فرهیختگان آقای هاشمی فارغ از فعالیتهای سیاسی و اثرگذاریهایش در تاریخ ۶۰ سال گذشته ایران و منطقه غرب آسیا، نقشی انکارناپذیر در شکلدهی به تصور مردم ایران از داستانهای صد سال گذشته کشور داشته است. این بخش از حیات او که همچنان پس از وفاتش در عصر روز یکشنبه، نوزدهم دی سال 95، هاشمی را در صحنه سیاست اثرگذار نگه میدارد، به این واسطه است که او مُجدانه مینوشت و «روایت» میکرد.
همین خصیصه که او به نوشتن و نقل گفتن همواره اهتمام داشته و همین که خود بخشی از رودخانه خروشان انقلاب بوده، روزنوشتهای او را بسیار خواندنی میکند. هرچند شیخ اکبر هاشمیرفسنجانی شش سال پیش در چنین روزی چشم از جهان بسته اما به واسطه انتشار گاهبهگاهِ روزنوشتهایش همچنان دست از جهان نَشُسته است و یحتمل تا آنجا که تاریخ قرن چهاردهم خورشیدی برای کسانی خواندنی است و خواستاری دارد؛ لاجرم روایتهای هاشمی رفسنجانی از منابع دستاولی است که امکان نادیده گرفته شدن ندارد؛ چه آنها که در نمازجمعهها و پیشخوانهای رسمی خطبه شده و چه آنها که با خامه او نوشته شده. هاشمیرفسنجانی در ۵۰ سال گذشته هر دهه نقشی دگرگونه نسبت به دهه پیشش داشته و بازیگری موثر، هوشمند و بسیار اثرگذار بوده.
در ادامه، خلاصه متن پادکست «نیمقرن سیاستورزی؛ کدام هاشمی؟» را میخوانید که کاری از گروه پادکستهاى «همیشه در میان» است که با همکارى روزنامه «فرهیختگان» آماده شده.
نکته مهم آنکه متن کامل پادکست، به صورت کتابچهای تدوین و منتشر شده که از صبح امروز، در کیوسکهای مطبوعات در دسترس و قابل تهیه است.
از هاشمیرفسنجانی گفتن و نوشتن، همون اندازه که به نظر میرسه آسون باشه، سخته. آبان 1377 محبوبیت هاشمی به اندازهایه که تو انتخابات خبرگان رهبری، نفر اول تهران میشه و یهسال بعد، مخالفت با اون اِنقد زیاد میشه که تو انتخابات مجلس شورای اسلامی نفر «سیام» و آخرِ تهران میشه. آرای برخی شعبهها که باطل میشه، هاشمی تا رده بیستم بالا میاد اما رئیسجمهور دو سال پیش و رئیس با صلابت مجلس یه دهه قبل حاضر نمیشه با چنین جایگاهی، روی کرسیهای سرخ مجلس اون وقت بشینه. پیدا بود با توجه به اکثریت مجلس که تو قبضه اصلاحطلبانِ مخالف اون بود کسی صندلی ریاست رو بهش تعارف نمیزنه. پیچیدگی بعدی زمانیه که، هاشمی تو انتخابات ریاست جمهوری سال 84، از فردی که به واسطه حمایتهای خودش، تو سیاست بال و پر درآورد، شکست میخوره و شکایتش رو به خدا میبره. یک سال بعدش اما تو انتخابات خبرگان رهبری، با اختلاف خیلی زیاد، نفر اول تهران میشه.
چند دهه فعالیت سیاسی تو عصر پهلوی و جمهوری اسلامی، به هاشمی یاد داده بود که پیروزیها و شکستها، دائمی نیستن. «سیاست» بارها هاشمی رو تا پرتگاه سقوط برد اما اون باز سرپا ایستاد. برخلاف شکستخوردگانی که از بی پدر و مادری سیاست میگفتن، هاشمی زمین بازی رو تغییر داد و نتیجه دلخواهش رو هم گرفت. اون هم خودش پیچیده بود و هم پیچیدگیهای سیاست رو تا حدودی بلد بود و بهخاطر همین سال 92 با وجود ردصلاحیتش، سرنوشت همهپرسی ریاستجمهوری رو تونست همونطور که دلش میخواست رقم بزنه.
مهاجرت به قم و آشنایی با امام خمینی(ره)
اکبر 7 سالش بود که روسا و انگلیسا، ایران رو اشغال کردن و رضاخان رو برداشتن و پسرش رو جاش گذاشتن. با اشغال ایران، قحطی و ناامنی کل کشور رو گرفت. قحطی به حدی شده بود که بعضی مردم برای ادامه حیات از علوفه استفاده میکردن. حبوبات پیدا نمیشد و مردا صبح تا شب تو قنات کار میکردن تا در ازاش نیم کیلو ارزن گیرشون بیاد.
پسرعموی اکبر، محمد هاشمیان تو روستا مکتبی درست میکنه. اکبر هم کمکدستش میشه. چند وقت میگذره ولی این کار راضیشون نمیکنه. محمد پیشنهاد میده برای طلبگی به قم برن. احمد برادر کوچیکِ اکبر میگه که حجتالاسلام مرعشی یکی از اقوام دورشون که به رفسنجان اومده بوده؛ به میرزا علی، پدر اکبر گفته که اون رو برای تحصیل باهاش به قم بفرسته. میرزا علی هم موافقت میکنه و اکبر رو راهی قم میکنه. اکبر 14 ساله با محمد راهی قم میشن. تو قم چند روزی رو تو مسافرخانه سر میکنن تا اینکه پدر و عموی اکبر، با حجتالاسلام کاظم و مهدی مرعشی که معروف به «اخوان مرعشی» بودن، قراردادی میبندن تا پسرعموها تو خونه اونا زندگی کنن و برای مخارجشونم ماهی 50 تومان به اخوان مرعشی بدن. اخوان مرعشی برای اینکه اکبر بتونه تو خونهشون رفتوآمد داشته باشه، بین افتخارسادات خواهرشون و اکبر صیغه محرمیت جاری میکنن. اون زمان تو قم و خیلی جاهای دیگه بین متدینین رسم بود که دختر و پسری رو عقد موقت میخوندن تا بین اهل خونه محرمیت به وجود بیاد و مرد نامحرم بتونه بهراحتی تو اون خونه آمد و شد کنه.
چند ماه بعد اخوان مرعشی با فروش خونه و قرض و قوله و با کمک آیتالله بروجردی منزل بهتری رو از یکی از تجار قم تو محله یخچالقاضی میخرن. تقدیر باعث میشه که این خونه قشنگ جلوی منزل حاج آقا روح الله خمینی باشه.
اکبر که پیش از اومدن به این منزل، با چهره حاج آقا روحالله آشنا بود، برای نزدیک شدن به اون، مثل اکثر طلبههای حوزه از شیوه طرح سوال استفاده میکنه. دلیلشم این بوده که تو فرهنگ حوزه، علما تو زمینه تعلیم و ارشاد احساس وظیفه میکردن و به پرسشای طلبهها پاسخ میدادن.
اکبر 3 سال اول حضورش تو قم، سخت درگیر تحصیل بوده و برخلاف سایر طلبهها که تابستونا معمولا به شهرشون برمیگشتن، از قم خارج نمیشده. اکبر نوجوون تو مسیر رفتوآمد به خونه، گاهی با امام و آقامصطفی همراه میشده و ضمن سلام و احوالپرسی سوالی مطرح میکرده و امام هم به سوالاش، کوتاه جواب میدادن. اون سعی میکنه یه کم بیشتر تلاش کنه تا سوالات جدیتری بپرسه و امام رو وادار به جدی جواب دادن بکنه اما امام «همچنان که روش همیشگیشون بود پاسخ کوتاهی میدادن». به واسطه این رفت و آمدا، اکبر با آقا مصطفی پسر بزرگ امام دوست میشه. اون که قبلش کتاب کشفالاسرار امام رو خونده بود و لحن امام تو موضعگیریش برابر شاه، براش «جاذبه خاصی» داشت، از هر راهی برای نزدیکی بیشتر به امام استفاده کرد.
سالی که اکبر نوجوان «حاجشیخاکبر» شد
سال 29 اکبر اونقدر به عربی مسلط میشه که پدر و مادرش برای ترجمه اون رو با خودشون به حج میبرن. بعد از اینکه از حج برمیگرده، تو حوزه دیگه «حاج شیخ اکبر» صداش میکنن.
اکبر از هر راهی برای نزدیکی به امام استفاده میکنه. تو اکثر مراسمای جشن و عزا همراه امام میشه و بهتدریج از نزدیکان بیت ایشون محسوب میشه. تو بعضی از درسای امام هم شرکت میکنه تا بالاخره تونست از شاگردای حاج آقا روحالله محسوب بشه.
سال 36 شیخ اکبر، سیدعلی خامنهای رو توی کربلا و در بینالحرمین میبینه و بعدتر تو درسِ خارجِ فقهِ آیتالله محققداماد. سیدعلی فرزند آیتالله سیدجواد خامنهای بود. اون به قم و نجف سفر کرده بود تا از نزدیک وضعیت حوزه این شهرا رو ببینه. آشناییشون با هم پای همین درس بیشتر هم میشه. بعد از درس اکبر با سیدعلی جوان چند جملهای حرف میزنه و آشنایی بدل به دوستی میشه.
