میلاد جلیلزاده، خبرنگار: «آیا اینکه به زنان اجازه دادیم رانندگی کنند، بد بود؟ آیا اینکه بعد از چهار دهه ممنوع بودن سینما در شبهجزیره، جشنواره فیلم برگزار کردیم و محدودیت آن را صفر قرار دادیم و کلی بازیگر و کارگردان از این سو و آن سوی دنیا جمع شدند و روی فرش قرمزهای ما عکس گرفتند، بد بود؟ من داشتم عربستان را به سوی تمدن نوین میبردم اما ارتجاع سیاه و سرخ نتوانستند ببینند. یک مشت متحجر دست به یکی کردند و نگذاشتند برنامههای درخشانی که برای آینده عربستان در نظر داشتیم به نتیجه برسد.» دیر نیست که چنین جملههایی را از ولیعهد ماجراجوی سعودی بشنویم. 5 دهه بعد از اینکه شاه ایرانی متکی بر نفت، با خودفریبی به خودش صدمه زد، هنوز منطقه غرب آسیا حاکمانی را تجربه میکند که کفشهای سراسر قهقهرا را به پا کردند و همان مسیر را طی میکنند. یک مدرنیته ظاهری و عقبماندگی باطنی، یک تمرکز جاهطلبانه روی موقعیت جهانی و غفلت از درد مردم داخل، یک خودفریبی تبلیغاتی که به غلط تصور میشد دیگران را هم فریب داده است، باز هم تکرار میشود. حالا یک جوان سعودی که شخصیت او ترکیبی از رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی و صدام حسین تکریتی است، نعل به نعل همان راه را میرود و همان تجربههای مرگبار را تکرار میکند و کفشهای قهقرا پوشیده است.
عربستان نهتنها در مقابل ساخت فیلم الرساله مصطفی عقاد با تمام قدرت ایستاد، چهل و اندی سال بعد هم وقتی مجید مجیدی میخواست محمد رسولالله را بسازد، با تمام توان ایستاد تا نگذارد و حتی فیلمبرداری آن در هندوستان را با ابزار نفوذی که توسط تخفیفهای نفتی به دست آورده بود لغو کرد؛ چون سینما را حرام میدانستند. حالا در همین شبهجزیره جشنوارهای برگزار شده که نه یک فیلم قابل توجه عربستانی دارد، نه داور شناختهشدهای که از کشور میزبان باشد و این عقبماندگی قرار است با نمایش فیلمهایی که محتوای همجنسگرایی دارند، جبران شود. شکی نیست که سرسختترین مبلغان همجنسگرایی در غرب هم رفتار عربستان را ریاکارانه میدانند و تنها کسی که باور میکند چنین نمایشهایی چهره ولیعهد سعودی را بهعنوان پیشوای تجدد عربستان در چشم همه دنیا درخشان میکند، خود محمد بنسلمان است. او آنقدر نقطه ضعف دارد که نمیتواند حتی به یک خبرنگار در خاک کشورش اجازه نقادی بدهد و حتی اگر کسی در گوشه دیگری از دنیا نسبت به او انتقاد میکند، به قیمت خریدن بدترین لعنتها بر جان و آبرویش، آن خبرنگار را میکشد و قطعهقطعه میکند و در اسید میریزد و درحالی که همه دنیا اینها را میبیند و میداند، توقع دارد بهعنوان یک روشنفکر متجدد و پیشرو باورش کنند. در یک روز ۸۰ نفر را گردن میزند که ۷۰ نفر از آنها جرمشان سیاسی است. چه سیاستی؟ مثلا سر یک پسر بچه ۱۴ ساله را تنها به این دلیل میبرد که در راهپیمایی حضور داشته و از ته گلو علیه او شعار داده بود. با این حال توقع دارد به خاطر جشنواره فیلمی که برگزار کرده، چهرهای مثل رهبرانی در دنیا پیدا کند که اهل ادبیات و هنر هستند. آیا تردیدی وجود دارد که اگر چند نفر از میان چهرههای سینمایی در دومین دوره از جشنواره دریای سرخ حاضر شدهاند، فقط به دلیل پولهایی بوده که بیحساب خرج شده است تا مدعوین را راضی به حضور کند.
