میلاد جلیل زاده، خبرنگار:۲۵ اسفند سال ۵۵ وقتی روزنامه کیهان مقاله هرسالهاش درباره وضعیت سینمای ایران را مینوشت، نویسندهاش تیتر زد: «سینمای ایران در خم کوچه ورشکستگی» و ذیل این تیتر نوشت: «درست است که تماشاگر فرهنگش کم است و همچنین نمیتواند خودش را با فکر و فلان فیلمساز روشنفکر وفق دهد. اما چرا سعی نمیشود که این تماشاگر آموزش ببیند. آموزش و آماده کردن تماشاگر برای پذیرفتن افکار جدید، جدا از بازار ارائه سوژههای مبتذل سینمای فارسی، بهترین راهی است که میتوان از آن به نجات سینمای فارسی شتافت.»
سال ۵۶ درحالی تمام شد که این وضعیت رو به وخامت از قبل هم بدتر شده بود و در جمعبندی نهایی نشریات راجعبه اوضاع سینمای ایران در آن سال، تیترهای آخرالزمانی پشت هم ردیف میشد «سینمای ایران در حال مرگ است»، «سینمای ایران میمیرد»، «سینمای ایران مرد» و... کیهان سال بعد از آن مقاله هشدارآمیز، این بار در پایان سال ۵۶ چنین تیتر زد که «سینمای ایران میمیرد» و پرسیده بود آیا با از میان رفتن سینمای تجاری، شاهد برپایی و استواری سینمایی هنری یا لااقل هنری-تجاری فارسی میتوانیم باشیم؟»
در چهار سال ابتدایی انقلاب هنوز پاسخی برای این سوال پیدا نشده بود. قبل از انقلاب در چند مورد میشد نشریاتی را سراغ گرفت که بهطور تخصصی موضوع سینما را پوشش میدادند. «فیلم و هنر» که رویکردی عوامگرایانه در زمینه سینما داشت، اوایل دهه ۵۰ تعطیل شد. فیلمهایی مثل «یک خوشگل و هزار مشکل»، «شوفر خوشگله»، «خوشگلترین زن عالم»، «خوشگل محله»، «یک چمدان سکس»، «زن یکشبه»، «شوهر پاستوریزه»، «آتیشپاره شهر»، «عشقیها»، «سه جاهل»، «عزیز قرتی»، «لوطی»، «دنیا مال منه» در سال ۵۰ یا «خوشگله»، «ضعیفه»، «تختخواب سهنفره» «مهدی مشکی و شلوارک داغ»، «خاطرخواه»، و امثال آنها در سال ۵۱ طبیعتا تحلیلی نداشتند که بخواهد ضمیمهشان شود و مخاطبان چنین آثاری هم اهل خواندن تحلیل نبودند. ستاره سینما که از قدیمیترین مجلات سینمای ایران بود هم در دهه 50 عملا به نشریه مبتذل و غیرفرهنگی تبدیل شد. ماهنامه سینما هم از سال ۵۲ بهعنوان ارگان جشنواره فیلم تهران منتشر میشد و هر سال عدد همان سال را جلوی نامش میگذاشت. مثلا در سال ۵۲، «سینما ۵۲»، در سال ۵۳ «سینما ۵۳» و... آخرین شماره این ماهنامه در سال ۵۸ منتشر شد؛ «سینما ۵۸»، و دیگر به طبع نرسید.
انقلاب 57 و آغاز پادشاهی نقد در سینما
قبل از آن در خرداد سال ۵۸ نشریه «هفت» بهعنوان اولین نشریه سینمای پس از انقلاب توسط سیروس قهرمانی، یکی از فیلمسازان و بازیگران قبل از انقلاب منتشر شد که یک شماره بیشتر دوام نیاورد. بعد همین سیروس قهرمانی مجله «تصویر» را بهصورت گاهنامه روی دکهها آورد. او در تابستان سال ۵۹ وعده داد که «تصویر» را بهصورت هفتهنامه منتشر کند، اما این وعده تحقق نیافت. این نشریه تا سال ۶۱ منتشر شد، پر از غلط املایی و اخبار دروغین از پیشتولید پروژههایی که حتی به مرحله تدارکات هم نرسیدند.
