گزارش تفصیلی «فرهیختگان» از نشست تخصصی معنا و مبنای سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی، موضوعی که بعد از اتفاقات اخیر کشور مورد توجه متخصصان علوم اجتماعی قرار گرفته است.
  • ۱۴۰۱-۱۱-۰۶ - ۰۰:۰۰
  • 00
گزارش تفصیلی «فرهیختگان» از نشست تخصصی معنا و مبنای سرمایه اجتماعی
دانشگاه؛ نگران سرمایه اجتماعی
دانشگاه؛ نگران سرمایه اجتماعی

سرمایه اجتماعی، موضوعی که بعد از اتفاقات اخیر کشور مورد توجه متخصصان علوم اجتماعی قرار گرفته است. مبحث پیچیده‌ای که البته دیدگاه‌های مختلفی نسبت به آن وجود دارد و هر‌کدام از صاحب‌نظران این حوزه، از زاویه دید خودشان به آن ورود می‌کنند، از این رو طبیعتا نزدیک شدن نگاه‌ها به یکدیگر می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در حفظ سرمایه اجتماعی داشته باشد. موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم 4 بهمن‌ماه نشست تخصصی «معنا و مبنای سرمایه اجتماعی» را برگزار کرد تا از این طریق بستر برای طرح دیدگاه‌های مختلف این حوزه فراهم شود.
 
  وضعیت سرمایه اجتماعی در ایران خوب نیست
رضا غلامی، رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این نشست با بیان اینکه اصطلاح «سرمایه اجتماعی» ممکن است ترکیبی تقریبا مبهم از دو واژه نامتجانس به‌نظر برسد، گفت: «در واقع پرسش این است که چگونه «جامعه» می‌تواند از جنس «سرمایه» باشد؟ البته این اصطلاح سرمایه اجتماعی با معنای سنتی سرمایه (از منظر اقتصادی) هماهنگی ندارد و بعضی جامعه‌شناسان آن را یک ساده‌سازی بیش از حد از پدیده‌های پیچیده اجتماعی توصیف کرده‌اند. با این حال این اصطلاح یک پیوند جذاب میان جامعه‌شناسی و اقتصاد است و از همین حیث آن را باید یک اصطلاح علمی بین‌رشته‌ای و فرا‌رشته‌ای در‌نظر گرفت.» 
او افزود: «در مواردی اصطلاح سرمایه با سایر اشکال سرمایه اقتصادی قیاس و استفاده می‌شود و توجیه آن این است که سرمایه اجتماعی دارای مزایای مشابه (هر‌چند کمتر قابل اندازه‌گیری) است. با این وجود، این قیاس ممکن است گمراه‌کننده باشد، در‌واقع برخلاف اشکال مالی سرمایه، سرمایه اجتماعی با استفاده از بین نمی‌رود؛ اما با عدم‌استفاده تضعیف و رنجور می‌شود. از این منظر چه‌بسا با مفهوم اقتصادی سرمایه انسانی شباهت‌هایی دارد.»  رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی تصریح کرد: «مهم‌ترین مزیت سرمایه اجتماعی، بهبود عملکرد جامعه به مثابه یک اندام‌واره یا سیستم ارگانیک است. اما از جهات گوناگون می‌توان درباره مزایای خُرد سرمایه اجتماعی صحبت کرد. سرمایه اجتماعی برای رفاه اجتماعی اهمیت زیادی دارد، کارکرد افراد در شغل‌شان و در کل جامعه را ارتقا داده و بهره‌وری و سودآوری را افزایش می‌دهد. جریان اطلاعات را تقویت می‌کند، به باز شدن درها و انتشار ایده‌ها منجر می‌شود، احساس رضایت از زندگی، آرامش روانی، امید به آینده را به جد ارتقا می‌دهد.»  غلامی با تاکید بر اینکه وضعیت سرمایه اجتماعی در ایران خوب نیست، بیان داشت: «آخرین اندازه‌گیری یکی از مراکز معتبر تحقیقاتی، میانگین سرمایه اجتماعی در ایران را براساس مولفه‌های رایج، ۸ از ۲۰ معرفی کرده است. البته این مطلب را نباید از نظر دور داشت که برخی حوادث و هیجانات ناشی از آن، معدل سرمایه اجتماعی را به‌صورت موقت و دفعی افزایش و کاهش می‌دهد، اما با عبور از حادثه این عدد تثبیت می‌شود. با این حال، اگر سرمایه اجتماعی را با ملاحظه میانگین قبلی در حدود ۵ سال قبل که نزدیک به ۱۲ بوده است بسنجیم، وضعیت سرمایه اجتماعی در ایران قابل قبول نیست.» 
او خاطرنشان کرد: «با وجود آنکه امروز میانگین نمره سرمایه اجتماعی در ایران پایین است اما در برخی شاخص‌ها مانند دلبستگی به کشور، معنویت‌خواهی یا احترام به مقدسات دینی، سرمایه اجتماعی سطح مطلوبی دارد و لذا ما در سرمایه اجتماعی خودمان نیز‌ نقاط قوت داریم و اتفاقا تنها راه افزایش سرمایه اجتماعی در ایران، اتکا به همین نقاط قوت است.»
 
 سرمایه اجتماعی در ایران به‌وسیله 6 عامل تخریب می‌شود
در ادامه سعیدرضا عاملی، دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: «جامعه ایران دو مشخصه دارد که اگر به این دو توجه نکنیم نمی‌توانیم مفهوم سرمایه اجتماعی را بومی کنیم؛ نخستین شاخصه دین‌داری است که در ایران ریشه عمیق دارد. ما به‌عنوان کشوری که آرزوی جامعه اسلامی داریم نگران دین‌داری هستیم، اما جامعه در این شاخص بسیار رشد کرده و این را در جمعیت پیاده‌روی اربعین و جاماندگان اربعین می‌بینیم. البته که ما جامعه صد‌در‌صدی نداریم، همان‌طور‌که در صدر اسلام ایمان آورندگان در اقلیت بودند. دومین مشخصه ایران جنبه نوگرایی و پیشرفت جامعه ایرانی است. در غرب افراد از کوچه‌بغلی‌شان خبر ندارند اما جامعه ایران این‌طور نیست و این جنبه تجسس اجتماعی بسیار پررنگ است. بنابراین جنبه دین‌گرایی و نوگرایی در جامعه ایرانی دو عنصر پررنگ است و برخی یا جنبه دین‌داری یا برخی جنبه نوگرایی را قربانی می‌کنند، اما این دو با هم جلو رفتند و هر دولتی به این دو شاخص توجه نکند نمی‌تواند راهبری لازم را داشته باشد.» 
او ادامه داد: «علوم اجتماعی در ایران قدرتمند است و ما همان قدرتی که در نانو و بایو داریم در علوم اجتماعی هم داریم، اما این علوم اجتماعی سیاست‌زده است و یک جاهایی چیزهایی را نمی‌بیند. چون اگر چپ باشد یک رویکرد دارد و اگر راست باشد رویکرد دیگری دارد. دشمن را ندیدن غلط است! چون ما در چنبره دشمن زندگی می‌کنیم و بعد اینکه بگوییم این تئوری توطئه است غلط است، چون گوینده‌اش هم بر این اساس این را بیان کرده است.» 
دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی عوامل تخریب‌کننده سرمایه اجتماعی در ایران را شامل ۶ مورد دانست و افزود: «نخستین عامل فاصله بین باورها و تجربه دینی است. دومین عامل جریان‌های کلان ضد فرهنگ اسلامی است. عامل سوم جنگ شناختی، عامل چهارم تبلیغات دشمنانه و تحقیر‌آمیز، عامل پنجم فرامحلی کردن فضای مجازی و عامل ششم هم شیعه‌هراسی، ایران‌هراسی، اسلام‌هراسی و انقلابی‌هراسی است.» 
عاملی تاکید کرد: «در جمهوری اسلامی قوی شدن سرمایه دینی موجب قوی شدن سرمایه اجتماعی و بالعکس می‌شود و این دو با هم رابطه متقابلی برای ایجاد یک سرمایه بزرگ ایجاد می‌کنند. سرمایه اجتماعی موجب احساس افتخار به ملیت و قدرت می‌شود. لذا در این زمینه باید به چالش‌های سرمایه اجتماعی در پیوند با سرمایه ایمان توجه کنیم. از سوی دیگر باید بازنگری در شاخص‌های سرمایه اجتماعی داشته باشیم و از شاخص‌های ترکیبی مبتنی‌بر سرمایه ایمان و... استفاده کنیم.» 
این نشست در دو پنل مجزا برگزار شد و در کنار صحبت‌های رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی، اساتید دانشگاهی نیز به بیان دیدگاه‌های خود درباره سرمایه اجتماعی و وضعیت آن در ایران پرداختند که در ادامه گزیده‌ای از صحبت‌های 13 متخصص این حوزه آورده شده است. 