دهه جشنهای پهلوی بین سالهای ۴۵ تا ۵۵، دهها قدم از این فستیوال فیلم بنسلمان هم جلوتر رفت، اما این شباهتها برای شاهزاده سعودی عبرتی نساخته است. جشنی که هیچچیزش ایرانی نبود و بشقاب غذای میهمانان و حتی مستخدمهایی که جلوی میهمانان بشقاب میگذاشتند، از فرانسه آمده بود، درنهایت چقدر توانست به چهرهسازی مثبت و متمدن از محمدرضا شاه کمک کند؟ آنقدری که به محض حضور مهمترین مخالف آن دورهاش در فرانسه و یک اقامت چهارماهه، همه روشنفکران فرانسه شیفته کسی شدند که به شاه میگفت نه. از رموند آرون گرفته تا فوکو و سارتر و دیگران، همان کسی را که او پیشوای ارتجاع سیاه مینامید، مسیحی نامیدند که به سیاست ورود کرده و در لحظه حساس نهایی، معلوم شد شاه و میلیاردها پولی که در غرب، بهخصوص رسانهها خرج کرده بود تا محبوب شود، نتیجهای نداشت چون هیچ کس او را دوست نداشت. برای بنسلمان هم این لحظه فرا رسیدنی است. فقط کافی است یک روزنه ایجاد شود تا از آن سیلی به راه بیفتد. نشریات اروپایی و آمریکایی مقالات مفصلی مینویسند و از کوکائین کشیدن بنسلمان میگویند و از اینکه هر هفته یکی از زنهایش که کتک خورده را در بیمارستان بستری میکند. این اما درحالی است که مخالفان شاهزاده یک ریال برای چاپ این مطالب خرج نکردهاند.
با این وضع کاملا معلوم است جایی که بنسلمان مدح میشود، پای پول در میان بوده؛ مثل جشنواره فیلم دریای سرخ که به اعتبار فیلمسازان عربستانی تکیه نکرده، به رشوههای کلان ربط دارد که پرداخت شده تا این افراد بیایند و عکس بگیرند و بروند. ماجراجویی در منطقه چقدر یادآور صدام حسین تکریتی است که خود را سردار قادسیه نامیده بود. او هم در آستانه پاره کردن قرارداد الجزایر، سپرده بود که برایش فیلمی تاریخی علیه ایران بسازند. ولیعهد سعودی هم همین کار را کرد، هرچند تا به اندازه همان صدام جنم و اندازه ندارد و ایران هم در موقعیت نظامی خیلی بهتری نسبت به آن روز است. اما از لحاظ خریت همان رتبه را کسب کرده است. اینها هیچکدام معنای سینما را نفهمیدهاند و کارکردهایش را بلد نیستند؛ شاید بنسلمان از صدام بدتر. نفت چه وسوسههای غلطی در این بخش از دنیا در ذهن حاکمان مرتجع و شیک انداخت و چطور پول بیحساب آن باعث شد که از حاکمان منطقه مردانی متوهم و خودفریب ساخته شود که به جای توسعه درونزا، یک برچسب، یک نقاب نوشدگی را روی چهره بگذارند که با اولین کشیده روزگار بیفتد.
به جای برگزاری پرخرج چنین فستیوالی که تکههای ناهمگن آن با پول به هم چسبیدهاند و در بازار سینما هم نرخشکنی میکند و توقعات را بالا میبرد، چیزهای دیگری برای تبلیغ چهره یک کشور و درخشش یک سیاستمدار، حتی یک شاهزاده وجود دارد. همسایه بسیار کوچک عربستان، قطر، این را به خوبی نشان داد. هویت عربی فقط به عگال و دشداشه نیست مرد! همانطور که هویت ایرانی به تاج کیانی و اعلام بیعت با کوروش نبود. اگر همچنان به این سبک ادامه بدهی، فردا درحالیکه زمین و زمان را بهعنوان توطئهگران علیه تاج و تختت متهم میکنی، سقوط خودت را به تماشا خواهی نشست.
