محمدطاهاجهاندیده، دبیر انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران :مهمترین سوالی که امروزه از دانشجویان فلسفه و بهطور اخص از ما دانشجویان فلسفه اسلامی پرسیده میشود این است که این رشته به چه درد میخورد؟
در جهان و بهطور ویژه در ایران این تصور وجود دارد که رشتههای علوم انسانی به درد زندگی نمیخورد. این سوال مربوط به اشتغالزایی و کاربرد عملی این رشتهها در زندگی بشر است. در اینجا منظور همه رشتههایی است که از رشته علوم انسانی دبیرستان منشعب شدهاند. فلسفه اما به نوبه خود رشتهای فراتر از علوم انسانی بوده و به کلی و ضروریترین مسائل وجودی و ماهوی میپردازد. براساس این ویژگی فلسفه، عدهای افزون بر عدماشتغالزایی، معتقد به عدمکاربرد این رشته بوده و آن را انتزاعی میدانند.
این تفکر نادرست که عمده مردم به آن باور دارند ناشی از نگاه غیرخلاق به علوم و مشاغل بوده که امروزه در قرن بیستویکم معنای خود را از دست داده است. بگذارید اینطور بگویم که پیش از هر عملی همواره ذهنیتی وجود دارد و موفقیت یک عمل بدونذهنیت، ایدهپردازی و برنامهریزی درست برای آن ممکن نیست. مثلا یک ساختمان بدون مهندسی اولیه ساخته نمیشود یا از هم فرومیریزد. حال فلسفه که پیشفرضهای اساسی علوم مبتنیبر آن بوده و اساسا ویژگی آن مهندسی اولیه مفاهیم و اصل موضوعات یک دانش است، مصداق بارز این مساله است. علوم عملی جدید ازجمله فیزیک اساسا بر پیشفرضهای فلسفی استوار شدهاند. اقتصاد بدون فلسفه بازار و ذهنیت انسانها در خریدوفروش معنا ندارد و سیاست اصولا بر پایه نظریات ایدهپردازان، فیلسوفان و نظریهپردازان یک دولت شکل میگیرد.
حال به نسبت این مساله به اشتغالزایی رسیده و این رابطه را با مثالی بیان میکنم. مثلا تا 15 سال گذشته در ایران چیزی به نام مشاغل مجازی وجود نداشت. پس از گسترش مهندسی نرمافزار و علوم کامپیوتر، شبکههای اجتماعی شکل گرفت و زندگی مردم به کلی متحول شد. حال اگر به خود رشته مهندسی نرمافزار بنگریم، نسبت به مهندسی، پزشکی و مشاغل کارمندی دارای عمری ناچیز بوده و تا حدود صد سال پیش چنین رشته و علمی در جهان وجود نداشت. حال اگر به عمق مهندسی کامپیوتر بنگریم میبینیم این رشته براساس اصول ذهنی منطق، ریاضی و فلسفه علم بنا نهاده شده که به اعتقاد عموم مردم بیکاربرد بوده و نان نمیشود! درحالیکه اغلب افرادی که امروزه بهعنوان ثروتمندترین افراد جهان شناخته میشوند مثلا پزشک نیستند، بلکه مهندسان نرمافزار یا ایدهپردازان خلاق هستند. این دیدگاه که تا امروز نیز وجود دارد به رشتههایی همچون منطق و ریاضی محض ذهنیتی مشابه با فلسفه را دارد و همه آنها را غیرکاربردی میداند! بنابراین میتوان گفت فلسفه در تمامی زندگی روزمره ما تاثیر دارد و این عالم خارجی که در آن زندگی میکنیم یا واقعیتی وجودی و فلسفی بوده یا براساس پیشفرضهای فلسفی ساخته شده است.
درصورتیکه بخواهیم به وجود این رابطه در فلسفه اسلامی اشاره کنیم، با گزینههای راهگشای متعددی روبهرو هستیم. امروزه فلسفه اسلامی میتواند به مثابه درمان عمل کند. بهدلیل گسترش تفکر فیزیکالیستی و بحران معنا در جهان کنونی، فلسفه اسلامی با دارا بودن ویژگی توحیدی خود قابلیت تجویز راهحل در بحرانهای بزرگ قرن بیستویکم را داراست. مثلا در بحرانهای زیستمحیطی تجویزی به نام اکوتئولوژی وجود دارد که ایده فیلسوفان اسلامی معاصر ازجمله سیدحسین نصر است. پشت هر رویداد عملی ذهنیتی نهفته است و بحرانهای زیستمحیطی با مسائلی همچون محدودیتناپذیری در بهکارگیری علوم، اقتصاد سلطهجو، فردگرایی انسانها و طمع دولتها گره خورده که همگی متاثر از اصول فلسفه مدرن است. اکوتئولوژی راهحل اساسی را در تغییر ذهنیت خودمحور به ذهنیت خدامحور دانسته و با توجه به قواعد فلسفی و اسلامی از جمله «قاعده لاضرر» و مسائل موجود در فلسفه اخلاق از جمله «نسبت موجود متعالی با الزام اخلاقی»، برای چنین بحرانی درمان تجویز میکند.
فلسفه اسلامی همچنین داروی موثری برای حل مسائلی همچون بحرانهای معرفتی و سردرگمی در معنای زندگی است که امروزه به چشم خورده و حاصل از خودبیگانگی موجود در جهانبینی مدرن است. مثلا در سالهای اخیر چندین مقالات علمی درباره تاثیر حکمتهای اشراق و متعالیه در زندگی بشر در غرب منتشر شده است.
یکی از مهمترین دلایل عدماشتغال فارغالتحصیلان فلسفه این است که بهجای توجه و ابتنا بر خود، وابسته به ابژه و امر خارجی هستند. این به این معناست که فرد منتظر است تا دولت یا شرکتی او را به استخدام درآورده و در غیر این صورت فرد در خانه نشسته یا مشغول کاری خارج از رشته اصلی خود میشود. این درحالی است که ویژگی فلسفه تولید بوده و فرد خود موظف است تا ایدهها و مشاغلی نو خلق کند. همانطور که تا 15 سال پیش مشاغل مجازی وجود نداشت و براساس قواعد ریاضیاتی و منطقی ساخته شد، فلسفه اسلامی نیز قابلیت ایجاد چنین امری را داشته و گسترش نسبت فلسفه اسلامی با سیاست، محیطزیست و اخلاق سازمانی و ایجاد مشاغل نوظهوری ازجمله مشاوره فلسفی مدعی بر همین واقعیت است.