سیاستگذاری‌‌ها منجر به انحصار اجتماعی شده است

محسن ردادی، عضو شورای علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: اولویتی که برای این بحث انتخاب کردم معناکاوی سرمایه اجتماعی، دلالت‌های سیاستگذارانه آن است. به‌نظر می‌رسد فهم ناقصی که از معنای سرمایه اجتماعی وجود دارد باعث شده تا حد زیادی دچار سیاستگذاری اشتباه و ناقصی شویم که منجر به کاهش و حتی فرسایش اجتماعی در کشور شده است. برای اینکه به این معنا رسیدم علاقه‌مند هستم که از کتاب خانم جین جیکوبز با عنوان «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی» در دهه 60 بگویم. این کتاب تقریبا شاید 40 سال قبل از این بود که پاتنام موضوع سرمایه اجتماعی را مطرح کند. از این باب می‌خواهم موضوع را به قدیم ببرم تا متوجه شویم که سرمایه اجتماعی از کجا برای افراد جذاب شد و اهمیت پیدا کرد. خانم جیکوبز در این کتاب به‌عنوان یک زن مشاهده‌گر روابط اجتماعی شهر خود یا محله‌ای در بوستون را توصیف کرده و می‌گوید: «روابط بین افراد وجود دارد.» او وقتی محله را توصیف می‌کند درنهایت این‌گونه قضاوت می‌کند که گویی یک شبکه ظریف و تقریبا ناخودآگاه از کنترل‌های داوطلبانه بین شهروندان وجود دارد که یک سری آورده‌ها دارد که من به آن کلمه سرمایه اجتماعی اطلاق می‌کنم. به‌نظرم آن چیزی که شاید بشود روح جامعه نامید همان سرمایه اجتماعی است. یعنی چیزی که باعث شده زندگی افراد در آن جامعه به یکدیگر پیوند خورده و از این جهت اهمیت دارد. بنابراین سرمایه اجتماعی از کجا شناخته شد؟ از روابط ظریفی که بین افراد وجود داشت که من می‌خواهم بیشتر از آن صحبت کنم. 
جیکوبز حوزه عمومی و خصوصی در این شهر را در ذیل مشاهدات خود می‌گوید. او می‌گوید حوزه عمومی و خصوصی درهم تنیده است. شبیه روستاهای خودمان که روستایی‌ها در زندگی همدیگر نیز یک نظارتی دارند. مثلا او می‌گوید خیابان‌هایی که من می‌بینم مملو از عابران پیاده‌ای است که رفت‌و‌آمد می‌کنند، یا  در کافه‌ها هستند و در‌عین‌حال همه مراقب یکدیگر هستند. یعنی یک جور قوانین خود را اجرا می‌کنند و هر‌چه خیابان سرزنده‌تر و شلوغ‌تر باشد این باعث می‌شود که به همان اندازه محلات خودکنترل‌تر باشند و تحت نظارت و کنترل و همیاری افراد باشند. او مثالی می‌زند. می‌گوید من دیدم که یک مردی با چرب‌زبانی و دادن یک شکلات یک دختر 7الی8 ساله را ترغیب می‌کند که با او برود. خانم جیکوبز می‌گوید از پنجره نگاه می‌کردم و با خود گفتم دخالت کنم یا خیر؟ دیدم همان لحظه همسر قصاب محله بیرون آمده و به آن مرد گفت چه کار می‌کنی؟ دیدم که چندتا میوه‌فروش، پیشخدمت بار و... بلافاصله دخالت کردند و چیزی از دید این افراد پنهان نمی‌ماند. همه کودک‌ربایی را ناکام گذاشتند و هیچ افسر پلیسی نیز دخالت نکرد و لازم هم نبود.  سرمایه اجتماعی از اینجا کشف شد و مفهوم سرمایه اجتماعی را با این مفهومی که خانم جیکوبز تاکید می‌کند می‌توان فهمید. تاکید او این است که به هیچ عنوان هیچ دوستی عمیقی بین افراد محله وجود ندارد. طبیعی است که این روابط بین دوستان صمیمی برقرار باشد اما این افراد دوستان صمیمی نبودند و فقط آن محیط و شبکه نادیده باعث شده بود که این افراد روی یکدیگر نظارت داشته باشند. با این توضیح می‌خواهم عرض کنم که باید نسبت به سرمایه اجتماعی یک بازنگری دقیق‌تری داشت و نکته نیز این است که در بسیاری از مواقع سرمایه اجتماعی را با مولفه‌های آن تعریف می‌کنند. مثلا کاری که آقای پاتنام که خداوندگار حوزه سرمایه اجتماعی است با مولفه‌ها تعریف می‌کند. سرمایه اجتماعی چیست؟ همان شبکه اجتماعی اعتماد و هنجارهایی است که وجود دارد. یعنی با مولفه‌ها تعیین می‌کند. این مولفه‌ها نمی‌تواند ذات سرمایه اجتماعی را برای ما مشخص کند و دلالت‌های سیاستگذارانه‌ای که اتفاق می‌افتد باعث می‌شود چه اشتباهاتی در سیاستگذاری‌ها به وجود آید. تحت تاثیر همین فهم از سرمایه اجتماعی باعث می‌شود که نتوانیم سرمایه اجتماعی را در کشور افزایش دهیم. آن چیزی که من فکر می‌کنم تعریف خوبی از سرمایه اجتماعی باشد با آن چیزی که مشاهده شده، تعریفی است که رابینسون استاد دانشگاه استرالیا انجام داد. که سرمایه اجتماعی را همدلی فردی نسبت به انسان یا گروهی دیگر می‌داند که مولد چرخه یارگیری است. این به نظرم تعریف خوبی است. من تعریف سرمایه اجتماعی را این‌گونه می‌بینم. در قرآن کریم هم اگر این مفهوم را در‌نظر بگیریم سرمایه اجتماعی را می‌توان به‌نوعی پیدا کرد. 
بنابراین ما در زمینه بومی، اسلامی و ایرانی می‌توانیم نکاتی را پیدا کنیم که می‌تواند به رشد سرمایه اجتماعی کمک کند. اما همان‌طور‌که عرض کردم سرمایه اجتماعی در جمهوری اسلامی با معنا و مفهومی که دارد تعریف نشده و بیشتر براساس مولفه‌ها تعریف شده است و این فهم و معنا سرمایه اجتماعی حداقل دو آسیب داشته است. یکی اینکه به ساختارها توجه شده و سیاستگذار از معنای سرمایه اجتماعی غافل بوده است. همچنین از نگاه شبکه‌ای غفلت شده و سرمایه اجتماعی را اصولا موضوع اجتماعی نمی‌بینم. به قانون برنامه چهارم اشاره می‌کنم که برای اولین‌بار کلمه سرمایه اجتماعی آمد ولی به‌صورت مفصل و جامع در برنامه ششم به موضوع سرمایه اجتماعی اشاره کرد. سیاستگذار به این فهم رسید که باید سرمایه اجتماعی در کشور اضافه شود. حالا از چه طریقی؟ با مرور موادی که از طریق سرمایه اجتماعی است. در ماده 19 و ماده 27 و 38 و موادی که در قانون توسعه ششم است مشاهده می‌کنیم که بیشتر به‌دنبال ساختارسازی است؛ اینکه از طریق ساختارها نیز بتوان سرمایه اجتماعی را اضافه کرد. در این قانون آمده که از سمن‌ها حمایت می‌کنم و به مردم اجازه می‌دهم که مشارکت داشتند. این بد نیست اما چون نگاه شما جامعه‌شناختی نیست و نگاه اقتصادی‌ای که در برنامه توسعه تفوق دارد احساس کرده که من عنصری به نام ساختار در برنامه می‌گنجانم، بنابراین سرمایه اجتماعی شروع به رشد کردن می‌کند که به نظرم این نگاه، نگاه نادرستی بوده است. قابل پیش‌بینی این بود که سرمایه اجتماعی را نتواند با این ابزارهای صرفا ساختاری و بدون توجه به معنای آن اضافه کند و نتیجه اینکه در پیمایش اول، دوم، سوم و چهارم که اتفاق افتاد (پیمایش سرمایه اجتماعی که وزارت کشور انجام داده است) همه نتایج نشان می‌دهد سرمایه اجتماعی رو به کاهش است. ممکن است بگویید که درست انجام نشده یا این پیمایش همه ماجرا را ندیده است. این موارد به‌جای خود، اما وزارت کشور که متولی افزایش سرمایه اجتماعی است و برنامه داده و گفته می‌خواهد اضافه کند الان به معنای اعلام شکست است. دقیقا به‌نظرم یکی از عوامل مهم همین است که مفهوم سرمایه اجتماعی را در‌نظر نگرفته‌ایم. من باید همدلی ایجاد کنم. این همدلی نیاز به یک بخش ساختاری دارد، یک بخش ارتباطی دارد. اینکه من ارتباط بین مردم و مسئولان را چقدر جدی گرفته و تقویت کرده‌ام؟ همچنین بخش شناختی دارد و غیر از ارتباط همدلی نیز باید به وجود ‌آید. هیچ‌کس هیچ اهتمامی به همدلی ندارد و نتیجه این می‌شود که نمی‌توانند سرمایه اجتماعی را افزایش دهند. 
موارد بسیاری در برنامه ششم که سرمایه اجتماعی می‌تواند نقش موثری داشته باشد. مثلا در پدافند غیرعامل که بخش مفصلی در برنامه ششم به آن اختصاص داده شده است. اصل معنای پدافند غیرعامل آن است که ما چه کنیم افراد در مقابل تهاجم فرهنگی مصون شوند؟ اولین چیزی که باید به ذهن سیاستگذار می‌رسید این بود که «من مردم را با حکومت همدل کرده و از نظر ارتباطی این ارتباط را تقویت کنم.» اما دریغ از کلمه‌ای که ارتباطی با موضوع جامعه‌شناسی وجود داشته باشد و همه بحث‌های فنی است. 
غفلت دیگری که ناشی از بی‌توجهی به معنا و هسته اصلی سرمایه اجتماعی اتفاق افتاد این است که سرمایه اجتماعی مورد تاکید قرار می‌گیرد، اما سیاستگذاری‌هایی که اتفاق افتاده در بسیاری از مواقع منجر به انحصار اجتماعی شده است. سرمایه اجتماعی معمولا در شبکه به‌وجود می‌آید. مثل شبکه معلمان که  بین خودشان یک اعتمادی وجود دارد، بنابراین معلمان یک سرمایه اجتماعی دارند. یعنی شبکه‌ای که در آن اعتماد جریان دارد اما این خیلی زود می‌تواند تبدیل به یک پدیده به نام انحصار اجتماعی شود. یعنی انحصاری به وجود آید. این موضوع چه زمانی اتفاق می‌افتد؟ زمانی که همه ویژگی‌های سرمایه وجود دارد یعنی یک شبکه است و اعضا به یکدیگر اعتماد دارند و برای یک هدف جمعی می‌کوشند اما چه اتفاقی می‌افتد؟ زمانی انحصار اجتماعی اتفاق می‌افتد که این شبکه به‌جای اینکه در‌خدمت جامعه باشد صرفا منافع اعضای خود را در نظر بگیرد. بنابراین می‌بینیم یکی از قوی‌ترین سرمایه اجتماعی را بین گروه‌های نژاد‌پرست و جنایتکار و مواردی از این دست می‌توان دید. تحقیقات زیادی را دیدم که به‌صورت ساختارمند زنان، رنگین‌پوستان و اقلیت‌های نژادی و دینی را از این شبکه اخراج می‌کنند و انحصاری به وجود می‌آید تا بتوانند یک شبکه یک‌دستی داشته باشند که میزان افراد بالا باشد و از سوی دیگر منافع زیادی تولید می‌کنند اما دقیقا به جامعه ضربه می‌زند.  ایران وضعیت بدی از نظر سرمایه اجتماعی ندارد ولی وقتی به شاخص‌ها نگاه می‌کنیم بیشتر شاخص‌ها مربوط به خانواده و دوستان و قومیت‌ها است. اما سوال اینجاست که این لزوما به نفع منافع ملی است یا حتی ممکن است به منافع ملی نیز آسیب بزند؟ در اعتراضات اخیر قومیت‌گرایی و تجزیه‌طلبی آسیب زد و این انحصار اجتماعی که در این گروه‌ها وجود داشت، سوخت این آتش را فراهم کرد. البته نمی‌توان همه را به این عامل تقلیل داد ولی می‌خواهم بگوییم ظرفیتی فراهم کرد که اگر بخواهیم زمانی برای ضربه زدن به منافع ملی استفاده کنیم، می‌توان از آن استفاده کرد. 
ما به معنای سرمایه اجتماعی توجه نکردیم؛ امیدوارم این نشست‌ها به مسئولان منتقل شده و متوجه شوند بیشتر از اینکه ساختاری ایجاد کنید، باید به خود معنا و مفهوم سرمایه اجتماعی توجه کنید و آن هم ایجاد همدلی برای رسیدن به یاری‌گری بین مردم است و در این صورت است که گاهی حتی بدون وجود ساختار و به‌صورت مشخص و بدون اینکه هیچ‌کسی برنامه‌ریزی کرده و بدون هیچ شبکه و هزینه‌ای می‌بینیم که سرمایه اجتماعی توسط شهید سلیمانی ساخته می‌شود و همدلی و یارگیری به وجود آمده و همه از ثمرات آن استفاده می‌کنیم. 

جای تحلیل جامعه در اقتصاد خالی است

عطاءالله رفیعی‌آتانی،  هیات‌علمی دانشکده مدیریت دانشگاه علم‌و‌صنعت:به نظر من سرمایه اجتماعی در چهارچوب مکاتب فکری اقتصادی خلق شد. یعنی ضرورتی در تحلیل‌های اقتصادی و سیاستگذاری‌های اقتصادی این مفهوم را خلق کرد. سرمایه در این مفهوم دقیقا به معنی سرمایه اقتصادی است. یعنی سرمایه با همان معنا به کار رفته است. سرمایه در اقتصاد یعنی هر محصولی که منظور از آن خلق بازدهی است. سرمایه را در کنار مصرف می‌توان دید. مقصود گرفتن بازده اقتصادی از یک عامل اقتصادی است. در اینجا نیز به همین معنا است؛ اینکه از اجتماع چگونه می‌توان بازدهی اقتصادی گرفت. عنصر اصلی اعتماد است یا تعلق اجتماعی، دارای بازدهی‌های اقتصادی است. یعنی برای اندازه‌گیری سرمایه اجتماعی، ابزاری مانند چک برگشتی استفاده می‌شود. مثلا چک برگشتی نشان می‌دهد که تا چه حد در جامعه بی‌اعتمادی رشد کرده است. 
در حال حاضر نیز یکی از مشکلات اقتصادی ایران را پایین بودن سرمایه اجتماعی به معنای اعتماد و تعلق اجتماعی می‌دانند و بسیاری از ناکارآمدی‌های اجتماعی را به این مورد ارجاع می‌دهند. بنابراین اتمسفر اصلی آن این بوده است. 
اما چرا این مورد در غرب به وجود آمد؟ من می‌خواهم به ریشه‌ها توجه کنم که اگر خواستیم گفت‌وگوها را شکل دهیم بدانیم که خویشاوندی‌های نظری چگونه اتفاق می‌افتد. واقعیت این بود که در دوران معاصر انسان جدید به انسان اقتصادی تبدیل شد؛ انسان اقتصادی چند ویژگی دارد که در حال حاضر نیز فضای غالب در این بستر است. انسان اقتصادی اولا فرد است. یعنی هویت جمعی در آن وجود ندارد. ما در اقتصاد جامعه را تحلیل نمی‌کنیم. مثلا در بازار مصرف یک کالا، رفتار یک فرد را بررسی می‌کنیم و سپس آن را به جامعه اطلاق می‌کنیم. ویژگی دوم نیز این است که تنها لذت مادی از زندگی برای او مهم است. ویژگی بعدی نیز حسابگر بودن او است. 
منتها در تحقیقات دیده شد که این فرد حسابگر؛ بسیاری از موارد را از بین برد و بسیاری از فرصت‌های اقتصادی را سوزاند. برخی به این سمت آمدند که در نگاه فردگرایانه، حتی بسیاری از فرصت‌های رشد را از بین ببرند. چون ادبیات نهادگرایانه برای کشورهای درحال توسعه داشت. در این کشورها بیش از پیش مشخص شد که رشد اجتماعی توسعه مهم‌تر از بستر اقتصادی است. این ادبیات در ادبیات توسعه، کمک‌کننده بود. بنابراین دیدند که این عقیده بسیاری از فرصت‌ها را از بین برد؛ چراکه بازی برد و باختی در اقتصاد اتفاق می‌افتاد. درنهایت به این سمت رفتند که چرا ما به فکر بازی‌های برد- برد نباشیم؟
بازی‌های برد- برد به جای اینکه افراد را منفردا ببیند یا تحلیل کند، نهادهایی را می‌سازد یا توصیه سیاستی دارد که افراد درحالی‌که از یکدیگر نفع می‌برند با هم زندگی می‌کنند. یعنی شرکت‌ها و... بر چنین باور و مبنایی شکل گرفت. 
 جالب‌تر این است که براساس رویکرد اصلی اقتصاد، بعد‌ها که رشد اقتصادی کشورها را مطالعه می‌کردند، متوجه شدند که نمی‌توانند با لحاظ کردن موردی، مثل سرمایه اجتماعی که بخشی از سرمایه انسانی بود، عمده رشد اقتصادی دولت‌ها را توضیح دهند. در مطالعاتی دیده شد که تنها حدود 30 درصد رشد اقتصادی را می‌توان مبتنی‌بر تولید متعارف در اقتصاد توضیح داد. نتیجه گرفتند؛ چیزی که رشد اقتصادی دولت‌ها را رغم می‌زند، سرمایه انسانی است، که سرمایه اجتماعی بخشی از آن است. یعنی 70 درصد رشد اقتصادی مربوط به این بخش است. سرمایه انسانی، دانش، تحقیقات و... است. ما در چنین اتمسفری با مفهوم سرمایه اجتماعی روبه‌رو می‌شویم. ادبیات رایج در ایران که در ذیل بحث‌های مربوط به توسعه مطرح می‌شود و توسعه نیز معمولا توسعه اقتصادی است، در چنین چهارچوبی این مورد را می‌بینیم. 
سرمایه اجتماعی واقعا سرمایه است و به تحلیل‌های اقتصادی و توصیه‌های سیاستی به‌خصوص، در کشورهای در حال توسعه کمک کرد. این مفهوم در این فضا شکل گرفته است و در حال حاضر نیز روی آن مطالعه می‌شود. اما ما این مفهوم را در ایران فرهنگی‌تر به کار می‌بریم و از منظر و نگاه اجتماعی و فرهنگی آن را می‌بینیم. اما به صورت کلی موضوع آن چنین چیزی در بستر اقتصادی است. بنابراین موضوعی که مهم است تعلق و هویت اجتماعی است. 
در مبانی اسلامی ما، به دو صورت می‌توان از موضوعی که گفته شد صحبت کنیم. اول نوع نگاه ما به واقعیت اجتماعی چیست؟ و دوم نیز اینکه این چه ارزشی در نگاه ارزشی ما دارد؟ در ادبیات فلسفی، باور به واقعیت اجتماعی را از علامه طباطبایی داریم. باور به نوعی هستی اجتماعی به جد است. 
این باور را شهید مطهری از علامه طباطبایی وام گرفته است؛ استدلال‌هایی است که از قرآن استخراج شده است. مرحوم علامه نیز در تفاسیر خود، استدلال‌های عقلی را جای داده است. با این بیان که جامعه نوعی فشار روی فرد ایجاد می‌کند. شبیه به عقاید دورکیم است. اما من فکر می‌کنم که بهترین استدلال در فضای فلسفی ما این است که ما برای وجود داشتن، علامت داریم. علامت نیز این است؛ هرجا که قدرت و آگاهی دیدید، وجود را نیز خواهید دید. 
استدلال‌های زیادی وجود دارد که ما به هویت جمعی می‌توانیم آگاهی و قدرت را نسبت دهیم. ‌اما نگاه ارزشی چیست؟ سرفهم من این است که اساسا در مبانی دینی هرچه انسان، انسان‌تر باشد، اجتماعی‌تر است. یعنی رشد انسانی، وابسته به اجتماعی شدن انسان است. انسان هر اندازه رشید‌تر، یعنی اجتماعی‌تر و هر اندازه اجتماعی‌تر باشد یعنی رشید‌تر است. بنابراین انسانی که در عرصه اجتماعی حضور کمتری دارد، یعنی کمتر رشد می‌کند. این مورد حداقل درک انسانی برای حیات اجتماعی است. 

