مهران زارعیان، منتقد سینما:دستاورد حسین ریگی در نخستین فیلمش، جان بخشیدن و به تصویر درآوردن رابطه گرم دو برادر باشد، همین یک کار را به زیباترین شکل ممکن انجام داده و همین یک قلم برای دوست داشتن فیلم «هوک» کافی است.
در سینمای آپارتمانی ما که سالی نیست که تم فقر و فلاکت و عربده در فیلمها دست از سرمان بردارد، فیلمی مثل «هوک» غنیمت است.
فیلم در نزدیک شدن به درونیات دو برادر و ساختن غیرت و محبت فیمابینشان بهیادماندنی عمل میکند. علیرغم اینکه بازیگران این نقشها چهرههای شناختهشده نیستند، اما باورپذیر و تأثیرگذار توانستهاند پرتره دو برادر را به زیور تصویر آراسته کنند.
سینمای ایران به اقلیم زیبای سیستانوبلوچستان خیلی بدهکار است و این بدهی با فیلم مهمی مثل «شعلهور» حمید نعمتالله هم صاف نمیشود. «هوک» این امتیاز را دارد که بیش از «شعلهور» زیبایی طبیعت، لباسها، لهجهها، فرهنگ و رسوم آن ناحیه را منعکس میکند.
البته «هوک» این نقص را دارد که تاروپودش با اقلیم سیستانوبلوچستان تنیده نشده و اقلیم به جز زیبایی سمعی-بصری، کارکرد دیگری در اثر ندارد. (فیلمنامه عینا میتوانست در هر جغرافیایی روایت شود بدون آنکه کوچکترین تغییری در جزئیات فیلم یا روند داستان نیاز باشد.)
گویی فیلمساز آنقدر در پی نشان دادن تصویری مثبت و غیرکلیشهای از این استان بوده که از اختصاصی روایت کردن مناسبات و جزئیات جاری در سیستانوبلوچستان، غافل شده است؛ بدین معنا که هیچکدام از روندها و اتفاقاتی که در فیلم میبینیم مسائل مبتلا به جامعه سیستانوبلوچستان نیست و فیلم میتوانست علیرغم حفظ دغدغهی بازنمایی تصویری متفاوت و غیرکلیشهای از آن دیار، مسائل و موضوعات مطرح و برجسته در سیستانوبلوچستان را روایت کند.
یک امتیاز حائز اهمیت در فیلم «هوک» که به ایجاد تفاوت در فضای این فیلم با جریان متداول سینمای ایران کمک کرده، تم ورزشی و حضور پررنگ بوکس است. به طور کلی درامهای ورزشی که در هالیوود طرفداران پروپا قرص دارند، در ایران کمتر امتحان شدهاند و «هوک» از این نظر جذابیت دارد.
البته نمیتوان کتمان کرد که فیلم «هوک» در سکانسهای مبارزه و رقابتهای ورزشی، نتوانسته مهیج و درگیرکننده ظاهر شود که به ضعف کارگردانی برمیگردد. تعداد سکانسهای رزمی فیلم کلا کم است و عملکرد دوربین نیز در این سکانسها ناامیدکننده است.
مضمون برجسته فیلم «هوک»، جوانمردی است. جوانمردی به عنوان رسم کهن فتوت در ورزشهای رزمی شرقی مطرح بوده است و در این فیلم نیز توسط مربی بامرام بوکس با بازی دیدنی امیر جعفری نمایندگی میشود. کاراکتری که امیر جعفری نقش او را بازی میکند، به عنوان کسی که قاتل فرزندش را بخشیده و به او کمک کرده تا بزهکاری را ترک کند، نقش مهمی در تربیت و درس مروت دادن به قهرمان فیلم ایفا میکند و این مهم به کمک جدیت و کاریزمای دلنشینی که امیر جعفری به نمایش میگذارد، به بهترین شکل ادا میشود.
امیرمهدی ژوله نیز در نقش کارچاقکن مراکز شرطبندی در ورزش بوکس توانسته بکگراند نقشهای کمیک خودش را پشتسر بگذارد و عملکرد قابلقبولی داشته باشد. البته فیلمنامه در پرداختن به خردهداستان شرطبندیهای بوکس ضعیف عمل میکند و مای مخاطب چندان از چند و چون این امور آگاه نمیشویم تا تباهی و پلشتی حاکم بر این فضا را دریابیم و متوجه شویم که چرا برادر بزرگ در این حد از پیوستن برادر کوچکش به این فعالیت دلشکسته و ناراضی شده است.
یک ضعف دیگر فیلمنامه در فصل پایانی است که میخواهد منحنی تحول شخصیت قهرمان را به انتها برساند. (خوانندگانی که نمیخواهند داستان فیلم برایشان لو برود، از اینجا به بعد این یادداشت را نخوانند.) شیرخان بلوچ که همان برادر کوچک است، در انتها با دیدن مربی مبتلا به سندروم داون رقیبش، دلش به رحم میآید و بسان پوریای ولی و جهان پهلوان تختی، مسابقه را میبازد تا رقیبش به تیم ملی راه پیدا کند. مشکل اما اینجاست که تصمیم قهرمان بیش از حد گلدرشت و باورناپذیر است و منطق این کار را هم سخت میتوان باور کرد.
اگر فیلم «هوک» بعضی سادهانگاریها یا نقصهای ریزودرشت را نداشت، چهبسا در سطح یکی از فیلمهای بهیادماندنی این سالها نام خودش را ثبت میکرد اما متاسفانه چنین نشده و این اثر نمیتواند توجه مخاطبان وسیعی را جلــــب کند و ماندگار شود.