تاریخچه یک کاریکاتور
۲۹ آبان ۱۳۵۸ یک گروه مسلح سلفی که مخالف دولت عربستانسعودی بودند، با حمله و اشغال مسجدالحرام و گروگانگیری، دنیا را در بهت فرو بردند. این گروه معتقد بودند که محمدعبدالله القحطانی، منجی یا همان مهدی موعود است و همه باید از او اطاعت کنند. شورشیان که حدود ۵۰۰ نفر بودند، اسلحههای خود را وسط طواف حجاج بیرون آوردند، دروازهها را بستند و چند مامور را کشتند. ماموران سعودی هرچه کردند، نتوانستند آنها را گیر بیندازند. ماموران پاکستانی هم به کمکشان آمدند اما فایدهای نداشت. نهایتا سه نفر از نیروهای کماندویی فرانسوی برای این ماموریت درنظر گرفته شدند و از آنجا که ورود غیرمسلمان به مسجد ممنوع بود، آنها در مراسمی تشریفاتی دم در خانه خدا شهادتین گفتند و وارد شدند تا به اتاقهای زیرزمینی مسجدالحرام گاز پمپاژ کنند. بهخاطر تو در تو بودن اتاقها، گاز هم بیتاثیر بود و مقاومت ادامه پیدا کرد. با بالا رفتن تلفات، نیروهای سعودی اقدام به حفر سوراخ در حیاط مسجدالحرام کردند و به درون اتاقهای زیرزمینی نارنجک انداختند. این امر باعث کشته شدن شمار زیادی از گروگانها شد اما توانست شورشیان را به مکانهای بازتر فراری دهد تا هدف گلوله قرار بگیرند. بعد از دوهفته، شورشیان باقیمانده تسلیم شدند. این اتفاق کاریکاتور مضحکی از قیام ملت ایران زیر پرچم مهدویت بود، اما بههرحال سعودیها را متوجه این کرد که چه نقطهضعفهای گفتمانی بزرگی دارند و حتی صدای یک دیوانه مثل قحطانی هم میتواند تا این اندازه طنین پیدا کند. این اتفاقات مقامات امنیتی سعودی را بهشدت سختگیر کرد و باعث شد که نهایتا در ۱۹۸۳، بهطور کل سینما را در این کشور ممنوع یا بهعبارتی حرام کنند. برای دور زدن این ممنوعیت، بسیاری از سعودیها بهطور مرتب از بحرین یا امارات سفر میکردند و اصطلاح «گردشگری سینمایی» باب شد. در این میان سفارتخانههای خارجی و باشگاههای خصوصی در پادشاهی گهگاه برنامههایی را برگزار میکردند که شامل نمایش فیلم هم میشد.
سعودیها از ابتدا با سینما مخالف بودند و این بگیر و ببندهای امنیتی برایشان بهانه را فراهم کرد. آنها بهخصوص از همسایه غیر عربزبانشان در شمال خلیج فارس میترسیدند، چون ممکن بود نفوذ گفتمانیاش روی جامعه عربستان تاثیر بگذارد و سینما دریچه این نفوذ باشد. به همین دلیل ۳۵ سال سینما در عربستان ممنوع بود. بالاخره در سال ۲۰۱۸ این طلسم شکست. محمد بن سلمان، ولیعهد جوان سعودی، از یک طرف شبکه ماهوارهای فارسیزبان تاسیس کرد و چند شبکه دیگر را هم خرید و حالا اعتمادبهنفسی پیدا کرده بود که اجازه بدهد در کشورش سینما دایر شود. همان سال جشنواره فیلم دبی تعطیل شد.
عدهای از فیلمسازان عربی امید داشتند که این فستیوال بتواند نقش تنظیمکننده و هماهنگکننده را بین آنها بازی کند و به بازار فیلم عربی رونقی بدهد، اما حالا تعطیل شده بود. اساسا امارات با وجود اینکه کشوری ثروتمند بود، بهلحاظ فرهنگی و هنری نمیتوانست بین کشورهای عربی به یک قطب تبدیل شود. مثلا مصر یا سوریه یا حتی کشورهای دیگر، امکان داشت بتوانند چنین جایگاهی پیدا کنند اما امارات چیزی نبود جز برجهای جواهرنشانی که با پول بیحساب نفت روی بیابان ساخته شده بودند. خاک و آب هم برای امارات خریداری میشد و این گلخانه بزرگ یا کشور کوچک، قادر نبود با جشنواره فیلم دبی، به هماهنگکننده سینماهای عربی تبدیل شود. تا جشنواره دبی تعطیل شد، سعودیها خیز برداشتند که جایشان را پر کنند. از ۲۰۱۹ ستاد تشکیل دادند و در ۲۰۲۱ اولین دوره از جشنوارهشان را برگزار کردند. کاری که امارات نتوانست انجام دهد را بهنظر نمیرسد عربستانیها هم بتوانند انجام دهند، اما بههرحال آنها دومین دوره جشنوارهشان را برگزار کردند.