یه سال بعد، شیخ اکبر یکی از 10 طلبهای میشه که آیتالله بروجردی قصد میکنه برای تبلیغ به خارج از کشور بفرستهشون. انتخاب او بیارتباط به امتحانی نبود که آیتالله بروجردی، اواخر سال دوم تحصیل تو حوزه ازش گرفته بود. اکبر تو یکی از مجالس روضه، نامهای به دست آیتالله میده که توش نوشته بود چه کتابایی رو حفظ کرده. آیتالله بروجردی بعد از خوندن نامه ازش میپرسه همین حالا حاضری امتحان بدی؟ اکبرم پاسخ مثبت میده. از کتاب «الفیه» که هزار بیت شعر داره و میگفتن هر کی اون رو حفظ باشه، به ادبیات مسلطه یه سوال میپرسه. از کتاب منطقم یه سوال میپرسه. از قرآن هم سوال دیگهای میپرسه. اکبر به همه سوالا درست پاسخ میده. آیتالله به عنوان جایزه دست تو جیبشون میکنن و 25 تومان بهش میدن و دستور میدن برای اکبر شهریه مقرر بشه.
به دستور آیتالله بروجردی، اکبر هاشمی به همراه محمد مفتح، مهدویکنی، نوریهمدانی، امامیکاشانی و چند نفر دیگر میرن تهران تا کنار دروس حوزوی، تو مدرسه علوی، زبان و دروس جدیده بخونن. آیتالله میخواست این طلبهها زبونای دیگه هم بدونند تا برای تبلیغ به نقاط مختلف دنیا بفرستشون. اون 10 نفر تو تابستون، تو مسجد و مدرسه علمیه سپهسالار مستقر میشن تا بتونن راحت به مدرسه علوی نزد رضای روزبه و علی اصغر کرباسچیان برن و زبان خارجه، جغرافیا، فیزیک، شیمی و مباحثی که فکر شده بود برای مبلغین لازمه رو یاد بگیرن.
اولین بازداشت در آستانه جوانی
سال 1337 یعنی یک دهه بعد از حضور تو قم و چند سال پس از شاگردی امام، جدیترین فعالیت سیاسی هاشمی جوون تا اون موقع، رقم میخوره. میون دوره آموزشی تو تهران، ماه محرم میرسه. طلبهها برای تبلیغ به شهرهای مختلف میرن. شیخ اکبرم میره همدان. تو همدان و به بهانه سقوط رژیم سلطنتی عراق، در قالب نصیحت میگه که ممکنه ایران هم با چنین خطری روبهرو بشه و مسئولان ایرانی نباید چنین اشتباهی رو تکرار کنن. با این توصیه یا انتقاد، شیخ اکبر 24 ساله توسط شهربانیِ همدان دستگیر میشه اما بهدلیل درخواست علما و معتمدان شهر و اینکه به تعبیر سرلشکر علویمقدم، رئیس شهربانی کل کشور «تا اندازهای خردسال» بوده، آزاد میشه.
پاییز 37 شیخ اکبر از دختر حاج سیدمحمدصادق مرعشی که تو رفسنجان، دفتر اسناد رسمی و ازدواج و طلاق داشت، خواستگاری میکنه. داستان مخالفت عفت با این ازدواج و داستان بله گرفتن از او بمونه برای یه وقت دیگه، اما هر جور بود این ازدواج سر میگیره.
پدرش میرزا علی، شیخ اکبر جوون رو که تو لباس روحانیت میبینه، 2 پسر دیگهش رو هم با اون راهی قم میکنه تا اونا هم طلبه بشن. هزینههای زندگی برادران، بیش از 50 تومانی بوده که پدر ماهیانه میفرستاده براشون. اونام برای حل مشکل، یه موسسه ماشیننویسیِ کوچیک تاسیس میکنن و اسمش رو میذارن «کانون هنر». دفتری هم تو قم داشتن. از این راه تا حدودی مشکلات مالیشون حل میشه. شیخ اکبر از منبر رفتن و فعالیت تو کتابفروشی هم درآمدکسب میکنه.
آغاز آشنایی با چهرههای برجسته حوزه
حدود سال 36 نشریهای به اسم «مکتب اسلام» که حاصل تلاش شاگردان آیتالله شریعتمداری بود، مورد توجه واقع میشه. شیخ اکبر و برخی دیگه هم به سرشون میزنه این کار نو و خوب یهجوری به امام ربط پیدا کنه و وصل بشه. اکبر با امام موضوع رو مطرح میکنه و ایشون با شکلگیری نشریه حول خودشون موافقت نمیکنن اما مشاوره میدن و افرادی رو برای نوشتن مقاله به اونا معرفی میکنن. علامه طباطبایی، مطهری، راشد، فلسفی، زنجانی، صدر، بهشتی مکارمشیرازی و شخصیتای دیگه تو نشریه جدید که اسمش رو «مکتب تشیع» گذاشته بودن مینویسن.
بعد از ماجراهای سال 42 که تقابل آیتالله خمینی با حاکمیت بالا میگیره، اونا برای فشار بیشتر بر حوزهها، طرح دستگیری طلبهها، برای اعزام به سربازی رو اجرا میکنن. تو قم پاسبونا میریزن و تعدادی از روحانیون که چهرهشون به سربازا میخورده رو دستگیر میکنن. یکی از این طلبهها، شیخ اکبر بوده. تو راه اداره پست یا برگشت وقتی از جلوی شهربانی عبور میکنه، پاسبونی صداش میکنه و میگه که با شما کار داریم. اکبرِ از همهجا بی خبر، نمیدونست چرا گرفتنش. وقتی میبرنش اداره نظام وظیفه، ماجرا رو میفهمه. به اکبر 29 ساله میگن تو سربازی و باید به خدمت بری. هاشمی که اون روز 3 تا فرزندم داشته، میگه کارت معافیت تحصیلی دارم و حتی اون رو نشان میده. بهش میگن که این کارت دیگه ارزش و اعتباری نداره. وقتی به حاجآقا روحالله خمینی خبر میدن به شوخی میگه «اون رو برای چی گرفتن؟ او که 40 سال رو داره!» هاشمی و 24 نفر دیگه رو با یه کامیون که سقف چادری داشت، میفرستن تهران.
کنشگری شیخ اکبر در سربازی و تذکری که قانون ارتش را تغییر داد
تو پادگان، شیخ اکبر کنشمند ظاهر میشه. اون بعد از دیدن مشکلات، اصرار میکنه که فرمانده پادگان رو ببینه. سرهنگ پیروزنیا فرمانده پادگان رو میبینه و اشکالات رو میگه. داستان حمام رو برای سرهنگ تعریف میکنه. هاشمی بعدن این جوری تعریف کرده که تو پادگان کل گروهان رو به حمام بردن و دستور درآوردن لباس و حتی لباس زیر رو هم دادن. روحانیون حاضر به درآوردن لباس زیر نمیشن و با افسر مربوطه درگیر میشن. اکبر به سرهنگ میگه شما با این کار غیرت این بچهها رو میکُشید. از فحاشی افسران به سربازان و دزدیهای درون پادگان هم گلایه میکنه. هاشمی بعدها گفته فردای اون روز، سرهنگ تو برنامه نظام جمع، تو میدون سخنرانی میکنه و حرفهای اون رو تکرار میکنه. اون مدعی بود که بعد از اون روز، ارتش قانونش رو کنار گذاشت و دیگه حمام عریان سربازان و تراشیدن صورت با تیغ لغو شده.
اسلحه پرماجرای مؤتلفهایها، ترور منصور و بازداشت هاشمی
اول بهمن 1343 منصور، نخستوزیری که حکم تبعید امام رو داده بود، ترور میشه. یکی از اعضای موتلفه گفته اسلحهای که ضارب، منصور رو باهاش ترور میکنه رو از هاشمیرفسنجانی گرفته بوده. هاشمی اما همیشه این موضوع رو تکذیب میکرد و با اشاره به کشف تعدادی سلاح از این گروه، میگفت: «اینگونه نبود که بگوییم اینها فقط یک اسلحه داشتند و از یک شخص معین آن را گرفتند.»
کشته شدن نخستوزیر کشور، خواه ناخواه سیستم امنیتی رو حساس میکنه. اونا خیلی سریع به موتلفهایها میرسن و از بازجوییها به مهدی عراقی میرسن، یعنی کسی که بیش از همه با شیخ اکبر ارتباط داشته و شب فردای ترور هم با اون بوده. دستگیرشدگان گفتن ساواک ما رو تو فشار شکنجه قرار داد تا اعتراف کنیم برای ترور، با شیخ اکبر جلسه داشتیم. دستگاه دنبال تکمیل پرونده اون بود که تو 29 بهمن ماه، همراه بعضی از علما نامهای سرگشاده به هویدا نخستوزیر مینویسن و خواستار آزادی امام در اسرع وقت و بازگشت ایشون به کشور میشن. 2 هفته بعد از این نامه، به جرم اقدام علیه امنیت ملی دستگیر میشه. ساواک، تو زندان جوری شکنجهش میکنه که میشه سختترین روزهاش تو تمام مدت حبس کشیدنش. شلاق، گوشت پاش رو برده بود و استخوانش هم شکسته بود. با لباس مبدل و چشم بسته میبرنش به بیمارستان نظامی تو چهارراه حسنآباد. بعد از عکسبرداری مشخص میشه پاش شکسته. شکنجهها ادامه داشت و توصیههای بعض از روحانیون برای آزادسازیش هم بینتیجه بود.
