احسان زیورعالم، خبرنگار: «۲۷ سال پیش در خرداد ۱۳۶۱، نزدیک به دو میلیون نفر از جمعیت 5میلیون و 656 هزار نفری تهران، در طول دو هفته به سیزده سالن سینما در پایتخت هجوم آوردند تا برزخیها (ساخته ایرج قادری) را تماشا کنند. سونامیای که تماشاگران بهوجود آورده بودند، یکسوی داستان بود. آنسوی این استقبال همهجانبه که با بلیت تقریبا پنج تومانی، 8 میلیون تومان فروش را رقم زده بود و اگر ادامه مییافت به رقم بزرگتری هم میرسید، داستان مخالفتهای رسانهها و تجمعهای محدودکننده و طومارهایی با هزاران امضا بود که خواستار توقف نمایش فیلم بودند.»
این جملات بخشی از مقالهای با عنوان «اشتهای بیکران و سفره گسترده» به قلم علیرضا محمودی است که در آذر 1388 در شماره 395 مجله فیلم به چاپ رسیده است. نوشتار او اشارهای است به یکی از عجیبترین توقیفها و شاید بهنوعی آغازگر سنت توقیف فیلم در نظام پس از انقلاب، سنتی که تا به امروز دامنگیر جامعه سینمایی بوده است و جالبتر آنکه با گذشت چهار دهه از رویداد، هیچیک از طیفهای مدیریتی سینما آن را گردن نمیگیرند. نه آنهایی که نقششان در مقالات و سپس مدیریت دهه 60 سینما مشهود است و نه اصولگرایان آینده که در نگاه اولیه با سینمای فردین و ملکمطیعی مشکل داشتند. با این حال توپ مقصر دانستن توقیف «برزخیها» مدام در زمینی دست به دست میشود که در آن صرفا تاریخ شخم زده میشود و پس از چهل سال هنوز برای انهدام موضوعی به نام توقیف فیلم راهحلی یافت نشده است.
«برزخیها» در سال 1359 ساخته و در 1361 اکران شد. با آنکه زودتر از فیلم «مرز» تولید شد، اما «برزخیها» عنوان دومین فیلم جنگی پس از انقلاب را هم یدک کشید. این فیلم داستان گروهی مجرم است که در تلاش برای فرار از ایران، آن هم پس از پیروزی انقلاب و باز شدن در زندانها، در مرز متوجه هجوم نیروی بیگانه به وطن شده و پس از موعظه سیدیعقوب، تفنگ به دست میگیرند و راه شهادت را برمیگزینند. آنانکه شاید از اعدام گریخته بودند، حالا در نقش قهرمانان وطن رخنمایی میکردند. با اینکه پیام فیلم گلدرشت و حتی تا جایی تقلیلگر آرمانهای انقلابیونی چون بهشتی و مطهری بود، اما به سبب سادگی در کلام و فقدان تکلف موجود در گفتارهای فلسفی انقلابیون با استقبال خوبی مواجه میشود. با این حال گروهی محبوبیت فیلم را برنتابیدند. فیلمی که سه چهره شاخص سینمای قبل از انقلاب یعنی محمدعلی فردین، ناصر ملکمطیعی و سعید راد را در خود داشت و کارگردانش هم کسی نبود جز ایرج قادری و آنها نماد دوران طاغوت به حساب میآمدند؛ هرچند با این فیلم بهنوعی با آرمانهای انقلاب بیعت کرده بودند.