احیای حوزه عمومی کوتاه‌ترین مسیر سرمایه اجتماعی در ایران است 

سیدمجید امامی،  استادیار مطالعات فرهنگی در دانشگاه امام‌صادق(ع):کمتر پژوهش‌ها و مطالعات نظری توانسته مورد توجه و استفاده در حوزه سیاستگذاری قرار بگیرد. این موضوع ضعف بزرگی است که باید به لحاظ نظری و روشی برای آن چاره‌اندیشی کرد. زمانی که با جامعه سیاستی کشور یا به عبارت دیگر تصمیم‌گیران و سیاستگذاران و حتی مجریان گفت‌وگو می‌کنیم، تقریبا اقراری نسبت به اینکه ما قدرت حل بحران و عبور از ریز مسائل یا اغتشاشات اجتماعی و شهری را داریم، وجود دارد، اما در میان‌مدت در شاخص‌های موجود مانند امید، امنیت اجتماعی و اعتماد اجتماعی که سازنده سرمایه اجتماعی هستند وضعیت خوبی نداریم. 
به نظر می‌رسد یک اغتشاش مفهومی در سرمایه اجتماعی داریم، البته به این مورد کمک کرده است. از باب اطلاع می‌گویم که در سال 86 یا 87 بود که رهبری مهم‌ترین مساله را در حوزه فرهنگ عمومی اعتمادبه‌نفس ملی مطرح کرده بودند. همین اواخر نیز ایشان مساله مهم اعتمادبه‌نفس را مطرح می‌کنند. همواره چالش مفهومی سرمایه اجتماعی در کشور ما بوده و طبعا در 10 سال گذشته حتی در دوران دولتی که سعی کرد مشکلات اقتصادی کشور را حل کند، ما می‌دیدیم که ریزش شاخص‌های موجود سرمایه اجتماعی وجود دارد. تقریبا نمودارها با شیب کندی رو به پایین بود و البته در حوزه امید با تغییر دولت بهبودی به وجود آمد و کمی رکود پیدا کرد. البته آخرین پیمایش گسترده سرمایه اجتماعی ملی که کار دوستان در وزارت کشور بود و با هر حسن و ضعفی در سال 1400 صورت گرفت، نشان‌ می‌دهد که اغتشاش مفهومی بین ما وجود دارد. ضمنا واقعیت بین میدان و نهادهای اجرایی نیز شکاف و چالش دارد. بیش از آنکه بعد فلسفی داشته باشد که البته برای ما اهمیت دارد، به مقداری تنبلی ذهنی یا عدم دقت مربوط می‌شود. 
جامعه ایران حتی در شرایط فعلی جامعه‌ای نیست که سلول اصلی آن فرد باشد. سلول اصلی این جامعه خانواده است. اینکه برای مثال ما در پیمایش شادکامی، می‌بینیم که شاخص‌های شادکامی وضع خوبی دارد. این نشان می‌دهد که تعریف شاخص‌های سرمایه اجتماعی اتفاقا به خانواده، مناسک و اجتماعات فضاهای سرمایه‌ساز برای کنش اجتماعی توجه کافی نکرده و بسیار فردگرایانه است. اینجاست که ما شکاف بین داده و میدان را داریم. اگر جامعه‌ای چنین وضعی در سرمایه اجتماعی دارد من نیز معتقد هستم که در این حوزه بیماری داریم و نیازمند ورود اورژانسی هستیم. پس جامعه چگونه می‌تواند برخی از مسائل را پشت‌سر بگذارد یا مدارا کند؛ حتی ما شاهد کنشگری و نوعی امید به آینده یا حتی شاخص امید به زندگی باشیم. اتفاقا برخی کارشناسان اشاره می‌کنند که کشورهای درحال توسعه و جهان سوم امید به زندگی خوبی دارند اما سرمایه اجتماعی‌شان پایین است؛ این تحلیل درستی نیست. من در این فرصت محدود می‌خواهم تاکید کنم که درخصوص شاخص‌های اجتماعی باید بازاندیشی داشته باشیم. البته با رفت و آمد در میدان باید آنها را به اعتبار رساند، نمی‌توان با نگاه فرمایشی و دستوری این کار را انجام داد. بر همین اساس درک وضعیت سازه امید در جامعه ما بسیار مهم است. ما به میزانی که تکیه‌گاه امن خانواده را در پردازش نسبت به موانع اجتماعی و برساخت‌های اجتماعی داریم وضعیت امید بهتر است. اما با حذف پشتوانه خانواده امید نیز افول پیدا می‌کند. 
وقتی سوالاتی را می‌پرسیم و مداخله‌ای در نگرش و ذهن مخاطب داریم و او را کاملا از خانواده جدا می‌کنیم طبعا تنهاتر پاسخ می‌دهد و تنهایی و یکه بودن آسیب‌ها را در شاخص‌ها بروز می‌دهد. برخی می‌گویند سطح تولید ملی که می‌دانیم در بسیاری از این موارد چشم‌انداز مثبتی نداریم. مثلا درخصوص رشد اقتصادی احتمالا در سال 1401 کمتر شده باشد یا در مورد درآمد ملی طبعا کم شده است و نرخ تورم در این سال 45 درصد بوده است. شاخص‌های اقتصادی وضعیت خوبی ندارد، در عین اینکه بخش مهمی از آنها محصول عدم سرمایه‌گذاری کافی در حوزه تولید و تحریم‌های ظالمانه است. 
ما معتقدیم هدف اصلی دشمن امید و نشاط مردم است. اما دشمن این مورد را از طرق مختلف و جنگ ترکیبی دنبال می‌کند. ما تجربه مشابه این مورد را در دهه 60 داشتیم اما علی‌رغم اینکه پیمایش‌های جدیدی نداشتیم حس ما می‌گوید که وضعیت سرمایه‌اجتماعی ما بهتر بود. اگرچه در آن زمان امنیت اجتماعی بالا نبود اما امید در وضعیت خوبی قرار داشت. این حجم از نسبت بین شاخص‌ها اجتماعی و شاخص‌های رشد و رفاه نشان می‌دهد ما بیشتر متاثر هستیم که به نظر من به دلیل ضعف حوزه عمومی است. یعنی از نظر من ضعف اجتماعی خونی است که در رگ‌های حوزه عمومی می‌دمد. ما کاری را در سال 98 تحت عنوان 40 سالگی در بیم و امید انجام دادیم. در آنجا سعی کردیم درباره بخشی از ابعاد سرمایه اجتماعی جمهوری اسلامی ایران در چهلمین سال بقا و تولد صحبت کنیم. پژوهشگر مطرح می‌کند که براساس نرم‌های جهانی حس رضایت و حس امید در جامعه ما بسیار پایین‌تر از کشورهای مشابه ما در شاخص‌های رفاهی و اقتصادی است. اینجاست که احیای حوزه عمومی به نظر من کوتاه‌ترین مسیر سرمایه اجتماعی در ایران است. ما به‌شدت در این حوزه فعالیت می‌کنیم و امیدواریم که ایده‌های مختلف مفید باشد. 
از نظر من باید حوزه عمومی را با شاخص‌های سنتی و مدرنی که وجود دارد نجات دهیم تا سرمایه اجتماعی مطابقتی با شاخص‌های رفاه و رشد داشته باشد. ما با این وجود که درجه بالایی از امنیت را داریم اما باز هم آورده آن را در شاخص‌های اجتماعی نمی‌بینیم. طبق گفته‌های قبل، درجه‌ای بالاتر از نرم جهانی در خانواده‌گرایی در ایران وجود دارد و شما نمود آن را در مناسکی مانند یلدا، نوروز و حتی اربعین می‌بیند. 

می‌توانیم جابه‌جایی در آرایش سنجش اجتماعی داشته باشیم 

تقی رستم‌وندی، رئیس سابق سازمان امور اجتماعی کشور:ما در جامعه علمی خودمان، گاهی بلندپروازی‌های خاصی داریم، به‌ویژه وقتی با مفاهیم غربی و وارداتی روبه‌رو می‌شویم، یکباره هیجان‌زده می‌شویم و می‌خواهیم درباره آن با مقتضیات فرهنگی و علمی‌مان صحبت کنیم، به‌طور مثال همین مساله سرمایه اجتماعی بدون اینکه زمان کافی برای بحث‌ها و پژوهش‌ها صورت گرفته باشد، تنها به قضاوت اینکه سرمایه اجتماعی کاهش یا افزایش داشته می‌پردازیم، یعنی داوری‌های بلندپروازانه و غیرعلمی داریم و اگر بخواهیم از این‌جور مواضع را مدنظر قرار دهیم، می‌توان در حوزه‌های دیگر هم از آن مثال زد. اولین نکته‌ام نوعی هشدار نسبت به همین بلندپروازی‌های تئوریک است یا به‌عبارت دقیق‌تر ساده‌سازی و ساده‌انگاری در به‌کارگیری مفاهیمی است که بیش از یک مفهوم دارند. نباید سرمایه اجتماعی را به‌عنوان یک کانسپت مدنظر قرار دارد، بلکه باید آن را به‌عنوان سازه‌ای ذهنی درنظر گرفت که مشتمل بر تعدادی از مفاهیم مختلف است. اگر این اتفاق بیفتد و دیگر به چندسطحی بودن این لایه ذهنی توجه کنیم، آن وقت کمی محافظه‌کار می‌شویم و جانب احتیاط را رعایت خواهیم کرد.  در حوزه سرمایه اجتماعی کارهای کیفی-کمی را داریم و شاید بتوان گفت نزدیک به صفر است. در همین کاری که مربوط به 1400 است، به استناد یک جمع جبری و مکانیکی اعداد قضاوت‌ها صورت می‌گیرد. یکی از پیشنهادهایی که می‌خواهم اینجا مطرح کنم و شاید دوستان‌مان در وزارت کشور مدنظر قرار دهند، این است که می‌توانیم در آرایش سنجش اجتماعی جابه‌جایی داشته باشیم، به این معنا که بحث مطلوب بودن جامعه و احساس وجود عدالت و برابری را از بخش کلان سرمایه اجتماعی جدا کنیم و آن را در بخش خرد و میانی قرار دهیم. تعبیری که امروز دائما مطرح می‌شود، این است که سرمایه اجتماعی از دست رفته، اما اگر این جابه‌جایی بخش‌ها و سازگار کردن گونه‌ها با هم را در یک آرایش درنظر بگیریم، شرایط متفاوت خواهد شد. البته شاید عده‌ای بگویند روشی که امروز استفاده می‌شود، منطبق‌بر روش‌هایی است که در علوم اجتماعی وجود دارد اما باید به آنها گفت ما هم می‌توانیم نگرش جدیدی را برای سنجش سرمایه اجتماعی ارائه کنیم و چه‌بسا این نگرش بتواند در سال‌های آینده بر شیوه‌هایی که امروز وجود دارد، غالب شود.  برای مولفه‌های سرمایه اجتماعی 15 تا 20 مفهوم وجود دارد که در مطالعات 20 و 30 سال اخیر روی دو یا سه مفهوم متمرکز بیشتری شده و ما هم می‌توانیم همین مسیر را ادامه دهیم. بیش از همه روی ارتباطات و پیوندهای اجتماعی تاکید شده و تفاوتی که کلمه سوسایتی با community دارد نیز در همین بحث پیوندهاست. اگر همین را مبنا قرار دهیم، باید تلاش کرد که بین سه‌مولفه تفاوت قائل شویم؛ اول آنچه باعث پیدایش سرمایه اجتماعی می‌شود، مولفه دوم خود سرمایه اجتماعی و سومین مولف هم آن چیزی است که سرمایه اجتماعی باعث ایجاد آن می‌شود. البته اینها تجدیدهای ذهنی ماست و شاید در  نگاهی کلی بتوان گفت هر سه مولفه شبیه به هم و مرتبط با یکدیگر هستند، اما به‌دلیل انتزاع بهتر است که بین این سه تمایز قائل شویم.  باید به این مساله توجه شود که بحث ارتباط به‌معنای آنکه معنا و مفهوم در آن رد و بدل می‌شود مهم است، همچنین در همین حوزه وقتی ارتباط پیچیده شود شبکه‌ها را ایجاد می‌کند و به همین دلیل شبکه‌ها به‌اندازه ارتباطات در مفاهیمی که سرمایه اجتماعی را تولید می‌کند، مورد توجه قرار گرفته است. اما سوال این است که هر نوع ارتباطات، پیوند و شبکه می‌تواند منجر به تولید سرمایه اجتماعی شود؟
اگر سرمایه اجتماعی را به مفاهیم مختلف تجزیه کنیم، این سوال پیش می‌آید که ما این مفاهیم را داشتیم و چرا باید سرمایه اجتماعی را ابداع می‌کردیم؟ اصلا سرمایه اجتماعی چه مشکلی را از ما حل خواهد کرد؟ کسانی که منتقد بحث سرمایه اجتماعی هستند، می‌گویند نظام سرمایه‌داری در مراحلی که دچار بحران مدیریت اجتماعی شده، دست به دامن مفهوم سرمایه اجتماعی شده است. در نظام لیبرال سرمایه‌داری یا لیبرال دموکراسی عنوان می‌شود که به‌جای دولت، بازار باید حاکم باشد، در چنین شرایطی وقتی می‌گوییم جامعه باید مدیریت شود، این سوال پیش می‌آید که این کار از چه طریقی باید دنبال شود؟ دولت که می‌گوید این مساله ارتباطی به او ندارد و جامعه باید نیازهایش را براساس مکانیسم عرضه و تقاضا دنبال کند. اینجاست که نیاز به مفهوم سرمایه اجتماعی احساس می‌شود، به این معنی که مردم باید وارد شوند و ارتباطات‌شان را گسترده و کمک کنند تا این‌بار زمین‌مانده‌ای را که دولت کاپیتالیستی نمی‌تواند بلند کند، به دوش بگیرند. امروز هم می‌بینیم تشویق به ساخت سازمان‌های مردم‌نهاد که در کشورهای غربی وجود دارد، همان بار بر زمین‌مانده دولت سرمایه‌داری را به‌دوش می‌کشد؛ اگر این مساله را نفی نکنیم باید گفت که این مهم عامل موثری است.  نکته دیگر اینکه باید به تاریخ بشر و به عصر ارتباطات توجه کرد، بعد از جنگ‌جهانی دوم و به‌ویژه دهه 60 میلادی اندیشمندانی را داشتیم که عنوان می‌کردند وارد یک عصر جدید یعنی عصر ارتباطات و جهانی شدن شده‌ایم، یعنی از این دهه به بعد با مفاهیم جدیدی تحت‌عنوان کیفیت زندگی، سبک زندگی، توسعه انسانی و... مواجهیم که کاملا سازه ذهنی سرمایه اجتماعی با این‌گونه مفاهیم منطبق است. ما در تاریخچه دانش جامعه‌شناسی و شکل‌گیری علوم اجتماعی از اوایل دهه 19، اندیشمندانی را داشتیم که به کیفیت روابط اجتماعی اهمیت زیادی داده‌اند اما نه با مفهوم سرمایه اجتماعی.  در یک گزاره کلی اگر بخواهم برداشتم را از سرمایه اجتماعی ارائه دهم باید بگویم سرمایه اجتماعی را می‌توان نوعی از امکان، فرصت و توانش تصویر کرد، البته واقفیم که در بسیاری از متون و نظریه‌ها مباحث دیگری گفته‌شده، مثلا اعتماد را به مثابه سرمایه اجتماعی می‌دانند، درحالی‌که بنده آن و مشارکت کردن را سرمایه اجتماعی نمی‌دانم، بلکه سرمایه اجتماعی محصول و برون‌داد این مفاهیم است. برخی در تعریف‌شان تعریف شبکه، نهاد و هنجارها را هم آورده‌اند اما بنده اینها را به‌عنوان تولیدکننده سرمایه اجتماعی می‌دانم. البته این سرمایه نیز مانند سرمایه اقتصادی است، یعنی ما سرمایه اولیه‌ای داریم که با کار کردن آن می‌توانیم سرمایه جدیدی تولیدی کنیم که دوباره آن را برای کار جدید به‌کار بگیریم. در سرمایه اجتماعی هم همین حالت را شاهد هستیم، یعنی سرمایه اولیه منجر به مشارکت و روابط بهتر اجتماعی می‌شود که این اتفاق باز تولید سرمایه اجتماعی می‌کند که می‌توان از آن در بهبود روابط اجتماعی استفاده کرد. وقتی می‌خواهیم از ساده‌انگاری سرمایه اجتماعی پرهیز کنیم یا وقتی می‌گوییم سرمایه اجتماعی را مساوی با اعتماد و مشارکت اجتماعی ندانیم و عمیق‌تر به آن نگاه کنیم، برای این است که اگر بگوییم سرمایه اجتماعی با مشارکت و اعتماد در ارتباط است، باید لایه‌به‌لایه پیش برویم، یعنی اگر اعتماد به‌عنوان هسته مرکزی سرمایه اجتماعی است، در وهله اول این سوال ایجاد می‌شود که اصلا تعریف درست اعتماد چیست؟ ما در روش کمی‌سازی چهارگویه را انتخاب می‌کنیم و بعد از ارزش و داوری می‌گوییم که چهارگویه را با هم جمع زده‌ایم و به این نتیجه رسیده‌ایم که اعتماد در جامعه ایران کم است، اما سوال این است که واقعا با چهارگویه می‌توان به این مساله رسید که اعتماد در جامعه ایرانی کاهش یافته است؟
در روشی که امروز در وزارت کشور مرسوم است سه سطح مفهوم سرمایه اجتماعی را از دست می‌دهیم. شاید امروز نیاز باشد که به هیچ عنوان عددی را برای سرمایه اجتماعی اعلام نکنیم. امروز استانی را داریم که در سنجش سال‌های 94، 97 و 1400 سرمایه اجتماعی بالایی داشته اما هیچ کس درباره آن صحبت نمی‌کند یا استانی را داشتیم که سرمایه اجتماعی پایین داشته است. در این روش موضوعات مختلفی که ذیل آن قرار دارد، مانند مفهوم مشارکت، اعتماد و نوع دوستی هم از بین می‌رود و نباید بگذاریم با یک عدد کمیتی و اعدادی که به‌صورت مکانیکی روی هم جمع شده‌اند، سازه عظیمی مانند سرمایه اجتماعی از بین برود. 

