مجتبی اردشیری، خبرنگار:شانزدهمین جشنواره سینماحقیقت درحالی به ایستگاه پایانی رسید که بکری سوژه، پرداخت استاندارد و بهاندازه و البته حساسیت روی دیگر مبانی تولید، ازجمله مشخصههای تولیدات مستند ایرانی بود. این خصایص سبب شد تا بدون اغراق یا جانبداری، تولیدات ایرانی، یک سر و گردن بالاتر از تولیدات جهانی جشنواره امسال دیده شوند. البته که در این دوره، زمینههای حمایت از استعدادهای شهرستانی این عرصه نیز فراهم آمد و این خود نوید این مهم را میدهد که برای سال آینده تولیدات کیفی بیشتری را شاهد بوده و مهمتر از آن اینکه جریان حرفهایگری در سینمای مستند کشورمان روی یک روال استانداردی قرار میگیرد که صدالبته سبب تریبت یک نسل و هدایت آنها به مسیر درست این حوزه است. با این امید، نگاهی انداختهایم به چند مستند نمایشدادهشده در جشنواره امسال.
سنگهای مرز
فیلم، سوژه خوبی برای پرداخت دارد و بیشتر دایرمدار وصف صفت منطقه مرزی مهران است. به موازات این کاوش جغرافیایی، فیلم قصد دارد تا به یک داستان رئال نیز ورود کند اما این بعد داستان، از چاشنی سرگرمیبخش یا وجوه اسنادی کافی برخوردار نیست. آن رابطه حداقلی در این بخش شکل نمیگیرد و بار زیباییشناختی فیلم که سوار بر داستان سنگها است، بر وجه داستانی آن غلبه میکند. این اشکال البته از قالب کلاسیک مستند ناشی میشود. جایی که کارگردان تلاش کرده تا بدون توجه به تکنیکهای روز این سینما، از همان متد قدیمی وصف صفت استفاده کرده و برای اجرایی کردن آن، به ابتداییترین شکل ممکن که نشاندن فرد مقابل دوربین و دریافت توضیحات اوست بسنده کند. درحالی که این فیلم با همین شکل ظاهر نیز از پتانسیل بالایی در جهت خلق موقعیت و ورود مقتدرانهتر به وجه داستانی برخوردار بود که متاسفانه عدمتوجه به این مقوله سبب شد تا فیلمی با این سوژه خاص، به اثری حوصلهسربر تبدیل شود.
دنیای وحشی زاگرس
دنیای وحشی زاگرس، قطعا دریچهای جدید به دنیای مستندسازی ایران باز کرده است. یک مستند حیات وحش کاملا استاندارد با مولفههای جهانی که تولید آن چند سال زمان برد و طی آن، تصاویر بکر و کمتردیدهشدهای از زیستبوم زاگرس و حیوانات آن دیده شد.
فارغ از دشواری تولید و زمان بسیاری که صرف تولید این اثر شده و بهراحتی از همان نخستین دقایق فیلم قابل درک است، دنیای وحشی زاگرس، فیلم تحقیق است. کارگردان بیش از آنکه از روی عرق و علاقهمندی به جغرافیای زاگرس، به این مبحث ورود کند، مطالعات عمیقی روی این زیستبوم داشته و در روزگاری که یکی از پاشنههای آشیل سینمای مستند ایران، نبود مطالعه و تحقیق عمیق است، با اشراف بالایی قدم در مسیر تولید گذاشته و میتواند با بهرهمندی از ابزارهای حرفهای فیلمبرداری و صدابرداری، تصاویری را شکار کند که هرگز در تولیدات داخلی به چشم نیامده بود.
استاندارد بالای اثر به اندازهای است که اگر مخاطب نداند که فیلم را چه کسی ساخته، تقریبا محال است آن را در زمره تولیدات ملی قلمداد کند.
