فرهیختگان برخلاف تلاشهایی که در چند ماه اخیر جریان برانداز و دولتهای حامی آنها با هدف ارائه تصویری رادیکال از جامعه ایران به کار گرفتند روز سهشنبه مردم شهرها و روستاهای کشور همزمان با سوگواری شهادت حضرت فاطمه(س) به بدرقه 400 شهید 8 سال دفاع مقدس رفتند تا نشان دهند برای درک واقعیت نباید گوش به صدای رسانههایی داد که با پمپاژ روزانه صدها خبر واقعی و غیرواقعی سعی در بازنمایی تصویری دارند که فرسنگها دورتر از چیزی است که عینیت مییابد. رسانههایی که هر اتفاق منفی داخلی و خارجی را به تصویر ایران الحاق میکنند و در خبر کشتهشدگان کولاک زمستانی آمریکا بهجای نام بردن نام این کشور عبارت «از کانادا تا مرزهای مکزیک» را به کار میبرند تا مبادا حتی بهقدر پوشش خبر یک بلای طبیعی به تصویر فانتزی برساخته شده از این کشور آسیب برساند. این مشی همچنین از این جهت اتخاذ میشود که در آینده اگر بارندگی برف ولو به اندازه آبگرفتگی ورودی مترو برای مردم ایران ایجاد مشکل کرد این رسانهها بتوانند از موج منفی آن برای ایجاد ناامیدی استفاده کنند و کسی هم از آنها نپرسد خب مگر در بقیه جاهای دنیا برف نمیبارد؟ در بین همه تصاویر حماسی که از مراسم تشییع پیکر شهدا در سرتاسر کشور بازنشر میشد، بیش از همه تصویری خودنمایی کرد که حرکت صفی طولانی از مردم روستای پردنجان چهارمحالوبختیاری را پشتسر پیکر شهیدشان نشان میداد. مراسمی پرشور مشابه آنچه در روز سهشنبه رخ داد را پیش از این، 16 آذر همین سال در شهر بابل دیده بودیم. قبلتر از آن راهپیمایی نمادین اربعین و تجمع میلیونی غدیر را تجربه کرده بودیم، با این وجود بعد از انتشار این تصاویر برخی متعجبانه این سوال را از خود پرسیدند که اگر جامعه ایران آن چیزی است که روز سهشنبه در خیابان حاضر شد پس آنها که در ماجرای اعتراضات توییت میزدند، استوری میگذاشتند و بعضا هم روانه خیابان میشدند چه کسانی بودند. جواب به این سوال را میشود اینگونه داد که جامعه ایران هم آن است و هم این. و این جواب زمانی قابل درکتر میشود که گذشته را مرور کنیم. اعتراضات آبان 98 و چند ماه بعد از آن یعنی دی ماه، تشییع پیکر میلیونی در چندین شهر ایران را شاهد بودیم. و 98 هم تنها تجربه نیست. ماجرای اتفاقات 96 هم برای اثبات این مدعا، تجربه قابل مروری است. ماجرایی که اساس شکلگیری آن اتفاقا به بدنهای برمیگردد که علیرغم اعتقادات مذهبی، نسبت به وضع معیشتی خود و عملکرد دولت انتقاداتی داشتند. وجود تصاویر گاه متضاد از خیابانهای ایران این واقعیت را اثبات میکند که برای تحلیل جامعهشناختی کشور اولین گام این است که قبول کنیم با یک جامعه متکثر روبهرو هستیم. جامعهای که مطابق نظرسنجی ایسپا 6.8 درصد آن اعلام کردهاند از باخت تیم ملی کشورشان خوشحال شدهاند. اگرچه این رقم آنقدر زیاد نیست که توقع داشته باشیم ریل سیاستگذاری کشور به سمتش کج شود اما آنقدری هم کم نیست که در معادلات تصمیمگیری بشود آن را نادیده گرفت و اگر سیاستگذار با نادیده گرفتن کثرت اجتماعی ایران به یک سوی آن بغلتد دچار چنین اشتباهی شده که هر آن میتواند اعتراضات اجتماعی پسینی را در پی داشته باشد. تصاویر متنوع از فضای اجتماعی ایران شاید موجبات تعجب برخی تحلیلگران سیاسی را فراهم کند. اما حداقل از این بعد میتواند این کارایی را داشته باشد که در اعتمادبهنفس افرادی که با ارزیابی صفر و یکی به فضای جامعه مینگرند، خلل ایجاد کرده و مانع از آن شود که با نوشتن کلمه مردم در اول هر پاراگراف از زبان آنها نقل نظر کنند، نتیجه مطلق بگیرند و تصمیم میلی اتخاذ کنند.
