«فاطمه فاطمه است». شاید این جمله را بهواسطه کتاب علی شریعتی بارها شنیده باشیم. علی شریعتی اولین بار در ۱۴ تیر ۱۳۵۰ در حسینیه ارشاد درباره شخصیت حضرت فاطمه(س) سخنرانی کرد. این سخنرانی پس از اصلاحاتی در همان سال و در قالب یک کتاب ۲۱۶ صفحهای چاپ شد.
شریعتی این کتاب را الگویی برای زنانی دانسته که نه در قالبهای سنتی قدیم ماندهاند و نه قالبهای جدید را پذیرفتهاند و میخواهند خود را بسازند و نیازمند الگو هستند. بهگفته شریعتی، شخصیت حضرت فاطمه(س)، پاسخی به پرسشهای این دسته از زنان است.
او در شروع کتابش میپرسد که چگونه باید بود و چگونه باید زندگی کرد و در ادامه پاسخ میدهد: «جواب این سوال در سیمای زنی است که هیچ او را نمیشناسیم و در زیر تکرار بیمعنا و دائمی نامش و تکرار مدحها و ثناهای شاعرانه تکراری و ارثی که خالی از اثر شده خود شخصیتش که مجهول مانده را نشان دهم. اما فاطمه شخصیتی است که همان اول او را دختر پیامبر میدانیم و همسر علی. با اینکه فاطمه خود ملاکی است.»
او ادامه میدهد: «فرزند و همسر کسی بودن ملاک نیست زیرا پیامبر سه دختر داشت که دوتای آنان نصیب عثمان بود و علی جز فاطمه زنان دیگر داشت. او خود در کنار محمد و علی ارزشهای تازه فرهنگ انسان را بنا نهاد. ارزشهای او را پیامبر و علی میدانستند و احترام میگذاشتند، نه به خاطر آنکه دختر و همسر آن دو بود، بلکه احترامی جدی به ارزشهای شخصیتی فاطمه میگذاشتند. آنها فاطمه را بهعنوان یک شخصیت مستقل میبینند.»
یکی از نقدهایی که این نویسنده مطرح میکند، این است که چهره واقعی حضرت فاطمه(س) ناشناخته مانده است. او معتقد است حضرت فاطمه الگویی برای زنان است اما درباره آنچه از وی باید آموخت هیچ سخنی نگفتهاند.
شریعتی همچنین در کتابش نقش و جایگاه یک زن در جامعه عرب را مورد توجه قرار داده است. او با اشاره به این موضوع که نظام قبیلهای عرب همه ارزشهای انسانی را مختص پسر میداند و دختر را فاقد هرگونه فضیلت و اصالت بشری میشمرد از جایگاه ویژه حضرت زهرا در همان دوران نوشته است. او میگوید: «در چنین جامعهای که ننگ دختر بودن را تنها زندهبهگور کردنش پاک میکرد، حضرت زهرا(س) وارث همه مفاخر خاندانش میشود. این نویسنده در ادامه همین موضوع به رابطه ویژهای که حضرت محمد(ص) با ایشان داشتند و جایگاه حساس و خطیر حضرت زهرا(س) پس از درگذشت پیامبر سخن گفته است؛ در بخش پایانی این کتاب که اتفاقا مشهورترین بخش این سخنرانی است، شریعتی میگوید: «خواستم بگویم فاطمه دختر خدیجه بزرگ است، دیدم فاطمه نیست. خواستم بگویم فاطمه دختر محمد است، دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم فاطمه همسر علی است، دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم فاطمه مادر حسنین است، دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم فاطمه مادر زینب است، باز دیدم که فاطمه نیست. نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه فاطمه است.»
این نویسنده درباره این قسمت از نوشتههایش که مورد توجه نشریهها و رسانههای مختلف هم قرار گرفته و نام کتاب هم از این قسمت گرفته شده گفته بود: «خواستم از «بوسوئه» تقلید کنم؛ خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از مریم سخن میگفت. گفت ۱۷۰۰ سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن دادهاند. ۱۷۰۰ سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهای مریم را بیان کردهاند. ۱۷۰۰ سال است که همه هنرمندان، چهرهنگاران، پیکرهسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم، هنرمندیهای اعجازگر کردهاند. اما مجموعه گفتهها و اندیشهها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانستهاند عظمتهای مریم را بازگویند؛ که «مریم مادر عیسی است». شریعتی میخواهد این پیام را انتقال دهد که حضرت فاطمه(س) نه بهعنوان یک همسر، فرزند یا مادر بلکه بهعنوان یک زن مستقل که شخصیت خود فاطمه است در زمان خودش یک کنشگر اجتماعی بوده است. فاطمهای که در تاریخ از آن سخن گفته میشود و شخصیتی سیاسی دارد. او همچنین حضرت زهرا(س) را فردی خطاب میکند که نمیشود با کلمات و جملهها جایگاهش را بیان کرد. شریعتی در این کتاب فاطمه بودن را یک ویژگی منحصربهفرد دانسته است.