

معین احمدیان، دبیر گروه فرهنگ: عنصر عطرآگینی یک ارتباط معنایی با لحظات فیلم ایجاد کرده است که بهصورت معناداری در فیلم تکرار میشود. فارغ از اینکه قصه اصلی و شخصیت اصلی داستان این تکرار را میطلبد، عنصر عطر و بو تبدیل به مفهومی نمادین شده است. عطر در این فیلم چه کارکردی داشته است و این تضاد نمادینش با طلا، آیا تعریض شما به مسائل جامعه امروز ایران است؟
در فیلمنامهنویسی و ساخت داستان شخصیت یا دچار رگههای داستانی متعدد میشود یا شخصیتهای متعدد رگههای داستانی متعدد را راهبری میکنند. اولی معمولا قصههایی شخصیتمحور و درونکاو هستند و دومی بیشتر مبتنیبر کشمکش آدمها و حادثهمحور... قصه «عطرآلود» از جنس اول است، قصه مردی به نام علی است که چندین رگه داستانی را حمل میکند. یعنی شخصیت دچار چند مساله میشود و درگیر حل تمام آنهاست و از خلال آنها - مبتنیبر خصالی که دارد - عبور کرده و اصطلاحا یک قوس شخصیتی و یک دگرگونی و ارتقا را طی میکند. این مسائل چیست؟ بیماری، نیاز اقتصادی، دغدغه آینده همسرش و فرزندی که قرار است به دنیا بیاید، خب! او در قامت یک آدم واقعی با این مسائل درگیر است، او شغلش چیست؟ بله! او عطرساز است و باید عطرش را بسازد. پروژه مهم اقتصادی و شغلی و معیشتی و ذوقی او عطر است. همانطور که خودتان فرمودید این رگه داستان تکرار و جایگذاری در نقاط مختلف مسیر داستان را میطلبد. پس عطر یک انتخاب شغلی و شخصیتی و داستانی است و خودبهخود نمیتواند نمادین باشد، طلا نیز بهعنوان آلترناتیو اقتصادی علی در قصه همان کارکرد ساخت رگه داستانی را دارد. این هم یک عنصر کاملا عینی است که وامگرفته از مشاغل و رویکردهای اقتصادی با بسامد قابلتوجه است. رگه واقعی داستانی تا جایی که بنده میدانم ظرفیت نماد شدن ندارند. نماد یا سمبل بالطبع معنایی که دارد صورتی است که معنای آن چیزی جز معنای مرسوم و ظاهری آن است و طی یک قرارداد با مخاطب شما یک نماد و یک سمبل و نشانهای را برای انتقال یک معنا قرار میدهید. مثلا با مخاطب قرار میگذارید هر موقع تابلوی دایره شکل قرمزرنگی را که وسط آن یک مستطیل سفید است دیدی، بدان که معنای آن ورود ممنوع است... این مبادله زبانی نیاز به قرارداد دارد. فیلمهای سمبلیک و نمادین هم یا این قرار را بیرون از اثر با مخاطب میگذارند یا آنقدر ابهام و اشباع نمادین آن زیاد میشود که تماشاچی علاقهمند، خودش به دنبال کشف نمادها میرود. یک چنین اتفاقی مطلقا در ساختار زبانی فیلم عطرآلود که سعی شده داستانگو، درونکاو و واقعگرا باشد نیفتاده. به همین خاطر نمیتوان آن را نمادین دانست اما در عین حال سعی میکند مسائل موجود در جامعه را در راستای داستان و سیر شخصیت و مضمون خود نمایش دهد.
به نظر میرسد یکی از سختیهای ساخت «عطرآلود» این است که بتواند به عطر و حواس پیرامونیاش صورت تصویری بدهد. هنگام نگارش فیلمنامه و زمان تولید فیلم چگونه به صورت دادن حس بویایی، توجه داشتید و چه اجزائی را برای جلوه گریش در نظر گرفتید؟
فیزیک سینما از جنس صدا و تصویر است، اما درون سینما داستان و محتوایی است که قادر است برای ذهن مخاطب فعل و انفعالات حسی و عاطفی ایجاد کند، ما سعی کردیم با نشان دادن یک هرم شبیه هرم گرما که در فرآیند جلوههای ویژه کامپیوتری طراحی و اجرا شد صورتی بصری برای مرئی کردن عطر به کار ببندیم اما طبعا بویایی با همان کیفیت شیمیایی معین که در شامه ما اتفاق میافتد راهی به سمت سینما و جایی شبیه به آن کیفیت ندارد، اما مهمترین عنصری که ما روی کارکرد مهم و تاثیرگذار آن حساب کردیم، تداعی بود، علی در فیلم کتابی دارد که در آن بوهای مختلف را ذخیره کرده و اسم بردن از بوها برای خواننده یادآور و تداعیکننده آن بوهاست. متن فیلمنامه سعی در استفاده از عنصر تداعی داشته و سعی میکند لحظاتی که قرار است تماشاچی بویی را به خاطر بیاورد با قراردادن آن در فرآیند داستان این اتفاق بیفتد.
