شروع ترورهای ابتدای انقلاب اگرچه جنبه سیاسی داشت، اما واقعیت امر آن است که اولین جرقهها بیشتر فرهنگی بود. اولین ترورها بهنحوی بود که وضعیت پیچیدهای برای دستگاههای امنیتی وقت ایجاد میکرد. کسانی بهقتل میرسند که جنبه سیاسیشان اندک است و بر وضعیت فرهنگی و فکری کشور حاکمند. ترور مرتضی مطهری آنهم پس از سخنرانی در مسجد فخرآباد گواه بر این بود بخشی از جریان تروریستی حاضر در کشور نگرشی ایدئولوژیک، فارغ از انقلاب دارد و برای بازتاب اندیشه خویش، دست به خشونت تروریستی میزند. اوج ماجرا ترورکردن چهرهای علمی- فرهنگی در دانشگاه بود.
صفحه روزنامههای 27 آذر 1358 تنها یک تیتر بزرگ داشت: دکتر مفتح ترور شد. مفتح که بیشتر با نماز عید فطر در تپههای قیطریه بر سر زبانها افتاده بود، پس از پیروزی انقلاب خود را درگیر سمتهای عظیم نکرده بود. او که تلاشش بیشتر بر داشتن وجههای علمی بود، پیش از ترورش ریاست دانشکده الهیات تهران را برعهده گرفت. دانشکدهای در تقاطع دو خیابان تختطاووس و روزولت تهران که با دو ترور پیاپی اساتید این دانشکده، نامشان به مطهری و مفتح تغییر کرد.
اما در روزنامههای آن روز درباره ترور محمد مفتح، روحانیای که بیشتر او را با لفظ دکتر میشناختند تا آیتالله چه نوشتند؟ در آن روز سرد پاییزی چه رخ داد و تبعات این ترور چه بود؟
روزنامه اطلاعات تیتر بزرگ میانی خود را به این ترور اختصاص داده بود و با چند تیتر کوچک تلاش کرد خلاصه واقعه را بیان کند. اینکه مفتح تنها نبوده است و سه موتورسوار او و محافظانش را با مسلسل یوزی و کلت به رگبار میبندند و یک محافظ درجا کشته میشود و دیگری مجروح شده و دکتر، در تصویری در صفحه نخست روزنامه، نیمهجان بر دستان مردم به سوی بیمارستان منتقل میشود.
خبرنگار اطلاعات برای کسب اطلاع به دانشگاه میرود و با نگهبان دانشگاه گفتوگو میکند. علی کهن، نگهبان ورودی دانشکده در آن لحظه است و میگوید ساعت 8:45 صبح، دکتر مفتح با دو پاسدار از اتومبیل پیاده میشود و به طرف دانشکده میرود، «من به دکتر سلام کردم، در یک لحظه متوجه شدم سه نفر جوان که یکی از آنها کلاه سربازی داشت به طرف دکتر مفتح آمدند و تیراندازی کردند. در این تیراندازی پاسدار مجروح شد، آنگاه ضاربین به طرف پاسدار دیگر تیراندازی کردند و او نیز هدف گلوله قرار گرفت. من فریاد زدم دکتر فرار کن. اما یکی از ضاربین دکتر مفتح را که بهسوی در ساختمان فرار میکرد تعقیب کرد و وارد ساختمان شد. در این بین من خواستم اسلحه پاسداری را که در خون خود غلت میخورد بردارم که ضاربین خواستند بهسویم شلیک کنند و من به داخل اتاقک نگهبانی فرار کردم و دیگر چیزی نمیدانم.»
دیگر شاهد عینی رویداد فردی به نام صفرعلی است که میگوید حدود ساعت 9 متوجه دکتر میشود که روی زمین افتاده، «بلافاصله وی را با یک پیکان کرمرنگ به بیمارستان انتقال دادند. اما این اتومبیل در بین راه در خیابان روزولت با جدول خیابان تصادف کرد. درنتیجه دکتر مفتح را با یک پیکان قرمز رنگ به بیمارستان آیتالله طالقانی انتقال دادند.»
