احسان حجتی، خبرنگار:زز در نگاهی کلی همه آنها درگیر مشکلاتی هستند ولی هنوز میتوان به آنها «کشور» گفت. اما سرزمینی که تاریخ، هویت و پیشینه خود را از دست بدهد، دیگر نمیتواند به کشور تبدیل شود.
تاریخ، سرگذشت یا history حافظهجمعی یک ملت است که با آن میشود کشور ساخت. از دل همین تاریخ، قصههایی شکل میگیرند که روح یک ملت را دربردارند؛ مانند سلولهای بنیادی بدن انسان. این قصهها بهمرور جنبه هویتی به خود میگیرند و تبدیل به اسطوره میشوند. اسطوره یا استوره یک کلمه عربی با ریشه یونانی از واژه mytos همریشه با واژه history به معنی قصههایی است که جنبه فوقالعاده و افسانهای دارد. از این روست که اسطورهها را هویت اصلی هر کشور و تمدن میدانند.
قصه ناگفته اسطورههای ایرانی
وقتی از اسطوره صحبت میشود، ذهنها به کتابهای گیلگمش، مهابهاراتا یا ایلیاد میرود که اساطیر بسیاری را در خود جایدادهاند. اما وقتی به خودمان رجوع میکنیم اثری فاخر را میبینیم که به عقیده بسیاری از شرقپژوهان، بزرگترین اثر حماسی بشری است. شاهنامه، این گنجینه شکوهمند هویت ایرانی. اما باید ذکر کنیم که شاهنامه، یک اثر منظوم است و نه تالیف شده، به این معنی شاهنامه روایت شاهان و پهلوانان کهن ایران است که با همان روش تاریخ و قصههای افسانهگونه تبدیل به اسطوره شدهاند. اما حقیقتا اسطورههای ایرانی را باید درجایی قبل از شاهنامه جستوجو کرد، یعنی ایزدان و اهوراها یا بهقول شرقشناسان، خدایان هند و اروپایی. ریشههایی که از شرق تا غرب دنیا را در برمیگیرد، یکی از آن ریشههای مشترک هند و اروپایی که اصالتا خاستگاه ایرانی دارند، روزهای هفته هست. شنبه تا جمعه یعنی کیوان، مهر، ماه، بهرام، تیر، هرمز و ناهید. ترجمه انگلیسی آنها نیز مثل sun خورشید (مهر) است و یا satur یا همان saturn (کیوان) به همان معنی و مفهوم از نام روز میرسد.
اساطیر دیگری که هرسال با آنها مواجه میشویم و ساده از کنارشان عبور میکنیم نام ماههای سال است. ۳۰ امشاسپند یا اهورا که نورهای نگهبان هستند و نام هر روز از ماه به نام یکی از آنها بوده که امروز فقط ۲۳ نام از آنها برجایمانده. همینطور نام ۱۲ تن از آنها روی ماهها یا برجهای یکسال قرار دارد. امرداد، خرداد، بهمن. بسیاری از جشنهای ایرانی که جشن خطاب میشوند، درواقع آیین نیایش و پاسداشت اهوراها یا نورهای پاک هستند. وقتی هر روز از هر برج که با نام آن برج یکی میشود روز نیایش اهورای آن روز و برج نام میگیرد، مثلا روز تیر در ماه تیر، روز نیایش تیر یا تیشتر، همان جشن تیرگان که درواقع روز نیایش تیر است تیشتر در یک نبرد اساطیری، با اپوش دیو خشکسالی جنگید و بارانی از عالم مینوی باراند تا زمین از وجود دیوان پاک شود. در همین روز بود که آرش، پهلوان ایرانی به بلندای دماوند کوه رفت و از تیشتر یاری طلبید و توانست مرز ایران را به بهای دادن جان خود بهواسطه پرتاب یک تیر، مشخص کند.
کشورهای دنیا سعی دارند محصولات هنری مختلف خود از ادبیات و سینما گرفته تا پویانمایی و صنعت گیم را براساس داشتههای فرهنگی خود یا فرهنگی که خود را وامدار آن میدانند، بسازند. از بازنمایی روایتهای پیشین تا الهامگیری از قصههای کهن و حتی استفاده از نامها و کهنالگوهای خود برای روایت قصههای جدید. پاندای کنگفو کار؛ انیمیشن و فیلم و بازی هرکول؛ و سریال و فیلم و بازی ارباب حلقهها تنها گوشهای از این دست آثار است که بهوضوح میتوان رد پای کهنالگوها و قصههای تمدنی را مشاهده کرد. اما در این میان نهفقط در خارج که حتی در داخل ایران نیز خبری از این پرداخت به ظرفیتهای ملی نیست. در زمانهای که هالیوود با ساخت آثاری همچون ظهور و سقوط امپراتوری روم یا بنهور یا 10فرمان مشغول باز روایی و چنگ زدن به ریشههای خود بود، سینما و تلویزیون ما با فیلمفارسی ذائقهسازی میکرد. این روند پس از گذشت سالها نهتنها تغییری نکرده، بلکه امروزه همچنان به قدرت خود باقی است.