انتظار داریم سرمایه اجتماعی پوست‌اندازی چهارم را به‌زودی انجام دهد

عبدالکریم خیامی،  عضو هیات‌علمی دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام‌صادق(ع):در سال‌های آغازینی که سرمایه اجتماعی جدی می‌شود، مرحله فهم معنا و مبنا طی نشده و به اندازه کافی در آن تأمل نشده و الزامات، تاریخ‌مندی و نقد و بررسی و بومی‌سازی آن بدون طی این مسیر وارد مرحله اندازه‌گیری و ارجاع به آن شده‌ایم. با بررسی مقالات جدی‌تری که طی حدود 30 و چند سال در ایران کار شده، مشاهده کردم که قبل از طی این، وارد این مسائل شده‌ایم یعنی نسبت آن با حوزه‌های مختلف و... . در این عرصه‌ها هم متنوع کار کرده‌ایم، از کشاورزی تا مسائل بیوتکنولوژی، تا ترافیک شهری، مدیریت، رضایت شغلی و... وارد آنها شده‌ایم. در دوره اول مواجهه پژوهشگران ایرانی با مفهوم سرمایه اجتماعی، مقالات به‌گونه‌های مختلفی چون تعریف، توصیف، ترجمه، معرفی، بیان ابعاد و تاریخچه روبه‌رو شده و تلاش کرده‌اند آن را به این شیوه‌ها نقد کنند. مرحله دوم هم ضمن پذیرش این مفهوم، به سراغ سنجش آثار، پیامدها، رابطه‌ها، متون و نسخ دینی رفته‌ایم که از نظر تاریخ اسلام و فرمایشات امام و رهبری باید مابه‌ازای آنها را به‌عنوان پیش‌فرض در‌نظر بگیریم. در مرحله سوم به سراغ ترجمه مدل‌ها، مدل‌سازی‌ها، الگوسازی‌ها و شاخص‌سازی‌ها و اندازه‌گیری‌های پیچیده‌تر و ملی رفته‌ایم که اینجا وزارت کشور و مراکزی چون سازمان صداوسیما، مرکز پژوهش‌های مجلس و مراکز مدیریت و برنامه‌ریزی شروع به سنجش کرده‌اند و در‌حال‌حاضر هم حدود 15 پیمایش قابل توجه را انجام داده‌اند.  از اندازه‌گیری‌های محلی در سال 82 نمونه‌ای بیان می‌کنم که ادعاها و نتیجه‌گیری‌ها مشخص شود. در سال 83، اندازه‌گیری از دهه 50 به بعد صورت گرفته است. بازه زمانی از دهه 50 تا سال 82 را براساس شاخص‌های مختلف مطالعه می‌کنند. یک سری شاخص‌ها ایجابی هستند و مدلی هم برای فوکویاماست که براساس رویکرد منفی اندازه‌گیری شده است. اعلام نهایی آن است که ما در مرحله بحران به سرمی‌بریم و حتی از واژه‌های فروپاشی هم به‌کار رفته است. تا ماه گذشته که آخرین اندازه‌گیری سرمایه اجتماعی در ایران انجام شده باز هم مشابه همین واژه‌ها مطرح شده است. این بررسی‌ها باعث شده سوالاتی برای ما ایجاد شود که این مفهوم با چه معنایی خلق شده است. نویسندگان مختلف از جنبه‌های مختلفی به سرمایه اجتماعی پرداخته‌اند. خلأ معنای زندگی وقتی ایجاد می‌شود، میل پیدا می‌کنیم که سرمایه اجتماعی را سرمایه بنامیم. برخی معتقدند باز هم این نگرانی‌ها ادامه دارد به‌عنوان مثال، از دید فروید به این قضیه نگاه کنیم، تمدن و بروکراسی به غریزه و صمیمیت تعرض کرده است. بنابراین، در پس همه این نگرانی‌ها مفهوم سرمایه اجتماعی متولد می‌شود.  به‌نظر می‌رسد بحران معنای زندگی یا رشد افراطی فردگرایی یا از خود بیگانگی، میلی را برای حرکت به‌سمت سرمایه اجتماعی ایجاد کرده است. جلوتر که می‌آییم، مشاهده می‌کنیم که این مفهوم که در ابتدا یک مفهوم خرد و اجتماع‌محور و بین‌فردی است در گام دوم به توده‌ای، جامعه‌ای و نهادی تبدیل می‌شود. در دوره سوم، مباحث نظری پست‌مدرن که شکل می‌گیرد، روی سرمایه اجتماعی هم اثر می‌گذارد به طوری که سرمایه اجتماعی به‌سمت محله‌ها، مکان‌ها و مکان‌های مذهبی، محیط‌های کاری و سازمان‌های مردم‌نهاد سوق پیدا می‌کند و به‌عبارتی، محلی‌تر و سیال‌تر می‌شود. ما انتظار داریم سرمایه اجتماعی، پوست‌اندازی چهارم خود را هم به‌زودی انجام دهد.  شبکه مضامینی حول و حوش مفهوم سرمایه اجتماعی شکل گرفته است. تقلاهای جامعه بشری مدرن و تمدنی است که متوجه شود حاق سرمایه اجتماعی چیست. این شبکه مضامین به‌دنبال آن است که آیا سرمایه اجتماعی رابطه است؟ آیا هنجار اجتماعی است و درواقع سرمایه اجتماعی چیست و ماهیت آن چیست؟ اعتماد، حسن عمل متقابل، حسن نیت، ارزش‌ها، صداقت، هویت گروهی، تعهد، علاقه مشترک، رفاقت، مراوده، غم‌خواری، جاذبه و همسویگی، همدلی، همکاری و... تلاش‌هایی است که در سه دوره‌ای که در عالم غربی بر مفهوم سرمایه اجتماعی گذشته، منقبض و منبسط شده است. به تناسب، اگر این شبکه مضامین را در این سه مرحله توزیع کنیم، نشان می‌دهد تلاش‌های زیادی شده تا مفهوم اصلی را شناسایی کنند. این شبکه مضامین به ما کمک می‌کند که وقتی وارد جامعه ما با نگاه‌های دینی می‌شود، چگونه باید با آن مواجه شد.
 این امر هنوز نشان می‌دهد محیط هنوز لغزان و سیال است. تأثیر انسان‌شناسی بر سرمایه اجتماعی از جمله مواردی است که می‌توان مورد توجه قرار داد. برخلاف تصور یکپارچه‌ای که در اندازه‌گیری‌های اجتماعی به چشم می‌خورد، بسته به اینکه انسان را چگونه تعریف می‌کنید، هدف از سرمایه اجتماعی کاملا متفاوت است. ما دست‌کم سه نوع انسان‌‌شناسی را می‌توانیم طی سال‌ها در نظر بگیریم که به سه نوع هدف‌گذاری در سرمایه اجتماعی منجر شده است. سوال دومی که مطرح می‌شود این است که مشارکت اجتماعی، جامعه مدنی و شبکه‌های ارتباطی موجد یا حاصل سرمایه اجتماعی هستند؟ به این معنا که اینها باعث ایجاد سرمایه اجتماعی می‌شود یا سرمایه اجتماعی باعث شکل‌گیری آنها می‌شود؟ اینها نمادها هستند و هنوز به طور دقیق به این سوال پاسخ داده نشده است. ما در میان اندیشمندان غرب دو سوال داریم که باید پاسخ داده شوند.  سرمایه اجتماعی در برخی پیمایش‌های خرد، میانی و کلان و در برخی دیگر، در پیمایش‌های میانی و کلان اندازه‌گیری شده است. در ایران همیشه اعلام شده که وضع در خرد خوب است و در کلان وضع کشور ما خوب نیست. سرمایه‌های اجتماعی هم دارای آثار منفی اجتماعی هستند که در نظریه‌ها مطرح شده و این گونه بیان می‌کند که اگر میزان سرمایه اجتماعی خرد بالا رود، سرمایه اجتماعی کلان پایین می‌آید. درواقع باید دید نقطه بهینه در سرمایه اجتماعی کدام است؛ چراکه ممکن است شما برای ارتقای سرمایه اجتماعی محیطی سرمایه‌گذاری کنید، اما به کاهش سرمایه اجتماعی در سطح کلان منجر شود. 