این روایت یک شاهد عینی از اتفاقی بود که کشور را شوکه کرده بود. مفتح بلافاصله به بیمارستان طالقانی انتقال پیدا میکند و طبق گفته روزنامه اطلاعات دانشجویان دست به راهپیمایی میزنند و به سمت بیمارستان امیراعلم(طالقان) حرکت میکنند. اما نکته جالبتر آنکه عباس غفاری، در بیمارستان دستور دستگیری خبرنگار یکی از روزنامهها را میدهد و خبرنگار نگونبخت به زندان اوین منتقل میشود.
اخبار را دنبال میکنیم. خبرنگار اطلاعات گزارش میدهد خودش را به پشت اتاق عمل رسانده است. تا اینجای کار دکتر مفتح زنده است. میگوید گلوله به سر او اصابت کرده. تیر از سمت چپ پیشانی وارد و از ناحیه پشت خارج شده است. دکترها نیز از وخامت حال او گفتهاند. دکتر اکرامی جراح دکتر مفتح است و به خبرنگار اطلاعات میگوید «امیدی به نجات وی نیست.» او برای روزنامه تشریح میکند ضربان قلب ضعیف است و تنها 5 درصد شانس زنده ماندن وجود دارد. از چهرههای شاخص آن روز علامه نوری و آیتالله اشراقی خود را به بیمارستان میرسانند؛ اما این پایان خبر است که همهچیز را تمام میکند: «سرانجام ساعت 11:45 اطلاع یافتیم دکتر مفتح در بیمارستان درگذشته است.»
نکته قابلتوجه آن است که روزنامه اطلاعات در همان ابتدا اعلام نمیکند مفتح به شهادت رسیده است. آنها با لفظ ترور خبر را در تعلیق نگه میدارند تا روایت خود را برای مخاطب با غافلگیری همراه کنند. عکسهای لحظه انتقال مفتح روی صفحه یک نیز متعلق به بهمن جلالی، عکاس مشهور بود که دفتر کارش در ساختمان کنونی سروش و ساترا، نرسیده به دانشگاه بوده است. بهمن جلالی تلاش میکند از تروریستها عکس بگیرد اما موفق نمیشود، اما مهمترین تصاویر از لحظه مجروحیت مفتح را ثبت میکند، تصاویری که امروز مهجور ماندهاند.
اما روایت کیهان در آن روز چه بود؟ کیهان هم آیا رویه اطلاعات را پیش میگیرد؟ پاسخ مثبت است. با این تفاوت که کیهان خبر یک خود را به ترور مفتح اختصاص نمیدهد، خبر نخست؛ «امام طرح خودگردانی استانها را تایید کرد» است. هرچند تیتر یک کیهان این روزها اهمیت بهسزایی پیدا میکند، اما روزنامه دولتی نیز با تیتر «دکتر مفتح ترور شد» از شهادت این روحانی چیزی در ابتدا نمیگوید. حتی در بخش پایانی خبر خود اعلام میکند «براساس آخرین خبر حال عمومی دکتر مفتح امیدوارکننده است ولی اظهار نظر دقیقی نمیتوان کرد.» این خبر مسرتبخش را هم افخمی، رئیس کمیته عباسی میدهد. احتمالا عدم پوشش خبر شهادت به اختلاف زمان چاپ دو روزنامه بازمیگردد. با این حال کیهان، اطلاعات کاملتری نسبت به روزنامه رقیب ارائه میدهد. اینکه مفتح مورد اصابت چهار گلوله قرار گرفته است که به سر، کتف، دست و زانوی او آسیب زده است.
خبرنگار حوادث کیهان گزارش مفصلتری از جریان ترور ارائه میدهد. او مدعی میشود مفتح خود را به راهروی دانشکده رسانده است اما مهاجمان وی را تعقیب کرده و او را در راهروی دانشکده ترور کردهاند. نکته دیگر آنکه دو موتور برای تهاجم در محل حضور داشته و موتور سوم صرفا برای متواری شدن در نظر گرفته شده بود. دو محافظ دکتر به بیمارستان جم منتقل میشوند و تیم جراحی دکتر از بیمارستان سینا عازم بیمارستان طالقانی میشوند. روزنامه کیهان برخلاف اطلاعات، خبرنگاری به بیمارستان جم اعزام میکند تا حال پاسدارها را پیگیری کند. به گفته خبرنگار یکی از پاسدارها درجا شهید شده و دیگری در اتاق عمل است، اما به سبب اصابت گلوله به نقاط حساس وضع او مبهم است.