محمودی در مقاله خود – که در اوج جریانهای پس از انتخابات 88 نوشته شده است – مینویسد «درحالی که کشور بهخاطر شرایط جنگی و چالشهای سیاسی بهشدت نیازمند وحدت بود، آن فیلم نیز به شکل روشن و گویایی پیام اتحاد در برابر دشمنان را منتشر میکرد.» جالب اینکه در همان سال مجله «سیاست خارجی» چاپ آمریکا، فیلم «برزخیها» را بهعنوان یکی از ده فیلم مهم سیاسی ایران برگزید. در نگاه نخست فیلم را عاری از سیاست میتوان دید، اما محمودی نگاه متفاوتی دارد. او مینویسد «معترضان فیلم که تا استعفای وزیر وقت ارشاد اسلامی از نفس نیفتادند، با پیام فیلم کاری نداشتند؛ حرف آنها این بود که دفاع مقدس مردم ایران در برابر دشمن برای انسجام و اتحاد نیازی به چنین پیامآورانی ندارد. مخالفان فیلم نمیپذیرفتند که جمعیت انبوهی که برخلاف نظر آنها از فیلم خوششان آمده، بخش گستردهای از مردمی بودند که انقلاب کرده و به محض آغاز جنگ به فرمان رهبر انقلاب راهی جبههها شده بودند.» این نگاه روشن محمودی نشان میدهد مجله آمریکایی انتخاب درستی داشته است و جای درستی را نشانه گرفته است. اتفاقی که این روزها در کشور هم شاهدیم؛ اینکه چطور تکثر اصوات نادیده گرفته میشود و با خشونت محذوف میشوند.
اما نکته جالبتری در مقاله محمودی نهفته و آن بهانه نوشتن چنین مقالهای است. مقاله به سبب اکران «اخراجیهای2 » در آن روزگار نگاشته شده است و البته ارتباط میان فیلم دهنمکی و قادری امر تازهای نبود. برخی در همان روزگار دهنمکی را در پایین کشیدن فیلم «برزخیها» متهم کرده بودند اما بیایید کمی به عقب بازگردیم، به اسفند 1385 که نخستین قسمت «اخراجیها» با فروش فوقالعادهای رکوردشکنی کرده بود. امیر افشار، منتقد مجله «هفت» در یادداشتی با عنوان «اقتباس به سبک ایرانی» ادعای مهمی میکند. او در بررسی کپیهای دستچندم ایرانیها از فیلمهای خارجی، در پایان متن خود مینویسد «حالا فیلمی را معرفی میکنیم که با شهامت از یک فیلم ایرانی رونویسی شده است. مایه داستانی فیلم «اخراجیها» بدون در نظر گرفتن ویژگیهای طنز خیلی شبیه میشود به فیلم «برزخیها» ساخته ایرج قادری که همچون فیلم حاضر پرستاره بود و مربوط به داستان اشراری که در دوران جنگ در یک منطقه مرزی در یک دهکده گیر افتادهاند، ولی درنهایت تحتتاثیر ویژگی انسانی افراد اطرافشان که دارند ایثارگرانه از خاکشان دفاع میکنند، به یکباره تغییر میکنند و با عراقیها وارد جنگ میشوند و درنهایت همه شهید میشوند.» نگاه نویسنده به فیلم دهنمکی بسیار ساده و منصفانه است اما شاید طیف فکری مجله «هفت» 24 سال پیش چنین تفکری نسبت به «برزخیها» نداشتند.
یکشنبه 9 خرداد 1361، روزنامه کیهان، به مدیرمسئولی محمد خاتمی مقالهای منتشر میکند با عنوان «دوزخ ابتذال در برزخیها»! نام نویسنده مقاله مشخص نیست و تا به امروز که این مطلب نگاشته میشود کسی مسئولیت آن را برعهده نگرفته است. در مقاله، از همان ابتدا با ذکر نام بازیگران فیلم نوشته میشود «با شرمندگی تمام از ابتدا تا انتهای صف تهیه بلیت را طی میکنی که کنجکاویت را ارضا کرده باشی یا ببینی که مثلا قضیه از چه قرار است، مبادا توطئهای در کار باشد. آن وقت کار از تعجب میگذرد و به حقایقی میرسی که من تیتر یکی دوتا از آنها را از پیش میگویم. اول اینکه بهوضوح میبینی توهین به مقدسات که یک نمونهاش از سوی طاغوت باعث شد اولین جرقه انقلاب اسلامی زده شود رفتهرفته خاصیتش را لااقل برای مسئولان و دستاندرکاران ازدست میدهد و بیتفاوت از کنار آن میگذرند. دوم اینکه با چشم خودت میبینی یا حداقل با عقل خودت میفهمی که تصویبکنندگان این فیلم یا از همان حداقل عقل محروم هستند یا با عقل کامل دست به یک خیانت تمامعیار نسبت به این مردم زدهاند.»