بازتولید آبان یا دی 98 ؟
مرور حوادث چندماه اخیر در ایران نشان میدهد که اعتراضات در هر برههای اشتراکاتی با اعتراضات سالهای قبل داشته و دارد. اعتراضات 1401 و اعتراضات 1398 که بعضا هردو در انتهای مسیر با دخالت کشورهای خارجی به حاشیه رانده شد، میتوانستند اشتراکات دیگری هم با یکدیگر داشته باشند. اگر نگاهی به اتفاقات رخداده در سال 98 داشته باشیم، قضیه روشنتر میشود. در سال 98 دو اتفاق مهم رخ داد یکی بحث گران شدن بنزین در آبانماه و دیگری شهادت قاسم سلیمانی در دیماه. جامعه ایران در زمان وقوع این دو اتفاق، واکنشهای متفاوتی داشت؛ در مواجهه با گران شدن بنزین فارغ از اینکه چرا و چطور این مساله ایجاد شد، مردم برای آنکه اعتراض خود را به گوش مسئولان برسانند به خیابانها آمدند و در ادامه این اعتراضات با خشونتهای رادیکال از جانب برخی معترضان همراه شد که اصل مطالبه مردم به حاشیه رانده شد. از سوی دیگر همین مردم معترض در مراسم تشییع پیکر قاسم سلیمانی شرکت کرده و تشییع بیسابقهای را رقم زدند. بیسابقه بودن این مراسم تشییع بهاندازهای بود که خبرنگاران و رسانههای غربی نیز با صراحت بر آن تاکید کردند. مثلا خبرنگار روزنامه فرانسوی لوفیگارو با نشر توئیتی در حساب کاربری خود در توییتر به این مراسم واکنش نشان داد. در این توییت تجمعاتی را که بعد از ترور قاسم سلیمانی به دست آمریکاییها در ایران برگزار شد، گستردهترین تجمعات بعد از رحلت امامخمینی(ره) توصیف کرد. یا در توییت دیگری، خبرنگار نیویورکتایمز حضور گسترده مردم ایران در تشییع قاسم سلیمانی را بازتاب داد. او در توییت خود حضور میلیونی ایرانیها را «دریای بیانتهای مردم» توصیف کرده بود. حضور طیف متکثر از سلایق و علایق سیاسی در این تشییع بهوضوح دیده شد، اما با این حال بخشی یا حتی جمع کثیری از افرادی که در این تشییع حضور داشتند، در آبانماه همان سال به سیاستهای حکومتی اعمال شده، معترض بودند. حالا به سال 1401 برگردیم. امسال نیز در بازه زمانی شهریور تا دیماه حضور مردم در اعتراضات و تشییع شهدای گمنام را شاهد بودیم. مثلا چند روز پیش، تصویری از حضور مردم در تشییع و بدرقه یک شهید گمنام در روستای پردنجان استان چهارمحالوبختیاری در فضای مجازی وایرال شد. البته ناگفته نماند که حضور مردم در مراسم تشییع امسال بهمعنای عدماعتراض به سیاستهای دولت نیست، اما ممکن است بخشی از جامعه معترض در تشییعها نیز حضور داشته باشند. بنابراین این یک واقعیتی است؛ اینکه جامعه به سمت خشونت در اعتراضات برود یا اینکه درحالیکه معترض است، مسالمتآمیز اعتراض خود را به گوش مسئولان برساند، امری است که به مکانیسم حکمرانی بستگی دارد. روزها یا سالهای آتی اگر اصلاحی در این مکانیسم صورت بگیرد، درشرایطی که مجددا اعتراضی در کشور ایجاد شود، مردم معترض به دفاع از ارزشهای انسانی و بازتولید دی 98 میپردازند اما در شرایطی که این اصلاح کند صورت بگیرد یا اصلا صورت نگیرد، اگر اعتراضی رخ دهد، مجددا دور باطل اعتراضات بیثمر حاصل میشود، اعتراضاتی که ارزش انسانی نمیشناسد.