حسین مهدیان، مدیر وقت کیهان در همان گزارش اعلام میکند «آقای دکتر مفتح یکی از روحانیون مبارز تهران بود و در مسجد قبا که پایگاه مبارزان در دوران انقلاب بود، تلاش شبانهروزی داشتند و بارها به زندان افتادهاند.» به نظر میرسد محمد مفتح برخلاف دکتر مرتضی مطهری در آن سالها شهرت فراگیری نداشته است. وضعیت ترور نیز بهنحوی است که جامعه خبری در یک غافلگیری به سر میبرند. با توجه به شباهت ترور مفتح با مطهری، پلیس در آن لحظه تنها به گفتن «این حادثه به دست عوامل صهیونیست و امپریالیسم داخلی صورت گرفته است» اکتفا میکند؛ گفتاری که تنها واژه «داخلی» آن صحت داشت. پلیس اعلام میکند «از روی مشاهدات شهود و آثار گلولههایی که به دست آوردیم انتظار داریم مهاجمان را بهزودی دستگیر کنیم.» پرسش این است مهاجمان چه کسانی بودند؟ کیهان هم در گزارش خود مدعی میشود مفتح پیشتر از این به ترور تهدید شده بود و او توجهی به این تهدید نکرده است. کیهان با هادی غفاری هم گفتوگو میکند، همان فردی که روزنامهنگاری را راهی اوین کرده بود. غفاری به کیهان میگوید «دیشب ما با هم جلسه داشتیم و امروز هم قرار بود جلسهای داشته باشیم که متاسفانه این حادثه رخ داده است.»
کیهان، چهارشنبه 28 آذر خبر شهادت را با تصاویری از تشییع پیکر محمد مفتح منتشر میکند، با تیتر «ما شاهد ترور دکتر مفتح بودیم.» امام هم پیام میدهد «من شهادت را به این فرزندان برومند اسلام تبریک میگویم.» خبر تشییع با خبر شهادت دیگر پاسدار همراه است و مراسم تشییع هر سه نفر، ساعت 9 صبح در مسجد دانشگاه تهران برپا میشود. نام دو پاسدار نیز در خبر تشییع منتشر میشود: اصغر نعمتی و جواد بهمنی. تشییع جنازه با یک راهپیمایی متشکل از مردم و کارگران و دانشجویان همراه میشود. چهرههای سیاسی چون محمد بهشتی، هاشم صباغیان و شهردار وقت تهران در مراسم شرکت میکنند. آنچه گزارش بازتاب میدهد از فضای پرهیاهو و پر از شعار صبح 28 آذر است. فضایی که با حمله به آمریکا و امپریالیسم همراه است و سخنرانان در تلاش برای عظمتبخشی به شهادتطلبی بودند. پس عجیب نیست تشییع از دانشگاه به سمت سفارت آمریکا برنامهریزی شود. در بخشی از این راهپیمایی کیهان گزارش میدهد «در میدان فلسطین گروهی از نوجوانان با تفنگهای چوبی درحالیکه فریاد میزدند مفتح معلم ما زنده است، به جمعیت پیوستند.» یا جایی مینویسد «یک افسر ارتش بالای اتومبیل رفت و ضمن محکوم کردن امپریالیسم، فریاد زد که همه ملت آماده شهادتند تا به سعادت واقعی برسند.»
28 آذر، روز رونمایی از شاهدان عینی رویداد دردناک روز پیش است؛ چند دانشجو و عابر یا راننده پیکان قرمز رنگ که پیکر محمد مفتح را به بیمارستان طالقانی میرساند لب به سخن میگشایند و از ابعاد ماجرا میگویند، روایتهایی که کماکان از حضور سه موتورسوار و به رگبار بستن مفتح و محافظانش میگوید. اما شاید مهمترین گفتوگو در آن روز را هاشمیرفسنجانی ارائه میدهد. وزیر وقت کشور در گفتوگو با خبرگزاری پارس (ایرنای کنونی) میگوید «این ترور تا حدودی شبیه ترورهای سابق بوده ولی تصادفی نبوده است که در جریان مبارزه با امپریالیسم آمریکا و شرایط خاصی که وجود دارد، یکی از مبارزین ترور شود.» با این حال رفسنجانی اعلام میکند: «تاکنون ردپایی از تروریستها پیدا نشده است.»