منظور نویسنده از توهین به مقدسات مشخص نیست؛ چراکه در فیلم چند مجرم نهتنها نمازخوان میشوند که ایثارگر برای هموطنان خود هم میشوند و هر دو اینها از مقدسات به حساب میآیند. آنچه نویسنده توهین به مقدسات فرض کرده حضور بازیگران پیش از انقلاب در چنین فیلمی است. مثلا مینویسد «هنرپیشگانی که در گذشته کارشان بیعفت کردن ناموس جامعه بوده است (پشتصحنه بماند)، همینها در جمهوری اسلامی با همان قیافه و همان شگرد آبگوشتی، در فیلمها نقش انقلابی و اسلامی ایفا میکنند یا در نقش امام بازی میکنند! زهی بیشرمی!» اشاره نهایی به نقش فردین است که البته بدون پوشش روحانیت، نقش مبلغ مذهبی ایفا میکند و نویسنده نمیتواند بپذیرد محمدعلی فردین دینمدار باشد؛ هرچند بعدها مشخص شد فردین باورهای دینی و ملی محکمی داشته است.
حرف زدن درباره «برزخیها» تا سالها گویی تابو بوده است. جستوجوی نام فیلم در نشریات دهه شصت بسیار سخت و دشوار است. گویی کسی در میان دو طیف سیاستساز آن روزها قصد باز کردن پرونده فیلم را نداشت و این در دهه هشتاد است که نام فیلم بر سر زبانها میافتد و شاید به سبب افزایش توقیف فیلمها که سر از بخش خصوصی درمیآورند و بهنوعی با نظارت کمتر دولت ساخته میشوند. اشاره به «برزخیها» بیشتر به سبب آغازگریاش در سینمای جنگ است. در زمستان 1376، محمدرضا باباگلی در مقالهای با عنوان «عبور از خاکریزهای کوچک و بزرگ»، فیلم را در کنار «مرز» اثر جمشید حیدری، بهعنوان اولین اثر سینمای جنگ شناسایی میکند؛ اما توضیح میدهد «هیچ اشاره مستقیمی به جنگ عراق علیه ایران نمیشود.» البته ضعف فیلم فراتر از اینهاست که آن روزها نادیده گرفته میشود. برای مثال محل تجاوز جایی در میان ایلات قشقایی است که در نزدیکی شهر شیراز زندگی میکنند و اساسا در قلب ایران سکونت دارند، نه در کنار مرزها.
دی ماه 1388، بابک غفوریراد که هنوز در ایران فعالیت داشت، در شماره 37 مجله خردنامه گزارشی مینویسد با عنوان «رفت و آمد در عمارت خیابان کمالالملک» و در آن موضوع معاونت سینمایی را ارزیابی میکند، معاونتی که پس از این مقاله بدل به سازمان شد. نویسنده در این گزارش تلاش میکند میان مدیریت محمدعلی نجفی و مهدی کلهر دست بهنوعی قضاوت بزند و نشان دهد مقصر حذف شدنهای آن روزگار کلهر است. قبل از ورود به ماجرا باید یادآوری کرد محمدعلی نجفی و سیدمحمد بهشتی و فخرالدین انوار که پس از استعفای کلهر سکان سینما را برای مدتی طولانی بهدست گرفتند، پیشتر در آیتفیلم با یکدیگر همکاری تنگاتنگی داشتند و از منظر سیاسی آبشخور فکری مشترکی داشتند. پس دفاع غفوریراد از نجفی به معنای دفاع از بهشتی و انوار هم به حساب میآید؛ هرچند این روزنامهنگار این روزها دیگر چنین نگاهی را دنبال نمیکند. با این حال او مینویسد علت استعفای محمدعلی نجفی در سال 59 آنجاست که «دادستانی انقلاب حکم به تعطیلی و مصادره تمام سینماهای کشور بهنفع بخش فرهنگی بنیاد مستضعفان داد» و البته امروز به نظر میرسد مخالفت نجفی بهجا بوده است؛ چراکه بخشی از بحران سینمایی ایران محصول همین انتقال مطالعهنشده بود. نگارنده سپس مینویسد «کلهر نسبت به مدیر قبلیش به سختگیری بیشتر و همچنین لزوم پاکسازی در فرهنگ و هنر اعتقاد دارد و در این راستا اقداماتی هم انجام میدهد.»