جامعه ایران یک جامعه است نه چند جامعه!
نظرات و نگاهها درباره جامعه ایران چه از سوی جامعهشناسان داخلی، چه از سوی جامعهشناسان خارج از ایران متعدد است؛ برخی میگویند جامعه ایران چندپاره است و سراسر اعتراض و ازدسترفته است، برخی دیگر این نظر را به کلی رد میکنند. در این میان البته این نکته حائز اهمیت است که تکثر در یک جامعه بهمعنای چندجامعهگی نیست و در یک جامعه واحد امکان وجود سلایق سیاسی، فرهنگی، هنری و... متنوع و متکثری وجود دارد. برهمین اساس اینکه جامعه به سمت یکدستی و یا به عبارت گروه اول از دست رفتگی برود، به شرایط و علل بسیاری ازجمله رفتار رسانهها و بازنماییای که آنها از واقعیت دارند، یا رفتار سیاسیون یا رفتار دولت بستگی دارد. در این میان شاید مثال بازی ایران و آمریکا در جامجهانی سالجاری قضیه را ملموستر بکند. پیش از شروع این بازی اگر نگاهی به نظرات افراد مختلف در فضای مجازی انداخته باشید، برخی میگفتند که امیدوارند ایران در بازیهای خود در جامجهانی ببازد تا به اصطلاح «دلشان خنک شود». دل خنک شدن از چه یا از که هم بماند برای بحثی دیگر، اما علیایحال دلشان میخواست ایران در مقابل انگلیس و ولز و آمریکا ببازد. برای ارائه تعریفی درست از اینکه این برخی چقدر از جامعه را شامل میشود راه صحیح رجوع به نمونهبرداری آماری است. نظرسنجی ایسپا ابعاد این ماجرا را اینگونه نشان میدهد. این مرکز افکارسنجی در آخرین نظرسنجی خود در خصوص جامجهانی در 7 و 8 آذرماه سال جاری، نسبت به احساس مردم ایران درباره شکست و پیروزی تیم ملی در مقابل تیمهای انگلیس و آمریکا و ولز پرداخته است. و در نظرسنجی خود از جامعه شهری و روستایی کشور با تعداد نمونه ۱۰۰۸ نفر بهصورت تصادفی انجام داده است.
50.9 درصد پاسخگویان مرد و 49.1 درصد زن، 35.5 درصد در رده سنی ۱۵ تا ۳۰ سال، 37.4 درصد در رده سنی ۳۱ تا ۴۹ سال و 27.2 درصد در رده سنی ۵۰ سال و بالاتر بودهاند. براساس نتایج نظرسنجی 66.1 درصد کل پاسخگویان و 80.2 درصد بینندگان مسابقات ایران در جامجهانی بعد از باخت ایران در مقابل انگلیس ناراحت شدند و 6.8 درصد کل پاسخگویان (5.7 درصد بینندگان مسابقات ایران) از نتیجه خوشحال شدند. 26.8 درصد کل پاسخگویان نیز حس خاصی نداشتند که این میزان برای بینندگان بازیهای ایران 8.13 درصد بوده است. این مرکز درباره بازی ایران و آمریکا نیز نتایجی اینچنینی منتشر کرده: «78.3 درصد کل پاسخگویان به میزان زیاد و خیلی زیاد دوست دارند تیم ایران در مقابل آمریکا پیروز شود. 4.8 درصد دوست ندارند پیروز شود و 16.7 درصد آنها نیز برایشان فرقی نمیکند. اعداد برحسب بینندگان بازیهای ایران نشان میدهد 89.9 درصد بینندگان بازیهای ایران به میزان زیاد و خیلی زیاد دوست دارند ایران مقابل آمریکا پیروز شود. 2.7 درصد دوست ندارند پیروز شود و 7.4 درصد بینندگان نیز برایشان فرقی نمیکند.»
طبق آنچه در این نظرسنجی آمده تنها 4.8 درصد از جامعه تصادفی ایران دوست نداشتند ایران در مقابل آمریکا پیروز شود. همچنین تنها 6.8 درصد از کل پاسخگویان از باخت ایران مقابل انگلیس خوشحال شدند.