این فیلم با تمام اندوختهها و غنایم کیفی خود، برای سینمای مستندی که راندمان چندان موفقی در حوزه حیات وحش ندارد، در مقام صفشکن ظاهر شده و سبب میشود تا از این پس امیدواری بسیاری نسبت به تولیدات این حوزه شکل بگیرد.
فرش عرش
فیلم، سوژهای کهنه دارد اما با یک حلاوت درستی به تشریح آن میپردازد که برای مخاطب، دوستداشتنی است. اگرچه هدف مستند از همان ابتدا مشخص است و غافلگیری خاصی نصیب مخاطب نمیشود اما فیلم در مسیر داستانی، خیلی گرم روایت میشود و شیرینی زبان اصفهانی سبب میشود تا مخاطب، تا پایان اثر آن را دنبال کند.
در این طی طریق اما آنچه اهمیت دارد این است که فیلم به رپرتاژ تبدیل نشده و عناصر فرعی نیز اجازه نمو پیدا میکنند تا به این ترتیب، این مستند داستانی، شکل خامدستانهای به خود نگیرد. ضمن آنکه مکثهای درستی در لابلای داستان تعبیه شده که اجازه کرختی روایت را نمیدهد؛ مکثهایی که در فضای گرم و پرانرژی فیلم، مخاطب را به فکر انداخته و بعضا اندوه وی را به همراه دارد و این، یکی از مزیتهای فکرشده و درست فیلم است.
کوهستان بیصدا
برای داستانهای اینچنینی که کاراکتر اصلی اثر، نمیتواند سخن بگوید، باید فضا به اندازهای پرپتانسیل باشد که آن سکوت اذیتکننده سکانسها، مخاطب را آزرده نکند.
در کوهستان بیصدا، این بیصدایی، مخاطب را میآزارد. علیالخصوص آنکه کارگردان به عمد تلاش دارد تا صداهای بسیاری از طبیعت به گوش برسد که این نمیتواند مزیت چندانی برای این فیلم به همراه داشته باشد، آن هم در فیلمی که از سکانسهایی نسبتا طولانی برخوردار است و در چنین سکانسهایی، نبود کاراکترهای زیاد به اندازه کافی حوصلهسربراست حالا به این بعد سکوت تنها کاراکتر اصلی فیلم را نیز بیفزایید.
مهندسی کاراکتر اصلی و دیگر کاراکترهای فرعی داستان، به شکلی ابتدایی صورت گرفته که اثر را تا انداختن از شمایل یک مستند پیش میبرد. این فیلم، در دنیای جدید سینمای مستند که افقهایی به لحاظ داستانگویی و تکنیک بر آن غلبه کرده، هیچ جایی ندارد و با همان فرمول مستندسازی دهه 80 به تولید رسیده است که قدرت جذب چندانی در مخاطب ندارد.
اما فیلم هر چه که نداشته باشد، قابهای بسیار زیبا و درستی از جلوههای مختلف طبیعی دارد که قطعا بیش از کلیت اثر، به دل مخاطبش مینشیند.
ماهر
قرار است یک اتفاق بزرگ را روایت کرده و دربردارنده لحظات نفسگیری از یک رویارویی باشد. این یعنی فیلم دارای دونیمه است؛ در نیمه نخست، آن تعلیق، به شکل سینمایی خود شکل نمیگیرد و بیشتر یک شوق و کنجکاوی ذاتی در مخاطب برانگیخته میشود تا اینکه آن حس، پرداختی مستندگونه داشته باشد.
در هنگام مواجهه مادر و دختر پس از 32 سال نیز شکوه چندانی دیده نمیشود تا فیلم بیش از آنکه یک مستند استاندارد باشد، در اندازه فیلمبرداری ساده از مراسم مواجهه این مادر و دختر تقلیل یابد. بنابراین سوژهای که میتوانست یکی از تاثیرگذارترین آثار جشنواره باشد، اینچنین در مقام روایتگر ظاهر شد.