همان ایام «دفترهای سینما» هم منتشر شد که نامش ترجمه تحتاللفظی از کایهدوسینما، نشریه معروف فرانسوی بود. قرار بود دفترهای سینما دوهفتهنامه باشد اما بنیه مالیاش را نداشت و بهصورت گاهنامه منتشر شد. نویسندگانی از قبیل خسرو دهقان و امید روشنضمیر در این نشریه مینوشتند. هرچند عمر آن هم طولانی نشد. «پیام سینما» که از نامش مشخص بود سراغ پیام فیلمها میرود، با تیراژ کم، سعی میکرد حرف جدی بزند و از پس آن هم برآمد ولی حیاتش ادامه پیدا نکرد.
«سینما و تئاتر» را گروهی از دانشجویان سینما و تئاتر در زمستان ۵۸ با گرایش چپ درآوردند اما یک شماره بیشتر دوام نیاورد. «جبهه سینمای خلق» که از نامش پیداست به کدام دسته و گروه تعلق داشت، تنها یک شماره ۶ صفحهای در اردیبهشت ۵۸ بیرون داد. چرا اینقدر مجلات آن دوره بدفرجام میشدند؟ هنوز در آن ایام تکلیف سینما بهطور واضحی مشخص نبود که صحبت کردن درباره سینما معنی چندانی داشته باشد.
سالهای ۶۱ و ۶۲ به بعد گروه موسوم به چپ اسلامی تسلط تام بر اوضاع فرهنگی و بهطور خاص سینما پیدا کردند. یکسو دولت بود و بنیاد فارابی که دنبال سینمایی عرفانی و بیخطر میگشت و سوی دیگر حوزه هنری به رهبری مخملباف، پیگیر یک سینمایی بهشدت ایدئولوژیک بود. راه میانهای در ابتدا کشف نشد. در همان دهه شصت، ماهنامه «فیلم» به طبع رسید که به دیدگاه و سمت و سوی سازمان سینمایی و بنیاد سینمایی فارابی نزدیک بود. در این دهه سوالی که نویسنده کیهان در سال ۵۶ پرسیده بود، به پاسخ نزدیک میشد. مخملباف نشریه نداشت اما از همان سال ۶۷ به بعد که مقداری در عقاید سیاسیاش دچار تردید و گردش شد، گروه دیگری در حوزه هنری که اتفاقا نگاهی مغایر با مخملباف و البته متفاوت با معاونت سینمایی داشتند، با هدایت مرتضی آوینی نشریهای را در سال ۶۸ منتشر کردند با نام سوره.
آنها نه سینمای مدل عرفانی فارابی یا فوقایدئولوژیک مخملباف را میپسندیدند، نه سینمای مبتذل و عامهپسندی شبیه فیلمفارسی و امثال آن و بهنوعی از سینما که فرم را بهصورت محترمانه و زیبا رعایت میکند اعتقاد داشتند. در اسفندماه سال ۷۰، فریدون جیرانی و غلامرضا موسوی هفتهنامه سینما را منتشر کردند که بیشتر از ایدههای دیگر، توجه مساله گیشه بود. سال بعد علی معلم هم دنیای تصویر را منتشر میکند؛ ماهنامهای که به سینمای عامهپسند آمریکا توجه ویژهای دارد و ترجمههایی اخبار مربوط به آن را چاپ میکند. مدتی بعد مرتضی آوینی سر صحنه فیلمبرداری روایت فتح روی مین میرود و به شهادت میرسد.
سوره همچنان منتشر میشود اما نه با آن کیفیت سابق. از سال ۷۶ به بعد تعداد مجلات سینمایی بیشتر شد و از دهه هشتاد به این سو باز هم جهش مجددی پیدا کرد. همچنان اما در غیاب آوینی، گفتمان مسلط به دست ماهنامه فیلم است.