اگرچه این مقدار اکثریت جامعه را شامل نمیشود و طبعا نمیتوان توقع داشت بعد از هر اعتراضی ریل سیاستگذاری به سمت آنها کج شود، اما این درصد آنقدری هم کم نیست که بشود آن را در محاسبات اجتماعی نادیده گرفت و این توقع وجود دارد که این ریل به نحوی تنظیم شود که در نتیجه حرکت روی آن باعث تشدید چند برابری زاویهگیری گروه 6 درصدیها و احیانا افزوده شدن بر درصد آنها نشود.
برساخت ذهنی و شناخت توهمی
اگرچه دستهبندی دقیق معترضان خیابانی و تفکیک آن از آشوبطلبان واجد پیچیدگی زیادی بوده و نیاز به اطلاعات دقیق و صحتسنجیشده دارد، اما حداقل در نگاهی سادهسازی شده با تفکیک اغتشاشگران میتوان معترضان را ذیل 3 گروه دستهبندی کرد. گروهی که از روز اول با اغتشاش همراه نشده و با هدف جلوگیری از مطالبه خود در آتش آشوب به خیابان نیامدند، گروهی که در روزهای ابتدایی عازم خیابان شدند و با تند شدن شرارتها خط خود را جدا کرده و پای خود را از غائله بیرون کشیدند و دسته آخر هم گروهی که اعتراض داشتند و آشوب هم نکردند اما با حضور در خیابان نادانسته و ناخواسته چراغ آسیاب دشمن را روشن نگه داشتند. حداقلیترین اقدام در برابر این جریان گلایهمند این است که با ایجاد بستری برای شنیدن صدای اعتراض این حس ایجاد شود که گوش شنوایی برای انتقادات وجود دارد. در ادامه نیز با قبول ایرادات باید این حس ایجاد شود که عزم قاطعی نیز برای رفع آنها میتوان در برخی مسئولان یافت. در برابر انتقادات نابجا نیز باید بدون برخورد قهری طردکننده استدلالهای متقن بیان شود. این مواجهه باعث میشود تا باب بهانهجویی برای تبدیل اعتراض به آشوب بسته مانده و همسویی بهتری برای حل مسائل در ذهن عموم اقشار جامعه ایجاد شود. در دست گرفتن تصاویر تشییع پیکر شهدا و ارائه تعریفی یکجانبه از فضای متکثر جامعه همانقدر میتواند غلط باشد که رفتار رسانههای برانداز در بازنمایی تصویر معترضان بهعنوان نمایندگان کل جامعه گمراهکننده محسوب میشود. گرفتار شدن در یک فضای ذهنی مطلق و برساخته شده چه از جانب مدافعان باشد و چه از جانب معاندان، در نهایت حاصلی جز برخورد با دیوار واقعیت و هزینههای گزاف برجای نمیگذارد.
رواداری حداکثری
ابعاد جامعه متکثری که بهطور روزانه شاهد فعل و انفعالات مثبت و منفی شکلگرفته میان اعضای آن هستیم را بهطور تفصیلی مورد بررسی قرار دادیم. اما نکته قابلتوجه درباره چنین جامعه متکثری، جنس و کیفیت روابط موجود دولت و مردم در آن است. شاید بتوان گفت یکی از شروط نسبتا بدیهی ادامه حیات کماستهلاک جامعهای با این مختصات و تکثر، حاکم شدن رواداری حداکثری مردم-مردم و مردم-دولت است. به بیان دیگر میتوان شرایطی را مثال زد که جامعه در نتیجه آن، مستعد درگیری با التهابات و دوقطبیهای جدی و عمیق باشد اما از افعال و اظهاراتی که زمینهساز این التهابات است جلوگیری نشود.
