محمد زعیم زاده، جانشین سردبیر:مایکل پیکرینگ میگوید در عصر رسانهها در درک حقیقت دو کلان رویکرد وجود دارد؛ اول رویکرد اصالت بازنمایی یا برساخت و دوم رویکرد ضد اصالت بازنمایی، این دستهبندی که خودخواسته یا ناخواسته اصالت را به بازنمایی داده است نشان میدهد بشر بهقدری درخصوص رسانه منفعل و خیره است که ممکن است حتی به این فکر کند که حقیقتی وجود ندارد و کلا آنچه واقع میشود برساخت است.
بهنظر میرسد در رویدادهای پاییز 1401 ایران دو طیف شامل عدهای در داخل و جریانی در خارج با همین رویکرد ماجرا را فهمیدهاند، یک طیف اسرای بازنمایی اصالتبخشی از اپوزیسیون داخل و خارج ایران هستند، به فحاشیها و پریشانگوییهای برخی سلبریتیها مانند کریمی و سایر رهبران خودخوانده شورش اخیر در اکانتهای اینستاگرامی و... دقت کنید، پایان توهم پایان نزدیک است سبب عصبیت و درشتگویی آنها شده است، غلبه اصالت حقیقت بر اصالت بازنمایی و برخورد با دیوار سخت واقعیتها علت اصلی پیدایش چنین وضعیتی است، آغاز اصالت دادن به بازنمایی مصادف شد با پایان پروژه تجزیهطلبی.
پروژهای که میخواست با رادیکال کردن اعتراض و حذف ایدههای میانه و اصلاحی چرخه بیپایان خشونت تولید کند، امروز شکست خورده و به پایان خود رسیده است. اتخاذ چنین سیاستی جز با توصیف غلط از میدان و افتادن در دام اصالت بازنمایی ممکن نبود.
اشتباهی که بهنظر میرسد برخی مقامات کاخسفید و اروپا هم در آن گرفتار شدند، آنها بهتر از هرکسی میدانند آنچه در این سالها موجب شده نتوانند مشکلاتشان را با ایران حل کنند نااطمینانی عمیقی است که از کنشهای سیاسی آنها در تهران وجود دارد، ترک میز مذاکره و رفتن بهسمت پلن بی یا پروژه آشوب آن هم با ریبرندینگ یک گعده تاریک چون رجویستها نتیجهای جز افزایش نااطمینانی ندارد، امروز تهران در نقطهای است که حداکثر هزینههای سیاسی را پرداخت کرده است و خود غربیها بهتر میدانند که تعدیل موضع تهران و نزدیک کردن آن به توافق کار سادهای نخواهد بود مگر آنکه علاوهبر تامین منافع اقتصادی تضمینهای امنیتی حداکثری هم به ستاندههای تهران اضافه شود، این اشتباه عمیق محاسباتی حاصل درگیر شدن در گزاره توهمانگیز پایان نزدیک است بود که در این مدت توسط دنبالههای رسانهای رجویستها بازنمایی شد و تصویری از خیابانهای تهران به طرف غربی ارائه کرد که نسبتی با واقعیت نداشت.
این طرف در تهران هم بهنظر میرسد همین ماجرا وجود دارد، بهنظر میرسد برای عدهای این یک امر قطعی و فراتاکتیکی است که آنچه با آن مواجهیم فقط از جنس بازنمایی است، آنها معتقدند با هیچ اعتراض واقعی و جدیای مواجه نیستیم، استدلال دمدستی و پرغلطشان هم این است که جمعیت معترض کف خیابان خیلی عدد قابلتوجهی نبود.