ماهنامه فیلم در سال ۱۳۸۸ فهرست ۱۰ فیلم برتر نویسندگانش را به ترتیب گوزنها، باشو غریبه کوچک، سوتهدلان، درباره الی، هامون، تنگنا، گاو، ناخدا خورشید، ناصرالدینشاه آکتور سینما، آرامش در حضور دیگران و کندو، اعلام کرد و همچنان پیشوای گفتمان نخبگی بین سینمادوستان ایرانی باقی ماند.
کوچ بهموقع سینما به تلویزیون
از اواخر دهه ۸۰، فریدون جیرانی کسی که از طیف معتقد به مناسبات مالی سینما میآید و مسعود فراستی، منتقدی که در کنار آوینی جزء نویسندگان سوره بود، در یک برنامه تلویزیونی به نام «هفت» کنار هم قرار میگیرند تا علیه موج دوم فیلمفارسیها که دولت احمدینژاد باعث پدید آمدنشان شده، بایستند. تا اینجا آنها کنار هم هستند و نویسندگان ماهنامه فیلم هم طبیعتا باید کنارشان باشند. تنشها از جایی بروز پیدا میکند که فراستی در میز نقد جشنواره بیستونهم فیلم فجر، جایی که هفت برای اولینبار فجر را پوشش میدهد، هم به فیلم «جدایی نادر از سیمین» حمله میکند، هم به فیلم «جرم». اصغر فرهادی و مسعود کیمیایی در آن دوره از جشنواره، سیمرغهای بلورین کارگردانی و بهترین فیلم را گرفتند. فراستی که قبلا فیلمفارسی را زیر ضرب گرفته بود، حالا با موج نو و نسل دوم سینمای نوین ایران هم سر ستیز پیدا کرد. چنین وضعیتی در کنار دفاعی که او قبلا از سری اول فیلم اخراجیها کرده بود، وضعیت مبهمی حول و حوش ایده و گفتمان مسعود فراستی پدید آورد و دشمنان فراوانی برایش ایجاد کرد.
فراستی در برابر کسانی که از او استدلالهایی برای رد یا قبول کیفیت فیلمها میخواستند و چهارچوب نظریاش را طلب میکردند با جمله مندرآوردی «نقد سلیقه است» ظاهر میشد و لشگری از کسانی که میگفتند چرا آنتن تلویزیون ملی باید در اختیار یک سلیقه بهخصوص باشد را علیه خودش به صف کرد. درعوض، فراستی نمکین و هیجانانگیز حرف میزد و همین برای آنتن تلویزیون کافی بود. تکیهکلامهایی مثل «این فیلم مقواست» «شخصیتها دور خودشون میچرخن» و حتی حرکات دست و صورتش توسط مخاطبان و گاهی نقیضهپردازان طنز خود تلویزیون تقلید شد و او را حسابی مشهور کرد. اما همه اینها فقط سرگرمکننده بود نه چیزی که در برابر گفتمان ماهنامه فیلم و نگاه لیبرال و مسالمتجو و فنی آن، بتواند بدیلی ایجاد کند. هفت جیرانی بهدلیل یک برنامه که در آن از داریوش مهرجویی تمجید شده بود و اعتراض عوامل یک فیلم بسیار کم فروش ضعیف مذهبی که دوست نداشتند روی آنتن تلویزیون، این وضعیتشان به روی آنها آورده شود و گفتوگوی چالشی با مسعود دهنمکی که او را شاکی کرد، تعطیل شد.
افول با گبرلو، غوغا با افخمی
سری دوم «هفت» با اجرای محمود گبرلو روی آنتن رفت. کسی که از هر لحاظ فرسنگها با جیرانی فاصله داشت. توان فنی و ذکاوت رسانهای گبرلو در برابر جیرانی درجه بسیار پایینتری داشت.
فراستی به هفت برگشت؛ بدون جیرانی. فریدون جیرانی در مصاحبهای گفت مسعود با من تماس گرفت تا برای رفتن به برنامه اجازه بگیرد اما میدانستم اگر بگویم نرو، باز هم خواهد رفت. بعد از چند وقت، چون گبرلو میخواست در کنار فراستی از منتقدان دیگر هم استفاده کند، فراستی دیگر نخواست به هفت بیاید و گبرلو هم در انتخاب افرادی که به هفت میآورد بسیار ضعیف عمل کرد و برعکس تمرکزش را روی مصاحبههایی گذاشت که خودش انجام میداد. بدسلیقگی گبرلو در دعوت از منتقدان باعث شد جای خالی فراستی بیشتر حس شود و بهنظر برسد تنها موردی که بهعنوان منتقد فیلم، مناسب آنتن تلویزیون است، هموست.