در گفتوگویی که سالها پیش شخصا با مهدی کلهر در حاشیه نمایشگاه مطبوعات داشتم او نجفی را متهم به امضای مجوزهایی برای گروههای چپگرایی کرد که در دهه شصت به گروههای معاند بدل شدند. با این حال غفوریراد هم میپذیرد یکی از دلایل استعفای کلهر «اتفاقات مربوط به اکران فیلم برزخیها و جنجالهای پیرامونش» بوده است. جالب آنجاست مجوز فیلم را تیم نجفی داده بودند و دفاع از فیلم وظیفه نجفی بود اما همه چیز پای کلهر نوشته میشود. چندی پیش کلهر در گفتوگو با تسنیم هم مدعی شده بود؛ «اول بگویم که این فیلم قبل از اینکه من وارد وزارت شوم ساخته شده بود، یعنی در زمان مهندس نجفی. اصلا قبل از جنگ ساخته شده است اما بعد از جنگ صداگذاری شده است و فضای آن را جنگی کردند. آقای نجفی برای اینکه جلب اعتماد کند یکسری جواز برای ساخت به فیلمنامههایی داده بود البته بدون اینکه آنها را بخواند؛ برای اینکه فیلمها ساخته شود و سینما جان بگیرد، یکی از این فیلمها برزخیها است. اما من گفتم که چون نجفی کار درستی کرده است من هم پای کار نجفی میایستم، چون نجفی سینما را نگه داشته است و اگر نجفی ایستادگی نمیکرد، چیزی از سینما نمانده بود.» این اظهارات کلهر با روایت غفوریراد کمی در تنافر است.
مجله گزارش فیلم در آبان 1393 اشارهای به یادداشت روزنامه کیهان بدون ذکر نام میکند. حمید یعقوبیان در مقاله «قصه پر غصه سینما» به بهانه توقیف فیلم «قصهها» سراغ 30 فیلم توقیفشده میرود و اولین مورد هم «برزخیها» است. نویسنده مینویسد: «در سال 1361 وقتی فیلم برزخیها با یادداشت یکی از روزنامههای کثیرالانتشار «... با چشم خودت میبینی یا حداقل با عقل خودت میفهمی که تصویبکنندگان این فیلم یا از همان حداقل عقل محروم هستند یا با عقل کامل دست به یک خیانت تمامعیار نسبت به این مردم زدهاند.» پس از دو هفته اکران با جمعآوری طوماری در نمازجمعه، نمایش آن در سینماها متوقف میشود.»
شخصا درباره این موضوع با مهدی کلهر گفتوگو کردهام. سال گذشته در منزل او درباره نظر دولت وقت نسبت به این توقیف پرسیدم. او پاسخی داد که پیشتر به ماهنامه «سینما» داده بود. «روزی که ما جلوی فیلم برزخیها را گرفتیم، وزیر وقت که آقای معادیخواه بود رفت پیش حضرت آقا که آن زمان رئیسجمهور بودند. با من تماس گرفت و گفت آقای خامنهای میگویند به دلیل بازی کردن فردین نباید جلوی فیلم گرفته بشه. اگه فیلم اشکالی داره، اشکالش را برطرف کنید و فیلم را نشان بدید. بازی کردن فردین اشکالی نداره... این نگاه بسیار کارشناسانه و دقیق به آثار فرهنگی و هنری بود. غیر از اینکه از نظر دینی و فقاهتی کاملا عالمانه بود. معتقدم بعد از 30 سال هنوز متخصصان فرهنگ وهنر عقبتر از این دید هستند.» البته کلهر در گفتوگو با نگارنده مدعی شد فیلم را برای اکران در هیاتدولت ارسال میکند اما مخالفان فیلم مانع از پخش فیلم شدند و فیلم درنهایت به تاریکخانه فراموشی سپرده شد، هرچند هیچگاه فراموش نشد.