شاهنامههای مصور
در تولیدات رسانهای، کهنالگوها جایگاه ویژهای دارند تا حتی گرانترین و مهمترین تولیدات کمپانیها را به خود اختصاص میدهند. سریال ارباب حلقهها یا مجموعه خانه اژدها که هرکدام اسپینآف یا دنباله آثار پیشینی بودند که بر همینمنوال به تولید رسیدند، یعنی تا جایی که امکانش وجود دارد از ریشههای فرهنگی و هویتی خود شیره معنا را استحصال میکنند تا بتوان بازهم از آنها آثاری را خلق کرد. برخی در ایران علت نپرداختن به موضوعات کهنالگویی و هویتی را نبود متن و آثار مکتوب میدانند که پشتوانه تولید این دست آثار هستند. مثل مجموعه کتاب هری پاتر، نغمه آتش و یخ و حتی مجموعه آثار تالکین یا جهان میانه که ریشه بسیاری از آثار بوده است. اما نکته قابلتامل این است که تمامی آثار کهنالگویی ما مکتوب هستند و متنهایی قابلپرداخت. شاهنامه با همه بزرگی و عظمت خود که جهان بزرگ و شلوغی از شخصیتها و قهرمانها و ماجراها را در خود جایداده، نهتنها بهتنهایی قابلپرداخت است که چند اسپینآف یا دنباله براساس شاهنامه نیز به نگارش درآمدهاند؛ کتابهایی همچون برزونامه که درباره برزو فرزند سهراب و مواجهه او با پدربزرگش رستم است یا گرشاسبنامه اسدیتوسی درباره گرشاسب پدر نریمان و پدربزرگ سام، جد بزرگ رستم سروده شده یا فرامرزنامه رفیعالدین مرزبان درباره فرامرز، فرزند دیگر رستم. اینها تنها بخشی از این دست آثار دنبالهای از شاهنامه را تشکیل میدهند.
نبرد کیومرث با اهریمن و تبدیل شدن به اولین پادشاه زمین. نبرد سیامک و کشته شدن آن توسط اهریمنان و تبدیلشدن به اولین شهید راه ایران در مبارزه با اهریمنان و بدیها. انتقام هوشنگ و دوره تمدنسازی هوشنگ. نبرد طهمورث با اهریمنان و به بند کشیدن آنها. نبرد جمشید با اهریمن و گرفتن جامجهاننما از چنگ او. تنها گوشهای از این داستانها هستند که نهتنها روایت اصل داستان جای کار دارد که ظرفیت ساخت دنباله یا الهام و اقتباس گرفتن از آنها را همچنان دستنخورده میتوان دید.
فرانسیس فورد کاپولا، خالق سهگانه جاودان پدرخوانده بعد از مواجه با شاهنامه، داستانهای آن را حتی قویتر و بکرتر از ایلیاد و اودیسه هومر دانست. تا جایی که باعث شد خودش دست به ساخت یک نسخه صوتی و کتابچه مصور از شاهنامه ببرد. ظرفیت قصههای سینمایی شاهنامه آنقدر هست که بیاغراق میتوان گفت نسلها زمان میبرد تا بتوان به همه داستانهای آن پرداخت. چه برسد به گونههای دیگر هنر مثل تئاتر و انیمیشن و سریال و حتی پرداختن به دنبالهایی از قصههای شاهنامه. بدیهی است که در این فضا مجالی برای اساطیر کهن ایران مثل امشاسپندان نباشد. بااینحال این موضوع نمیتواند توجیهی باشد برای فراموشی این ریشهها توسط نسلهای امروز ایران.
