محسن تاجیک نژاد، خبرنگار:«از نظر داخلی ما اکنون دست در کار یکی از بزرگترین آزمایشهای اجتماعی و اقتصادی دنیای امروز هستیم. آزمایشی که میباید جامعه ما را در مدتی کوتاه به صورت یکی از پیشرفتهترین و مرفهترین جوامع جهان درآورد.» این جملات محمدرضا پهلوی که نوروز 1355 و در کتاب «به سوی تمدن بزرگ» منتشر شد را میتوان مهمترین هدف وی از اجرای سیاستهای نوگرایی و حرکت به سمت تجدد و مدرنیته دانست؛ سیاستهایی که از ابتدای دهه چهل تحت عنوان «انقلاب شاه و مردم» یا «انقلاب سفید» آغاز شده بود. واژه «انقلاب سفید» از سوی شاه در مقابل واژه «انقلاب سرخ» که روی خیزشهای چپگرایانه ملتها نامگذاری شده بود، انتخاب و معنا و مفهوم آن نیز دقیقا در نقطه مقابل آن به معنی اصلاح و تحول از بالا و توسط نظام سیاسی تعریف میشد. این اصلاحات هنگامی در ایران به اجرا درآمد که انقلابهای چپگرایانه مانند انقلاب کوبا، انقلاب الجزایر و قیام جمال عبدالناصر در دنیا درحال وقوع بود. اصلاحات ارضی با القای نظام ارباب و رعیتی، ملی شدن جنگلها، فروش سهام کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی، تشکیل سپاه دانش و اعطای حق رای به زنان، بخشی از اصلاحات اقتصادی و اجتماعی و سیاستهای توسعهگرایانه و نوسازی مدنظر شاه بود. تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی و گذار جامعه ایرانی از یک جامعه سنتی و مبتنیبر اقتصاد کشاورزی به یک جامعه صنعتی با رشد جمعیت شهری، تغییر زندگی روستاییان، شکلگیری طبقه متوسط اقتصادی و رشد صنعتی از یک سو و از سوی دیگر افزایش قیمت نفت و درآمدهای نفتی ایران و رشد اقتصادی حاصل از آن در اواسط دهه 50 شمسی، شاه و اطرافیانش را به این توهم رسانده بود که ایران درحال تبدیل به یک کشور مدرن و قدرت بزرگ جهانی است. این توهم حتی برای روسای کشورهای غربی هم به وجود آمده بود تا حدی که کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا شب کریسمس سال 56، در تهران، ایران را جزیره ثبات خواند. در آن روزها کمتر کسی در ایران پیشبینی میکرد در آیندهای نزدیک نظام سیاسی فرو بپاشد اما پدیدههایی در لایههای زیرین جامعه ایران درحال رشد بود که نشان از مقاومت اجتماعی مردم ایران در مقابل این تغییر و تحولات اجتماعی و اقتصادی و سیاستهای نوسازی میداد؛ نشانههایی که بهواسطه قدرت ظاهری نظام سلطنتی خیلی به چشم نمیآمد. با این وجود پژوهشها و تحقیقهایی که در این برهه زمانی در ایران انجام شده، بهخوبی این مقاومت مردم را نمایانگر میکرد. در همین زمینه پژوهشهایی در چهارچوب طرحی به نام «آیندهنگری» در سال 1353 درباره گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی مردم ایران و به همت گروهی از اساتید برجسته علوم ارتباطات از جمله مجید تهرانیان، علی اسدی و هرمز مهرداد، در پژوهشگاه علوم ارتباطی و توسعه ایران انجام شد. این پژوهشها از اولین افکارسنجیهای ملی در ایران است و اطلاعات منحصربهفردی از نگرشهای مردم ایران در دهه 50 به دست داده و نشان میدهد که چگونه در زیر پوست جامعه