تیر 44 آزاد میشه. روحانیون گروه مخفی 11 نفره فعالیتهایی مانند صدور اعلامیه، تلاش برای بازگردوندن امام به ایران، دعای توسل سیاسی در مسجد بالاسر و اقداماتی از این قبیل داشتن. سال 45 ساواک اساسنامه رمزنگاری شده گروه 11 نفره رو تو کتابفروشی احمد آذریقمی کشف میکنه. به جز آذریقمی، منتظری و ربانی املشی هم دستگیر میشن. اعضای دستگیرنشده گروه، زندگی مخفیانه رو آغاز میکنن. هاشمی به همراه سیدعلی خامنهای خونهای تو خیابان ایران اجاره میکنن. هاشمی طبقه اول و سیدعلی خامنهای هم طبقه دوم میشینن.
نیمه اول سال 46 بیشترین فعالیت اون، سخنرانی و درس تو جلسات هفتگی بوده. ساواک این سخنرانی و کلاسها رو تحت نظر داشته و بهخاطر اونا چندتا گزارش تو پروندهش میذاره. آبان 46، در واکنش به جشنهای تاجگذاری شاه و فرح، اعلامیه «عزایی به نام جشن» رو مینویسه. اعلامیه پخش میشه. خودش به 2 نفر اعلامیهها رو برای توزیع میده که هر دوشون دستگیر میشن و لو میره. سپس دستگیر میشه و یک ماه بعد برای سه ماه حبس به زندان قزلقلعه منتقل میشه.
سال 47 برای درآمدزایی به فکر ساختوساز تو قلهک میفته و شهریور سال بعدش، به یکی از خونههای تکمیلشدهش اسبابکشی میکنه. دو تا خونه رو هم به بهشتی و مفتح میفروشه و با اونا همسایه میشه. همین ساختوسازها باعث شد ساواک بهش بگه «بساز بفروش» و گاهی هم که منبر میرفت و ساواک شاکی میشد، منوچهری شکنجهگر ساواک پیغام میداد که «اون بنا دیگه چی میگه؟» سال 48 کتاب «امیرکبیر؛ مرد مبارزه با استعمار» رو مینویسه.
ممنوعالمنبر میشه. میره پیش خطیب بلندآوازه، آقای فلسفی و میگه دیگه سخنانی که حکومت رو تحریک کنه رو نمیگم. آقای فلسفی هم واسطه میشن و هاشمی به ساواک میره و تعهد میده که دیگه جز ارشاد و امور مذهبی سخنی نخواهد گفت. آذرماه ساواک اجازه منبر رفتن بهش میده.
سال 50، بعد از اعلام موجودیت سازمان مجاهدینخلق، هاشمی یکی از افرادیه که از امام میخواد از اونا حمایت کنن. او نامهای بدون نام به فرانسه میفرسته برای صادق قطبزاده تا بفرستش نجف، به محضر امام. تو نامه، از امام خواسته بود حرکت مسلحانه مجاهدینخلق رو تایید کنن و از اونا حمایت کنن.
سفر به خارج از کشور و ملاقات با مبارزان انقلابی در غربت
هاشمی سال 54 به جای سخنرانی، از کشور خارج میشه و با مبارزان خارج از کشور ملاقات میکنه. هدف دیگه هاشمی از این سفرها، شناخت نزدیک از غرب بوده. بعد از کشورهای دور و اطراف، مسیرش رو از ژاپن شروع میکنه. سپس به پاکستان میره. از اونجا با خونواده هماهنگ میکنه تا به اروپا بیان و تو بلژیک به هم ملحق بشن. تو بلژیک یه پژوی 204 میخره تا باهاش تو اروپا بگردن و بعدش باهاش به ایران برگردن. اون بعد از این سفر یک هفتهای، خونواده رو به ترکیه میرسونه تا برگردن ایران و خودش هم میره عراق به دیدار امام. اون میدونست مُهر عراق تو پاسپورتش، باعث دستگیریش میشه، پس با گذرنامه جعلی میره. بعد از عراق میره دمشق و از اونجا برای حل اختلافات گروههای مبارز راهی اروپا و بعدش آمریکا میشه. تو پاریس با دانشجویان ایرانی و امام موسی صدر که اومده بودن فرانسه، دیدار میکنه.
آخرین بازداشت هاشمی قبل از انقلاب
هاشمی به آمریکا هم سفر میکنه. تو آمریکا با ابراهیم یزدی دیدار میکنه و اون رو مقیدتر از قطبزاده و بنیصدر به قواعد اسلامی میبینه. تو آمریکا هاشمی جلسه شورای امنیت و سازمان ملل رو هم میبینه. بعد از اون با کمک برادرش 20 ایالت آمریکا را بهصورت فشرده میگرده و 20 آبان 54 برمیگرده ایران و 10 روز بعدم دستگیر میشه.
این آخرین بازداشتش تو دوران پهلویهاست. تو این دستگیری، عضدی همون کسی که سال 43 شیخ اکبر رو شدید شکنجه کرده بود، مسئول اعترافگیری میشه. عضدی جلسه رو با «یک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر چوب است و فلک» شروع میکنه. دلیل این شکنجههام اعتراف گرفتن به مبارزه مسلحانه علیه دستگاه بوده، اما هاشمی حاضر به چنین اعترافی نمیشه.
سال 56 بعد از ایجاد فضای باز سیاسی، از کمیته مشترک ضدخرابکاری به زندان اوین میبرنش و به بندی میفرستنش که به بند علما معروف بوده؛ طالقانی و منتظری، مهدی عراقی، مهدویکنی و... تو این بند بودن.
تیر 1356 دادگاه، اون رو به 6 سال حبس محکوم میکنن و پس از تقاضای تجدیدنظر حکم به 3سال کاهش پیدا میکنه. با استفاده از فرصت زندان، طرح تفسیر قرآن رو آغاز میکنه. همسرش تو ملاقاتاشون دفترای خالی رو میآورده و فیش برداریها رو با خودش پس میبرده. 22 دفتر تفسیر اینطوری، جمعآوری میشه. آذر 1357، 10 روز پیش از پایان محکومیت، با عفو از زندان آزاد میشه. آذرماه امام از سیدمحمد بهشتی میخوان که شورای انقلاب رو تشکیل بدن. امام به شورای 5 نفره بهشتی، هاشمی، باهنر، مطهری و موسویاردبیلی مسئولیت داد تا تلاش کنن برای شناسایی افراد لازم برای اداره آینده مملکت. بعدتر آیتالله طالقانی و سیدعلی خامنهای هم به این جمع پیوستن.
از زمان آزادی هاشمی تا پیروزی انقلاب، تشکیلاتی به نام «جامعه روحانیت مبارز» سر و شکل گرفت. قبلش جلساتی وجود داشت اما ایجاد تشکیلات، تدوین و تصویب اساسنامه و آییننامه اجرایی بعد از آزادی هاشمی رقم خورد. امام 12 بهمن به تهران اومدن و 15 بهمن حکم نخستوزیری مهندس بازرگان رو هاشمی از سوی امام میخونه.
در پایان مراسم از طرف خودش، یه جلد قرآن به مهندس بازرگان هدیه میکنه.
یک هفته بعد، انقلاب به پیروزی میرسه تا فصل جدید و پر پیچ و خمی تو زندگی اکبر هاشمیرفسنجانی آغاز شه.
دهه 60؛ دهه طلاییِ زندگی سیاسی شیخ اکبر
دهه 60، دهه طلاییِ زندگی هاشمیرفسنجانی بوده. سالهای 60 برای هاشمی با ریاستِ اولین مجلس شروع و با ریاستجمهوری تموم میشه. او در حساسترین برهه، رئیس مجلسی میشه که تصمیمات بزرگی توش گرفته شده. مهمترین تصمیم مجلس اول، رای عدم کفایت سیاسی به ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیسجمهور ایران بوده.
هاشمی کنار ریاستش به مجلس، بخاطر مسئولیتش به مناطق جنگی هم میرفت. 22 شهریورماه با خانواده و گروهی از مسئولان، راهی کرهشمالی میشه. تدارکات ویژه استقبال از مهمونا، مثل بنزهای بهروزی که به استقبالشون میان، از نظر هاشمی برای یک کشور کمونیست کمی عجیب به نظر میرسه. از جزئیات این سفر اطلاعات چندانی وجود نداره اما با توجه به اینکه سفر وسطای جنگ ایران و عراق بوده، میشه حدس زد هاشمی برای خرید تسلیحات و رایزنی با مقامات پیونگیانگ به این کشور سفر کرده. هاشمی بعد از کرهشمالی، به کرهجنوبی و مالزی هم میره.
سالهایی که «عدالت» اصلیترین دغدغه هاشمی بود
مهرماه سال 1360، هاشمی به یه منطقه حفاظتشده تو جماران نقلمکان میکنه و همسایه امام میشه. اونطور که از خاطرات هاشمی برمیاد، اوایل انقلاب، زندگی نسبتا سادهای داشته. کوچکترین برادرش نقل میکنه که تو خانه اون تو جماران بوده که حاج عیسی پیشخدمت امام میاد خونه شیخ اکبر و میگه «امام امشب هوس نان، پنیر، خیار و سبزی کردن، شما خیار دارین به امام قرض بدین؟» تو یخچال خونه، خیارایی از چند روز پیش مونده بوده که زیاد هم قابل استفاده نبوده. همسرش عفت مرعشی، خیارها رو داخل بشقاب میذاره و میپرسه: «زشت نیست این خیارا رو به امام بدیم؟» اونم در پاسخ میگه: «زشت نیست، امام میدونه که ما هم مثل ایشون زندگی میکنیم.»
تو خاطراتش از اون سالها نوشته: «عفت و مهدی و فاطی عازم راهپیمایی بودند و یاسر کفنپوش شرکت کرد.»
