ان‌شاءالله تلویزیون هم پای کار می‌آید
در کنار تمام مشکلات و مسائلی که این روزها داریم، یک گرفتاری دیگرمان این است که ثابت کنیم میل به زندگی عادی و معمولی جرم نیست.
  • ۱۴۰۱-۱۱-۰۸ - ۰۰:۰۰
  • 10
ان‌شاءالله تلویزیون هم پای کار می‌آید
جشنواره فجر، کنسرت و شبکه نمایش خانگی علیه تحریم
جشنواره فجر، کنسرت و شبکه نمایش خانگی علیه تحریم

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار:در کنار تمام مشکلات و مسائلی که این روزها داریم، یک گرفتاری دیگرمان این است که ثابت کنیم میل به زندگی عادی و معمولی جرم نیست. شاید چنین وضعیتی در جاهای دیگر دنیا، حتی همین کشور خودمان کمتر تجربه شده باشد که اکثریت جامعه با استبداد اقلیتی که عمدتا خارج‌نشین هستند، از سبک زندگی دل‌خواه‌شان محروم شده باشند. عجیب است که ماجرا به اینجا کشید. اتفاقاتی که پس از فوت مهسا امینی رخ داد، ابتدا در اعتراض به دستوری شدن سبک زندگی به راه افتاد و البته دلخوری‌های معیشتی و چیزهایی از این دست هم به معترضان ‌انگیزه مضاعف می‌داد اما ناگهان فشار عجیبی از خارج کشور سرازیر شد و به این فضا یک استمرار مصنوعی تزریق کرد. از اینجا به بعد کسانی به مساله اضافه شدند که دغدغه‌هایشان با معترضان فرق می‌کرد. آنها یک سبک زندگی دستوری و تحمیلی دیگر را راه انداختند که نه با ابزار ون و مامور سر چهارراه که ممکن است سر راه همه نباشد، بلکه با ابزار جوسازی رسانه‌ای پیاده و اعمال می‌شد. گردانندگان چنین جوی به دو گروه عمده تعلق داشتند؛ گروه اول خارج‌نشین بودند که به‌دلیل دوری از ایران، نه سبک زندگی حاکمیت به آنان تحمیل می‌شد و نه مسائل اقتصادی و اجتماعی ایران درگیرشان کرده بود و گروه دوم عده‌ای بودند از جماعت مشاهیر و اصطلاحا سلبریتی‌ها که آنها هم فارغ از مشکلات معیشتی و حتی موانع دست‌وپاگیر برای سبک زندگی بودند. آن خارج‌نشین‌ها شامل بخشی از مهاجران می‌شدند که به‌دلایل مختلف، با بدنه اصلی جامعه ایران تعارض ماهوی پیدا کرده و سلبریتی‌ها هم خصوصا بعد از دی‌ماه ۹۶، هر روز جایگاه اجتماعی‌شان را بین مردم بیشتر از دست داده بودند. حالا این دو جماعت به‌عنوان بازندگانی انتقام‌جو، بی‌اینکه مشکل سبک زندگی تحمیلی یقه‌شان را گرفته باشد یا دغدغه معیشتی داشته باشند، هم‌کاسه شدند و در اعتراضاتی که متن و مضمون اصلی‌اش به آنها ربطی نداشت، صاحب‌ عزا شدند. دایه‌های مهربان‌تر از مادر، از آن سوی آب‌ها پروژه‌ای را آغاز کردند که یک جنگ روانی مزمن بود. همه تلاش‌شان در این خلاصه می‌شد که اعتراضات و اغتشاشات نباید بخوابد. نباید این جمله را کسی باور کند که «تمام شد». به‌عبارتی کلید واژه اصلی تداوم بود. 