مرزهای ایران کنونی نشاندهنده ایران حقیقی نیست. ایران حقیقی بهواسطه پیشینه و گستره تمدنی خود در طول هزارهها، بسیار فراتر از این مرزهایی است که امروز بهعنوان ایران میشناسیم. ایران بزرگ تاریخی بسیاری از کشورهای تازهتاسیس اطرافمان و برخی کشورهای دیگر را شامل میشود. اما بازهم صحبت از نفوذ فرهنگی ایران و میراث هویتی مشترک، بسیار فراتر از چیزی است که حتی بتوانیم تصور کنیم. روزهای هفته در حوزه لاتین و انگلیسی که در ابتدای متن اشاره شد از این اشتراکات است. روز پنجم ژوئن در تقویم مسیحیان، جشنی را به خود میبیند که یاد روزی است از حضور سه مغ اشکانی به پیشگاه حضرت مریم(ع) و تقدیم هدایایی به ایشان برای تولد حضرت مسیح(ع). فرمان آزادی مردم و یهودیان در بند توسط کوروش پارسی. پادشاهی ایرانیان در چین تحت پادشاهی ختن در سده سوم پیش از میلاد و انبوهی از شخصیتهای علمی و ادبی گوناگون که بهعنوان مشاهیر بشری از آنها یاد میشود. تنها گوشهای از این اشتراکات است که سالهاست مهجور ماندهاند؛ ابوریحان بیرونی، بوعلی سینا، جمشید کاشانی، جوزجانی، خواجهنصیرالدین طوسی، حکیم عمر خیام و بسیاری بزرگان دیگر.
هرکدام از نامهایی که بهواسطه دگرگرایی مردم به فرهنگ غیرایرانی کمکم از یادها میروند، صرفا یک نام یا رسم سنتی نیستند که با سلیقه فردی بتوان حق انتخاب برای نگهداری یا رهاسازی آنها دانست. هرکدام از این نامها قصههایی با خود دارند که جدا از فلسفه وجودی آنها، هویت و اصالت یک ملت را در بردارند. هرجای دنیا برویم، اگر موفقترین فرد روی زمین شویم، اما اگر اتصال فرهنگی و هویتی خود را از یاد ببریم؛ همهچیز داریم اما انگار هیچ نداریم، همچون تکه چوبی سوار امواج بیساحل.
سینما
ریدلی اسکات در قلمرو بهشت (2005) به صلاحالدین ایوبی، سردار مسلمان ایرانی میپردازد که یک کرد سنی مذهب است. آکان ساتایف در فیلم تاماریس (2019)، دیوید گریفیث در فیلم تعصب (1916) و اولیور استون در فیلم اسکندر (2004) به شخصیت کوروش پارسی پرداختند. نمونههایی از فیلمهایی درباره خیام و رستم در سینمای شوروی سابق وجود دارد که در سینمای ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب دیده نمیشود. حماسه آریوبرزن و خواهرش یوتاب در دفاع مقابل حمله اسکندر، اسارت والریانوس امپراتور روم در حمله به ایران و احداث کانال سوئز در دوره پارسی، تنها گوشهای از هزاران داستان تاریخی است که میتوانیم در سینما به آنها بپردازیم.
انیمیشن
انیمیشن محل خیالپردازی و قصههایی است که شاید برای روایت آن در سینما کار سختی باشد. همچنین فضای انیمیشن، زبانی است که میتوان با تمام مردم جهان ارتباط برقرار کرد. جایی که میتوانیم خیلی از قصهها و افسانههای خود را که شاید سخت باشد در آن به تصویر درآورد. داستان سیمرغ عطار، سفر کیکاووس و مواجهه با دیوها، داستان بز آسوریک، سفالینههای ماردوش که از شهداد کرمان کشف شدند و بسیاری دیگر از قصههای فولکلور محلی که خردهفرهنگهای این سرزمین را در بردارند و یک جهان تشنه شنیدن این قصههای بکر ناشنیدهاند. جایی که بهراحتی میتوان با یک جهان در تعامل فرهنگی قرار داشت.
گیم
گیمری در دنیا وجود ندارد که اسم مجموعه اساسینز کرید یا پرنس آف پرشیا را نشنیده باشد. بازیهایی که نه با الهام از داستانهای ایرانی که به شکلی عیان روایت داستانهایی است که خاستگاه ایرانی دارد. گرچه در صنعت گیم ایران بازیهایی مثل گرشاسب، شمشیر نادر، لطفعلیخان زند و میرمهنا ساخته شده است ولی چرا نباید در سبد تولید سالیانه ایران خبری از داستان سفرهای جمشید برای نبرد با اهریمن، هفتخان رستم و اسفندیار، ماجراهای سیمرغ، جنگهای ایران و روم، حماسههای عباسمیرزا یا تاریخ کهن پیشاتاریخی ایران در هزارههای پیشین ایران باشد.