اون طور که از بررسی سخنرانیهاش به دست میاد دهه 60 اصلیترین دغدغه هاشمی، عدالت بوده. هاشمی با دستخط امام یکی از ائمه موقت جمعه تهران میشه و متناوب و منظم، موضوع «عدالت اجتماعی» رو تو خطبهها مطرح میکنه و حدود 2 سال پیرامونش خطبه میگه. اون تو خطبههای نمازجمعه جوری درباره عدالت اجتماعی حرف میزنه که بعضیا این حرفا رو خوانشهای «سوسیالیستی» از دین میخوندن. سیام بهمن ماه سال 1360 تو خطبههای نمازجمعه، درباره شکاف طبقاتی شمال و جنوب شهرها حرف میزنه و تفاوت زندگی تو شمال شهرا و جنوب شهرا رو مغایر با روح اسلام میخونه. میگه که میبایست مطابق اسلام، جلوی مسرفین گرفته بشه و برای اونایی که به زور و تحت شرایطی مستضعف شدن، فکری بشه و تاکید میکنه: «در جامعه اسلامی برنامه اقتصاد اسلامی مخالف چنین چیزی است.» حتی میگه طبق رفتار قرآنی باید «دست مستکبران را گرفته و آنقدر بر سر آنها بکوبیم تا تسلیم حق شوند.» منظورش از مستکبران، سرمایهداران و اونایی بودن که هاشمی به اونا «مسرفین» میگفت. دو هفته بعد، تو خطبههای نمازجمعه به برگزاری جشنهای عروسی با پول شخصی هم انتقاد تندی میکنه. تو خطبههای 14 اسفند 1360 میگه: «آیا اسلام باید اینطور باشد؟ در موقعی که دیگران نیازمندند، کسانی به نام اسلام جشن بگیرند و در یک شب هزاران هزار تومان خرج کنند و بنوازند و برای بچههاشان مبارک باد بخوانند؟! اگر مال از آن خودشان باشد مشروع است و حرفی نیست، میشود مصرف کرد، اما اخلاق اسلامی این را اجازه نمیدهد.»
صدام 70 عراقی را بعد از خطبههای نماز جمعه هاشمی اعدام کرد
زمستون 65 عراق حمله به شهرای ایران رو تو دستورکارش قرار میده. بیشتر حملات عراق به مناطق مسکونی به دو صورت بمباران مناطق غیرنظامی توسط هواپیماهای بمبافکن و شلیک موشکهای دستکاریشده «اسکاد-بی» انجام میشد. جواد شریفیراد، متخصص نیروی هوایی ارتش ایران تو تخریب و خنثیسازی مهمات هوایی تو مرکز پشتیبانی هواپیما، تو خاطرات مکتوبش گفته برخی از بمبهایی که بمبافکنهای عراق روی مناطق شهری ایران رها میکردن، عمل نمیکرده و خسارت جدی نمیزدن. با بررسیهایی که متخصصان نظامی ایران میکنن معلوم میشه که ضامن بمبها، تو زمان نصب روی بمبافکنها عمدا برداشته نمیشه تا تو زمان رها شدن عمل نکنه. کمکم این موضوع برای متخصصای ایرانی سوالبرانگیز میشه که ماجرا چیه؟
نظامیان ایران بعد از مدتی متوجه شدن بمبهای عملنکرده تو مناطق شهری ایران از بمبافکنهایی رها میشه که از «پایگاه هوایی شعیبیه» پرواز میکنن. جواد شریفیراد میگه به این نتیجه رسیدیم که گروهی تو پایگاه شعیبیه دست به اقداماتی میزنن که بمبهای ریختهشده تو مناطق شهری ایران عمل نکنن و غیرنظامیا کشته نشن.
نتیجهگیری نیروی هوایی ارتش ایران درباره علت عمل نکردن بمبها بهسرعت وارد تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی میشه. هاشمیرفسنجانی، فرمانده جنگ با عراق، موضوع رو تو نمازجمعه تهران مطرح میکنه و میگه «جمهوری اسلامی چنان نفوذی در عراق دارد که در پایگاههای هواییشان کاری میکند که بمبهایشان عمل نکند». چند وقت بعد، بمبهای رهاشده عراق تو مناطق شهری ایران عمل میکنن و وضعیت هم تغییر میکنه. مدتی بعد یکی از خلبانای پایگاه هوایی شعیبیه تو ایران اسیر میشه. جواد شریفیراد کنجکاو میشه با اون خلبان ملاقات کنه و بعد از ملاقات با او علت بمبهای عملنکرده رو میپرسه. خلبان عراقی میگه «نمیدانم چه شده، اما چند وقت پیش گروه بزرگی را به اتهام خیانت به صدام اعدام کردند.» اونطور که او گفته ۷۰ نفر در شعیبیه بعد از خطبههای نمازجمعه هاشمیرفسنجانی اعدام شده بودن.
هاشمی تو یکی دیگه از خطبههای نمازجمعهاش، اشکالات موشکهای دستکاریشده اسکاد-بی رو توضیح میده و میگه که بعد از شلیک به سمت ایران ازجمله مناطق شهری، عمل نمیکردن و تلفات گسترده هم نداشتن. او تو خاطرات اسفند ۱۳۶۶ نوشته: «دیشب هم به تهران موشک زدهاند و عجیب این است که بیشتر موشکها در هوا و فضای تهران منفجر میشود و بعضیها هم عمل نمیکند.» چند روز بعد از تماس تلفنی با حسن روحانی، فرمانده پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران، درمورد کشف علت عمل نکردن موشکها نوشته: «با دکتر روحانی تلفنی صحبت کردم. گفت نظر متخصصان این است که موشکهای پرتابشده عراقی همان اسکاد-بی است که به سوخت آن اضافه شده و از سر جنگی آن کاسته شده و در نتیجه قدرت انفجاری آن کم و برد آن اضافه شده است و به خاطر نواقصی که پیدا کرده، در هوا منفجر میشود. با منزل صحبت کردم. آنها به خاطر موشکباران تهران، موقتا از سفر به مشهد منصرف شدهاند.» هاشمی بعدش مسائل مرتبط با نقص فنی موشکهای اسکاد-بی عراق رو که از روحانی شنیده بود رو تو خطبههای نمازجمعه شرح میده و میگه: «این موشکها موشکهایی است که ما با رموز آن آشنا هستیم و چیزی از رموز این موشکها از ما پنهان نیست.» با توضیحات فنی که هاشمیرفسنجانی درباره اشکالات موشکهای عملنکرده عراق میده، ارتش صدام بهسرعت تلاش میکنن نواقصشون رو برطرف کنن، هرچند که دیگه آخرای جنگ و دوره پذیرش قطعنامه نیمهاجراشده ۵۹۸ و البته آتشبس ایران رسیده بوده.
امام خمینی خطاب به هاشمی: نگذارید خناسان بین شما و آقای خامنهای فتنه کنند
اواخر اردیبهشت ماه 68، پزشکان متوجه میشن که امام به سرطان معده مبتلا شده. امام میبایست جراحی میشد درحالیکه معلوم نبود قلب رنجدیدهش توان این عمل رو داشته باشه یا نه. عمل موفقیتآمیز بوده اما وضعیت جسمی امام دیگه مساعد نمیشه. دهم خرداد هاشمی به دیدار امام میره. خودش از اون دیدار اینطور نوشته:
«سری به بیت امام زدم، دکترها و اطرافیان راضی بودند و احمدآقا نگران بود و برای تعجیل در اتمام کار بازنگری قانون اساسی تاکید داشت، کنار تخت امام ایستادم و دستم را روی دستشان گذاشتم.
انگشت شست من را گرفتند و با کلمات مقطع فرمودند: در بازنگری قانون اساسی تسریع شود و سپس چشمانشان را باز کردند و شمرده با صدای ضعیف اضافه کردند اگر متحد باشید انقلاب پیشرفت میکند.
مکثی کردند و ادامه دادند: به خصوص شما و آقای خامنهای نگذارید خناسان بین شما و ایشان فتنه کنند.»
با رهبر شدن آیتالله خامنهای، هاشمی از ریاست مجلس استعفا میکنه و نامزد ریاستجمهوری میشه. اون با 15 میلیون و 550 هزار رای، تقریبا 95 درصد کل آرا رو برا خودش میکنه. هاشمی با حکم رهبر انقلاب، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم میشه.
اتهامات فساد در شهرداری تهران
تو بهار سال 1374 یه خبر اقتصادی مردم رو متعجب میکنه. کشف اختلاسی به بزرگی 123 میلیارد تومان تو بانک صادرات ایران. مرد شماره یک این فساد بزرگ، فاضل خداداد و متهم ردیف دومش مرتضی رفیقدوست برادر محسن رفیقدوست، رئیس وقت بنیاد جانبازان بودن.
به جز پرونده فساد 123 میلیارد تومانی، دولت رفسنجانی یه مشکل دیگه هم داشت؛ اتهام فساد تو شهرداری تهران. چند ماه مونده به آخر دولت رفسنجانی، چند نفر از مدیرای شهرداری تهران به اتهام اختلاس و فساد دستگیر میشن. غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران متهم ردیف اول این پرونده بود که به دلیل حمایتهای سیاسی رفسنجانی دستگیریش طولانی میشه.