برای همین مثلا ترانه علیدوستی چندماه بعد از شروع این جریان و درست وقتی مدتی می‌شد که خبر خاصی نبود، تازه به میدان آمد و کشف حجاب کرد. در ادامه هم دیده شد که پیوستن افراد مشهور به اعتراض و آشوب، به‌شکل نوبتی رونمایی می‌شود؛ به‌طوری‌که تا سروصداها خوابید، یک برگ جدید رو شود. پیاده‌نظام میدانی این جریان هم وقتی مردم عادی و معترض کم‌کم از حضور در خیابان خسته شدند، تبدیل شد به جماعتی از وحشی‌ترین اراذل. خفت‌گیرها و کیف‌قاپ‌ها و اوباشی که نیروی انتظامی در سال‌های اخیر نسبت به جمع‌آوری‌شان مرتب کم‌کارتر ‌شده بود، حالا توهم سیاسی شدن زده بودند و همه آن خرابکاری‌ها و توحشی که فرد به فرد، به صورت گاه‌وبیگاه در گوشه‌وکنار شهر انجام می‌دادند را این‌بار در قالب گروهی و وسط میدان‌های شهر، در مقیاسی چند برابر انجام دادند و غیر از صدمه به مردم، برای خود نیروی انتظامی هم دردسرهای چند برابر درست شد. همین آشوب تصنعی هم کم‌کم از نفس افتاد و فقط جنگ روانی باقی ماند. این جنگ روانی اما جنبه دیگری هم داشت. خواسته‌ها و مطالبات چنین اعتراضی با لیدری این جریان خارج‌نشین رفته‌رفته از حالت معقول درآمد. کسی که با سینه پر از کینه در آن سوی آب نشسته یا آن سلبریتی محبوبیت‌باخته‌ای که چه فضای اجتماعی ایران باز باشد و چه بسته، دیگر محبوب مردم نخواهد شد، می‌خواهد همه‌چیز ویران شود و حتی اگر مردم چیزی پیدا کنند که دل‌شان خوش شود، همین حال او را ناخوش می‌کند. 
پس فضا نباید به حالت نرمال برمی‌گشت و زندگی نباید عادی می‌شد. رفتار این جماعت عجیب کاری کرد که هر عقل سلیمی نتیجه‌گیری کند خوشبختی مردم ایران، مایه غم و اندوه آنهاست. اگر حکومت ایران بتواند اوضاع عمومی کشور را چه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی و چه اقتصادی سروسامان بدهد، اینها برعکس ناراحت می‌شوند. اینها می‌خواهند همه‌چیز خراب و خشمگین‌کننده باشد تا مردم آرام نگیرند و این جو سنگین باقی بماند. 
آنها نشان دادند که اگر تیم ملی ایران در یک مسابقه فوتبال برنده شود و قدری شادی به دل‌های مردم بیاید، عصبانی می‌شوند. مساله آنها نه عدالت است، نه آزادی؛ جامعه ایران به سبک زندگی تحمیلی اعتراض کرد اما از جایی به بعد با عده‌ای انتقامجوی کور طرف شد که حقد و کینه‌های فردی و اختلالات روحی و روانی‌شان را به بهانه اعتراضات عمومی مردم، پتک کرده بودند بر سر جامعه می‌کوبیدند و می‌گفتند دارند بر سر حکومت می‌کوبند. دیگر گفتمان اعتراضی و انتقادی (اگر از اینجا به بعد بشود نامش اعتراضی و انتقادی گذاشت)، مساله‌محور نبود، حکومت‌محور بود، یعنی علنا مشخص شد اینها ایران ویران‌شده را بدون جمهوری اسلامی بیشتر می‌پسندند تا ایرانی که در آن هم جمهوری اسلامی مستقر باشد و هم مسائل و مشکلات مردم حل‌ شده باشند. 
آنها مسائل و مشکلات مردم دغدغه‌شان نبود، نبودن حکومت دغدغه‌شان بود. دیکتاتوری روحی و روانی و رسانه‌ای از اینجا به‌بعد آغاز شد؛ هرکس خوشحال باشد یا به هر نحو به زندگی عادی بپردازد، زیر ضرب تندترین حمله‌ها خواهد رفت. هرکس فیلم بسازد، آلبوم موسیقی منتشر کند، بعد از گل زدن در فوتبال شاد شود یا هر چیز دیگری از زندگی عادی را نشان بدهد، سنگسار رسانه‌ای می‌شود. 