اجاره کردن سلبریتی با پولپاشی سعودی
گزارشگر هالیوود ریپورتر که با پایان یافتن جشنواره «دریای سرخ» در عربستان سعودی به خانه بازگشته و نگاهی به آن انداخته، از این رویداد با عناوینی مثل «گسترده و پرهیاهو»، «متمرکز بر فیلمسازان محلی» و «با سطح تقریبا دیوانهکنندهای از حضور چهرهها روی فرش قرمز» یاد کرده و مینویسد: «حضور شارون استون، جکی چان، شاهرخ خان، اولیور استون، آنتونیو باندراس و حتی مایک تایسون، رویداد جده را به یک بیانیه چشمگیر و گرانقیمت بدل کرده بود.»
آلکس ریتمن مینویسد: «آرامش و اعتمادبهنفسی که در این رویداد به نمایش گذاشته شد به کیفهای پرپولی برمیگردد که اغلب عامل حیاتی برای جشنوارههای سینمایی هستند و بهنظر میرسد در این زمینه نگرانی کمی برای مسئولان این جشنواره وجود داشت. جیب بزرگ و پرپول عربستانسعودی نهتنها یک کمپین بزرگ بازاریابی با پوسترها و تبلیغات تمامعیار به راه انداخت بلکه چهرهها را هم به آنجا کشاند.»
این گزارشگر افزوده است: «من واقعا به تعداد زیاد و ماهیت تاحدودی درهم و برهم اسامی در شب افتتاحیه خندیدم. از شارون استون گرفته تا گای ریچی و از شاهرخخان گرفته تا نادین لبکی. اسکات ایستوود، لوکا گوادانینو، پریانکا چوپرا و هنری گلدینگ تنها شماری از ستارگانی بودند که روی فرش قرمز آن شب رفتند. آیا برای حضور در آنجا آنها پول گرفته بودند؟ احتمالا بله. چندین منبع به من گفتند که برخی از نامها صرفا برای مبلغ هفت رقمی چکهای دریافتی حاضر به حضور در آنجا شدند، تعداد بسیار زیادی! هنوز برای شبهای بعد در راه بودند. کمی بعد در میهمانی از اینکه کسی که داشت ترانههای برونو مارس را میخواند، واقعا خود برونو مارس بود در شگفت ماندم!»
ریتمن مینویسد: «درحالیکه ممکن است جشنواره با عنوانی غربی شروع بهکار کرده باشد، درعوض با اولین نمایش جهانی «جاده دره»، یکی از چندین فیلم بلند و کوتاه عربستانی که در این رویداد حاضر بودند، به پایان رسید. همانطورکه به اندازه کافی نمیتوان گفت، عربستانسعودی به معنای واقعی کلمه ممنوعیت ۳۵ساله سینما را در اواخر سال ۲۰۱۷ لغو کرد، پیشرفت در این بخش کوچک که برگزاری یک جشنواره است، به اندازه خودش قابل توجه است.»
در ادامه از چیزی یاد میکند که نباید نادیده گرفته شود، ادعاهایی که جشنواره فیلم «دریای سرخ» را بخشی از یک کمپین بزرگ -و عمدتا پرهزینه- برای یک شستوشو توسط هنر میخوانند تا شهرت بینالمللی کشوری با سابقه حقوق بشری وحشتناک را که مخالفان سیاسی خود را سرکوب میکند و متهم به قتل جمال خاشقچی روزنامهنگار است و به مداخله نظامی خونین در یمن متهم است، نادیده گرفته شود. نویسنده هالیوود ریپورتر ادامه میدهد: «مراسم اختتامیه هم به همان اندازه مسخره بود که افتتاحیه؛ با حضور چهرههایی چون جکی چان، آنتونیو باندراس، جوئل کینامن، نائومی کمپبل، دی جی خالد و حتی عجیبتر از همه مایک تایسون.» این گزارشگر در انتها مینویسد: «بهعنوان فردی که بهطور منظم در جشنواره فیلم دبی تا پایان غمانگیز آن در سال ۲۰۱۸ شرکت میکرد، اینبار هم در کنار مسافران و بازدیدکنندگان قبلی خلیج فارس در ابوظبی و دوحه، احساس شباهت آرامشبخشی داشتم. از مکانهای مجلل و پنجستاره گرفته تا سهولت نسبی پیمایش بلیتها و مکانها، ناهار رایگان و در دسترس برای هرکسی که دارای مجوز است، اتوبوسهای شاتل معمولی که مردم را به اطراف جابهجا میکنند و رویدادهای عصرانه با بوفههای فراوان (البته با الکل صفر). این یک فستیوال لذتبخش و بدون استرس بود که اکنون بیشتر توسط مدیران سابق فستیوال دبی اداره میشود.»