باید بازسازی شبکه‌ای روی مفهوم سرمایه اجتماعی انجام دهیم 

حامد حاجی‌حیدری، عضو هیات‌علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران:از حدود یک قرن قبل مفهوم سرمایه اجتماعی به تعابیر مختلفی به کار رفته و همین اغتشاش مفهومی، بخشی از مفهوم سرمایه اجتماعی را شکل داده است. تعبیر غیراومانیستی از مفهوم سرمایه اجتماعی در ادبیات توسعه موفق شد راهگشا باشد. تعریف گستره، تراکم و قدرت شبکه روابط در یک واحد اجتماعی، موثرترین تعریف از مفهوم سرمایه اجتماعی به‌شمار می‌رود. اینجا مفهوم شبکه اهمیت ویژه‌ای دارد؛ چراکه مفهوم شبکه یا به تعبیر دیگر مفهوم وب، مربوط به شرایطی است که سرعت گذر در زیست اجتماعی بسیار بالا می‌رود. مانوئل کاستلز در کتاب ظهور جامعه شبکه‌ای، در تحلیل شهر و مناسبت‌های شهر معتقد است که بیشتر از افراد، موقعیت‌ها اهمیت دارد، یعنی افراد در وسط خطوط انتقال قرار گرفته و دیگر خودشان طول، عرض و ارتفاع نداشته و جامعه به وب تقلیل پیدا می‌کند. یعنی وقتی می‌خواهیم بگوییم درباره کسی حرف بزنیم، می‌گوییم خانه و محل کارش کجاست و در کدام شغل کار می‌کند و براساس همان شخصیتش را تحلیل می‌کنیم. یعنی دیگر فرصت نمی‌کنیم که با او صحبت‌های عمیق داشت تا طبق آن فرد را شناخت و این باعث شد تا مفهوم شبکه از سوی این نویسنده شکل بگیرد. نکته اصلی در شبکه این است که ما دیگر جامعه را با مجموعه‌ای از افراد به علاوه هنجارها و ارزش‌ها تعریف نمی‌کنیم بلکه می‌توان افراد را حذف و به جای آن شبکه را مدنظر قرار دهیم. به نظر می‌رسد عناصر ارتباطاتی، بخش قابل این شبکه را می‌سازد و امروز در هر محیطی تعداد ماشین‌ها و وسایل ارتباطاتی از تعداد افراد بیشتر است. یعنی سهم ماشین‌ها در تقسیم کار اجتماعی به‌گونه‌ای گسترش یافته که به نقش انسان‌ها غلبه پیدا کرد و دیگر با جامعه براساس آنچه در گذشته به معنی تقسیم کار برای انسان‌ها وجود دارد، روبه‌رو نیستیم. 
باید امر پساانسانی را به مساله سرمایه اجتماعی باز کنیم. از دهه 1970 به تدریج گسترش ماشین‌ها را شاهد بودیم؛ هرچند آن زمان ماشین‌ها را به‌عنوان عامل مخل تقسیم کار اجتماعی درنظر می‌گرفتیم اما از 1995 و با ظهور هوش مصنوعی دیگر باید ماشین‌ها را به‌عنوان جایگزین انسان‌ها درنظر بگیریم. ماشین‌ها توانستند تصمیم گرفته و به صورت مستقل از برنامه‌ریز انسانی به عملیات خود بپردازند و به همین دلیل باید بازسازی شبکه‌ای روی مفهوم سرمایه اجتماعی انجام دهیم. مفهوم سنتی سرمایه اجتماعی که در آن شبکه روابط در واحد اجتماعی را به مثابه مناسبات هنجاری و اعتماد و امور انسانی می‌سنجید، امروز دیگر نارساست و احتیاج به یک سازوبرگ نظریه جدید داریم تا سرمایه اجتماعی را براساس روابط انسان‌ها، ماشین‌ها و طبیعت بسنجد. این مفهوم همچنان می‌تواند موضوع توسعه را خوب پیشرانی کرده و مفهوم توسعه را به خوبی توضیح دهد. 
علوم انسانی جدید و علوم اجتماعی به‌طور خاص و طراحان مباحث توسعه و سرمایه اجتماعی از پذیرش ماشین‌ها حذر دارند و نمی‌خواهند بپذیرند که تقسیم کار اجتماعی از بین رفته و امروز با تقسیم کار شبکه‌ای روبه‌رو هستیم. ما دیگر با جامعه‌شناسی روبه‌رو نیستیم بلکه باید بگویم شبکه‌شناسی و با مجموعه علوم اجتماعی رفتاری مواجه نیستیم، بلکه با مجموعه علوم شبکه‌ای روبه‌رو هستیم، اما آنها از پذیرش این مساله حذر دارند. ما بحران بزرگ اقتصادی جهانی را از سال 1997 تا امروز تحمل می‌کنیم؛ چراکه عالمان علوم انسانی نمی‌خواهند ظهور ماشین‌ها را به رسمیت بشناسند و هنوز می‌خواهند جامعه را مجموعه مناسبات انسانی تلقی کنند درحالی‌که اگر ظهور ماشین‌ها را به رسمیت بشناسند، بسیاری از مسائل توسعه‌ای که از 1997 تا امروز گریبان همه جوامع را گرفته، حل خواهد شد. هرچند شاید تصور شود که بحران اقتصادی به دلیل سوءمدیریت‌ها است، اما دلیل اصلی‌اش این است که ما ماشین‌ها را به رسمیت نمی‌شناسیم. 
سیاستمداران هم نمی‌خواهند قبول کنند که امروز ماشین‌ها بخش اعظمی از مشاغل را بلعیده‌اند. در زمان دانشجویی بنده شغلی به نام تایپیستی وجود داشت که امروز دیگر وجود ندارد و هر فردی که می‌خواهد تایپ کند، از گوشی‌اش استفاده می‌کند. باید در طراحی جدیدی که از نظر سرمایه اجتماعی صورت می‌گیرد، ماشین‌ها را به رسمیت بشناسیم که برای تحقق آن باید از پارادایم اومانیسم عبور کنیم. اومانیسم معتقد است که آدم‌ها، موجودات متفاوت و فراتر از همه موجودات عالم هستند، یعنی من می‌اندیشم پس هستم و دیگر موجودات به‌اصطلاح باید از انسان پاسپورت گرفته و به جهان موجود پا بگذارند و این پایه‌ای شده که برای امر انسانی یک اولویتی فراتر از امر مخلوق قائل شده‌ایم. در دنیای جدیدی که درحال شکل‌گیری است، ادیان ابراهیمی یک فرصت هستند؛ چراکه آنها برای همه موجودات، به مثابه مخلوق خدا هویت و احترام قائل هستند. در تلویزیون برنامه‌هایی را دیده‌ایم که افراد، ماشین‌ها را به جان یکدیگر می‌اندازند که این کار تاثیر منفی زیادی دارد؛ چراکه ماشین هم احترام دارد و نمی‌توان هر طور یا اسراف‌گونه از آن استفاده کنیم. نمی‌توانیم آنها را به جان یکدیگر بیندازیم بلکه باید از آنها در جهتی که مخلوقات خلق شده‌اند، استفاده کنیم. به نظر می‌رسد در فضای فکری جدیدی که باید آن را دوران پساانسان‌گرایی بشناسیم، یک مزیت نسبی مهم به‌عنوان مومنان به ادیان الهی داریم؛ چراکه ما حضور ماشین‌ها و طبیعت را به اندازه انسان‌ها به رسمیت می‌شناسیم. 

برای افزایش سرمایه اجتماعی باید به عادت‌های ذهنی جامعه توجه کنیم

سیدعلی سیدی‌فرد،  دانش‌آموخته دکتری فلسفه غرب معاصر از دانشگاه شهیدبهشتی:سرمایه اجتماعی فارغ از تئوری‌های گوناگونی که وجود دارد می‌تواند ناظر به فرد باشد، مانند سرمایه فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی. نمادین تبدیل سرمایه و... شامل مجموعه ارتباطاتی است که فرد دارد، یا می‌تواند در سطح سازمان‌ها یا حکومت باشد. به نظر من سرمایه اجتماعی، درواقع مفهومی مربوط به رابطه حکومت و مردم است و اینکه طبقه محکوم چه‌مقدار از وضعیت‌شان رضایت دارند. این مورد نزدیک به رضایت اجتماعی است اما هم‌معنی نیستند. نکته دوم اینکه درواقع در سنت اسلامی به نظر می‌رسد که به لحاظ تئوریک مواضع مختلفی وجود دارد. یعنی در منابع دست اول مانند قرآن، بحث‌های مفصلی داریم در این مورد که این مساله مهم است که نسبت به حاکم رضایت داشته باشند و چگونه این رضایت حاصل می‌شود و به چه میزانی باید با مردم مماشات کرد.  نکته‌ای که وجود دارد از نظر من به این صورت است که اساسا سرمایه اجتماعی، مفهومی مربوط به جهان آگاهی انسان است. پدیده عینی نیست. زمانی که ما می‌گوییم عوامل عینی برای رضایت اجتماعی وجود دارد مانند سطحی از رفاه و...؛ این موارد اسباب ایجاد شرایط ذهنی، رضایت اجتماعی و... است. رضایت اجتماعی و شاخص‌هایی از این دست به جهان آگاهی افراد بازمی‌گردد. نکته اول این است که این پدیده ذاتا ذهنی است و ما باید بدانیم که زمانی که می‌خواهیم در این مورد تصمیم‌گیری کنیم درواقع درباره اینکه نحوه ذهنیت افراد چگونه باشد صحبت می‌کنیم. 
نکته دوم درباره چگونگی سوق دادن مردم به سمت افزایش رضایت اجتماعی است. تصور ما درباره ساختار ذهن یک انسان به این صورت است که انسان در پایه‌ای‌ترین سطح، نیازهایی دارد. این نیازها در توازی با تمایلاتی هستند. این تمایلات مساوی با نیازها نیستند. درواقع در بیشتر مواقع توازی دارند. ممکن است برخی از تمایلات برعکس نیازها باشند. نیاز یعنی فقدان شروط عینی بقا، تعادل و تکامل یک موجود زیستی است. برای اینکه تمایلات را ارضا کنند نیاز دارند در بستر جامعه از مسیر قواعدی بگذرند. منظور از این قواعد، قوانین نیست، قواعدی که برساخته هستند. این قواعد درواقع با نمادهایی پیوند دارند. شما می‌دانید که اگر می‌خواهید نیازتان را رفع کنید از چه مسیری بروید. 
من چند نکته را می‌گویم نکته اول اصل اخف و اسهل است. علامه طباطبایی در رساله‌های مختلف به این مورد اشاره می‌کند. به‌صورت خلاصه می‌توان درباره این اصل گفت که انسان‌ها برای ارضای تمایلات خود می‌خواهند با کمترین انرژی و راحت‌ترین راه، بهترین نتیجه را کسب کنند. این مورد یک فرض پایه است. از این اصل، اصل دیگری را مشتق می‌کنم که اینجا نقطه پیوند بحث با نکته رضایت، مفهومی ذهنی است. ما زمانی که می‌گوییم انسان‌ها به ساده‌ترین راه می‌خواهند رفع نیاز کنند، این‌طور فهم می‌شود که ساده‌ترین طریق، کم‌هزینه‌ترین است. مساله همیشه به این صورت نیست، تخطی کردن از عادت‌های ذهنی سخت است. اگر موردی را خلاف عادت‌های ذهنی مردم غالب کنیم باعث نارضایتی می‌شود. ما اگر می‌خواهیم سرمایه اجتماعی را بالا ببریم باید به عادت‌های ذهنی آنها توجه داشته باشیم. ما باید ذهنیت انسان ایرانی را بدانیم و با توجه به آن تصمیم‌گیری کنیم؛ هرآنچه که به نظر می‌رسد به نفع آنها است. 
خلاصه کلام این است که منظور از سرمایه اجتماعی، رضایت اجتماعی مردم نسبت به حکومت است. دوم اینکه در منابع ما (جامعه اسلامی) به این موضوع پرداخته شده است. سوم اینکه ما اگر بپذیریم و ادعا کنیم سرمایه اجتماعی پایه یک مفهوم ذهنی است، به جهان ذهنی مردم توجه می‌کنیم و می‌توان به‌عنوان نمونه اصل اخف و اسهل را درنظر گرفت. مردم به شیوه‌ای رفتار می‌کنند که برای آنها راحت‌تر از نظر ذهنی است. اما به دلیل عدم شناخت فرهنگ ممکن است خطاهای مکرر کنیم. 