کیهان با پسر مفتح، مهدی نیز گفتوگویی ترتیب میدهد و او درباره پدرش میگوید «پدرم مشتاق شهادت بود و حادثه دوم که در کنار خانه ما اتفاق افتاد ایشان در منزل بود. همیشه امید به شهادت داشت. او هنگام شهادت مرحوم مطهری گفت ایشان شهید شدند و من ماندم.» در اینجاست که مشخص میشود مفتح نه یکبار که پیش از این هم تهدید به ترور شده بود است. رفسنجانی اعلام میکند او رئیس کمیته منطقه چهارم بوده است و فراتر از یک استاد دانشگاه، سمتی امنیتی داشته است. گویی این یک ترور امنیتی است؛ اما تا یافتن قاتلان دکتر مسیر کوتاهی میبایست طی میشد. در حد چند ساعت.
28 آذر 1358 خبرگزاری پارس، خبری در تلکس خبری خود منتشر میکند با این عنوان که ساعت 21:20 روز 27 آذر، فردی ناشناس با تماس با این خبرگزاری اعلام میکند گروه «اف-ام» مسئولیت ترور دکتر مفتح را برعهده میگیرد. پارس در ادامه خبر خود به نقل از این فرد ناشناس مینویسد ترور مطهری، قرنی و ربایش دو میلیونوپانصد هزار تومان از بانک ملی شعبه میدان ارک نیز کار این گروه بوده است. «شخص ناشناس اعلام کرده که اعلامیه گروه اف-ام در رابطه با این ترور امروز (چهارشنبه) منتشر خواهد شد.» اما گروه «اف-ام» که بود؟ آیا طبق حرفهای رفسنجانی، وزیر وقت کشور، ایادی اسرائیل و آمریکا بودند؟ آیا گروه «اف-ام» همان گروه «فرقان» بود؟
«اف-ام» مخفف نام گروهی نیست که بعدها با عنوان «فرقان» در میان عموم شناخته شدند. گروهی با هدایت و رهبری اکبر گودرزی که از اردیبهشت تا دی 1358 اقدام به ترور چند چهره وقت نظام کردند که از قضا برخی بدون توفیق بود، از جمله ترور هاشمیرفسنجانی. گروهی که بعدها به اتهام ترور مرتضی مطهری و محمد مفتح اعدام شدند. البته تا پیش از دستگیری اعضای گروه در 18 دی 1358، گروههای مختلفی ترورهای رخ داده را برعهده میگرفتند. ازجمله در یکشنبه، دوم دی 1358، کیهان در صفحه خود مدعی میشود «چهار گروه مسئولیت ترور دکتر مفتح و پاسدارانش را به عهده گرفتهاند.» گروههای «اف-ام»، «فرقان»، «چریکهای سرخ» و «ضربتی انتقام» چهار گروه مدعی ترور بودند.
گزارش ارسال پیام مسئولیت ترورها به روزنامه کیهان عجیب و سینمایی است. برای مثال گروه فرقان با دفتر روزنامه تماس میگیرد و ادعا میکند چون دکتر مفتح قصد تشکیل ساواک جدید با عنوان «ساواما» را داشته است، ترور شده است. آنها اعلام میکنند مدارک خود را در یک وانت، پارکشده در خیابان لالهزار قرار دادهاند. با دادن رنگ و شماره پلاک از روزنامه میخواهند به اطلاعات دسترسی پیدا کنند. کیهان مینویسد خبرنگارش «پاکت زردرنگی را که بعدا معلوم شد محتوی هفت اعلامیه مختلف است، به روزنامه آورد.» چریکهای سرخ در تماس خود گفتهاند برنامه بعدیشان ترور محمد بهشتی است. گروه ضربتی انتقام هم گفته بود ترور مفتح به انتقام کشته شدن شهریار شفیق، پسر اشرف پهلوی بوده است. کیهان مینویسد این گروه ساخته ساواک است و پیشتر هم به خانه مهندس بازرگان حمله کرده است. با این حال 18 دیماه از میان این اسامی متنوع، فرقان بود که بهعنوان تروریست واقعی رویدادهای اخیر معرفی میشود.
