میلاد جلیلزاده، خبرنگار: به طور قطع اگر کسی میخواهد یک مستند سینمایی بسازد، شرط اول قدم آن است که بداند مستند سینمایی چیست. شما یا میخواهید یک ایده را بازنمایی کنید و حرفی که در ظاهر ممکن است مقبولیت هم نداشته باشد را به کرسی بنشانید یا میخواهید به ثبت واقعیات یک دوره تاریخی یا یک منطقه جغرافیایی یا چیزی شبیه آنها بپردازید. بنابراین به یک دال مرکزی در گفتمان مستند نیاز است. باید معلوم باشد که سازنده اثر از اثرش چه میخواهد و آنگاه مرحله اول نقادی این است که ببینیم آیا او در نیت خودش موفق بوده یا نه. مشکل اول مستندی که محمدحسین شمقدری درباره اعتراضات اخیر در سال ۱۴۰۱ ساخته این است که تکلیفش را با خودش روشن نکرده و معلوم نیست که چه میخواهد بگوید. چند تا دوربین مخفی به هم نامربوط، چند متلک سیاسی که با هم تناقض دارند، چند تا مصاحبه با آدمهایی که تنها ویژگی مشترکشان عجیب بودن است و خردهتصاویری از اتفاقات روز، کنار هم چیده شدهاند تا این مستند شکل بگیرد. خانمی که تیپ و ظاهر او با ظاهری که معمولا از مدافعان سرسخت نظام دیده شده متفاوت است، جلوی مجری این مستند مینشیند و طوری از زیر و بم نظام دفاع میکند که حتی لحن آن ممکن است بیمنطق به نظر برسد. از پشتصحنه یکی از عوامل اعتراض سنگینی به نظام میکند و این خانم در جایگاه مدافع ظاهر میشود. خانم دیگری که ظاهرا کشف حجاب کرده بود و اطراف میدان آزادی قدم میزد از متلکپرانی مجری مستند عصبانی میشود و اعتراض میکند. بعد به او میگویند که دوربینمخفی بوده و این مجری به همراه شمقدری جلویش مینشینند و بحث میکنند. همین خانم طرف یک مناظره با مجری مستند میشود و از نظام دفاع میکند درحالیکه مجری نقدش میکند. صحنهای در فیلم هست که عوامل آن میروند و در گوشه پرتی از شهر، سطلآشغالی را واژگون میکنند و میخواهند یک اعتراض را شبیهسازی کنند. آخر سر همین صحنه گنگ و مغشوش هم بلاتکلیف میماند و معلوم نمیشود که از ابتدا برای چه منظوری ضبط شد؟! بعد دوربین سراغ این و آن چهره شناخته شده میرود و مصاحبههای بسیار کوتاهی میکند که اکثرا سر و ته چندانی ندارند و به بافت اصلی اثر، اگر چنین بافتی وجود داشته باشد، ربطی ندارند.
دوربین وسط اعتراضات دانشگاه شریف هم میرود و همانجا یک کلکل ریز و سرپایی با زاکانی، شهردار تهران هم بهراه میاندازد. بعد از آنجا که رویدادها و تصاویر مستند کاملا متشتت و به هم نامربوط بودند و میشد همین تکهپارهها را تا ابد ادامه داد، مجری مستند درحالیکه زیر برف راه میرود، یک پلاتوی طولانی میگوید تا لااقل ته این اثر حرفی زده باشد و یک جمعبندی داشته باشد. آخر سر هم یک نریشن پدرانه و توصیهگرانه و تمام.
مشکل اصلی آخرین مستند محمدحسین شمقدری تقریبا همان چیزی است که در کارهای دیگر هم وجود دارد. او شرط اول قدم را رعایت نمیکند و درنظر نمیگیرد که اصولا مستند سینمایی چیست و چه معنایی دارد؟ شمقدری معمولا چیزهایی میسازد که یکیدو تکه جنجالبرانگیز از آنها قابلیت دستگردان شدن در فضای مجازی را داشته باشد. انگار اساسا فیلم را برای اینکه یکیدو تکه جنجالبرانگیز از درونش قابل استخراج باشد، ساختهاند که همین هم هست. شمقدری مستندهایش را برای تیزرهایش میسازد؛ مثل روزنامهنگاری که متن را طوری مینویسد که خوب و به شکلی جنجالبرانگیز تیتر بخورد و باقی محتوا و فرم نوشته برایش اهمیت ندارد. مستند «جوکر ۱۴۰۱» بیشتر شبیه یکسری توییت پراکنده درباره اتفاقات اخیر است. دقت کنیم که حتی با رشتهتوییت و متنهای به هم مربوط هم طرف نیستیم، بلکه با اظهارنظر و متلکپراکنیهای جداگانه که موضوع نسبتا واحدی دارند طرفیم. فرق شمقدری با باقی بچههای توییتر این است که او پول و امکانات و پارتی دارد و میتواند برای بصری کردن توییتهایش جماعتی را جمع کند که کار را برایش ضبط کنند و دربیاورند و بعد اینها تدوین شود.