نیازمند احیای گفتار تعاون و  جمع‌گرایی فضیلت‌مندانه انقلابی هستیم 

سجاد صفارهرندی، رئیس پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنری:به باور من مفهوم سرمایه اجتماعی طی پروژه‌ای در فضای علوم اجتماعی ایران برجسته شد و این شاید بیش از هر چیز امکانی برای ایجاد مخاطب بین علوم اجتماعی با فضای حاکمیت بود. مفهوم سرمایه اجتماعی جزء بازاریابی‌های موفق علوم اجتماعی در ایران بوده است، به این معنا که اگر بخواهیم مادی و عینی آن را درنظر بگیریم، پروژه سنجش وضعیت سرمایه اجتماعی ایران شکل گرفت و تاکنون سه موج اجراشده آن جزء بزرگ‌ترین و گران‌ترین پروژه‌های فضای علوم اجتماعی و علوم انسانی به‌شمار می‌روند. شاید در قیاس با علوم دیگر مانند طبیعی و فنی و... این اعداد ناچیز باشد اما به‌هرحال این بخش از جانب فضای حکمرانی به‌رسمیت شناخته شده و این مساله توجه خود را در تعریف این پروژه‌ها ظاهر می‌کند. با عنایت به پروژه ملی «سنجش سرمایه اجتماعی ایران» معتقدم آن کارکرد درستی که باید مساله ایفا می‌کرد و مسیر درستی که می‌توانست بپیماید تا ما را با واقعیت‌های موجود بیشتر روشن کند و امکان‌های بیشتری برای فهم خردمندانه موقعیت را بدهد و امکان عمل و سیاستگذاری را هم بهبود بخشد، به‌اعتقاد من با این سه‌موج چنین اتفاقی نیفتاده است. من این را محصول یک ایراد اساسی روش‌شناختی در این مجموعه کارها می‌دانم که برآمده از یک فرهنگ علمی و سازمانی حاکم بر فضای ایران است. بحث سرمایه اجتماعی بحثی قدیمی نیست. برای سنجش آن آیین‌نامه‌های تثبیت‌شده‌ای وجود داشته اما محل ظهور و عرصه خلاقیت‌هاست و هنر کار جامعه‌شناختی در چنین مواقعی خود را نشان می‌دهد. در فهم مساله سرمایه اجتماعی توجه و تاکید به‌طور مشخص بر اظهار گذاشته‌شده تا رفتار.
 درهرحال سرمایه اجتماعی یک وجه ذهنی جدی داشته و حتی فهم این جنبه ذهنی هم با پرسش خام و ساده به‌دست نمی‌آید. ما در مقام پرسشگری و کار پیمایشی هم نیازمند آن بودیم که به‌شکل پیچیده‌تر و خلاقانه‌تری بحث اعتماد را بسنجیم. مهم‌تر از این، پروژه‌ای بزرگ و مهیبی باعنوان سنجش سرمایه اجتماعی ایران است که نیازمند آن است که داده‌های پیمایشی را با داده‌هایی از کنش‌های واقعی تقاطع داد و مسیرها و شاخص‌های خلاقانه‌ای را برای سنجش مساله تدوین و طرح کرد.  دکتر رفیع‌پور تعبیری دارد که در ایران نارضایتی اجتماعی هنجار اجتماعی است. نارضایتی به‌طورکلی مساله‌ای جدی است اما روشن است بسیاری از پاسخ‌هایی که به پرسش‌های پیمایشی داده می‌شود، پاسخگو بیشتر از آنکه به پرسش مشخص پاسخ دهد، ابراز نارضایتی از شرایط و موقعیت می‌کند. ما بیش از اینکه مساله سرمایه اجتماعی را سنجیده باشیم، کاری در زمینه نارضایتی اجتماعی کرده‌ایم که قابل‌تامل است. درواقع نارضایتی اجتماعی بی‌ارتباط با سرمایه اجتماعی نیست. ما در حوزه سرمایه اجتماعی با فرسایش مواجهیم اما این ضعف متدولوژیک و این سهل‌گیری پژوهشی باعث شده کاری که می‌توانست دید و فضای نگاه ما را برای فهم واقعیت‌های جامعه ایران گسترش دهد، به هدف بالقوه خود نرسیده و صرفا درحد هشدار و زنگ خطر در شرایط ما کاربرد دارد و لازم است. اگر بر سر این موضوع توافق کنیم که فرسایشی در سرمایه اجتماعی وجود دارد، در علل این فرسایش گرفتار سوءتعبیر می‌شویم و به‌تبع آن سیاست ما در مواجهه با مساله هم دچار انحراف می‌شود. در این تردیدی نیست که شرایط وخیم اقتصادی که خود را در تورم دورقمی 50 ساله و به‌ویژه 10 ساله اخیر نشان می‌دهد میانگین رشد منفی اقتصادی، کاهش ارزش چندباره پول ملی، پایین آمدن سطح عمومی معیشت و زندگی و امید به آینده است که طبیعتا، این موارد عوامل فرساینده و تضعیف‌کننده سرمایه اجتماعی است، هم از آن جهت که با کاستن شوکت دولت، جذبه و قابلیت اعتمادی که نهاد حکومت و دولت باید داشته باشد، شرایط را وخیم می‌کند و هم اینکه افزایش جرائم و آسیب‌ها و حتی نفس ناامنی شامل ناامنی معیشتی، ناامنی روانی و ناامنی اقتصادی تقویت‌کننده ایده «کلاه خودت را سفت بچسب» است که نقطه مقابل، خوره‌ای است که سرمایه اجتماعی را تضعیف می‌کند. اما درکنار همه اینها معتقدم آن چیزی که در این قبیل پژوهش‌ها و تحلیل‌های ثانویه‌ای که بر این پژوهش‌ها سوارشده، مغفول‌مانده، نقش گفتار و گفتمان مشخصی است که درطول سه‌دهه اخیر بر فضای فکری و کارشناسی و رسانه‌ای ما مسلط بوده و از قضا نقش محوری و اساسی در کاهش و تضعیف سرمایه اجتماعی داشته اما اینجا به‌درستی به آن توجه نمی‌شود.   
اگر یک رویکرد تاریخی را در مساله اتخاذ کنیم، در دوران معاصر با فوران سرمایه اجتماعی روبه‌رو هستیم که آن، واقعه انقلاب اسلامی 57 است، یعنی به‌گونه‌ای ظهور امر اجتماعی و شکل‌گیری شبکه‌ها و تقویت آنها و روحیه خاصی که در مقدم دانستن امر جمعی بر مساله فردی، در یک‌جور آرمان‌خواهی و فضیلت‌گرایی جمع‌گرایانه خود را ظاهر می‌کند. در دوره بعد از انقلاب هم در دوران جنگ تداوم و ظهور و بروز آن را شاهد هستیم، هم از حیث مساله ایثار و فداکاری که در سطوح عالی قضیه است اما در کلیت جامعه هم فضای با تعاون و همیاری زندگی کردن، تاب آوردن اینچنینی دربرابر مسائل عمومی روبه‌رو هستیم.  نهادهایی که با چنین مفاهیمی شکل می‌گیرند و مبتنی‌بر حضور داوطلبانه و یاریگرانه مردم شکل می‌گیرند مانند کمیته و بسیج و... که از آن تعبیر به فوران سرمایه اجتماعی می‌شود که هنوز هم این چشمه نخشکیده و در مقابل مصائبی که با آن مواجهیم، از جوشش‌های همان چشمه می‌نوشیم و تاب می‌آوریم. اما از یک زمانی به بعد، یگ گفتار رقیبی که در سایه مساله توسعه هم مطرح شد، آن را به‌چالش کشاند و فردیت رقابت جوی مصرفی و لذت‌طلبی شکل گرفت که پیامد ناخواسته برخی سیاست‌ها بود و توسط روشنفکران و کارشناسان به‌عنوان امر هنجاری و مطلوب عرضه و از آن دفاع شد. این ایده که جامعه به‌مثابه بازار و زندگی به‌مثابه مسابقه بی‌رقابت بی‌پایان درنظر گرفته شده بود، مبنای جمع‌گرایانه آغاز انقلاب را به‌چالش کشید و طبیعتا نتیجه طبیعی آن، این بود که در عناصر آن سرمایه اجتماعی دچار کاستی‌ها و نقصان‌هایی شویم. اما جالب اینجاست که همان گفتاری که با تخریب پایه‌ها و منشأهای سرمایه اجتماعی صحنه جامعه ایران را تغییر داد، درعین‌حال به‌طور تناقض‌آمیزی هم از کاهش سرمایه اجتماعی اظهار نگرانی می‌کند. البته درکنار تحولات نهادی و ایجاد امکان مشارکت حضور شهروندی و فراهم کردن فضا برای ساخته شدن نهادهای دارای دوام و سنت که فضای تعلق و مشارکت را فراهم کند و مهم‌تر از همه، لزوم یافتن راهی برای بازسازی اقتصاد ملی -که طبیعتا شرایط وخیم و بحرانی آن، عنصر فرساینده سرمایه اجتماعی به‌شمار می‌رود- ما نیازمند تقویت و احیای دوباره گفتار تعاون و جمع‌گرایی فضیلت‌مندانه انقلابی هستیم. درمقابل آن فردگرایی دهه‌های اخیر، لازم است مساله هم‌سرنوشتی و مسئولیت اجتماعی به‌مثابه گفتاری در جهت توسعه از سوی اهل علم و اهل گفت‌وگو مورد تاکید قرار گیرد. 

سرمایه اجتماعی و روانشناختی بهزیستی روانی- اجتماعی را ایجاد می‌کنند

رضا پورحسین، دانشیار دانشکده روانشناسی و علوم‌تربیتی دانشگاه تهران:نگاهی که من به سرمایه اجتماعی دارم، نگاه تضاربی بین روانشناسی سرمایه روانشناختی و سرمایه اجتماعی است، دلیل آن را دلیل مکانیسم یا سازوکارگونه می‌دانم. از آخرین تعریف سلامت‌ روان شروع می‌کنم؛ سلامت روان حالتی از رفاه است که افراد جامعه بالقوه خودشان را درک می‌کنند، یعنی به خویشتن آگاه هستند و دیگری یا دیگران را درک می‌کنند. البته درک در روانشناختی یعنی حقی برای حضور او قائل هستند. این معنای درک است. دیگر اینکه کسی ‌که در سلامت روان زیست می‌کند، میزانی از استرس و تنیدگی خود را مدیریت می‌کند. 
در تعریف سلامت روان یک هم‌آمیختگی بین فرد و گروه و جامعه مشخص است، یعنی انگار ما شاهد تفکیک‌نایافتگی در جامعه هستیم این مدل نیست و بحث جدیدی در روانشناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی است. انگار پلی زده‌اند و روانشناسی اجتماعی را به‌وجود آورده‌اند. تضارب و تعامل دو وضعیت روانی محصولی را به‌وجود می‌آورد که قابل‌تفکیک نیست. 
شاید بروز برخی علوم بین‌رشته‌ای ناظر به همین باشد که ما ناچاریم، چون نمی‌توانیم آنها را از هم تفکیک کنیم پس می‌توانیم از یک علم بین‌رشته‌ای صحبت کنیم. سرمایه اجتماعی و سرمایه روانشناختی، بهزیستی روانی- اجتماعی را ایجاد می‌کنند. بهزیستی روانی- اجتماعی را نه یک معنای خالص روانشناختی می‌نامند و نه یک مفهوم خالص جامعه‌شناختی، بلکه بهزیستی روانی ناظر بر نشاط‌مندی است که شادابی نیز از مفاهیمی است که نمی‌توان گفت مفهوم اجتماعی یا فردی است، بلکه مفهوم فردی- اجتماعی است. ما به‌دنبال این هستیم که کلمه فردی- اجتماعی را نگوییم. وقتی در حالت تعامل و تکمیل‌نایافتگی بین سرمایه اجتماعی و سرمایه روانشناختی هستیم، قاعدتا مولفه‌های هر دو نیز بر یکدیگر تاثیرگذار هستند و باید واژه‌های جدیدی از آنها بیرون کشید. اگر اعمال ریاضی را روی مولفه‌های این دو پیاده کنیم، گزاره‌های بسیاری به‌وجود می‌آید.  من سرمایه را فعلا به‌عنوان شخص درنظر گرفته‌ام، بهترین تصویری که سرمایه بزرگ را در غالب یک شخص نشان می‌دهد امام است. در اینجا بحث مبنایی تحت‌عنوان ارتباط بین فردی و داشتن مقدمه و استلزام را داریم. مفهوم ارتباط درون‌فردی مقدمه‌ای است که برای ارتباط بین فردی باید باشد اما متاسفانه با اینکه با فرهنگ دینی ما عجین است اما کمتر از آن یاد می‌کنیم. به‌عبارتی ارتباط درون‌فردی مقدمه ارتباط بین فردی و بعد از آن رسیدن به مشارکت و اعتماد است. فرض اولیه این موارد، قدرت در ارتباط درون‌فردی است. اگر فردی در ارتباط درون‌فردی خود را قدرتمند کند، تجلی آن انسانی مولد و جریان‌ساز و تاریخ‌ساز است که این مورد یک سرمایه است. این سرمایه از اجتماع نیامده، بلکه از خودش نشأت گرفته است. 
اقبال لاهوری، فارسی‌زبان نیست اما به فارسی شعر می‌گوید و فلسفه آن در غالب شعر است. فلسفه خودی و بی‌خودی دارد. او می‌گوید اگر فرد و جامعه براساس نظریه بازگشت به خویشتن فردی و جهان اسلام، می‌خواهد خودی شود به ریشه‌های خودش برگردد. می‌گوید برای این کار ما باید دومرحله را طی کنیم؛ اول مرحله خودی و دوم مرحله بی‌خودی است. مرحله اول تجهیز فردی و از درون است و مرحله دوم ورود خودِ تجهیزشده به مرحله اجتماعی است. این شخص کاریزماتیک است، یعنی فردی که به صحنه اجتماعی می‌آید، اگر تجهیز درونی نداشته باشد با بیلبورد زدن نمی‌تواند ادعا کند که کاریزماتیک است. کاری که در انتخابات می‌کنند این است، درحالی‌که فردی که تجهیز درونی داشته باشد خودبه‌خود تراوش دارد. 

استفاده از تکنولوژی‌های به‌روز در حوزه سرمایه اجتماعی امری ناگزیر است

شهره پیرانی، ‌عضو هیات‌علمی دانشگاه شاهد:سرمایه اجتماعی در دنیای حاضر یکی از مهم‌ترین و پرکاربردترین مفاهیمی است که در حوزه‌های علوم اجتماعی وجود دارد و در کل دنیا در پژوهش‌های مختلف استفاده می‌شود. در‌نتیجه تحقیقات مختلف مشخص شده که سرمایه اجتماعی می‌تواند بر عملکرد متغیرهای اقتصادی و توسعه کشورها نیز تاثیرگذار باشد. یکی از اندیشمندان این حوزه در بررسی‌هایی که در نواحی مختلف ایتالیا داشته، علت موفقیت برخی از سیستم‌ها در امر توسعه و مبارزه با سیستم‌ها و عدم‌توفیق برخی از این سیستم‌ها را سرمایه اجتماعی استدلال می‌کند. به‌عقیده او به میزانی که سرمایه اجتماعی تاثیر دارد، هیچ‌کدام از دیگر مسائل در حوزه اجتماعی، اقتصادی و... تاثیر ندارد. در‌نتیجه علت ثروتمند شدن جوامع، مدنیت و سرمایه اجتماعی آن کشورها است و به‌نوعی پیش‌شرط توسعه اجتماعی و اقتصادی است. در مطالعاتی که در مناطق مختلف اروپا انجام شده، باز هم بر سرمایه اجتماعی تاکید شده است. بعد از فروپاشی دیوار برلین و در کشورهای اروپای شرقی، عاملی که باعث دموکراتیک شدن کشورها شده، همان سرمایه اجتماعی بوده است. همه این موارد ذکر شده نشان از اهمیت این موضع است.
دو رویکرد کارکردگرا و ساختارگرا در تعریف سرمایه اجتماعی وجود دارد. سه تئوری پیوندهای ضعیف، شکاف، منابع اجتماعی در تعریف سرمایه اجتماعی وجود دارد. براساس تئوری پیوندهای ضعیف هرچه شدت استحکام روابط بین اعضای یک شبکه بیشتر باشد، ارزش سرمایه اجتماعی کم می‌شود و هرچه شدت استحکام این روابط کمتر باشد، سرمایه اجتماعی بالا می‌رود. تئوری شکاف نیز روی فقدان ارتباط بین دو فرد تاکید دارد و آن را نوعی مزیت برای یک سازمان می‌داند. در این نظریه نیز به‌نوعی سرمایه اجتماعی ساختار نیافته‌تر و بی‌نظم‌تر باشد، سرمایه بیشتری را برای یک سازمان می‌آورد. منابع اجتماعی به‌عنوان آخرین تئوری این بخش بر عدم‌کارایی شبکه بدون پیوندهای موجود آن تاکید دارد. توجه در رویکرد سیستمی بر ترکیب است و ویژگی‌هایی از قبیل کلی‌گرایی، از کل به جزء، دارای ورودی و خروجی، پیوستگی اجزا، هدف مشخص و تبدیل داده و یکی از خروجی‌ها، نظم، روند فعالیت و... است. رابطه سرمایه اجتماعی و انتظارات یکی از مباحث مهم این بخش است و در کشور ما نیز ارتباط دارد. تحقیقات جوزف نایت یکی از مهم‌ترین اقداماتی که در این زمینه انجام شده است. نایت معتقد است قول‌ها و وعده‌هایی که مقام‌های دولتی در جامعه آمریکا مطرح می‌کنند، انتظاراتی را ایجاد می‌کند. به بیان دیگر رهبران سیاسی با این اقدام چشم‌داشت شهروندان را بالا می‌برند. همین امر باعث بد نامی رهبران می‌شود و حتی اگر بتوانند انتظارات را برآورده کنند؛ اما فقط یک روند یکنواختی را داشته باشند؛ آن هم باعث ناخوشنودی می‌شود. در این تحقیق تاکید شده در زمانی که انتظارات برای خواست‌ها افزایش پیدا می‌کند، انتظارهای مبتنی‌بر چشم‌داشت موفقیت دولت پایین می‌آید. اگرچه انتظار مردم افزایش پیدا کرده؛ اما چون وعده‌های مسئولان آنگونه که باید و شاید عملی نشده؛ باعث یاس و ناامیدی در جامعه می‌شود. همین امر در دهه 1990 باعث کاهش اعتماد مردم شده است. در مطالعاتی که در ایران نیز انجام شده نشان از کاهش سرمایه اجتماعی است و اگر می‌خواهیم این امر را کاهش دهیم باید علت این پدیده را به‌دست آورد. تلاش برای عدم‌افزایش انتظارات به‌مراتب راحت‌تر از موارد دیگر است. باید در وعده‌هایی که یک دولتمرد به مردم چه در زمان انتخابات و قبل از یک پست می‌دهد و چه وعده‌هایی که بعد از رسیدن به پست داده می‌شود، دقت شود. برای نمونه وزیر کار سابق وعده داده بود که با یک میلیون تومان نیز می‌توان شغل ایجاد کرد. بعد از سمت همین امر دستاویز بسیاری از مشکلات بعد از رسیدن به سمت وزارت بود. زمانی که انتظارات مردم پایین بیاید به‌طور حتم انتقادهای بعدی را نیز به همراه ندارد. اینگل هارت نیز در این زمینه مطالعاتی را بر جامعه اروپا و آمریکا داشته و افزایش انتظارات را ناشی از توسعه اقتصادی می‌داند. بعد از جنگ دوم جهانی سطح رفاه زندگی افراد جامعه بالا می‌رود و همین امر باعث افزایش انتظارات شده است. برخی دیگر از محققان اعتقاد دارند که سیستم‌های اجتماعی باعث ایجاد انتظارات شده است. کما اینکه در کشور ما نیز این امر بی‌تاثیر نبوده است. جوان‌های کشور امروز از طریق لوازم ارتباط جمعی با دیگر جوامع ارتباط دارند و ناخودآگاه خود را با دیگر جوامع نیز مقایسه می‌کنند. همین قیاس کردن باعث ایجاد نارضایتی در افراد می‌شود.
در رویکرد سیستمی برای سرمایه اجتماعی لازم است تا بینش خود را تغییر و ابزارهای سنجش را ارتقا دهیم. ناگزیر هستم از ابزارهای جدید و تکنولوژی‌های به‌روز استفاده شود. این خواسته در همه دوران‌ها بوده اما فقر داده و نبوده ابزار مناسب، عامل مهمی بوده تا این خواسته محقق نشود. اما امروز هم ابزار داده به‌روز شده و هم روش‌های تحلیل داده در کشور موجود است. سایمون یکی از بنیانگذاران ایده استفاده از علوم ریاضی برای مدلسازی علوم اجتماعی است که در دهه 70 این موضوع را مطرح کرد. امروز در دانشگاه‌های کشور پایان‌نامه‌های رشته‌های علوم سیاسی و علوم اجتماعی براساس علوم ریاضی نوشته می‌شوند. بر این اساس داده‌های کیفی به یک امر کمی تبدیل می‌گردند و از این جهت استفاده می‌شوند. استفاده از علوم محاسباتی عرصه جدیدی از سنجش علوم را در اختیار جامعه امروز قرار داده است.
مفهوم سرمایه اجتماعی نتوانسته در محافل نخبگی خود را جا بیندازد و به‌درستی درک شود. براساس یکی از تحقیقاتی که در کشور انجام شده، نشان می‌دهد افراد با تحصیلات بالاتر و درآمدهای بالاتر، سرمایه اجتماعی پایین‌تری دارند و این یک مساله مهم و معناداری به‌خصوص در زمینه شناخت مهاجرت است. مفهوم سرمایه اجتماعی اهمیت مضاعفی را بعد از حوادث و اتفاقات این ایام کشور پیدا می‌کند و رابطه تنگاتنگ و مستقیمی به همبستگی اجتماعی دارد.
امروز باید تغییر نگاه به سرمایه اجتماعی اتفاق بیفتد و به‌سمت علوم اجتماعی محاسباتی برویم. از سوی دیگر رویکرد سیستمی به سرمایه اجتماعی ایجاب می‌کند تا با نگاه روندی بررسی‌های خود را انجام دهیم. مفهوم سرمایه اجتماعی باید به افراد جامعه آموزش داده شود. بالطبع باید از جامعه دوقطبی که سال‌ها است جامعه با آن سر و کار دارد، اجتناب کرد.