خلاصه کلام آنکه جامعه میزبان تکثر عقاید و سلایق سیاسی، فرهنگی و حتی قومیتی، بهشرطی بدون کمترین استهلاکی به حیات و پویایی خود ادامه میدهد که در آن، شاهد حکمفرما شدن «رواداری حداکثری» متقابل از سوی دولت و مردم باشیم. البته چیزی که بیش از هرچیز باید از سوی دولت مدنظر قرار گیرد، فعال کردن ظرفیتهای موجود در جامعه از میان جریانات سیاسی، تشکلهای دانشجویی، گروههای مردمنهاد و مجامعی از این جنس است. به این معنا که دولت برای برقراری ارتباط با مردم به زبان خودشان و با ادبیاتی که توجه آنها را بهخود جلب میکند، لازم است به فعالسازی حلقههای میانی توجهی ویژه داشته باشد. حلقههایی که از آنها تحت عنوان گروههای مردمنهاد و تشکلهای دانشجویی یاد شد، علاوهبر اینکه متشکل از افراد معمولی این جامعه متکثر هستند، بهنوعی انگیزه مضاعفی هم برای ایجاد ارتباط میان دیگر افراد جامعه و دولت دارند. دلیلش هم آن است که این گروهها و تشکلها عمدتا نه بر پایه دغدغههای مالی، بلکه بر مبنای ارزشهای اخلاقی، دینی و ملی شکل گرفته و ادامه حیات دادهاند. بنا بر همین ویژگیهاست که میتوان از این حلقههای میانی و ظرفیت آنها استفاده کرد تا آن شرط کلیدی بدون استهلاک و اصطکاک اداره کردن کشور، یعنی حکمفرما شدن «رواداری حداکثری» میان مردم و مسئولان را محقق کرد.
البته محور قرار دادن رواداری در روابط صرفا نباید متوجه جامعه و تعاملات مردم-مردم باشد. نکته واضح اما تعیینکننده آنکه دولتها، بهمعنای مجموعههایی که کوچکترین تصمیماتشان در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... بر سرنوشت میلیونها نفر اثرگذار است. این مجموعهها چارهای ندارند جز آنکه برای اتخاذ سیاستهایشان نظر عموم مردم جامعه را جلب کنند. یعنی باید در تصمیمگیری علاوهبر نظر کارشناسان و نخبگان، نظر مثبت عموم مردم را هم با خود همراه کنند تا بتوان نسبت به نتیجه آن تصمیم خاص اظهار امیدواری کرد. تصمیم یا سیاستی که غالب مردم با آن همراه نباشند و سیاستگذاران هم نتوانند جامعه را با آن همدل کنند محکوم به شکست و نیمهتمام رها شدن است.
این موارد در فضای تصمیمگیری دولتها در عرصه سیاست خارجی هم صادق است. بهطور مصداقی میتوان به مساله برجام و مذاکرات اشاره کرد. نکته بدیهی در رابطه با آن اینکه دولتهای مختلف اعم از اصولگرا، اعتدالگرا یا اصلاحطلب، بهشرطی حرکت در مسیر پرفرسایش مذاکرات هستهای را آغاز میکردند که این احساس و مطالبه از سوی بخش قابلتوجهی از جامعه در فضای عمومی کشور مطرح میشد. نتیجه آن هم فارغ از مثبت یا منفی بودنش هرچه شد، درنهایت مورد پذیرش عمده همراهان با آن سیاست بود. گرچه بخشهای قابلتوجهی از جامعه که پیش از آن راهحل قطعی را در توافق نهایی(برجام) میدیدند بعد از مدتی رفتهرفته در این باورشان تجدیدنظر کردند.
درمورد مسائل داخلی و مساله مورد مناقشه این روزها هم میتوان همین نکات را مورد توجه قرار داد. به این معنا که چه در حوزه آزادیهای اجتماعی و چه درخصوص مساله حق اعتراض و موارد مشابه آن، اگر دولت بتواند با محور قرار دادن رواداری حداکثری، پذیرای نقد و نظرات مردم درباره تصمیمهای مورد نظر سیاستگذاران و مجریان در آن زمینه باشد و درنتیجه این رواداری مردم را با خود همدل کند، میتوانیم توفق آن ایده را قطعی بدانیم. اما اگر عکس آن صادق باشد و عموم مردم تصمیم یا تصمیمهایی را نپذیرند یا حداقل با آن احساس همدلی نکنند، بیشک یا آن ایده محکوم به شکست است یا با استهلاک جدی و زمینهسازی اعتراضات اجتماعی به حیات خود ادامه میدهد.