کاسه عربی داغتر از آش غربی
محمد الترکی، مدیر اجرایی جشنواره دریای سرخ با اعلام مفتخرانه این خبر که هیچ سانسوری بر فیلمهای نمایشدادهشده در جشنواره وجود ندارد، همه را حیرتزده کرد. مهمترین مواردی که باعث چالش و جنجال شد، نمایش چند فیلم با محتوای همجنسگرایی است.
فیلم مراکشی «القفطانالارزق» یکی از موارد بحثبرانگیز است. داستان این فیلم درباره رابطه غیرمعمول درباره یک خیاط و کارگرش است و این خیاط ۲۵ سال از کارگرش بزرگتر و در عین حال صاحب همسر است و همسرش نهتنها رابطه او را انکار نمیکند بلکه به او افتخار و او را سرور مردان توصیف میکند.
لوکا گوادانینو، کارگردان ایتالیایی هم با فیلم «مرا به نام خودت صدا کن» در این جشنواره حضور دارد. این فیلم تبلیغ آشکار و علنی همجنسگرایی است و داستان آن درباره رابطه غیرمعمول یک نوجوان و یک دانشجو است.
محمد الترکی از حضور این نوع فیلمها در عربستان سعودی دفاع کرده و گفته است: «این جشنواره سیاست سانسور ندارد، فکر نمیکنم اگر تحت سانسور باشید، بتوانید جشنواره بینالمللی فیلم برگزار کنید. این دو با هم سازگاری ندارند.» اتفاقا این سخن الترکی کاملا نشان میدهد او و سایر متولیان سعودی این جشنواره، هیچ اطلاعی از ماهیت سینما و برگزاری جشنوارههای آن ندارند. بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر در دورانی که درخشان ظاهر میشد و بازتابهای جهانی داشت، توانست اولین جایی باشد که فیلمسازان بزرگی مثل تئو آنجلوپولوس یا نوری بیلگهجیلان در آن دیده شوند و از برادران کوئن تا کن لوچ بارها در این فستیوال حضور داشتند. بااینحال چهارچوبهای اخلاقی در آن جشنواره رعایت میشد. جشنواره فیلم کوتاه تهران هم که برگزیده آن مستقیما به فستیوال اسکار راه پیدا میکند، از ابتدای کار چهارچوبها را رعایت کرده است. خود فیلمسازان ایرانی با رعایت همین چهارچوبها توانستند فیلمهایی بسازند که از کن و ونیز و برلیناله تا جشنهایی مثل اسکار و سزار، جوایز متعددی کسب کند. با اینکه رویکرد فستیوالهای غربی طی سالهای اخیر تا این حد سیاسیتر از دورههای قبل شده، همچنان فیلمسازان ایرانی با رعایت همین موازین در آنها شرکت میکنند.
سیاست سانسور صفر در فستیوالهای غربی هم وجود ندارد. اگرچه آنها در مورد مواردی از قبیل همجنسگرایی نهتنها دست به سانسور نمیزنند، بلکه مروج آن هستند، در عوض روی خیلی از موارد دیگر که با برهان و عقل سلیم حیرتانگیز به نظر میرسد، سانسورهای سختگیرانهای دارند. مثلا نمایش بزرگراه و جادههای شیک و ساختمانهای بلند در فیلمهایی که از کشورهای به تعبیر آنها جهان سوم آمده، ممنوع است و این را علنا در نامهای که به فیلمسازان میفرستند، اعلام کردهاند. کن، ونیز، لوکارنو، برلیناله و خیلی از فستیوالهای دیگر تابهحال بارها نامههایی به فیلمسازان مشهوری فرستادهاند که فیلمشان در فستیوال پذیرفته نشده است. در آن نامهها به آن هنرمندان نوشته شده که فیلمشان پروپاگاندای دولتهایشان است و این اتهام به دلیل نمایش چهره مترقی از این کشورها مطرح میشود. همچنین آمده است که این تصاویر مترقی، با تصور اروپا از جهان سوم تناظر دارد و به این بهانه آن آثار را نپذیرفتهاند. طوری که انگار تصور اروپاییها از جهان، ملاک ارزیابی حقیقت دنیاست و اگر واقعیت با تصور آنها یکی نبود، باید تصویری که با آن قرار است واقعیت بازنمایی شود هم تغییر کند. حالا الترکی میگوید با اعمال سانسور نمیشود جشنوارهای جهانی برگزار کرد و به این بهانه در سرزمین وحی، فیلمهایی با موضع همجنسگرایی پخش میکند.