البته در نقد نادیده گرفتن ارزشهای فیلم «برزخیها» برخی مقالات به نظر ناخوانده مانده است. یکی از جذابترین این مقالات «رسانههای جمعی و نقش آنها در تحکیم یا تضعیف ارزشها» نوشته شمسالله مریجی در مجله معرفت به تاریخ تیر 1384 است. مقالهای که در آخرین روزهای ریاستجمهوری محمد خاتمی، شاید مهمترین چهره به حضیض کشاندن سینمای فردینها و قادریها، منتشر شده است با مطالعه آماری درباره وضعیت حجاب در دو فیلم «برزخیها» -فیلم ضدارزشی از دید تیم خاتمی– و «عروس» -فیلم محبوب آن سالها– مینویسد «دو فیلم برزخیها و بایکوت که به دوران دفاع مقدس برمیگردند، تصاویر زنان با پوشش متوسط و بیشتر را ارائه کردند؛ اما در فیلم عروس که در دهه دوم انقلاب و پس از پایان جنگ به روی پردههای سینما رفته، از جمع 47 تصویر هنرپیشه زن، 34 مورد که برابر با 72 درصد است و از مجموع زنان در حدود 35 دقیقه در تصویرها، به مدت 30 دقیقه (=83%) با پوشش و حجاب نسبتا کمتر از فیلمهای سال قبل است. بدینسان فیلم عروس و نیز هنرپیشه گام بلندی در تغییر ارزشها و نادیده گرفتن ارزشهای دینی برداشتهاند.»
نکته جالب این نوشته اشاره به فیلمی از محسن مخملباف است که متهم به پارهکردن پردههای تبلیغاتی و برهمزدن اکران برزخیها در آن سال شده است. کلهر در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم در چهارم آبان 1401 این موضوع را تایید کرده است. محمدحسین فرحبخش نیز در فیلم «زندگی خصوصی» محصول 1390 با روایت زندگی فردی به نام ابراهیم کیانی، انقلابی دوآتشه اپوزیسیونشده، در همان ابتدای کار روایتی از رفتارهای مخملباف نسبت به فیلم «برزخیها» را روایت میکند.
اما شاید جالبترین سند در اینباره مصاحبه دهم مرداد 1398 روزنامه شرق با عبدالمجید معادیخواه، وزیر وقت ارشاد در زمان توقیف «برزخیها» باشد. او به شرق میگوید «عناصری مانند محسن مخملباف در بهرهکشی هنرمندانهای –از حوزه هنری– یکهتاز بودند و سینمای انقلاب را با «توبه نصوح» محراب مقدسی میدانستند که کاش روزی بتوان روزهایی را بازسازی کرد که بزرگانی مانند آیتالله جنتی - که شیفته آن آفرینشهای مخملی بودند - با چه شوقی در تشویق آفریدگاران «توبه نصوح» اشک میریختند و آنان را در آغوش میکشیدند! که اگر با کارهای امروزشان همزمان دیده شود، معلوم است در چه فیلم جالبی – بهصورت مستند – میتوان حرفهای آن روز را با عملِ امروز به ترازوی مقایسه سپرد و تماشا کرد که سرمایهای برای شکوفایی هنری دیگر است! نمونهای از این صحنهها میتواند در غنیتر کردن چنین گفتوگوهایی سودمند باشد و در آن نقش مجلس را هم میتوان دید. کاش روزی بتوان با حضور جمعی از خاطرهداران، نقشِ همه عزیزانی را در هیاهوی خاطرهانگیزی دید که شخصیتهایی مانند آیتالله جنتی در آن هیاهو نقش داشتند و هم آقای مخملباف را بتوان – همزمان- با آن شعارها و فریاد «وا اسلاما» دید و با تصویری از حوزه هنری بازخوانی کرد که سرشار از تجربههایی آموزنده است.»