افزایش تشکل‌ها موجب جمع شدن سرمایه بیشتری خواهد شد 

سعید زاهد، عضو هیات‌علمی دانشگاه شیراز:هر کس از نگاه خود سرمایه اجتماعی را تعریف و تحلیل می‌کند. این کار نیز به قالب ذهنی افراد و نوع برنامه‌ریزی اجتماعی که در تمدن مدرن انجام می‌شود که همه بخش‌های انسان را شامل می‌شود برمی‌گردد. یعنی تمدن مدرن برای بخش‌های حسی و تجربی انسان برنامه‌ریزی می‌کند و آنچه به قلب و معنویت و مباحث نظری برمی‌گردد، تمدن مدرن درباره‌اش برنامه‌ای ندارد و اغلب اندیشمندان اجتماعی درباره سرمایه اجتماعی هم دقیقا همان بخش‌هایی که جامعه برای آن برنامه‌ای ندارد را پررنگ می‌کنند، یعنی گاهی می‌بینیم برنامه‌ای در جامعه رخ داده که برای آن برنامه‌ریزی نشده بود و اسم آن را سرمایه اجتماعی می‌گذارند. در وهله اول باید تعریفی از جامعه‌شناسی 3 وجهی داشته باشم، ادعای بنده این است که درحال ابداع این نوع جامعه‌شناسی هستیم. هر نظریه جامعه‌شناسی باید یک پشتوانه فلسفی داشته باشد که این پشتوانه در هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی خلاصه می‌شود. یعنی باید در این 3 موضوع حرف تازه‌ای داشته باشد تا بتواند نظریه جدیدی را مطرح کند. بنده در هستی‌شناسی اعتقادی به اصالت ندارم، بلکه معتقدم فرد، جمع و رابطه به هم تقوم دارند و نمی‌توان هیچ جمعی را مشاهده کرد که در آن فرد حضور نداشته باشد، رابطه‌ای نباشد و جمع هم نباشد بلکه هر 3 مولفه وقتی به هم متقوم می‌شوند، جامعه ایجاد می‌شود و نمی‌توان پدیده‌های اجتماعی را به یکی ازا ین مولفه‌ها تقلیل داد و مرزی هم نمی‌توان برای آنها مشخص کرد. در معرفت‌شناسی هم باید پایه‌های شناخت را مدنظر قرار داد و شهید مطهری در کتاب شناخت در قرآن، عنوان می‌کند که خدا در قرآن 3 ابزار شناخت حس، عقل و قلب را برای انسان ذکر می‌کند. بنده معتقدم در بین آنها هم تقوم وجود دارد و در غیر این صورت شناخت حسی مطلق، شناخت عقلی مطلق و قلبی مطلق هم وجود ندارد. با در نظر گرفتن هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی، باید بگویم که روش‌شناسی به معنی حاصل ضرب فرد، جمع و رابطه در حس، عقل و قلب که از حاصل آن، 27 عامل شکل می‌گیرد که هیچ کدام از دیگری جدا نیستند و نمی‌توان گوشه‌ای از این جدول ضرب را گرفت و عنوان کرد که دارای ذات متفاوتی است، بلکه همه آنها به هم متقوم هستند. وقتی چنین نگاهی داشته باشیم، باید عنوان تعریف سرمایه اجتماعی یعنی مزایایی که از تشکیل جامعه ایجاد می‌شود. از سوی دیگر جامعه نیز از حضور بیشتر دو نفر تشکیل می‌شود. در ادبیات سرمایه اجتماعی به امر داوطلبانه، سرمایه اجتماعی می‌گویند چراکه این اتفاق برنامه‌ریزی شده نیست، اما معتقدم امور برنامه‌ریزی شده و نشده همگی ذیل سرمایه اجتماعی محسوب می‌شود. یعنی مزایایی که از تشکیل جامعه به دست می‌آوریم سرمایه اجتماعی محسوب می‌شود که یک امر تاریخی هم هست؛ یعنی این سرمایه همیشه یک زمینه‌ای دارد و حتما باید نگاه تاریخی هم نسبت به آن داشت. پیر بوردیو، یکی از اندیشمندان اصلی است که امروز در بحث سرمایه اجتماعی، عنوان کلاسیک به آنها اطلاق می‌شود. او 3 نوع سرمایه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را مطرح می‌کند که هر کدام تعاریف خاص به خودش را دارد. او مزایای طبقاتی‌ای را که از زندگی طبقاتی حاصل می‌شود را به‌عنوان سرمایه اجتماعی مطرح می‌کند. او می‌گوید این اتفاق برای طبقات بالا مفید و برای طبقه پایین مضر است؛ چراکه لابی که طبقه بالا می‌تواند انجام دهد، در اختیار طبقه پایین وجود ندارد و به همین دلیل همه سرمایه اجتماعی را مختص طبقه بالا می‌داند، او با رویکرد سوسیالیستی به مقوله سرمایه اجتماعی نگاه و آن را تفسیر می‌کند، کلمن با رویکرد فردگرایی و کنش عقلانی در نظام‌های سرمایه‌ها و رابرت.دی.پاتنام هم روندهای اجتماعی را در این زمینه مطرح می‌کند. همین مساله را هم در ایران داریم، یعنی بعید نیست که در برنامه‌هایی که تنظیم می‌کنیم، دریافت ثابتی نسبت به سرمایه اجتماعی نداشته باشیم و تنها روی شاخص‌ها آن را مدنظر قرار می‌دهیم. یعنی می‌گوییم هر جا اعتماد اجتماعی وجود دارد، سرمایه اجتماعی هم وجود دارد، درحالی‌که این مقوله نشانه‌ای از سرمایه اجتماعی است نه به معنی کلی آن. مطالعات سرمایه اجتماعی در غرب به این جمع‌بندی رسیده که اگر می‌خواهیم سرمایه اجتماعی را بررسی کنیم، هم می‌توانیم ساختاری به آن نگاه کنیم و هم آن را در روابط دنبال کنیم، شکل دیگر هم بررسی شناختی این مقوله است. جالب اینجاست که در این نوع نگاه‌های غرب، هیچ‌گاه فرد، جمع و رابطه را متقوم نمی‌بینند و هر کدام از آنها جدا از یکدیگر تلقی می‌شوند اما همین که این مقوله 3 وجهی دیده شده، نشان می‌دهد که نمی‌توان یکی از اضلاع آن را حذف کرد اما بنده معتقدم اگر می‌خواهیم نگاه جامع داشته باشیم باید هر سه سطح را هم در نظر بگیریم و تعامل میان آنها را هم مدنظر قرار دهیم. وقتی می‌خواهیم در قالب جامعه‌شناسی 3 وجهی به سرمایه اجتماعی نگاه کنیم باید بگوییم تشکیل جامعه یک امر طبیعی و اجتناب‌ناپذیر برای رفع نیازهاست و هر اندازه این جامعه را قوی‌تر و متکثر تشکیل دهیم، یعنی می‌توانیم نیازهای بیشتری را رفع کنیم. یعنی هر چه شبکه‌ها، ارتباطات، تشکل‌های اجتماعی افزایش یابد، قطعا نیازهای بیشتری رفع و سرمایه بیشتری هم در آن جامعه جمع خواهد شد.
طبیعتا جمع ظرفیت و غایت سرمایه اجتماعی را نشان می‌دهد، یعنی تشکلی که ایجاد می‌شود نشان می‌دهد که تا چه میزان در تولید سرمایه اجتماعی اثرگذار است. رابطه هم تسهیل‌گر سرمایه اجتماعی بوده و جهت آن را هم نشان می‌دهد. فرد نیز در این میان حتما وجود دارد که به رفع نیاز خود می‌پردازد. یعنی فرد از جمع استفاده کرده و در حد ظرفیت جامعه، اقدام به رفع نیازهایش می‌کند و هر چه ظرفیت جمع بیشتر باشد، فرد نیز استفاده بیشتری می‌برد. البته فرد خود 3 ضلع متفاوت دارد که اولین آن جهت‌گیری، دوم موضع‌گیری و سومین نیز میزان تلاش آن است. میزان بهره‌ای که از سرمایه اجتماعی از حیث فردی می‌بریم، تابع همان 3 ضلعی است که عنوان کردم.