ایرانی، جریان دینی درحال رشد بود. عباس عبدی و محسن گودرزی نیز شرح کاملی از این پژوهشها را در کتاب «صدایی که شنیده نشد» جمعآوری و توسط نشر «نی» چاپ کردهاند. عبدی و گودرزی در مقدمه این کتاب در اینباره نوشتند: «مجید تهرانیان در تدوین ایده اصلی تحقیق، مساله را در این میدید که رشد شتابان و نامتوازن، جامعه را از وضعیت سنتی خود که متکی بر اقتصاد کشاورزی بود به سوی جامعهای با اقتصاد صنعتی تغییر میداد. سرعت تغییرات چنان زیاد بود که بخش وسیعی از مردم و نخبگان نمیتوانستند با محیط تازه و ارزشهای پدیدارشده همدلی کنند. آنان از محیط مألوف خود کنده شده بودند و به آرزوهای تازهای چون رشد و رفاه اقتصادی، تحرک اجتماعی و زندگی در محیطی تازه فکر میکردند. این تغییر در همه ابعاد به یک اندازه روی نداده بود. گذار، بنیان اجتماعی روان ایرانی را متحول کرده بود و به تعبیر تهرانیان، تودهها آمادگی مواجهه با چنین وضعیتی را نداشتند. آنان نه میتوانستند به گذشته بازگردند و نه در آینده جایی امن برای خود میدیدند. تهرانیان مفهوم «اکنونزدگی» را برای توصیف این وضعیت روانی اجتماعی به کار گرفت. علی اسدی در تحقیقات تجربی خود این بنیان روانی اجتماعی را نسبت با رسانه تحلیل کرد و نشان داد که چگونه در بین تودهها و حتی نخبگان میل بازگشت به گذشته و بهویژه پناه بردن به مذهب درحال رشد است. مذهب از دید نخبگان و جوانان آن زمان، فضایی است که میتوان ارزشهای مادی زندگی مثل رفاه و آسایش را با ارزشهای معنوی پیوند زد؛ آرزویی که در بازگشت به هویت دینی نفوذی فراگیر در بین نخبگان داشت. بخشهایی از نخبگان و طبقه متوسط که با رشد اقتصادی بالیده بودند و انتظار میرفت پایگاه اجتماعی اصلی حکومت باشند، به چنین ارزشهایی بیشتر بها میدادند تا ارزشهای جدید و مدرن. نتایج این تحقیقات نشان میداد که ارزشهای مورد نظر حکومت وقت حتی در بین گروهی که پایگاه آن محسوب میشد، عمومیت نداشت.» در واقع شاه قصد داشت با یک انقلاب و مهندسی از بالا، از وقوع انقلاب در کف جامعه پیشگیری کند اما این پروژه او با شکست مواجه شد و مقاومت اجتماعی مردم در برابر این مهندسی زمینه سقوط تاج و تخت پادشاهیاش را هم فراهم کرد. در ادامه این گزارش قصد داریم دو مورد از پژوهشهای طرح آیندهنگری پیرامون گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی مردم ایران در میانه دهه 50 را با استناد به کتاب عبدی و گودرزی بازخوانی کنیم.
اولین گزارش از مجموعه طرح «آیندهنگری» که قصد بازخوانی آن را داریم، گزارشی است تحت عنوان «نقش رسانهها در پشتیبانی توسعه ملی ایران» که با مدیریت مجید تهرانیان در سال 53 انجام شده است. یکی از اهداف این پژوهش گردآوری اطلاعات لازم برای شناخت نقش رسانههای گروهی در توسعه ایران در میانه دهه 50 شمسی است. تهرانیان و همکارانش برای این منظور 3 گروه «سرشناسان فرهنگی و سیاسی»، «جوانان دانشگاهی» و «اعضای سازمان رادیو و تلویزیون ایران» را انتخاب کرده و آنها را مورد نظرآزمایی قرار دادند. در ادامه به بخشی از قسمتهای این گزارش میپردازیم.
