شنیدن.
زمانی که صحبت از رفتارهای ارتجاعی به میان میآید نمیشود رفتارهای نظام شاهنشاهی که در مواجهه مرتجعانه پیشرو هستند را نادیده گرفت. محدود دیدن راهحلهای پیشرفت کشور به ظواهری همچون کلاه پهلوی را شاید بشود مصداقی از همین امر دانست. شما شیوه برخورد ارتجاعی با ایرادات را چگونه تفسیر میکنید؟
قبل از انقلاب که نظام دیکتاتوری بود و اصلا انتقادی نمیشد مطرح کرد. بهویژه در سطوح بالای کشور. بلافاصله منتقدان با برخوردهای شدید مواجه میشدند. رسانهها بسیار محدود بودند و بلافاصله هم با منتقدان برخوردهای شدید فیزیکی و حذفی صورت میگرفت. قبل از انقلاب نظام یک نظام کاملا دیکتاتوری بود و اصلا محل بحث نیست. در زمان مشروطیت یا زمان رضاشاه یکی از مصادیقی که همواره مطرح است مرحوم مدرس است. مرحوم مدرس واقعا به سیستم رضاشاه منتقد بود چه قبل از شاه شدن و در زمان سردار سپه بودن وی و چه بعد از آن. مطالبی که مرحوم مدرس میگفت صرفا انتقاد به نحوه حکومتداری بود و قیام مسلحانه علیه رضاشاه نکرده بود. انتقاد میکرد که برخی موارد را باید شاه رعایت بکند اما با شدیدترین برخوردها از جانب رضاشاه مواجه شد. مدرس صرفا بهخاطر انتقاداتش تبعید و بعد هم کشته شد. در سیستمهای دیکتاتوری دوره رضا و محمدرضا پهلوی اصلا انتقاد معنا نداشت. انتقاد در نظامهای آزاد و دموکراتیک معنی پیدا میکند.
درمورد دولتهای ما نیز متاسفانه باید بگوییم که معمولا انتقاد ناپذیرند. کم پیش میآید که مسئولان اجرایی ما قبول کنند. مسئولان معمولا سختشان است که انتقاد را قبول کنند و حداکثر اگر لطف کنند آن را میشنوند. آن هم گاهی با عصبانیت. اما اینکه بعد از شنیدن بخواهند انتقادها را جامه عمل بپوشانند را خیلی کم شاهد هستیم. ما در دولت قبل شاهد بودیم در مورد مساله برجام از جانب برخی منتقدان انتقادهایی مطرح شد. اما اگر مجموعه برخوردهای رئیسجمهور گذشته با منتقدان برجام را مرور کنیم، متوجه میشویم که با سخیفترین کلمات و ادبیات با آنها برخورد میکرد. این شیوه ریشه فرهنگ انتقاد کردن را در کشور میخشکاند. ممکن است منتقدان نیز اشتباه کرده باشند اما نوع مواجهه با آنها خیلی مهم است. در زمان رئیسجمهور قبل از وی هم همینطور بود. آقای احمدینژاد گاهی منتقد را مورد تمسخر قرار داده و شخصیتش را تخریب میکرد. اینها روشهای نادرستی است و باعث میشود انتقاد سالم در جامعه رواج پیدا نکند. آقای رئیسی اگرچه از این جنبه خیلی بهتر عمل کرده و تحمل بیشتری نسبت به شنیدن انتقاد نشان دادها، اما اینکه چقدر انتقاد جامه عمل پوشیده و به اصلاح منجر شده، محل سوال است. انتقاد شنیدن ابتدای کار است و باید مسئولان آن را استماع کرده و اگر صحیح بود آن را به مرحله اجرا برسانند. در این زمینه ما خیلی عقبیم.