شخصیت اصلی فیلم بین امید و ناامیدی دست و پا میزند و درنهایت قصه را به نفع امید و آیندهای روشن به پایان رساند. آیا این پایانبندی تجویزی برای فیلم است یا اینکه خودتان پایان تلخ را دوست نداشتید؟
قصههایی که آدمهای آن علیرغم همه مشکلات در دل خود برای ادامه دادن و ارتقای خود، مقاومتهایی دارند قصههایی هستند که رویکرد آنها آیندهای روشن است، وجود یک چنین آدمهایی خودش نشانهای بر این رویکرد است، قصه عطرآلود عبور از ترس و رنج و رسیدن به رهایی از ترس و رنجی است که شخصیت از ابتدا با آن در مبارزه است، البته این مبارزه قطعا همراه با تردیدها و لغزشهاست، اما عنصر وجدان و اخلاق اساسا نجات بخش است. این نجات شاید درمانی برای یک سرطان و علاج مرگ نباشد اما نجات از ترس و تردید و امکان لغزش نتیجه رعایتهای اخلاقی و درک و عمل به حق است. پایان تلخ اساسا یک انتخاب سینمایی یا مبتنیبر سلیقه نیست، شخصیتها و موقعیتهای وقتی انتخاب و پسند میشوند خودبهخود راه را به سوی فرجام هدایت میکنند. درمورد این قصه و این آدم و این روابط نظرم این است اگر پایانش تلخ انتخاب میشد یک پایان تحمیلی میشد.
«عطرآلود» رگههایی از تحمیل واقعیت به زندگی رویایی یک زوج جوان به نام «علی» و «عاطفه» را نشان میدهد و به سراغ دلایل سختشدن زندگیشان میرود، اینکه علی مجبور است خودش و هنر عطرسازیاش را برای صاحبان سرمایه اثبات و توجیه کند یا اینکه برای هزینههای درمانش مجبور است، دست به تخلف بزند و سراغ طلا برود. اینها اگرچه در گوشههایی از فیلم جا گرفتند، اما موتور محرک اتفاقات داخل قصه هستند. سوال این است که چه چیزی باعث شد، پایان این همه تلخیها، به امیدواری و شیرینی بدل کنید و آیا این پایان بندی، نسبت به واقعیتهای موجود، گرفتار شعارزدگی نشده است؟
اول باید تلخی را تعریف کرد که تلخی چیست؟ گاهی سختی را با تلخی اشتباه میگیریم، گاهی ملاکمان برای تعیین تلخی میشود پسند شخصی خودمان، گاهی یکی یک رویداد را تلخ و نومیدکننده میداند و گاهی یکی دیگر همان رویدادها را دشواری و شرایط صعبی میداند که باید از آن عبور کند و امتیاز عبور از آن را هم بگیرد. شخصیت قصه عطرآلود در تمام مسیر دشواریهایش به دنبال خروج از بحرانی است که به دلیل شرایط و لغزشهایش ایجاد شده. در عطرآلود سعی شده نقطهگذاریهایی انجام شود که بدانیم شخصیت وضعیت خودش را نمیپسندد و تحت فشار است. فشاری که شخصیت مرد عطرآلود در آن است بیشتر حاصل کوتاهی خودش در مورد یکی از دیگر شخصیتهای فیلم است. فشاری است که حاصل بیتابیهای خودش است. او سعی دارد بتواند فاعل و کنشگر باشد، ضمن اینکه انتظار مدد هم دارد. پایان روشن انتهای فیلم محصول یک توفیق و یک ارتقای اخلاقی است. ضمن اینکه علی هنوز سرطان دارد و هنوز بیماری را با خود به همراه دارد.