نگرانی تودهها از تحولات اقتصادی و اجتماعی
گروه پژوهشگران این تحقیق در زمینه نقش فرهنگی رادیو و تلویزیون در توسعه ملی دو پرسش را از 3 گروه مورد مطالعه مطرح کردند. پرسش اول درباره ابعاد مختلف توسعه و میزان اولویت هر یک از جنبههای توسعه ملی اعم از توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بود. اکثریت پاسخگویان به توسعه فرهنگی و آموزشی توجه بیشتری داشته بهطوری که 67.3 درصد جوانان، 64.5درصد سرشناسان فرهنگی و سیاسی و 63.8 درصد کارگزاران رادیو و تلویزیون به این جنبه از توسعه رای داده بودند و در مقابل نیز توسعه اقتصادی در اولویت آخر قرار داشت بهطوری که تنها 15.6 درصد جوانان، 19.9 درصد سرشناسان فرهنگی و سیاسی و 21.2 درصد کارگزاران رادیو و تلویزیون معتقد بودند که به رشد اقتصادی باید بیش از دیگر جنبههای توسعه اهمیت داد. اما پرسش دوم به میزان سهم انواع برنامههای رادیو و تلویزیون در شرایط تحولات اقتصادی و اجتماعی جامعه مربوط بود. در این پرسش نیز اکثر افراد 3 گروه سهم تولید برنامههای آموزشی و فرهنگی را نسبت به دیگر قسمها از جمله برنامههای سرگرمی و خبری ترجیح داده بود. این گزارش چنین اتفاق نظری در میان 3 گروه پاسخگو را ناشی از تحولات اقتصادی صورتگرفته در اوایل دهه 50 دانسته و آوردهاند: «به نظر میرسد که بالا رفتن سطح درآمد و رفاه مادی و ازدیاد مصرف از یک طرف و افزونی مهاجران روستایی به شهرها و تراکم جمعیت از طرف دیگر و وجود نابسامانی شرایط آمدورفت و سکونت در شهرهای بزرگ، بحرانهای رفتاری، اهمیت و لزوم آموزش و توسعه فرهنگی را از نظر پاسخگو بهمراتب بالا برده است.» همچنین این گزارش اینطور نتیجهگیری کرده که تودههای مختلف مردم در قبال تحولات اقتصادی و اجتماعی دهه 50 ناآماده و نگران بودند.
محبوبیت الگوی فرهنگ باستانی و تمدن اسلامی نسبت به الگوی تمدن غربی
بخش دیگری از این پرسشنامه نظر 3 گروه مورد مطالعه پیرامون آینده توسعه فرهنگی ایران را مورد بررسی قرار داده بود. در این بخش نیز 3 الگوی فرهنگی «فرهنگ باستانی ایران»، «اصول فرهنگی بر مبنای شریعت اسلامی» و «فرهنگ و تمدن غربی» به بحث گذاشته شده بود؛ به این صورت که در ابتدا تنها نظر پاسخگویان را درباره الگوی «فرهنگ باستانی ایران» جویا شدند. عکسالعمل هر 3 گروه پاسخگو نسبت به این سوال مثبت بود بهطوری که 75.3 درصد جوانان، 64 درصد سرشناسان فرهنگی و سیاسی و 72 درصد کارگزاران رادیو و تلویزیون با رویکرد موافق بودند. در مرحله بعد نظر پاسخگویان درباره الگوی «اصول فرهنگی بر مبنای شریعت اسلامی» پرسیده شد. نکته جالب در این زمینه تفاوت نظر جوانان با دو گروه سرشناسان سیاسی و فرهنگی و کارگزاران رادیو و تلویزیون بود و در این زمینه یک شکاف عقیدتی نمایان شده است، بهطوری که 55.4 درصد کارشناسان فرهنگی و سیاسی و 55.7 درصد کارگزاران رادیو و تلویزیون مخالف این رویکرد بوده درحالیکه بیش از 60 درصد جوانان موافق به کار بستن اصول و شریعت اسلامی بودند. بهزعم این گزارش این نتیجه خلاف انتظار است؛ چراکه جوانان بهواسطه اقتضای سنی و شرایط اجتماعی و محیطیشان باید نسبت به دو گروه دیگر سنتشکن باشند. این گزارش در ادامه این شکاف عقیدتی را اینگونه تحلیل کرده است: «دگرگونیهای سریع اقتصادی و اجتماعی از یک طرف و طولانیتر شدن زمان تحصیل و رقابتهای شدید تحصیلی و اقتصادی از طرف دیگر، ترس از آینده را دامن زده و نوعی عدم امنیت در جوانان به وجود آورده است که بهنوبه خود نیاز به ایجاد پناهگاه را در آنان تقویت کرده است.» در مرحله سوم نیز دو سوال قبلی با یکدیگر تلفیق و نظر 3 گروه پاسخگو درباره رویکرد تلفیقی «فرهنگ باستانی ایران و تمدن و شریعت اسلامی» برای توسعه فرهنگی پرسیده شده بود. اتفاق همگانی هر 3 گروه در این زمینه بهگونهای بوده که 81.6درصد جوانان، 81.7 درصد سرشناسان فرهنگی و سیاسی و 77.5 درصد کارگزاران رادیو و تلویزیون با اتخاذ چنین سیاستی موافق بودند. اما قسمت تاملبرانگیز دیگر این پژوهش جایی است که برای توسعه فرهنگی ایران از 3 گروه مدنظر، الگوی فرهنگ و تمدن و غرب مورد پرسش قرار گرفت. پاسخگویان به این سوال با اکثریت کمتری، الگوی فرهنگ غربی را مورد پذیرش قرار داده بودند؛ به این ترتیب که تنها 55.1 درصد جوانان، 54.8 درصد سرشناسان فرهنگی و سیاسی و 55.4 درصد کارگزاران رادیو و تلویزیون با الگوی غربی موافق بودند. درواقع تعداد مخالفان انتخاب الگوی فرهنگ و تمدن غرب بهعنوان الگوی توسعه فرهنگی در ایران نیز نسبت به مخالفان دو الگوی فرهنگ باستانی و تمدن اسلامی بهطور قابلملاحظهای افزایش یافت. به عبارت دیگر الگوی فرهنگ باستانی و تمدن اسلامی نسبت به الگوی فرهنگ و تمدن غرب محبوبیت بیشتری در میان جامعه ایرانی در میانه دهه 50 داشته است.