اینجا هم عدهای اسیر اصالت برساخت هستند و با چنین فرمانی هیچ موضوعیتی به واقعیت کف میدان نمیدهند. در چنین وضعی توقع دارند رسانه یک آرمانشهر تصویر کند که قطار پیشرفت در آن به تاخت بتازد، سکه قطار پیشرفت یک روی دیگر هم دارد، همان پایان نزدیک است که بالا گفتیم. این سکهای است که در ضرابخانه اصالت بازنمایی ضرب میشود و صاحبانش فکر میکنند میتوان با آن ریشه واقعیت را کَند.
در روزی که تابلوهای دلار و سکه در فردوسی و کریمخان به رکوردهای 40000 تومانی نزدیک شده است و باید در ژانر وحشت نشانهشناسی شوند رئیسجمهور میگوید دلایل گرانی کالا شفاف بیان شود! یعنی درست زمانی که مردم انتظار دارند بالاترین مقام اجرایی کشور اقدام موثری برای حل مشکل انجام دهد، آقای رئیسی گزارهای را میگوید که یعنی مساله دقیقا همان اصالت بازنمایی است نه خود واقعیت، همین حالا در نرمافزارهای مسیریاب فاصله فردوسی و پاستور را بررسی کنید کلا 3600 متر باید راه بروی که با پای پیاده میشود 40 دقیقه. ظاهرا دور بودن از واقعیت به مثابه سفری روحانی است که بعد منزل در آن اهمیتی ندارد.
این فهم از مساله هیچ پالسی به جامعه برای ایجاد تغییر مثبت نمیدهد، تنها تلقیای که افکار عمومی آنهم در خوشبینانهترین حالت از این سخنان میکند آن است که این دولت هم مانند دولتهای قبلی فهمی سادهسازانه از حکمرانی خصوصا در اقتصاد داشته و حالا مجبور است صورتمساله را به گونهای که عذابوجدان نداشته باشد تغییر دهد، آنهم در شرایطی که نمادهای این فهم سادهسازانه از اقتصاد یعنی کسانی که میگفتند میتوان با یکمیلیون تومان شغل ایجاد کرد یا با تزریق 300 میلیون دلار بحران ارز را حل کرد یا آنها که میگفتند دولت بعد هر دولتی که باشد همین که مستقر شود مشکل تورم حل میشود و... در این شرایط خطیر مسئولیتهای مهمی در دولت دارند.
در بعد آزادیهای اجتماعی هم همزمان با این وضع، وزیر کشور که باید ضامن مردمسالاری دینی در فضای سیاسی باشد، صریحا وجود مشکلی برای گفتوگو در جامعه را رد میکند و استنادش به سفرهای رئیسجمهور و گفتوگو با طیفی از مردم است، این خوانش نهچندان امیدوارکننده از تغییر در وضع اجتماعی و سیاسی را بگذاریم کنار تابلوهای صرافی در میدان فردوسی. حتی با همان اصالت بازنمایی داریم به جامعه چه پیامی میدهیم؟ و...
اصلا فرض کنیم همانگونه که آقایان میگویند اصالت با برساخت است و نه واقعیت، مهمترین دستگاهی که باید برساخت دقیق انجام بدهد تلویزیون است، به اوضاع آن در این چند روز نگاه کنید، در شب یلدا که جزء عمومیترین مناسبتها و ملیترین مناسک و بهترین فرصت برای عادیسازی وضعیت بود، رسانه چه کرد؟ از برنامههای آن بهجز توهین یک مجری به یک مربی فوتبال که بهلحاظ فنی در احتضار است و احیای آن مربی چه چیزی برساخت شد؟ در موضوعی مثل عملیات بازگرداندن خانواده یک فوتبالیست و در وضعیتی که در افکار عمومی پیرامون این موضوع سوال وجود دارد صداوسیما جز توییت فاجعه یک خبرنگارش که جمله رهبر انقلاب خطاب به دشمنان را برای آن فوتبالیست به کار برد چه اقدامی انجام داد؟ خلاصه آنکه نهتنها اصالت برساخت جاده اشتباهی است، بلکه ما در آن جاده هم داریم با پورشه مسافرکشی میکنیم.