تو آخرین هفتههای دولت، قرار میشه به شهردار تهران یه «نشان» بدن اما رهبری با دادن این نشان مخالفت میکنن. رفسنجانی نمیخواست شهردار که چهره اول حزب وابسته بهش، یعنی کارگزاران سازندگیه، بیفته زندان و بهخاطر همین، 7 تیرماه 1376 تو دیدار با رهبری از ایشون میخواد دادگاهی شدن شهردار پیگیری نشه. رهبری پاسخ میدن که تو این پرونده دخالت نمیکنن. شهردار وقت اتهامات سنگینی تو چندین مورد داشت که یکیشون مشارکت تو اختلاس به مبلغ یک میلیارد و 453 میلیون تومان بود. وزیر مسکن و شهرسازی دولت سازندگی میگه که با رفسنجانی بیشتر تو بحث شهرداریها اختلافنظر جدی داشته. تو اون دوره شهرداری تهران با توافقات غیرقانونی اجازه ساختوسازهای خلاف قانون رو به بنیاد مستضعفان می داد و میگه: «به آقای رفسنجانی گفتم من با این کارها کلا مخالفم و اساسا فکر نمیکنم هیچ توسعهای برمبنای فروش قانون ایجاد شود. ممکن است چهار تا عمران اولیه صورت بگیرد و خوشتان بیاید، ولی بعدش اساسا آن شهر را با یک بیانضباطی مطلق مواجه میکند و در آینده گرفتار میشود.»
باوجود تلاشهای دولت اصلاحات و شخص رفسنجانی، دادگستری اصرار به احضار شهردار داشت. رفسنجانی با هدف حمایت مستقیم از او و جلوگیری از بازداشتش، اسفند 1376 تو سفر به حج، شهردار رو هم همراه خودش میبره. رفسنجانی بعدها در واکنش به انتقادات شدید بهخاطر حمایت نکردن از اون فرد گفت: «همان موقعی که مشکلات زیاد بود، ایشان را با خودم به مکه بردم یا در نمازجمعه از مدیران لایق دفاع کردم. اگر کمکهای من نبود بهصورت تندتری با آنها برخورد میکردند.» بعد از بازگشت از عربستان، اون فرد دستگیر میشه اما 10 روز بعد با رایزنیهای رفسنجانی و رئیس دولت اصلاحات، موقتا آزاد میشه.
پس از محاکمه، شهردار تهران به زندان میفته و بخشی از دوره محکومیتش رو هم میگذرونه. او برای رهایی از زندان نامهای به رهبر انقلاب مینویسه و درخواست گذشت و عفو میکنه. رهبری هم با این درخواست موافقت میکنن.
انتخابات دوم خرداد
چند هفته مونده به انتخابات هفتم ریاستجمهوری، شایعه تقلب تو جامعه منتشر میشد. مردم یه تبلیغ کلمات مصوب فرهنگستان رو که تو تلویزیون پخش میشد، دستمایه شوخی سیاسی قرار داده بودن و میگفتن: «فارسی را پاس بدارید، بنویسیم خاتمی، بخوانند ناطق.» منظور هم این بود که حاکمیت از صندوق آرا خواست خودش را بیرون خواهد کشید.
هرچی کشور به زمان انتخابات نزدیکتر میشد، بازار شایعات هم داغتر میشد. وسط این شایعات تقلب، رفسنجانی آخرین جمعه منتهی به انتخابات، تو نمازجمعه خطبهای خوند که به اعتقاد بعضیا شایعات پیرامون تقلب به نفع یکی از نامزدها رو تقویت میکرد. او تو خطبههای نماز جمعه گفت که به عنوان مسئول اجرایی قانون اساسی و مسئول برگزاری انتخابات نمیذارم تقلب بشه و جلوی هرکسی که بخواد تقلب کنه، وایمیستم.
همون روزی که رفسنجانی از مقاومت دربرابر تقلب گفت، جناح چپ با نظرسنجیهایی که کرده بود، فهمیدن که برنده انتخاباتن. تا قبل از این، اونا احتمال 6 تا 7 میلیون رای رو میدادن و برای خاتمی هم این مشخص بود. برای خاتمی، انتخابات فرصتی بود تا حرفهاش رو بزنه.
انتخابات ریاستجمهوری، دوم خرداد برگزار میشه و سیدمحمد خاتمی با 20 میلیون و 78 هزار رای، هفتمین رئیسجمهور ایران میشه. خاتمی تو انتخاب کابینهاش خیلی از افراد کابینه رفسنجانی رو انتخاب کرد. او، معاون اول رفسنجانی رو معاون اول، وزیر کشور دولت اول رفسنجانی رو وزیر کشور و معاون رئیس جمهور رو وزیر فرهنگ و ارشادش میکنه. تیم اقتصادیش هم تلفیقی از جریان چپ و کارگزاران سازندگی میشه.
انتخابات مجلس
با نزدیکتر شدن به انتخابات مجلس ششم، اصلاحطلبا تمایلی به حضور رفسنجانی تو مجلس نداشتن.
اما رفسنجانی به فرمانداری تهران میره تا برای ثبتنام تو ششمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی کاندیدا بشه. ثبتنام تو انتخابات مجلس، اون رو دوباره به سرخط خبرها و گزارشهای رسانههای دوم خردادی میرسونه. یکی از روزنامههای اصلاحطلب به اصلاحطلبا توصیه میکنه که «قضیه رفسنجانی را نباید برای چند سال بعد گذاشت که سر باز کند.»
رسانههای دوم خرداد، بیشترین نقد به رفسنجانی رو تو دو محور خلاصه کرده بودن: اولی جنگ و دومی عملکرد دولت رفسنجانی. اونا تو روزنامههاشون رفسنجانی رو متهم اصلی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر معرفی میکردن. تو نقد دولت رفسنجانی دست روی «سازندگی» یعنی موضوعی می ذاشتن که رفسنجانی خیلی بهش افتخار میکرد. یکی از معمرین ملی مذهبیها بهخاطر همین میگفت اغلب صنایع ساختهشده تو این دوره از نوع کارخانه پفک نمکی بوده و دیگر صنایعی هم که همچون فولاد و پتروشیمی ساخته شدن، بازدهی نداشتن.
دوم خردادیها، مجلسی بدون رفسنجانی میخواستن. اونا ترسی از گفتن چنین چیزی نداشتن و تو بالاترین سطوح سیاسی هم اونو به زبان میآوردن. به عنوان نمونه، رئیسدفتر رئیسجمهور خاتمی میگفت حضور رفسنجانی تو مجلس به معنای پایان اصلاحاته. برای جلوگیری از پایان اصلاحات، به تعبیر دوم خردادیها، اونا حتی رفسنجانی رو متهم به تقلب برای پیروزی تو انتخابات میکردن.
نام رفسنجانی تو این انتخابات، به عنوان سرلیست فهرستی قرار میگیره که چندین چهره کمتر شناختهشده و یا ناشناخته حضور دارن. یکی از این افراد محمود احمدینژاد، استاندار رفسنجانی تو استان تازه تاسیس اردبیله.
انتخابات برگزار میشه و با وجود نتایج نظرسنجیها، رفسنجانی از مجموع 2 میلیون و 204 هزار و 847 رای، حدود 630 هزار و 590 رای کسب میکنه و به عنوان نفر سیام یعنی آخرین نماینده تهران میره مجلس شورای اسلامی.
اعلام نتایج انتخابات، برای رفسنجانی پردردسر میشه. تو مطبوعات عبارات تلخ تمسخرآمیز همچون «آقاسی» یعنی آقای سیام برای او ساخته میشه. تمسخر رفسنجانی از مطبوعات به بخشهایی از جامعه هم میرسه. تو اون روزا حتی تو صف نانوایی بعضی از مردم برای اینکه بدونن آخرین نفر کیه، میپرسیدن «رفسنجانی کیه؟»
همین مقام سیام رفسنجانی هم پر از حرف و حدیث بود. نفر سیویکم، احتمال تقلب به نفع رفسنجانی رو داد و به نتایج آرا اعتراض کرد. او خواستار شمارش مجدد آرا شد چون گفته بودن بخشی از آرای او به نام رفسنجانی شمارش شده. رفسنجانی در مواجهه با این وضعیت به شورای نگهبان نامه مینویسه و میخواد به دقت به شکایت نفر سیویکم رسیدگی بشه. بازشماری تعدادی از صندوقهای تهران نشان میده رای این دو نفر تغییری نداره. یکی از احزاب جناح چپ میخواد که صندوقهای بیشتری شمارش بشه. رفسنجانی دوباره نامه میده که بازشماری ادامه پیدا کنه.
این درخواست رفسنجانی، شورای نگهبان رو به سرنخهای تازهای میرسونه. شورا با ادامه بازشماری، متوجه اشتباه فاحش تو شمارش آرا تو خیلی از صندوقها میشه و نسبت به کل انتخابات تهران شک میکنه. شورای نگهبان تو بازشماری آرا، متوجه «مغایرت تعداد تعرفهها و برگهای رأی، وجود آرایی که دارای مهر نظارت نیستند، آرایی با دو خط، مغایرت تعداد آرای مردم داخل صندوق با بازشماری مجدد، فقدان فرم که باید داخل صندوق باشد، پارگی لفاف صندوقها، نبودن لاک و مهر روی برخی از صندوقها» میشه و به رهبر انقلاب نامه مینویسه که به دلیل تخلفات گسترده نمیتونه انتخابات تهران رو تایید کنه. رهبری با ابطال انتخابات تهران مخالفت میکنن و راهکاری برای ابطال برخی صندوقهای مخدوش به شورای نگهبان میدن. بازشماری آرا و ابطال صندوقهای مخدوش تغییراتی تو ترکیب ۳۰ نفره تهران ایجاد میکنه و رفسنجانی با 749 هزار و 884 رای یعنی حدود 120 هزار رای بیشتر از شمارش پیشین آرا، نفر بیستم تهران میشه. رفسنجانی معتقد بود جلسات سازماندهی شدهای برای تخریب و نرفتنش به مجلس تو محافل اصلاحطلب برگزار شده؛ «حتی به برخی از گروهها و بچههای دانشگاه پول و ماموریت دادند که تخریب کنند. درمورد یک پرداخت ۳۰ میلیونی پرونده در دادگاه مطرح شد. گویا آنها فکر کردند که وقت آن رسیده همه چیز را بگیرند. ریاستجمهوری را که داشتند و باید مجلس را بگیرند. فکر میکردند اگر فردی مثل من وارد مجلس شود، گرفتن مجلس آسان نیست. چنین تفکری بود.»