رشد کمی رسانهها، مراکز و سازمانهای مذهبی
یکی از قسمتهای جالب توجه گزارش مذکور پیوستی است که به بررسی کمی رسانهها، مراکز و سازمانهای مذهبی ایران در ابتدای دهه 50 شمسی پرداخته است. این پیوست بهصورتی عینی روند رشد و توسعه رسانهها، مراکز و سازمانهای مذهبی در ایران در آن سالها را نشان میدهد. طبق این گزارش در 10 سال 33 تا 42، تعداد 567 کتاب مذهبی در ایران منتشر شده درحالیکه این تعداد در پنجساله 42 تا 46 برابر با 765 عنوان، در سه سال 48 تا 50 برابر با 755 و در سه سال 51 تا 53 برابر با 1695 عنوان کتاب مذهبی است. همچنین نسبت کتب مذهبی منتشرشده نسبت به کل کتب منتشرشده در 10 ساله 33 تا 42، برابر با 10.1 درصد بود که این نسبت در سال 51 به 25.82 درصد و در سال 53 به 33.46 درصد افزایش یافته است. از سوی دیگر بررسیها نشان میدهد بالاترین رقم کتب منتشره در ایران برحسب موضوع از سال 51 تا 54 مربوط به کتاب مذهبی بوده درحالیکه در 10 ساله 33 تا 42، کتب مذهبی پس از ادبیات، تاریخ و جغرافی و علوم اجتماعی مقام چهارم را دارا بوده است. علاوهبر این موارد «قرآن کریم» در سالهای ابتدایی دهه 50 پرتیراژترین کتاب ایران بوده است. همچنین یک بررسی آماری جالب نشان میدهد تا پایان سال 54 تنها در شهر تهران حدود ۴۸ ناشر کتب مذهبی شناسایی شده که بیش از نیمی از آنها فعالیت انتشاراتی خود را در ده ساله 45 تا 54 با انتشار کتب مذهبی آغاز کرده بودند. بنابر این گزارش تعداد مساجد با ذکر نام در ایران از 3653 باب در سال 41 به 5389 باب در سال 52 افزایش یافته بود. همچنین مساجد شهر تهران در عرض 14 سال از سال 40 تا 54، رشد حدود 4 برابری داشته و از 293 باب مسجد در سال 40 به 1140 باب مسجد در سال 54 رسیده بود. در حوزه اماکن متبرکه دادههای این گزارش از گرایش چشمگیر مردم به این مکانهای مقدس و افزایش نذورات و کمکهای مردمی به آنها حکایت دارد بهطوریکه درآمد آستان قدس رضوی از بابت نذورات مردم در حدفاصل سالهای 45 تا 54 رشد تقریبا 10 برابری داشته و از مبلغ 13.130.000 ریال در سال 45 به 123.300.000 در سال 54 رسیده است. همچنین درآمد آستان حضرت شاه عبدالعظیم حسنی از محل کفشداری حدفاصل سال 47 تا 49 حدود سه برابر رشد داشته و از مبلغ 765 هزار ریال در سال 47 به مبلغ 2 میلیون و 260 هزار ریال افزایش یافته؛ مضافا جمع درآمد نذورات ضریح این آستان در بازه سال 51 تا 54 نسبت به بازه سال 47 تا 49، حدودا 4 برابر شده است. یک تحقیق صورت گرفته در ایام محرم و ماه رمضان سال 53 نشان داده که فارغ از مساجد و اماکن متبرکه، 12300 هیات مذهبی تنها در تهران تشکیل که غالب آنها از سال 44 به بعد تشکیل شدهاند. نکته جالب درباره این هیاتها آن است که ابعاد آنها به قدری گسترده بوده که نام بسیاری از آنها از صنفها و گروههای اجتماعی که آنها را تشکیل دادهاند، انتخاب شده بود.