او در جای دیگر میگوید شخصی به نام محمدزاده، از معتمدان دولت وقت، موفق به کسب مجوز «برزخیها» میشود. محمدزاده کسی است که مجوز فیلم «محمد رسولالله» ساخته مصطفی عقاد را برای اکران بهدست میآورد. معادیخواه مدعی میشود او «آن روز ۱۰ میلیون تومان برای ساخت فیلم سرمایهگذاری کرده بود.» از دید وزیر اسبق اتفاق مبارکی بود چون «پیام فیلم این بود: هنرمندان سابق اگر در گذشته ایرادی هم داشتند، امروز برای مشارکت آمادهاند و میخواهند در خدمت انقلاب باشند. این از نظر من نهتنها اشکالی نداشت که با برنامهای هم که به مجلس داده بودم، همخوانی داشت.» اما این آرمان تیم او زمانی مخدوش میشود که تیم مخملباف با همراهی روزنامه کیهان خاتمی و جمهوری اسلامی مهاجری، علم مخالفت بلند میکنند. معادیخواه میگوید «با نیمنگاهی به روزنامه کیهان - در آن روزها - میتوان دید چه هیاهوهایی پیروان آقای مخملباف راه انداختند. خاطرهای از گفتوگویی با آقای خاتمی دارم که کاش فرصتی پیش میآمد که با حضور او مطرح شود. او آن روز بر شعار آزادی قلم تاکید داشت. مشکل اما تزاحم ملاکها است؛ اگر به نام آزادی قلم حق شهروندی پایمال و امنیتِ سرمایهگذاری نابود شود، چه باید کرد؟ مغالطه با هیاهو، بهرهکشی ابزاری از آزادی است. سازمان تبلیغات و آقای مسیح مهاجری و روزنامه جمهوری اسلامی و کیهان و مجلسیها همه در هیاهو راه را بر گفتوگو بسته بودند. کسی جرأت نداشت بگوید: حرف قانون چیست؟»
بیشک نقش محمد بهشتی در این میان پررنگ بوده است. او در مصاحبهای با مجله پنجره مدعی میشود «این جماعت (بازیگران چهره سینمای پیش از انقلاب) توبه کردند و ما هم پذیرفتیم که در ایران بمانند و کار کنند؛ اما بعد دیدیم مگر میشود مخاطب سینما تکتک فیلمهای قبلی را از یاد ببرد؟ به همین خاطر مجبور شدیم تمام مصادیق سینمای قبل از انقلاب را پاککنیم و درنهایت تصمیم این شد که این افراد کار نکنند.»
در اینجا بد نیست به نوشتهای از سعید مطلبی، نویسنده «برزخیها» نیز اشاره کنیم. یادداشتی که در 25 مهر 1400 در بانی فیلم منتشر شده بود و او از رفتارهای هیجانی «بچه مسلمانها» یاد میکند که «هنوز یادم هست که نیمهشبى با مرحوم ایرج قادرى داخل اتومبیل او روبهروى سینمایی نشسته بودیم و چندین «بچه مسلمان» عکسهاى سردر سینما را پاره کرده و بر زمین مىریختند و ایرج قادرى داخل اتومبیل گریه میکرد... اینها را گفتم و از گفتن بسیاری موارد دیگر بهخاطر خوددارى از اطاله کلام گذشتم تا خواننده بداند حس منِ به اصطلاح «بچه مسلمان» چگونه احساسى بود.» اشاره او به «بچه مسلمان» در اصل اشاره به سیدمحمد بهشتی است. او در جایی از این مطلب مینویسد «در آن روزها من زیاد جوان نبودم. نماینده محترم فارابى بىادب بود و روى ابرهاى قدرت و تسلط بر سینما سوار! اما بیشتر از توهین این آقا، اصطلاح «بچه مسلمان» بود که تکلیف مرا روشن کرد و فهمیدم، از این امامزاده نباید انتظار معجزه داشت.»
حرف درباره «برزخیها» بسیار است و معمای آن هنوز کلافی است سردرگم، کلافی که سرنخ آن نشان میدهد بحران سینمای پس از انقلاب با تمام مزایایش نشأتگرفته از چیست. چگونه دیکتاتوریهای فردی، تصمیمات جمعی را رقم زد که محصولش تولید نفرتهای امروزی است.