اگر این جماعت الفبای قواعد اجتماعی را بلد بودند، زودتر از اینکه حکومت و ملت ایران را به زحمت بیندازند، می‌فهمیدند که مثل حضور خیابانی معترضان، تداوم این جو روانی هم تا ابد ممکن نیست و از نفس می‌افتد. این انتقامجویان با اینکه به شکل مضحکی سعی در تقلید از روش‌های مبارزاتی انقلاب اسلامی علیه خود آن دارند، اما مشخص است نه تاریخ خوانده‌اند، نه از یک سواد جامعه‌شناختی حداقلی برخوردارند. با توهم‌فروشی می‌خواهند شعله یک خشم را روشن نگه دارند، درحالی‌که با مفهوم ظرفیت اجتماعی بیگانه‌اند. وقتی وارد یک اتاق سرد می‌شوید، روشن شدن یک شعله اتفاق مطبوعی است. به‌مرور ممکن است دمای اتاق زیادی گرم شود و باید شعله را کم کرد یا باید خاموش شود. اینها اما می‌خواهند آن را همچنان روشن نگه دارند. به‌علاوه، دغدغه‌ها و مسائل این جماعت با عموم مردم ایران یکی نیست. از سلبریتی‌های داخلی که به آن سوی آب رفتند و کمپین وکالت دادن به شازده پهلوی را راه انداختند تا مهاجران و پناهندگان و فراری‌های نیمه‌ایرانی، از دوست‌دختر سابق تام کروز بگیرید تا مجاهدین نقاب‌دار و مخفی خلق و فاندبگیرهای لابی جمهوری‌خواهان در آمریکا، تابه‌حال کدام‌شان یک کلام درباره بحران نرخ اجاره‌بها در ایران حرف زده‌اند؟ کدام‌شان درباره عدالت آموزشی چیزی گفتند؟ کی از آنها شنیده شده که مثلا راجع‌به فساد در بعضی بخش‌های اتاق بازرگانی دغدغه داشته باشند؟ مسائل آنها هیچ ربطی به مسائل توده مردم ایران ندارد. این جو زورگویانه‌ای هم که به‌وجود آورده‌اند و می‌گوید کسی حق شادی و زندگی عادی ندارد، دوام چندانی نخواهد یافت. مردم حتی اگر معترضند، سبب اعتراض‌شان این است که چرا نمی‌توانند همان زندگی شاد و کم‌دغدغه و بی‌اضطراب را تجربه کنند. درحالی‌که آنها اگر همین شادی و کم‌دغدغه بودن و رفع اضطراب در جامعه ایجاد شود، امیدهایشان برای عقده‌گشایی را بر باد رفته می‌بینند. این جو مستبدانه که اجازه زندگی نرمال را به کسی نمی‌دهد، در اواخر تابستان آغاز شد و فضای فعالیت‌های هنری را منجمد کرد. حالا اما در دامنه‌های زمستان هستیم که کم‌کم برف‌ها دارند آب می‌شوند. به مرور می‌بینیم که اعتراض‌ها به شکل معقول‌تری بروز پیدا می‌کند. بازنشستگان یا اهالی صنوف مختلف تجمع کردند و اعتراض‌شان را گفتند و جنس اعتراض به همان ریلی برگشت که با مساله واقعی جامعه مرتبط باشد. در کنار این اعتراضات واقعی و غیرتصنعی و جهت‌دار، زندکی عادی هم جریان پیدا کرد. اول جشنواره فیلم کوتاه تهران و بعد فستیوال سینما حقیقت برگزار شدند. بعد در اختتامیه جشنواره ادبی جلال، جمعیت بی‌سابقه‌ای آمد. جلوتر که رفت، سریال‌های شبکه نمایش خانگی منتشر شدند، کنسرت‌ها کم‌کم شروع به برگزاری کردند و جشنواره تئاتر فجر برگزار شد و باقی اتفاقات هم در راهند. دغدغه‌های مردم همچنان پابرجا هستند ولی ربطی به اغتشاش و عقده‌گشایی که خودش را جنبش و بعدا در مقطعی انقلاب می‌نامید، ندارند. زمان جنگ هم روشن بودن چراغ سینما معنای تداوم زندگی را می‌داد. همان زمان هم کسانی بودند که از داخل کشور جلوی پای سینما سنگ می‌انداختند و می‌خواستند نگذارند چیزی که تداوم فعالیت آن، دهن‌کجی به صدام و ارتش بعث بود، تداوم داشته باشد. حالا هم غیر از آن عقده‌گشایانی که از خارج کشور می‌خواهد زندگی عادی را بر مردم داخل حرام کنند، عده‌ای دیگر در داخل کشور هستند که سنگ جلوی پای این روند می‌اندازند و وسط این غوغا، وقتی سریال‌های شبکه نمایش خانگی می‌آید، می‌خواهند نگذارند، وقتی کنسرت قرار است برگزار شود اجازه ندهند و از این قبیل رفتارها... یکی از این مزاحمان که خوشبختانه تا‌به‌حال موفق به پیاده کردن نیت خودش در توقف پخش سریال‌های نمایش خانگی نشده، کسی است که به سبب ضعف و ناکارآمدی در سازمان تحت امرش، یکی از اصلی‌ترین مسببان و مقصران وضعیت کشور در چندماه اخیر است. مدیر سازمانی که اگر به‌موقع دغدغه‌های مردم را بازتاب می‌داد، باعث چرخیدن سرها به‌سمت رسانه‌های بیگانه نمی‌شد، حالا در یک رقابت قدیمی که برای حفظ قلمروها درست شده، می‌خواهد در انتشار این مجموعه‌ها اختلال ایجاد کند. آقای مدیر! شما خودت که بلد نیستی سریال باکیفیت درست کنی، مدیریت رسانه‌ای را هم طوری انجام ندادی که کار به اینجا نرسد، لااقل در چنین شرایطی دست از این رفتارها بردار و اجازه بده زندگی نرمال مردم روی ریل خودش برگردد. 

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