دومین گزارش از مجموعه مربوط به طرح آیندهنگری که در این گزارش بازخوانی میشود، «گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی در ایران، گزارش یک نظرخواهی ملی 1353» است که توسط علی اسدی و همکارانش انجام شده است. این مطالعه در زمستان سال 1353 و در 23 شهر و 52 روستای کشور و بر روی 4420 فرد بالای 15 سال توسط مرکز سنجش افکار و تحقیقات اجتماعی سازمان رادیو تلویزیون ایران صورت گرفت و هدف آن شناخت گرایشهای فکری جامعه ایرانی در آن روزگار است. در ادامه به برخی از قسمتهای این پژوهش میپردازیم:
طرز تلقی نسبت به مذهب و فرایض دینی
در قسمت مربوط به نظرآزمایی رفتارها و گرایشهای مذهبی مردم ایران در این گزارش نیز نکات جالب توجهی وجود دارد. طبق این گزارش 83 درصد مردم ایران در آن دوران به صورت منظم نماز میخواندند درحالیکه تنها 6 درصد مردم هیچگاه نماز نمیخواندند. همچنین 79 درصد پاسخگویان اظهار داشتند که هر ساله روزه میگرفتند و 8 درصد نیز گفتند که هیچگاه روزه نمیگرفتند و یا روزه را واجب نمیدانستهاند. علاوهبر آن رفتن به مسجد در نظر جامعه ایرانی یک امر تحسین شده مذهبی تلقی میشد و حدود 71 درصد مردم فارغ از تعداد دفعات، به مسجد میرفتند؛ در همین زمینه یافتههای این پژوهش نشان میدهد که نزدیک به 60 درصد جوانان 15 تا 24 ساله نیز به مسجد میرفتند. طرز تلقی مردم از مذهب دیگر متغیر بررسی شده در این قسمت از پژوهش است. طبق این گزارش 57 درصد از پاسخگویان در جواب این پرسش که «مردم در حال حاضر بیشتر به امور دینی توجه میکنند یا در گذشته؟» گفتند که اطلاعی ندارند و نزدیک به 30 درصد اعلام کردند که بیشتر شده و تنها 9 درصد اعتقاد داشتند که توجه به امور دینی نسبت به گذشته کمتر شده است. نکته قابل توجه در این مورد آن که، گروهی که معتقد بودند توجه مردم به امور دینی نسبت به گذشته کمتر شده، تقریبا همان کسانی بودند که در انجام فرایض دینی مانند نماز خواندن، روزه گرفتن، پرداخت خمس و غیره اهتمام کمتری داشتند. از سوی دیگر میزان گرایش مردم به مذهب در آینده برای 58 درصد مردم مبهم است اما 26 درصد مردم معتقد بودند گرایش مردم به مذهب در آینده بیشتر و تنها 9 درصد فکر میکردند گرایش به مذهب کمتر میشود.