مدتی بعد از عوض شدن دولت، گبرلو هم عوض شد. باز هم مدتی گذشت و بهروز افخمی آمد و مجری هفت شد که او هم جانی دوباره به این برنامه داد و حتی فضا را چالشی کرد. فراستی به هفت برگشت و این بار بهجای فیلمفارسی، سینمای روشنفکری بود که نوک پیکان حملات هفت قرار گرفت. جالب اینجاست که جریان فیلمفارسی در دولت حسن روحانی هم با همان کیفیت حفظ شد اما جای مثلث عشقی را عشق به سفر فرنگ و حداقل طبخ جوجه با شلوارک در سواحل شمال کشور گرفت و هفت اینجا خیلی سفت و سخت نایستاد.
اما در جشنوارهای که سری اول ماجرای نیمروز نمایش داده شد، فیلمی درباره جنایات مجاهدین خلق در دهه60، ناگهان مسائل غافلگیرکنندهای افشا شد. هفت فاش کرد که دبیر جشنواره دوتابعیتی است و این درست بود. میان داوران هم چنین چیزی وجود داشت و آنها از ترس به خطر افتادن تابعیت و اقامتشان نمیخواستند به فیلمی که علیه مجاهدین ساخته شده جایزه بدهند. بعد از قسمت سیوپنجم که این غوغا بهپا شد، هم افخمی از هفت رفت و هم رئیس سازمان سینمایی عوض شد. بعد رضا رشیدپور بهعنوان بیربطترین انتخاب ممکن، در 10 روز جشنواره فجر مجری برنامه شد.
آخرین ضربه به پیکره نقد سینما
به انتخابات سال ۹۶ نزدیک میشویم. در ایامی هستیم که همچنان ماهنامه فیلم در حال چاپ است. جیرانی دوباره هفتهنامه سینما را این بار بهعنوان روزنامه منتشر میکند. روزنامه بانیفیلم هم چاپ میشود. ماهنامه ۲۴ که حسین معززینیا سردبیر آن است، چند سالی است منتشر میشود اما ۲۴ هم همراه بانیفیلم و فیلم و سینما و دنیای تصویر، باقی نشریات سینمایی دیگر رو به افول گذاشت. فضای مطبوعات، از الف تا یاء براساس گفتمان لیبرالیستی یا سایر ایسمهای دست راستی شکل گرفته است.
سینما هم همینطور؛ جوری که انگار در این کشور بهجز افراد طبقه متوسط مرکزنشین، شهروندی وجود ندارد. دغدغههایی که طرح میشود، همگی دغدغههای آنهاست، تصاویر همگی به آنها تعلق دارد، سالنها را در تهران بهخصوص پاساژها و مالها ساختهاند و نشریات هم چنین رویهای را پیش گرفتهاند. ولنگاری و غیرسیاسی بودن، غیر از سینما در مهندسی فضای مجازی هم داشت جا میافتاد؛ یک غیرسیاسی بودنی که اتفاقا بهطور کامل کارکرد سیاسی داشت. این سکوت در برابر طبقه برنده بود.