هاشمی در دهه 80
دهه 80، دههایه که قراره توش هشتمین دور انتخابات ریاستجمهوری برگزار بشه. با وجود کنارهگیری هاشمی از مجلس ششم، برخی پیشنهاد کاندیداتوری دوباره هاشمیرفسنجانی اینبار تو انتخابات ریاستجمهوری رو میدن. اما هاشمی، فضای جدید رو درک کرده بود؛ فضایی که توش کتابی با عنوان «عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری» تو نقد دولت و شخص هاشمیرفسنجانی و کشیدن چهره خودکامه ازش، تو کمتر از یه سال به چاپ بیستوهفتم و تیراژ 155 هزار جلدی میرسه. این یه معیار دستوپا شکسته تو نشون دادن نگاه افکار عمومی به رئیسجمهور سابق بود. هاشمی میدونست که نباید وارد انتخابات بشه و همین کار رو هم کرد.
هاشمی قصد داشت تو دولت دوم خاتمی، نزدیکترین فرد به خودش یعنی حسن روحانی رو بهجای حسن حبیبی که قصد کنارهگیری از دولت داشت رو به معاون اولی دولت خاتمی برسونه اما نتونست یا بهتر بگیم نذاشتن. تو دولت دوم خاتمی، هاشمی دیگه ابزار زیادی واسه نقشآفرینی جدی تو عرصه سیاسی کشور نداشت یا شایدم تو فضایی که حاکم بود قصدی واسه حضور جدی نداشت.
تو همون روزها، هاشمی به رئیس ستاد لاریجانی پیام میده که «اگر با آقای ولایتی اتفاق کنند من کنار میروم و تبلیغ هم میکنم و با لاریجانی هم اگر اتفاق کنند، حمایت میکنم ولی شاید برای ایشان تبلیغ نکنم. اما اگر کسی مثل احمدینژاد بماند، میمانم و موضعگیری میکنم.» راوی این پیام میگه: «احمدینژاد از دید آقای هاشمی در شرایط ریاستجمهوری نبود.»
باوجود انصراف احمد توکلی به نفع قالیباف، بیستم اردیبهشت 1384 هاشمی، کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شد.
دور اول انتخابات، 27 خردادماه برگزار میشه. نتایج باورکردنی نیست. اکبر هاشمیرفسنجانی با 6 میلیون و 211 هزار و 937 رای و محمود احمدینژاد با 5 میلیون و 711 هزار و 696 رای میرن دور دوم انتخابات ریاستجمهوری. دور دوم انتخابات یه هفته بعد یعنی سوم تیر برگزار میشه .
بعد از نهایی شدن نتایج انتخابات، هاشمیرفسنجانی حاضر نشد به رقیبش تبریک بگه. او چند ساعت بعد، یه بیانیه درباره نتایج انتخابات نوشت و از اراده داورانی که نمیخوان یا نمیتونن مقابل سوءاستفادههای دهها میلیاردی کاری بکنن، گفت و ستمهای اونا رو به دادگاه عدل الهی حواله داد.
یکسال بعد از انتخابات ریاستجمهوری، قرار بود انتخابات مجلس خبرگان رهبری برگزار بشه. هاشمی بنای کاندیداتوری تو انتخابات رو نداره. این موضوع رو حسن روحانی به رهبری رسونده بود.
کمی بعد رهبری تو یکی از ملاقاتها به هاشمی میگن «شنیدم شما نمیخواهید بیایید!» هاشمی تایید میکنه. رهبری پاسخ میدن: «واجب است بیایید». هاشمی میگه: «این فتوای من نیست، فتوای شماست و برای خودتان واجب است که مقدمات را فراهم کنید. طبق نظر همه فقها مقدمه واجب، واجب است؛ پس شما باید این کار را بکنید ولی من نمیخواهم بیایم و مایل نیستم.»
به هر صورت پس از اصرارها او حضور تو انتخابات رو میپذیره اما حضورش رو مشروط میکنه. یکی از این شرایط، حضور ناظرانی از سوی هاشمی کنار صندوق رای بود. منابع غیرمعتبر گفتن با فشارهای او، شورای نگهبان مجبور شد 400 کارت نظارت برای ناظران منتخب هاشمیرفسنجانی و مرحوم سیدحسن مرعشی صادر کنه.
24 آذر 85 انتخابات چهارمین دوره مجلس خبرگان رهبری برگزار میشه. هاشمیرفسنجانی با بیشتر از 1.5 میلیون رأی، با فاصله قابل توجهی نفر اول انتخابات تهران میشه. هشتم مرداد 1386، رئیس مجلس خبرگان رهبری فوت میکنه. برای انتخاب رئیس جدید، سه گزینه مطرح میشن: «هاشمی، جنتی و یزدی». یزدی برای بالا بردن شانس پیروزی جنتی، به نفعش کنارهگیری میکنه. این بازی سیاسی، نتیجه نمیده و هاشمی با 41 رای در برابر 34 رای، رئیس مجلس خبرگان رهبری میشه.
سال 1387 دولت وارد چهارمین سال فعالیتش میشه. هاشمیرفسنجانی که حالا کنار ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس مجلس خبرگان هم شده، بین فعالای اقتصادی خراسان رضوی جملهای میگه که دو کلمهاش مثل توپ تو ایران صدا میکنه: «پایان مدارا».
تو 20 بهمن 1387 سیدمحمد خاتمی، رسما کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شده بود. او پیش از اعلام نامزدی، گفته بود تنها به شرطی وارد رقابتهای انتخاباتی میشه که میرحسین موسوی نامزدی رو قبول نکنه. اتفاقی که یک ماه بعد یعنی 20 اسفند میفته. انتخابات تو کشور داغ شده بود. روزنامهها از «تشکیل کمیته هماهنگی شوراهای راهبری انتخاباتی مهدی کروبی و میرحسین موسوی» با هدف «صیانت از آرا»ی مردم خبر میدن. اعلام میشه مهدی هاشمی از طرف پدرش تو یه جلسهای که درباره بررسی وضعیت نامزدها و فضای انتخاباتی بوده، شرکت کرده. اون تو این جلسه که میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی هم حضور داشتن، بهعنوان نماینده تامالاختیار هاشمیرفسنجانی عضو «کمیته مشترک صیانت از آرا» میشه. بعدها هاشمیرفسنجانی حضور فرزندش تو کمیته صیانت از آرا رو تأیید کرد و گفت: «مهدی به دلیل تجربهای که در انتخابات خبرگان رهبری در سال 85 داشته، به کمیته صیانت از آرا کمک کرده است.»
22 خرداد 1388 روز موعود میرسه. از همون ساعات ابتدایی مشخصه که مشارکت تو انتخابات بیشتر از چیزیه که تصور میشه. صبح جمعه، هاشمی بعد از اینکه رای خودش رو به صندوق میندازه، بار دیگه از سلامت انتخابات میگه. بیش از گفتههای شخص هاشمی، صحبتهای کوتاه عفت مرعشی، همسر هاشمی تو کشور بازتاب پیدا میکنه. او پس از انداختن رأیش تو صندوق حسینیه شماره یک جماران، ناراحتیش از احتمال پیروزی احمدینژاد رو با این جمله میگه: «امیدوارم احمدینژاد و دوستان خوارجش از مردم پاسخ خود را دریافت کنند.» مرعشی تو پاسخ به اینکه توصیه شما به هواداران و نامزدها بعد از روز انتخابات چیه؟ میگه: «اگر تقلب کردن، بریزید تو خیابونا.»
انتخابات تموم میشه. ساعات ابتدایی شمارش آرا، میرحسین موسوی اعلام پیروزی تو انتخابات میکنه. نتایج شمارش آرا اما یک فاصله 11 میلیونی رو نشون میده. میرحسین موسوی ۱۳٬۳۳۸٬۱۲۱ رای کسب میکنه و احمدینژاد ۲۴٬۵۹۲٬۷۹۳ رای. ظهر شنبه، میرحسین موسوی پس از صدور اولین بیانیهاش که توش نتایج انتخابات رو رد کرده و تهدیداتی هم کرده بود، میره جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام. هاشمی میگه که کروبی، موسوی، حسن خمینی و احتمالا سیدمحمد خاتمی ناهار رو تو مجمع پیشش بودن و سوالشون این بود که چه کنیم؟ هاشمی توصیه میکنه هرکاری میخواید انجام بدین اما خلاف قانون نکنین. بین صحبتها از دفتر هاشمی، کاغذی به دستش میرسونن؛ همون بیانیه اول میرحسین موسوی.
بیانیه موسوی، معترضان رو به خیابان میکشه. دوشنبه 25 خرداد، تجمعی چند میلیون نفری از میدان انقلاب تا حوالی آزادی برگزار میشه. تجمع در ابتدا آرام و بدون خشونته اما با تاریک شدن هوا، میره سمت خشونت.