رفتارها و گرایشهای خانوادگی
در این پژوهش و برای بررسی رفتارها و گرایشهای خانوادگی متغیرهای متعددی بررسی شده که ما در اینجا تنها به دو مورد «تصویر زن و مرد ایدهآل» و«الگوها و ارزشهای زناشویی» در جامعه ایرانی اشاره میکنیم. درمورد «تصویر زن و مرد ایدهآل»، یافتههای این پژوهش نشان میدهد سه ویژگی مهم یک زن ایدهآل در جامعه ایرانی در میانه دهه 50 شمسی نجابت، خانهداری و خوشخلقی بوده، درحالیکه خصوصیاتی نظیر فهم و ذکاوت، تحصیل، اصالت خانوادگی و زیبایی کمتر مورد توجه بوده است. همچنین درمورد اعتقادات زنان، این پژوهش نشان میدهد 93 درصد زنان در برخورد با یک مشکل به نذر و نیاز متوسل و 73 درصد آنها معتقد بودند که سرنوشت هرکس از پیش تعیین شده و بهطور کلی تقدیرگرا بودند. از سوی دیگر سه ویژگی مرد ایدهآل ایرانی در میانه دهه 50 خوشرفتاری با خانواده، مسئولیتپذیری نسبت به آنها و نجابت و 63درصد آنها تقدیرگرا بودند. همچنین 74 درصد مردان متاهل مورد نظرآزمایی در این پژوهش با اشتغال زنان خود در خارج از خانه مخالف بودند؛ این مخالفت با افزایش تحصیلات و سطح درآمد خانواده کاسته شده است. درمورد «الگوها و ارزشهای زناشویی» این پژوهش بر دو موضوع حجاب و مهریه تمرکز کرده و نتایج آن نشان داده 75 درصد و 76 درصد جامعه ایرانی به ترتیب با حفظ حجاب زنان و مهریه موافق بوده است اما از سویی در هر دو مولفه با افزایش تحصیلات و سطح درآمد و طبقه اجتماعی خانواده، از میزان موافقت با آن کاسته شده است. درواقع میزان موافقت با «اشتغال زنان در خارج از خانه»، «حجاب» و «مهریه» با «نوگرایی» رابطه معکوس؛ و با «تقیدات مذهبی» و «الگوهای سنتی فرهنگی» رابطه مستقیم داشته و از این جهت یافتههای این پژوهش ثابت کننده این مسئله است که جامعه سنتی و مذهبی ایران در میانه دهه 50 انطباقی با سیاستهای نوگرایی و صنعتی در این زمینهها نداشته است.
مشارکت سیاسی و اجتماعی
بررسیهای این پژوهش نشان میدهد جامعه ایرانی در دهه 50 از نظر نهادسازی و ایجاد سازمانهای اجتماعی عقبمانده بوده بهطوریکه 67 از درصد از پاسخگویان عضو هیچ انجمن و مجمعی نبوده، 9درصد عضو انجمنهای ده و روستا، 7درصد عضو انجمنهای خانه و مدرسه، 4درصد عضو انجمنهای ورزشی، 3درصد عضو انجمنهای محلی و 2درصد عضو انجمنهای شیروخورشید و پیشاهنگی بودهاند. در این زمینه افزایش تحصیلات و درآمد باعث افزایش حضور در انجمنها بوده، به همین دلیل میتوان گفت قشرهای ضعیف و پایین جامعه که اکثریت جامعه آن روز را نیز دربرمیگرفت، از حضور در این انجمنها محروم بودهاند. از سوی دیگر نظرسنجیها از میزان مشارکت سیاسی جامعه ایرانی در اوایل دهه 50 نشانگر آن است که میزان مشارکت در انتخاباتهای ملی مانند مجلسین نزدیک به 30 درصد و در انتخاباتهای محلی و ناحیهای مانند انتخابات انجمنهای شهری و روستایی تنها 23 درصد بوده است. نکته قابل توجه و جالب در این زمینه آن که با افزایش تحصیلات، میزان مشارکت سیاسی به شدت کاهش مییافت بهطوریکه اگر 33 درصد افرادی که خواندن و نوشتن بلد بودند در انتخاباتهای محلی شرکت میکردند، این میزان برای افراد دارای تحصیلات عالی تنها 9 درصد بوده است. این موضوع نشاندهنده آن است که در جامعه ایرانی دهه 50، برخلاف نظریههای رشد سیاسی مرسوم در جهان، مشارکت سیاسی با تحصیلات افزایش نیافته و ریشه این مساله را باید در فرهنگ سیاسی جامعه ایرانیِ آن زمان جستوجو کرد.