انتخابات سال ۹۶ و شعارهایی که در آن انتخابات مطرح شد، طوری بود که انگار فقط همان طبقه متوسط مرکزنشین در ایران وجود دارد و این بغض و کینهای سنگین را در دل طبقات و لایههای پایینتر جامعه که دیده نشده بودند کاشت. دیماه ۹۶ کشور به هم ریخت. این عملا شورش مستضعفانی بود که احساس میکردند وجودشان انکار شده است. در همان ایام فهرست فیلمهای جشنواره فجر کموبیش مشخص شده بود و حتی یک مورد آنها به این طبقات و دغدغههایشان ربط نداشت. فضای گفتمانی کشور از آن به بعد فرق کرد. سلبریتیها که حامی رئیسجمهور وقت در انتخابات گذشته بودند، رفتهرفته بین مردم منفور شدند. روزها از پی هم میآمد و هم چالشهای ساختاری دولت بیشتر میشد، هم چالشهای اجتماعی آن. دیگر گفتمان یکجانبه لیبرالیسم که مرتب در برابر تندروی مذهبی مظلومنمایی میکرد و خودش به ایدههای دیگر مجال بروز نداده بود، در جامعه خریداران بسیار کمتری داشت. ماهنامه فیلم در همان سیاق و همچنان با همان ایده و گفتمان منتشر میشد و از باقی مجلات اثر چندانی نمانده بود. شوک قیمت بنزین در سال ۹۸ غوغای دیگری در کشور بهپا کرد. در همان سال بعد از یک دهه، نویسندگان ماهنامه فیلم دوباره فهرست ۱۰ فیلم برترشان را اعلام کردند.
در سال ۱۳۹۸ جدایی نادر از سیمین و اجارهنشینها به فهرست سال ۸۸ اضافه میشود و تنگنا و ناصرالدینشاه آکتور سینما از آن کم شد. جنس انتخابهای دیگر، در مجلات و رسانههای دیگر مثل فارن پالیسی، اسکرین اینترنشنال، اگزمینر، وبگاه بیبوک و بیبیسی فارسی هم تقریبا همین است. ظاهرا در سینمای ایران فیلمهایی مثل از کرخه تا راین، آژانس شیشهای، سفر به چزابه، بازمانده، لیلی با من است و خیلی آثار دیگر تولید نشدهاند. حتی فیلمهای مجید مجیدی و سیدرضا میرکریمی در فهرست نیستند.
از سر و روی این انتخابها نگاه ایدئولوژیک میبارید و این در حالی بود که ماهنامه فیلم پشت عناوینی مثل غیرسیاسی بودن و نگاه فنی غیرایدئولوژیک در سینما مخفی میشد. بههیچوجه یک انتخاب فنی صرف، به چنین قضاوتی نمیرسد. همچنانکه در ۱۰ سال پیش و سالهای پیش از آن نمیرسید و نقدها هم خالی از یک ایدئولوژی نبود که اصرار داشت بگوید ایدئولوژی نیستم. حالا یکی از دلایل عمدهای که هم سینمای ایران زمینگیر شده بود و هم ماهنامه فیلم، غروب این گفتمان و ایده در ذهن جامعه بود. افق زمانه عوض شد و حالا دیگر فلسفهبافیها و سفسطهچینیها برای دست و پا کردن توضیحاتی که این وضع را منطقی جلوه بدهد، بیفایده بود. دیگر جامعه این چیزها را نمیپسندید. فروش ماهنامه فیلم کم شد و رفتهرفته کیفیت آن هم افت کرد.
هفت هم اینبار با محمدحسین لطیفی روی آنتن رفت که توانست تا مدتی ادامهدار باشد؛ اما از همیشه ضعیفتر بود. ناگهان مسعود مهرابی، مدیرمسئول ماهنامه فیلم در شهریور سال ۹۹ درگذشت. این انگار پایان یک دوران بود. عباس یاری و هوشنگ گلمکانی که آنها هم نویسندههای پخته و معتبری بودند، در مجله باقی ماندند اما مسائل انحصار وراثت بین فرزند مرحوم مهرابی و این دو نفر کار را به جدا شدن آنها و تاسیس ماهنامه جدیدی با نام فیلم امروز کشاند. دیگر تقریبا سینمایی باقی نمانده بود که مجلهای دربارهاش حرف بزند. برنامه هفت هم تعطیل شده بود. از نشریات دیگر هم چیزی باقی نماند و حالا فضا فقط کسی را میطلبید که به این وضع گفتمانی در سینمای ایران اعتراض کند؛ نه اینکه از چشم و ابروی این یا آن فیلم ایراد بگیرد. حالا که در فصل پایانی ۱۴۰۱ هستیم، بهنظر میرسد همانقدر که سینمای فعال و پویایی داریم، نشریات سینماییمان هم پویا و پرمخاطب هستند.