در کنار این چهارچوب نادرست، فیلم صحنههای اضافه بسیاری دارد و البته آدمهای نامربوطی که دقایق نسبتا زیادی به آنها پرداخته میشود. قطعا اثر نیازمند یک تدوین مجدد است تا ریتم فیلم تندتر شده و خلوص و هسته مرکزی داستان، محوریت بیشتری پیدا کند.
مهلقا
یک مستند تاریخی که بیشترین مزیت آن، ارائه اطلاعاتی است که شاید بسیاری از مخاطبان این فیلم، از آن بیخبر بودند. فارغ از این مهم، فیلم، آورده چندانی برای مخاطبش ندارد. از زبان نریشن بهره میگیرد که با زمختی و شکل کلاسیک خود، چندان به دل مخاطب نمینشیند و حتی در جاهایی، حوصله او را سر میبرد.
به لحاظ اسنادی نیز فیلم بسیار مبادی آداب رفتار کرده و ترجیح میدهد با یک بیان و تصاویر خشک، یک داستان تاریخی را برای مخاطبش بازگو کند. تنها بخش جذاب اثر، کلیشهایترین قسمت آن است که طی آن، چند انسان بهجا مانده از دوران قدیم، روبهروی دوربین نشسته و به بیان شنیدههای خود از دوران ناصرالدینشاه میپرداختند.
هرچند سوژه داستان نیز اجازه ورود بیشتر را به صاحبان اثر نمیداد اما میشد با تدابیری در شکل اجرا، از مهلقا، فیلم دیدنیتری به دست آورد که مخاطب را ترغیب کند تا پایان آن را دنبال کند.
برزخیها
ساخته عارف افشار، پیش از آغاز جشنواره، سروصدای بسیاری به راه انداخته و کنجکاوی دوستداران این فیلم را برانگیخته بود. فیلمی که با نبش قبر اتفاقات اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60، قصد داشت تا به بحران این فیلم بهعنوان نخستین اثر توقیفی سینمای ایران که تاثیر شگرفی روی نسل بازیگری آن زمان داشت، بپردازد.
نکته قابلتوجه فیلم این بود که نگاه جانبدارانهای نداشت و چهرههای مختلفی از طیفهای فکری گوناگون که در تصمیمگیری آن سالها حضور داشتند را برای ادای توضیحات، دعوت کرده بود. طی یک ابتکار حرفهای، از چهرههایی که عموما اهل گفتوگو نیستند به صورت تلفنی دعوت شده بود و با قطع صدای آن میهمان که نامش در فیلم برده شده بود، دلیل صحبت نکردن آن چهرهها مشخص میشد.
بنابراین فیلم در گام نخست، بهخوبی توانست از دادههای اطلاعاتی مسجل خود، نهایت بهرهکشی را به عمل بیاورد. در گام دوم، تدوین بسیار مویرگی فیلم سبب شد تا هر اظهارنظر مدعو، پشت اظهارات موافق یا مخالف مدعوی دیگر قطار شود و این هارمونی، قدرت تصمیمگیری و پی بردن به اصل واقعه را برای مخاطب راحتتر میکرد.
برزخیها، بیش از یکسال درگیر پروسه ساخت بود و بالطبع، زمان زیادی نیز صرف تدوین حرفهای آن شد. این شکل تدوین در مسیر دانش مخاطب، بهاندازهای در مقام کاتالیزور عمل کرد که ممیزیهای فاحش فیلم خللی به آن وارد نکرد گرچه قطعا میشد با کاهش چگالی ممیزی، بر جسارت آن افزود و به شکل صریحتری در مورد مسببان این توقیف صحبت کرد. هر چند که مشخص نشد این محافظهکاری نسبی که در کوبیدن مسبب این جریان در سرتاسر اثر لمس میشد، از سوی کارگردان لحاظ شده یا تاثیرات تیغ سانسور است اما با این حال، برزخیها، از پرمخاطبترین و باکیفیتترین فیلمهای جشنواره شانزدهم سینماحقیقت محسوب میشود.