مجلس برای پیگیری موضوع، یه کمیته منتخب 6 نفره تشکیل میده. این کمیته با کروبی، موسوی، رضایی و دوبار با هاشمی دیدار میکنه. یکی از اونا میگه: «هاشمی در این جلسه خواستار پیگیری اعتراضات از سوی یک شورای حکمیت غیر از شورای نگهبان شد.»
تو چنین وضعیتی بیستوششم تیرماه، هاشمیرفسنجانی خطیب موقت نمازجمعه تهران میشه. خطبههای هاشمی با این شعار هواداران موسوی که «هاشمی هاشمی سکوت کنی خائنی» آغاز میشه. ابتدای خطبهها نمازگزارانی که زیر سقف مصلی نمازجمعه حضور داشتن با شعارهای «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» تا چند دقیقه اجازه سخنرانی به هاشمیرفسنجانی نمیدن.
هاشمی تو خطبهها تلاش میکنه که معتدل حرف بزنه اما نه هوادارای موسوی چنین خطبهای رو تحمل میکنن و نه مخالفای موسوی. شعارهای دو طرف علیه اوست. بعد از این نمازجمعه، هاشمی ترجیح میده دیگه خطیب موقت نمازجمعه تهران نباشه. او میگه علت این تصمیمش، آلوده نشدن فضای صمیمی و روحانی نمازجمعه بهعنوان یه عمل سیاسی و عبادی به اونچه نبایده.
پایان شهریور 88، اجلاس مجلس خبرگان رهبری به ریاست هاشمیرفسنجانی برگزار میشه. تو نطقهای پیش از دستور یکی دو نفر انتقاداتی رو متوجه هاشمیرفسنجانی میکنن. هاشمی تو جلسه با برخی از خبرگان، به بعضی از این اتهامات جواب میده و در جواب اونایی که اون رو متهم به سکوت کرده بودن میگه اونا از کارهاش واسه کم کردن از تنشها خبر ندارن.
مثل همه اجلاسهای مجلس خبرگان، تو این دوره و آخر اجلاس، اعضا میخوان بیانیهای صادر کنن. متن بیانیه رو به هاشمی میدن. او برای تایید بیانیه 3 شرط میذاره: «عنوان کودتای مخملی در بیانیه نباشه؛ از احمدینژاد حمایت جدی نشود و بحث درگیریهای خیابانی و محکومیتش حذف شود.» تو بیانیه پایانی به جای کودتای مخملی «استحاله انقلاب، ایجاد فتنه و اغتشاشات اخیر» و به جای حمایت از رئیسجمهور، «انتظارات خبرگان از رئیسجمهور» اومد و درگیریهای خیابانی هم حذف شد.
آذر و دی ماه، مجمع تشخیص مصلحت نظام دو تا بیانیه داد؛ یکی برای محکومیت اسائه ادب به تصویر امامخمینی(ره) تو روز 16 آذر و یکی هم هتک حرمت روز عاشورا توسط هوادارا موسوی. تو ماجرای هتک حرمت عاشورا، بسیاری از هاشمیرفسنجانی انتظار داشتند صریح درباره این حادثه واکنش نشون بده. او 12 دی ماه درباره تجمع مردم در نهم دی گفت: «نظام اسلامی با تکیه بر مردم پیروز شد و تداوم یافت و انشاءالله ادامه خواهد داشت و امیدوارم هتاکان از این حضور معنادار مردم درس عبرت بگیرن.»
اسفند 89 با درخواست اصولگرایان، محمدرضا مهدویکنی کاندیدای میاندورهای مجلس خبرگان شد و رفت مجلس. او به اصرار برخی اعضای خبرگان، کاندیدای انتخابات ریاست خبرگان شد. البته مهدویکنی پذیرش ریاست رو مشروط به این کرده بود که هاشمیرفسنجانی قصد نامزدی واسه ریاست خبرگان نداشته باشه. هاشمی هم که با ریاست مهدویکنی مخالفتی نداشت، به آیتالله امامی کاشانی میگه که به مهدویکنی این پیام رو برسونه که «اگر بیایید، من کمک میکنم.» با رای اعضای خبرگان رهبری، مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری میشه.
هاشمی در دهه 90
واسه هاشمی دهه 90 یعنی آخرین سالهای زندگیش، شروعی تلخ و سخت؛ میانهای شیرین و پایانی بهتبرانگیز. او تو همین سالها دانشگاه آزاد که محسن هاشمی اون رو واسه پدر «مانند فرزند و حتی از فرزندش عزیزتر» داشت رو از دست داد؛ فائزه دخترش به جرم اقدام علیه نظام به حبس محکوم شد و درنهایت فرهاد دانشجو، برادر وزیرعلوم شد رئیس دانشگاه آزاد. شاید بشه روی این تلخیها، ردصلاحیتش تو انتخابات ریاستجمهوری سال 92 رو هم اضافه کرد اما رای به حسن روحانی، دست راست او تو انتخابات، همه این تلخیها برای هاشمی رو تبدیل به شیرینی کرد. بعد از 8 سال، دولتی روی کار آمد که هاشمی دوست داشت. این سرخوشی 3 سال بعد، با فوت ناگهانی هاشمی، پایانی بهتانگیز رو رقم زد. پایانی که خیلیها انتظارش رو نداشتن مرگ امد و نوزدهم دی 1395 رفت و توی سجل و شناسنامه هاشمی نشست.
پاییز یک سال قبل و وسط تلاشها واسه عقب انداختن دادگاه فائزه، اساسنامه جدید دانشگاه آزاد تو شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید و عبدالله جاسبی پس از 29 سال از ریاست دانشگاه آزاد کنار گذاشته شد. اون رو هاشمی گذاشته بود رئیس دانشگاه آزاد اسلامی. هاشمی سال 1361 پیشنهاد تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی رو به امام خمینی داده بود و امام هم قبول کرده بود. هاشمیرفسنجانی رئیس شورای موقت دانشگاه میشه و تو حکمی با سربرگ مجلس، اون رو به ریاست موقت دانشگاه منصوب کرد تا نزدیک به سه دهه اختیار امور دانشگاه آزاد در اختیارش باشه.
احمدینژاد تو دولت 8 سالهاش بالاخره تونست یکی از ابزارهای قدرت هاشمیرفسنجانی یعنی دانشگاه آزاد رو از حوزه نفوذ هاشمی خارج کنه. هاشمی باتجربهتر از اون بود که نتونه خودش رو کنترل کنه. او تجربه هشت سال حملات اصلاحطلبان به خودش و خانوادش رو داشت اما با صبرش کاری کرد که همه مخالفاش تو سال 84 ناچار شدن دور اون جمع بشن؛ اتفاقی که اواخر دولت احمدینژاد بهصورت ویژهتر افتاد و هاشمی نقش لیدر مخالفای دولت احمدینژاد رو داشت. جدا از دریافت و تجربه هاشمیرفسنجانی، غرور و اشتباهات چندلایه احمدینژاد، چهره هاشمی رو که منتقد اصلی دولت بود، بازسازی کرد.
هاشمی، نه تو انتخابات سال 92 که از اوایل سال 91، تو افکار عمومی خودش رو بازیابی کرد.
تورم رو به رشد و مذاکرات بینتیجه هستهای، نگاه جامعه رو میبره سمت انتخابات ریاستجمهوری سال 92. مردم و سیاستمدارا هیچ جایگزینی به جز هاشمی واسه سرپرستی دولت و بازگشت آرامش به کشور نمیشناختن.
ساعت، 12 ظهر روز جمعه 21 اردیبهشت رو نشان میده. خبرگزاریهای رسمی از گوشهوکنار خبرهای ضدونقیضی میشنون که هاشمی قراره تو انتخابات ثبتنام کنه. تو آخرین ساعات، خبرنگارا تو چند نقطه قرار میگیرن تا اگه خودروی هاشمی رو دیدن خبرش رو اعلام کنن. حسن روحانی تو کتاب خاطراتش نوشته که ساعت ۲ بعدازظهر آخرین روز ثبتنام تلفن دفترش زنگ میخوره. پشت تلفن اکبر هاشمیرفسنجانیه. برای مشورت تماس گرفته. میگه: «یکی از مراجع تقلید زنگ زد و تاکید و تکلیف کرد که حتما من نامزد ریاستجمهوری شوم. من هم امروز استخاره کردم خوب آمد، میخواستم نظر شما را بدانم!» روحانی تعجب میکنه اما مخالفتی هم نمیکنه. او دو روز قبل از ثبتنام تو انتخابات، محمود واعظی رو میفرسته پیش هاشمیرفسنجانی تا اگه هاشمی تو انتخابات ثبت نام میکنه، روحانی کاندیدا نشه.
هاشمی تو گفتوگویی بعدها تعریف میکنه که تا بعدازظهر روز انتخابات، تلاش میکرده با رهبر انقلاب صحبت کنه، اما پاسخ میشنیده که ایشون تو جلسه «درس» یا در حال «دیدار و مراسمن». بعدازظهر خودش تماس میگیره و دفتر پاسخ میده که «ما به ایشان دسترسی نداریم و [در حال] استراحت هستند.» ساعت 5 هاشمی مجددا تماس میگیره و خبر میده که میخواد واسه انتخابات ثبتنام کنه. دفتر میگه «پس بگذارید به ایشان اطلاع بدهیم». یه ربع بعد، اصغر حجازی، از مسئولان دفتر رهبری پاسخ میده که «آقا میگویند برای این مساله که نمیتوانیم تلفنی صحبت کنیم.» هاشمی از این پاسخ چنین نتیجه میگیره که «ایشان مخالفتی ندارند، چون اگر مصلحت نمیدانستند، میگفتند.»