تعمیق شکافهای طبقاتی
ایران در میانه دهه 50 شمسی به لطف افزایش قیمت نفت و درآمدهای نفتی، رشد اقتصادی اقتصادی قابل توجهی را تجربه کرد، اما نتایج این پژوهش نشان میدهد مهمترین دغدغه جامعه ایرانی در آن ایام مشکلات مالی و فقدان ابتداییترین امکانات در محیط زندگیشان بوده است. براساس این پژوهش 47درصد پاسخگویان اصلیترین مشکل زندگی خود را مشکلات مالی دانسته بودند؛ مشکلات تحصیلی با 13درصد، مشکلات بیماری با 8درصد، مشکلات اجتماعی با 6درصد و مشکلات خانوادگی با 4درصد، اختلاف فاحشی با مشکلات مالی داشتند. همچنین 16درصد پاسخگویان اظهار کرده بودند که هیچ مشکلی نداشته و 5 درصد نیز از پاسخ به این سوال طفره رفته بودند. در همین زمینه روستانشینان نسبت به شهرنشینان بیشتر از مشکلات مالی و فقر رنج میبردند بهطوریکه 53درصد از روستاییان در مقابل 39درصد شهرنشینان به مشکلات مالی اشاره کرده بودند. در موضوع مشکلات محیط زندگی نتایج این پژوهش قابل تاملتر میشود؛ بدین صورت که در پاسخ به پرسش «بزرگترین مشکل شهر و یا روستای شما چیست؟»، بیشترین سهم با 25درصد متعلق به فقدان آب، برق و تلفن بوده است؛ پس از آن ناآگاهی از مشکلات با 12درصد در رده دوم و معضل خرابی وضع کوچهها با 11درصد در رده سوم، کمبود و گرانی مواد غذایی با 6درصد در رده چهارم و دیگر مشکلات نیز با سهمهای زیر 5درصد در ردههای بعدی قرار داشتهاند. بررسی و مقایسه درصد متغیرهای مورد بررسی در این موضوع در حوزه شهری و روستایی تا حدودی شرایط تکاندهنده اجتماعی و اقتصادی و شکافهای طبقانی موجود در جامعه ایرانیِ اواسط دهه 50 شمسی را نشان میدهد. نابسامانیهای ناشی از مشکلات اساسی در زندگی روستاییان چنان آنها را تحت فشار قرار داده بوده که کمتر به مشکلات فرعی فرصت فکر کردن داشته باشند. برای روستاییان معضل گرانی و کمبود مواد غذایی اهمیت بیشتری نسبت به شهرنشینان (12درصد روستاییان در مقابل 2درصد شهرنشینان) داشته و این واقعیت را نشان میدهد که روستاییان بیشتر در این زمینه تحت فشار قرار داشتند و دست نیافتن به مواد غذایی یا گرانی آن را از علل مهم نابسامانیهای زندگی خود میدانستهاند. مشاهده تفاوت درصدهای معضل رفتوآمد نیز یکی دیگر از نشانههای اختلاف امکانات زندگی شهر و روستا (15درصد روستاییان در مقابل 8درصد شهرنشینان) بوده است؛ در این زمینه رفتوآمد برای روستاییان، به معنی نقلوانتقال هم بوده، بسیاری از بچههای روستایی به علت دور بودن مدرسه از محل سکونتشان فرسنگها پیاده رفتوآمد میکردند. از طرف دیگر به علت فقدان جاده آسفالته، روستاییان قادر نبودند محصولات کشاورزی خود را به شهرها برسانند و این برای آنها امری حیاتی بوده است. برای مردم روستایی نبودن آب آشامیدنی بهداشتی و برق با توجه به مشکلات آسایش، از اهمیت کمتری نسبت به شهرنشینان (4درصد برای روستاییان در مقابل 42درصد برای شهرنشینان) برخوردار بوده؛ حال آن که انسان شهری به اقتضای نیازهای حاکم بر این نوع زندگی، فقدان این دو عنصر را از اساسیترین کمبودهای خویش میدانسته است. کمبود معضل پزشک و بیمارستان برای روستانشینان نسبت به شهرنشینان (یک درصد برای روستاییان در مقابل 9درصد برای شهرنشینان) به دلایلی چون روحیه تقدیرگرایی، میل به استفاده از داروهای بومی، هزینههای بالای درمان در بیمارستانها با توجه به وضعیت نامساعد اقتصادی و گرفتاریهای روزمره کمتر مطرح بوده است. معضل حمام برای شهرنشینان حدود 7درصد و برای روستاییان تنها یک درصد بوده و این تفاوت درصد خاستگاه این دو گروه را در این مورد نشان میدهد؛ روستاییان در آن دوره زمانی بیشتر در تابستان و تا زمانی که هوا رو به سردی نرفته بود برای شستوشو از رودخانه استفاده میکردند و در مناطق کمآب روستاییان حتی ماهها حمام نمیرفتند و یا در بعضی از روستاهای جنوب کشور زنان دو بار رنگ آب را در زندگی میدیدند؛ یک بار در زمان تولد و آخرین بار در زمان مرگ. درواقع نبودن حمام در روستاها باعث شده بود روستاییان ضمن اینکه به آن نیاز داشتهاند، آن را فراموش کنند.