راه مقابله با افول سرمایه اجتماعی توجه به آسیب‌ها و چالش‌ها است

بهاره آروین، عضو هیات‌علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت‌مدرس:نکته اول اینکه به مبحث سرمایه اجتماعی آن‌طور که باید و شاید در جامعه ما پرداخته نشده است. این یکی از همان نظریه‌هایی است که در کشور ما آمده و با همان شاخصه‌ها و گویه‌ها سنجیده می‌شود و ابعاد مهمی از واقعیت اجتماعی در ایران را نادیده می‌گیرد؛ بنابراین باید مفهومی با سرمایه اجتماعی برخورد شود که اهمیت بیشتری برای کشور دارد. مبحث افول سرمایه اجتماعی برای کشور ما نبود و در غرب وجود داشت. افول سرمایه اجتماعی در غرب درنتیجه یک‌سری اتفاقات ناخواسته ایجاد شد. از دل آن اتفاقات وضعیتی در جامعه به‌وجود آمد که آسیب‌ها و ظرفیت‌های تهدیدآمیزی برای مفهوم جامعه دارد. امروز با یک روند افول سرمایه اجتماعی در جهان روبه‌رو بوده و هستیم که پیامد مدرنیته و مدرنیته متأخر است. برای مثال مبحث سرمایه اجتماعی در شبکه‌های اجتماعی بسیار مهم می‌شود و در آنجا نیز به یک مبنا وجه روابط ساده‌تر وجود دارد. اما از طرفی نیز همان شبکه‌ها تهدیدهایی را به همراه دارند و اگر زمانی این تعامل‌ها واقعی‌تر بود، این وجوه تهدیدآمیز نیز وجود نداشت. ازجمله آن می‌توان به تشابه بیش از حد در شبکه‌های اجتماعی اشاره کرد. به بیان ساده، فرد در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به سادگی افراد را از دایره تعاملات دوستان خود حذف کند؛ لذا حلقه‌های تعامل شبیه‌تر می‌شود، که این امر بیش از زندگی واقعی ممکن است. افراد در زندگی واقعی مجبور بودند با یک‌سری از حجم تفاوت‌ها کنار بیایند و نمی‌توانستند آنها را حذف کنند. درحالی‌که در شبکه‌های اجتماعی افراد به سادگی با بلاک یا میوت فرد را حذف می‌کنند. این امر کاهش تعامل و تساهل اجتماعی را به همراه دارد. چون این فکر به فرد القا می‌شود که همه مثل ما هستند و فرد مخالف، انسان استثنایی است. این موضوع اتفاقا در غرب بسیار مساله ایجاد کرد. 
به نظر من به هر دو بخش ظرفیت‌ها و چالش‌های سرمایه اجتماعی آن‌طور که باید در کشور پرداخت نشده است. سرمایه اجتماعی یکی از وجوه اولویت‌دار پرداخت است. این مقوله یک وجه مهم اعتماد دارد. اعتماد نهادی، در کشور بسیار مساله‌مند است که این امر نیز خاص جمهوری اسلامی نبوده و در زمان پهلوی نیز وجود داشته است. به صورت تاریخی در کشور، ملت به دولت خیلی بی‌اعتماد است. بنابراین، این عدم اعتماد به‌صورت نهادی در قبل از انقلاب نیز وجود داشته و در زمان انقلاب به اوج خوش رسیده است. برای مثال در مشکل گاز‌رسانی که همین ایام کشور با آن درگیر شد اگر در دیگر کشورها بود مردم به این میزان نارضایتی نداشتند. این مثال ربطی به عدم ناکارآمدی ندارد، فقط می‌خواهم میزان فزاینده آن را بگویم. درحالی‌که در زمان انقلاب و جنگ، کشور به سطح بالایی از اعتماد می‌رسد و عجیب آنکه چگونه از آن سطح از اعتماد بالا به این سطح از اعتماد پایین می‌رسیم. این برهه زمانی که مردم این حجم بالای اعتماد و مشارکت را دارند، کوتاه بوده و تنها در همان ایام انقلاب و جنگ در ایران مشاهده شده است. سرمایه اجتماعی در همه کتاب‌هایی که زندگی رقابتی فردگرایانه را برای موفقیت ملاک می‌دانند، بر شبکه‌سازی به‌عنوان عامل موفقیت فردی تاکید دارند. برای سیاستگذاری و حل بحران‌های کشور آن اعتماد نهادی نیازمند پرداخت بسیار است و این پرداختن مهم است. 
بعد ذهنی به بعد رفتاری اولویت داده شده و برای اندازه‌گیری بعد رفتاری، باز از خود افراد پرسیده شده است. این خطای مهمی است. به بیان دیگر میزان مشارکت و میزان تعاملات را نیاز نیست از خود افراد پرسید؛ درحالی‌که می‌توانست شاخص عینی داشته باشد. یکی از علل این خطا دردسترس نبودن آمار و داده‌های بزرگ است که باعث می‌شود به خودپرسی از افراد رجوع کرد. زمانی هم که از خود افراد پرسیده می‌شود انگار سوال را می‌پرسیم. برای مثال بهتر است به جای آنکه از افراد بپرسیم چه میزان با دوستان خود ارتباط دارند که بیشتر جواب متوسط حاصل می‌شود، از افراد پرسیده شود در ماه چه مقدار با دوستان خود رفت‌وآمد دارند. بعد رفتاری به‌طور کلی بسیار کمرنگ دیده شده. همیشه از مردم پرسیده شده چه میزان به بانک‌ها، موسسات و... اعتماد دارید. درحالی‌که مردم به غیر از تعامل یک وجه ذهنی نیز دارند که آن وجه ذهنی نیز قابل اندازه‌گیری است. به بیان دیگر اگر مردم این ذهنیت را دارند، درنتیجه این ذهنیت به چه کنشی با نهاد یا قشر منجر می‌شود. برای مثال یک زمان می‌پرسیم اعتماد شما به کدام یک از اقشار از قبیل روحانیون، اساتید دانشگاه و نیروی انتظامی بیشتر است. یک زمانی ممکن است بپرسیم اگر می‌خواهید خانه خود را به فردی اجازه دهید؛ آن فرد جزء کدام قشر است. نوع سوال دوم چون براساس ذهنیت افراد نیست، بالطبع اهمیت بیشتری نیز دارد. 
از دیگر وجوه مهم سرمایه اجتماعی خیریه‌ها هستند که هم بعد رفتاری است و هم ظرفیت مهم سرمایه اجتماعی در کشور ما محسوب می‌شود و نمی‌دانم چرا کسی به این مبحث مهم نپرداخته است. برای مثال یک خواننده ماهی چندتا زندانی را با کمک‌های مردمی از زندان آزاد می‌کند. از سوی دیگر در شبکه اجتماعی توییتر افرادی هستند که در زمینه خیریه فعالیت دارند و یک توییت از مشکل مالی 200 میلیون تومانی فردی می‌گذارند. پس از گذشت چند ساعت توییت را برمی‌دارد و جای آن می‌نویسد؛ مشکل رفع شد. مگر چه تعدادی از افراد در توییتر هستند و چه میزان کمک می‌کنند؟ در کشور انبوهی از این خیریه‌های فردی یا نهادی کوچک وجود دارد. درحالی‌که در کشور کمیته امداد و بهزیستی نیز وجود دارد. این امر کاملا فردی است. برای مثال مساله کودکان کار در کشور تا زمانی که مردم به آنها کمک می‌کنند، حل نمی‌شود. علت این امر نیز اعتقاد افراد به کمک کردن و مسائلی است که کمکی به نیازمندان داشته‌ باشند. این مقوله در جامعه دیده نشده است. این افراد لزوما قشر مذهبی نیستند، بعضا طبقه متوسط و روشنفکر جامعه هستند. اگر به جامعه ایران علاقه‌مند هستیم و ظرفیت‌های آن را بخواهیم بدانیم، باید حجم این کمک‌ها، اقشاری که این کار را می‌کنند، به چه ‌انگیزه‌ای رواج دارد و از چه روش‌هایی می‌توان آن را فراگیرتر کرد، را بدانیم. این آن وجوهی است که به کل در پژوهش‌های سرمایه اجتماعی فراموش شده است. در عمل، مشارکت داوطلبانه بسیاری در کشور از این روش اتفاق می‌افتد. سوال اینجا است چه طور این مردمی که سرمایه اجتماعی در آنها نابود شده، این گونه به این نهادها اعتماد دارند و اعتماد می‌کنند؟ خیلی از زمان‌ها از این وجه اعتماد مردم برای یک نهاد نیز استفاده می‌شود. البته هرچه این امر در جامعه ریشه پیدا کرده، در نهادها کمرنگ شده است. برای مثال دیگر مردم به هلال‌احمر که نهاد داوطلبانه بود، کمتر اعتماد دارند، این امر وجوه مساله‌مند است و باید دقیق مورد بررسی قرار گیرد. این امر خطرناکی است که حاکمیت هم به آن توجه ندارد، پژوهشگر نیز به این مسائل به دلایل مختلف نمی‌پردازد. 

در جامعه ایران نمی‌توان مدعی پارادایم سرمایه اجتماعی بود 

عاطفه خادمی، عضو هیات‌علمی دانشگاه:در مورد پارادایم آنچه وجود دارد عقبه دانشی این امر است که به توماس کوهن و دیدگاه‌های علمی برمی‌گردد. پیش از این یک علم و یک پیش علم وجود داشته که از درون این‌ها انقلاب‌های علمی به وجود آمده است. پارادایم به آن بخشی از دانش، فهم و انگاره‌های دانشی برمی‌گردد که واقعیت‌های جهان طبیعی و جهان اجتماعی را می‌سازد. به بیان دیگر پارادایم زمینه دانشی را ایجاد می‌کند و در دل پارادایم‌ها نظریات دیگر شکل می‌گیرند. زمانی که یک پارادایم نمی‌تواند به یک پدیده‌ای پاسخ دهد، به‌طور حتم یک پارادایم جایگزین به جای آن می‌آید. اینجاست که پارادایم‌ها جابه‌جا می‌شوند و یک پارادایم می‌رود و یک پارادایم دیگری جای آن قرار می‌گیرد. پارادایم‌ها در وجود خود تئوری‌های مختلفی را دارند و تصور ذهنی و ذهنیت‌ها را شکل می‌دهد. به عبارت دیگر براساس آن پارادایم واقعیت دیده می‌شود. برای همین نیز تغییر آن در ساحت علوم اجتماعی سخت می‌شود. علت سختی تغییر پارادایم نیز همان تاثیری است که در ذهن افراد به‌عنوان سازنده ایجاد می‌کند. پارادایم‌ها خودشان می‌توانند مولد گفتمان‌های مختلف باشند و گفتمان خودش به علت آنکه توانایی ادعای نمایش جهان بیرونی را ندارد نمی‌تواند قابلیت پارادایم را داشته باشد. گفتمان تنها می‌تواند بخشی از واقعیت جامعه و بیرونی را به مخاطب نشان دهد. 
یکی از کارکردهای ویژه پارادایم جهان‌بینی‌ها در یک محدوده مشخص است. از دیگر کارکردهای پارادایم مشخص کردن قواعد حاکم است. یعنی افراد می‌پذیرند که براساس چه قواعدی بیندیشد و در آن زیست کند. همچنین پارادایم پیش‌فرض‌هایی را ایجاد می‌کند که براساس آن در حوزه اجتماعی به‌صورت خاص یک جهان زیسته‌ای را طرح‌ریزی می‌کند. داشتن پارادایم قدرت تحلیل و تجزیه نسبت به مسائل پیچیده را می‌دهد و امکان می‌دهد که فرد محیط بیرونی خود را نظم دهد. تقسیم‌بندی‌های مختلفی نیز در حوزه پارادایم وجود دارد. برخی پارادایم را یک واقعیت اجتماعی می‌دانند که در واقعیت اجتماعی تمرکز بر نهادها و ساختارها دارد. تعریف دیگر آن نیز به تعریف اجتماعی برمی‌گردد. در این تعریف ساختارها و نهادها در کنار کنش‌ها و تاثیرات اجتماعی قرار می‌گیرد. به بیان ساده ساختار، کنش و رفتار در این تعریف قرار دارد. مطالعه رفتارهای اجتماعی آثار کنش‌های شکل‌گرفته در آن واقعیت است. همه این موارد به پشتوانه پارادایم‌ها اتفاق می‌افتد. 
یکی از پرکاربردترین اصطلاحات حوزه علوم اجتماعی مفهوم سرمایه اجتماعی است. این مفهوم درکل همان ارزش‌ها، هنجارها و نگرش‌هایی است که روابط بین فردی را در جوامع شکل می‌دهد و تقویت می‌کند و یک انسجام را در معنی عام محقق می‌کند. پارادایم‌ها در شکل‌گیری و جهت‌دهی به سرمایه‌های اجتماعی نقش دارند و سرمایه اجتماعی در جوامع متاثر از پارادایم‌هایی است که در آنها وجود دارد. زمانی سرمایه فیزیکی به‌واسطه همین پشتوانه پارادایمی شکل‌ گرفت و بعد از زمانی براساس همین پشتوانه‌های پارادایمی تغییر می‌کند. سرمایه اجتماعی با تغییر این پارادایم‌ها از سرمایه فیزیکی به سرمایه انسانی در سال 1980 تغییر کرد که این نشان از تاثیر سرمایه اجتماعی از پارادایم‌هاست. پس از این تغییر مفهوم سرمایه اجتماعی شکل می‌گیرد. 
آنچه را که در نسبت جامعه ایرانی به آن اشاره می‌شود آن است که در جامعه ایران نمی‌توان مدعی پارادایم سرمایه اجتماعی بود. علت آن نیز نبود بزرگ‌ترین ویژگی پارادایم همان اجماع دانشی موضوع و مساله است. جامعیتی که در پوشش همه ابعاد یک موضوع مساله وجود دارد را امروز به آن معنا نداریم. البته تا قبل از انقلاب اسلامی 2 پارادایم در فضای کلان اجتماعی وجود داشت که پارادایمی جایگزین پارادایم قبلی شد. در جمهوری اسلامی در موضوع سرمایه اجتماعی خلق‌کننده پارادایم خاصی در این حوزه نبوده‌ایم. به‌شدت نیز خلأ پرداخت به این حوزه در جامعه وجود دارد. امروز عقبه دانشی‌ ما چه در سطح نهاد و ساختار و چه در سطح دانشی است. در مفهوم، آسیب اجتماعی به‌عنوان یکی از مسائلی که مشکلات اجتماعی را با چالش بیشتری روبه‌رو می‌کند؛ برای دولتمردان غنای بیشتری دارد. به بیان دیگر پرداخت به آسیب اجتماعی خیلی بیشتر از سرمایه اجتماعی است. برخلاف پارادایم می‌توانیم به شناسایی گفتمان‌ها بپردازیم. به بیان دیگر و مولفه‌های سرمایه اجتماعی که هنجارهای اجتماعی، همبستگی اجتماعی و مشارکت اجتماعی از آن حاصل می‌شود. می‌توان براساس این مولفه‌ها پرسید که در جامعه اجتماعی ایرانی در این سال‌ها چه گفتمان‌هایی را داشته‌ایم. 
سه گفتمان در سرمایه اجتماعی جامعه ایرانی داریم. اولین گفتمان از دل ایدئو‌لوژیک بیرون می‌آید و خیلی به عقیده پارادایمی خودش نزدیک و متاثر از پارادایم است. سرمایه اجتماعی در این گفتمان از عناصری که از دل پارادایم دارد مانند اخوت، همبستگی و عدالت ریشه می‌گیرد. این گفتمان همیشه وجود داشته اما کمتر به عینیت رسیده است. گفتمان نهادی و ساختاری دیگر گفتمانی است که در این حوزه مطرح است و دولت‌ها متولیان ذی‌حقی برای این گفتمان ایرانی هستند. سرمایه اجتماعی در این گفتمان‌ها براساس یک اعتماد عمومی است و در ساختارهای آن عنصر اعتماد اجتماعی از همه عناصر دیگر مهم‌تر است. تلاش برای حفظ اعتماد مردم به دولت‌ها دغدغه دولت‌ها در حفظ نظام اجتماعی است. برای مثال وزارت کشور برای حفظ اعتماد اجتماعی بیشترین تمرکز خود را به علت رشد اعتماد روی آسیب‌های اجتماعی دارد چون وجود آسیب را نافی اعتماد اجتماعی می‌داند. گفتمان شبکه‌ای دیگر گفتمانی است که در ایران وجود دارد. در این گفتمان سرمایه اجتماعی بر همبستگی اجتماعی تکیه دارد. در این گفتمان اگر افراد همدیگر را بیشتر بپذیرند می‌توانند سرمایه اجتماعی تولید کنند. گفتمان هم‌افزا به‌تازگی در جامعه ایران درحال شکل‌گیری است. در این نوع گفتمان برخی مفاهیم را دیگر گفتمان‌ها می‌گیرد. این گفتمان به دنبال خلق سرمایه اجتماعی شناختی و سرمایه اجتماعی ساختاری است. مصداق این گفتمان حلقه‌های میانی است که چند سالی است در جمهوری اسلامی خلق شده است. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