تو مدتی که شورای نگهبان فرصت بررسی صلاحیت کاندیداها رو داره، حدسهایی درباره ردصلاحیت هاشمی تو فضای سیاسی مطرح میشه و منتقل میشه به جامعه. تصور اینکه شورای نگهبان، صلاحیت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام رو رد یا به تعبیر خود شورای نگهبان احراز نکنه، باورکردنی نیست ولی بعضی افراد با اشاره به اونچه نقش هاشمی تو فتنه سال 88 میخوندن، میخواستن که ردصلاحیت بشه.
31 اردیبهشت ماه، شورای نگهبان نتایج بررسیهای خودش رو اعلام میکنه. شورا، صلاحیت 8 کاندیدا رو احراز میکنه؛ 8 نامزدی که نام هاشمی بینشون نیست.
خبر ردصلاحیت هاشمی، بیشتر از خبر کاندیداتوریش سروصدا به پا میکنه. واسه خیلی از هوادارای هاشمی، ردصلاحیتش قابلقبول نبود و برای خیلی از مخالفاش هم دلیل ردصلاحیتش. اونا دوست داشتن هاشمی به خاطر نقشش تو انتخابات سال 88 ردصلاحیت بشه.
شورای نگهبان صلاحیت 8 نامزد انتخابات رو احراز کرده بود. از این 8 نفر، حسن روحانی کاندیدای حزب اعتدال و توسعه بود و امیدوار بود ازش فراجناحی حمایت بشه. اسفند سال 91 که روحانی واسه نامزدی تو انتخابات رفت سراغ سیدمحمد خاتمی، خاتمی بهش گفته بود من به کس دیگه قول حمایت دادم. روحانی از خاتمی میپرسه به آقای عارف قول دادید؟ خاتمی پاسخ منفی میده. روحانی دیگه سوالش رو تکرار نمیکنه اما حدس میزنه منظور خاتمی حمایت از نامزدی اسحاق جهانگیری بود که اون روزا اسمش بین اصلاحطلبا سر زبانها بود.
جهانگیری قرار بود کاندیدای اصلاحطلبا باشه اما تو آخرین دقایقِ ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری، دور میدان فاطمی به سمت وزارت کشور وقتی متوجه حضور هاشمی میشه، دور میزنه و میره خونه.
ستادهایی که قرار بود برای هاشمی کار کنن، واسه حسن روحانی کار میکنن. روحانی با شعار «دولت تدبیر و امید» تو تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری، مناسب ظاهر میشه. او کلید حل مشکلات رو تو سیاست خارجی وعده میداد و تو گفتوگوی ویژه خبری، با نشون دادن یه کلید قدیمی، از «حل شدن همهچیز با کلید تدبیر و امید» گفت.
پیشاندیشی و طراحی همهجانبه اون پیر سیاستورزی، هاشمیرفسنجانی و نعل وارویی که به رقبای سیاسی خودش زد موثر افتاد و حسن روحانی به جایی رسید که بهصورت معمول و با تواناییهایی که داشت تا دوماه قبل اصلا برای کسی متصور نبود. حتی خودش.
دوسال بعد، هاشمی تو جمع اعضای ستاد انتخاباتی اصلاحطلبا و دولت تو حسینیه جماران، از نقش خودش تو انتخابات 92 گفت که با حمایتش از روحانی رایهای اون رو از سه درصد به بالای 50 درصد رسونده.
13 مرداد یعنی فردای مراسم تنفیذ که روحانی واسه تحلیف، میره مجلس شورای اسلامی، لیست کابینه پیشنهادیش رو میده به مجلس تا نشون بده او واسه آینده برنامه داره و نمیخواد کوچکترین فرصت رو از دست بده. تو کابینه روحانی، عمدتا نزدیکای هاشمی مسئولیت گرفتن. او، رئیس ستاد تبلیغاتی هاشمی رو معاون اول کرد. یکی دیگه از نزدیکای هاشمی، سخنگو و رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی شد. دیپلماتی که اصلاحطلبان بعد از روی کار اومدن، به دلیل نزدیکیش به هاشمی، تو دولت حتی با دادن نشان به او مخالفت کردن، وزیر امور خارجه شد. هاشمی البته میگفت که به روحانی گفته نمیخواد مردم تصور کنن که کابینه روحانی، دولت اونه. به همین دلیل به روحانی گفته که پیشنهادی روی وزارتخانهها بهش نمیده.
با انتقال پرونده هستهای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه، ایران سطح مذاکرات رو بالا میبره و به جای معاونا، وزرای خارجه هم میان پای میز مذاکره. سوم آذر 1392 و بعد از چند دور مذاکره، ایران و آمریکا تو ژنو میرسن به یه توافق موقت و اسمشم میذارن «توافق ژنو.»
تیرماه، ایران و 1+5 نمیتونن تا نهم تیرماه یعنی مهلت تعیینشده برای تدوین توافق نهایی به توافق برسن. وقتی این مهلت تموم میشه دو طرف، مذاکرات رو ادامه میدن و بعد چند دور مذاکره و انتشار اخبار ناامیدکننده، 23 تیرماه، خبر توافق «برجام» تو رسانهها منتشر میشه.
انتشار خبر توافق، موجی از شادی و جشن و سرور رو تو ایران راه میندازه. رئیسجمهور وقت در دومین سالگرد درگذشت هاشمیرفسنجانی، روایتی از اولین دیدارش با هاشمی، بعد از توافق برجام اشاره کرد. تو اون دیدار هاشمی به روحانی گفته بود که «من حالا دیگر راحت میمیرم.»
وسطای مرداد، یه مصاحبه از هاشمیرفسنجانی منتشر میشه؛ مصاحبهای که او واسه اولین بار و ماهها قبلتر، از کاندیداتوریاش تو انتخابات خبرگان خبر میده. هاشمی میگه که نامزد انتخابات خبرگان رهبری میشه و دوست داره که سیدحسن خمینی هم کاندیدای این انتخابات بشه. انتخابات مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی قراره هفته اول اسفندماه برگزار بشه.
هاشمی دو سال قبل به دلیل اونچه ناتوانی تو انجام وظایف رئیسجمهور گفتن، رد صلاحیت شده بود اما مجلس خبرگان به توانمندی جسمانی خاصی نیاز نداشت. واسه سیدحسن خمینی هم همین دیدگاهها مطرح بود. او حاضر نشده بود تو آزمون اجتهاد شرکت کنه ولی کاندیدای انتخابات شده بود.
ششم بهمن ماه، شورای نگهبان نتایج بررسی صلاحیتها رو اعلام میکنه و سیدحسن خمینی میره تو لیست ردصلاحیتها.
12 بهمن ماه، هاشمی سخنران مراسم سالروز ورود امام خمینی به ایران تو ترمینال شماره یک فرودگاه مهرآباد بود. هیچ بخشی از سخنرانی هاشمی به اندازه واکنشش به ردصلاحیت سیدحسن بازتاب پیدا نکرد. او گفت «زمانی که باید همه به هم تبریک بگوییم، هدیه بدی به بیت امام دادید.» در کنار انتخابات خبرگان که هاشمی همه رو دعوت به حضور کرده بود، او متوجه اهمیت دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هم بود. سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور اسبق ایران هم تو یه پیام تصویری که با کلیدواژه «تَکرار میکنم» تو ذهنها ثبت شد، از مردم خواست به همه افراد هر دو لیست رای بدن.
تو تهران هر 30 کاندیدای راهیافته به مجلس از لیست امید بودن. تو خبرگان به جز یه نفر، تمامی لیست مورد حمایت هاشمی رفتن مجلس. مصباح و یزدی از مخالفای هاشمی نتونستن برن مجلس خبرگان. تنها کسی که از لیست 16 نفره اصولگراها رفت مجلس، احمد جنتی بود. که همونم با اعتراض مواجه شد که تمام لیست رای آورده ولی احمد جنتی را به زور در زمره منتخبان گنجاندهاند. اما این هیاهو به جایی نرسید.
هاشمی، اسفند 94 آقای واعظ طبسی یکی از دوستاش رو از دست داد. سوم آذر 95 هم آقای موسویاردبیلی درگذشت. تصور اینکه هاشمی نفر بعدی باشه که فوت میکنه، باورنکردنی بود. هیچکس فکرشم نمیکرد این اتفاق با سرعتی باورنکردنی اتفاق بیفته. 19 دی ماه 1395 یک خبر مبهوتکننده تو فضای مجازی دستبهدست میشد؛ هاشمیرفسنجانی فوت کرد. اونطور که یکی از نمایندههای مجلس گفته بود هاشمی بعد از پایان کار واسه شنا میره استخر مجموعه سعدآباد تو محل دفتر مجمع تشخیص. موقع شنا همه رو از استخر بیرون میکردن. هاشمی به محافظاش گفته بود نزدیک اذان بیرون میاد که واسه نماز مغرب آماده بشه. محافظا بیرون استخر منتظر میمونن تا طبق روال همیشگی بیرون بیاد. با تاخیر هاشمی، محافظا وارد استخر میشن و میبینن هاشمیرفسنجانی دچار مشکل شده. اون رو میرسونن بیمارستان اما تلاشها بینتیجه میمونه و دقایقی بعد خبرش روی سایت خبرگزاریهای داخلی و بینالمللی قرار میگیره؛ آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی درگذشت.