23 دیماه 1358 روزنامه کیهان در صفحه نخست خود خبر از دستگیری رهبر گروه فرقان میدهد. تیتر خبر «8 ساعت درگیری مسلحانه برای دستگیری گروه فرقان» است. تصویر اکبر گودرزی در لباس روحانیت منتشر میشود. اتفاقات گروه فرقان درحالی رخ میدهد که کشور در آستانه نخستین دوره انتخابات ریاستجمهوری است و جنجالهای زیادی بر سر نامزدها و شیوه برگزاری برپا است. سخنرانیها و گفتارها نشان از تشنج حاکم بر کشور دارد و دولت موقت مهدویکنی تمرکز خود را بر موضوع انتخابات گذاشته است. از همینرو کیهان مینویسد مقر گودرزی نه توسط دولت که توسط سپاه تصرف میشود. عملیاتی که طی آن، 20 خانه تیمی کشف میشود و 35 عضو گروه درگیر نبردی مسلحانه میشوند. البته فاصله نبرد و خبر بیش از 5 روز است. عملیات در 18 دیماه رخ داده بود و سپاه از رسانهای کردن دستگیری فرقانیها امتناع ورزیده بود. همهچیز با یک مصاحبه تلویزیونی و مطبوعاتی توسط یکی از مسئولان سپاه رقم میخورد. این مقام درباره چگونگی کشف گروه و دستگیری آنها به تفصیل سخن میگوید و اینکه در اربعین سال 58، با کمک گاز اشکآور و پرتاب چند نارنجک، گروه فرقان را بدون تلفات جانی منهدم میکنند. مخفیگاه گودرزی در خانه شماره 23 کوچه اخوان خیابان جمالزاده بود و سخنگوی جلسه میگوید «معلوم شده است که این گروه تنها شخصیتهای مذهبی و مقامهای روحانی را انتخاب میکردهاند و اسامی افرادی که در لیست ترور بودهاند، بهدست آمده است.» این اولین مواجهه جدی انقلابیون با یک گروه ایدئولوگ بود. گروهی که مبانی فکری خود را نه براساس امپریالیسم و صهیونیستم – آنطور که در ابتدا در مصاحبهها اعلام میکردند – که از قضا بر مبانی اسلامی پایهریزی کرده بودند. سال 1394، مجله مهرنامه در پروندهای مفصل به سراغ شخصیت گودرزی میرود و ترورهای گروه فرقان را منتسب به مواجهه این طلبه با چهرههای شاخصی چون مطهری و بهشتی میداند. محمد قوچانی نیز در مقالهای با عنوان «توحید و تکفیر؛ پژوهشی در ریشههای توحید سیاسی و مبانی نظری روشنفکری سلفی» مدعی میشود شیوه فکری مرتضی مطهری – که در قلهک میزیست و سبک زندگی طبقه متوسط داشته – مورد عناد گودرزی قرار میگیرد.
روزنامه اطلاعات در شماره 22 دیماه 58 خود مینویسد اکبر گودرزی طلبه مدرسه شیخ عبدالحسین در بازار بوده است که از یک سال پیش ناپدید میشود. «او روحیهای انزواطلب داشت و با کسی معاشرت نمیکرده و همیشه پردههای حجرهاش را طوری میآویخت که داخل حجره از بیرون نمایان نباشد. او شهریه خود را از مدرسه شیخ عبدالحسین دریافت نمیکرد و گاهی اوقات سر کلاس غیبت میکرد و با تأخیر به سراغ شهریه خود میرفت و حرکات او بهطور کلی مشکوک بود.»
سوم خرداد 1359، روزنامههای کشور خبر از اعدام 22 محکوم دادگاههای انقلاب میدهند. افرادی از گروههای حزب منحله خلق مسلمان و البته «رهبر گروه فرقان و پنج عضو کادر مرکزی» آن؛ آن هم در روزی که «قطعنامه سمینار انقلاب فرهنگی مشترک حوزه علمیه و دانشگاهها» منتشر میشود و حسن حبیبی که بیشتر چهرهای فرهنگی بود تا چهرهای سیاسی، از سوی بنیصدر بهعنوان نخستوزیر انتخاب میشود و ابوشریف بهعنوان اولین فرمانده سپاه منصوب میشود.