محمد زعیم زاده، جانشین سردبیر:هر تصمیم و اقدامی در حکمرانی باید پیوست رسانهای داشته باشد، این نگاه درجه 2 به رسانه به مثابه سفارش مصرف چای داغ و نبات پس از صرف یک غذا با طبع سرد است برای جلوگیری از دلدرد و اغتشاش مزاج؛ یک توصیه کلاسیک مبتنیبر خوانش تودهوار از جامعه و سبک یکسویه ارتباطاتی، که البته کارکردهای خود را هم دارد. اما آیا این نگاه در شرایط فعلی به نیازهای ما در حکمرانی پاسخ میدهد؟ جامعه ایرانی مدتهاست از ساخت تودهای فاصله گرفته است، تکثر پدیدآمده که منشأ سیاسی و ارتباطاتی دارد فرم مصرف رسانهای و درک معنایی جامعه ایران را به شکل شبکهای درآورده است. در چنین ساختی قدرت نرم، متناسب با ظرفیت سیاسی اجتماعی هر شبکه توزیع میشود. حال هرچقدر قدرت سخت از این توزیع نرم قدرت فاصله داشته باشد شکاف میان جامعه و قدرت پدید میآید، در چنین وضعی یکی از کارویژههای هر سیستم هوشمندی پر کردن یا حداقلی کردن این شکاف بهوسیله رسانه است. شکافی که هر چقدر گستردهتر شود زمینه را برای سوءاستفاده شبکههای ضد حاکمیت فراهم میکند. مساله دقیقا از همینجا شروع میشود، از کجای فرآیند اتخاذ و اجرای یک تصمیم باید رسانه وارد شود؟ گزاره هر کاری باید پیوست رسانهای داشته باشد به این خاطر یک نگاه درجه 2 محسوب میشود که رسانه را در پایان ماجرا وارد میکند، یعنی انتظار طبیعیسازی یک تصمیم پس از اخذ و اجرا را از رسانه دارد. این درحالی است که در جامعه شبکهایشده با رژیم مصرف رسانهای متکثر و متنوع اساسا این کار شدنی نیست، در این نگاه رسانه به مثابه یک عصای موسی تصویر میشود که باید معجزه انجام دهد. اما آیا رسانه میتواند از هیچ چیز برساخت بسازد؟ در نگاه دوم رسانه نه توجیهگر سیاست بلکه سازنده آن است، کار رسانه نه از مرحله پسااجرا که از مرحله پیشااتخاذ تصمیم شروع میشود، رسانه به معنای عام آن هم باید ابزار سنجش افکار عمومی و هم توان تبدیل تصمیم به استدلال عمومی را داشته باشد. با فرض داشتن چنین توانی رسانه قبل از اخذ هر تصمیمی در سطح حاکمیت باید مزاج افکار عمومی را بسنجد و در اختیار تصمیمسازان قرار بدهد، این سنجش هم ناظر به وضعیت شاخصهای جامعه است هم بازخوردگیری از فرآیندهای مشابه قبلی. با این نگاه، رسانه میتواند تصمیمی را که از منظر استدلال عمومی با بحران روبهرو است وتو کند یا تصمیمی را که امکان پیشروی استدلالهای آن در افکار عمومی با دشواری روبهرو است را عمومی کند. بهطور طبیعی اگر تصمیمی این فرآیند را طی کند، طبیعیسازی استدلالهای آن هر چقدر هم ایدئولوژیک باشد دشوار نیست. اگر بخواهیم کمی بحث انضمامی شود، موضوع مورد بحث این روزها یعنی ماجرای محسن شکاری مورد مطالعه قابلتأملی است، همین حالا که این مطلب را میخوانید درخصوص ابعاد حقوقی، امنیتی، اجتماعی و... این تصمیم در شبکههای اجتماعی بحث میشود، از حقوقدانان تا روزنامهنگاران، از دانشجوها و دانشآموزان تا خانمهای خانهدار و... اما چقدر رسانه ملی توانسته است روی این مباحث تاثیرگذار باشد؟ آیا توانسته روایت اول را ارائه کند؟ توانسته استدلالی ارائه دهد که در مواجهه با حجم شبهات قابل پیشبینی رسانههای معارض توازنی ایجاد کند؟ اصلا اگر استدلالی ارائه کند چقدر جامعیت و مرجعیت دارد که بتواند نفوذ اجتماعی پیدا کند؟ صندوق ذخیره استدلالی و پیشینه آن چقدر قوی است که بتواند در زمان لزوم از آن صندوق هزینه کند؟ به بحث اول برگردیم، رسانه ملی ما در ماجرای شکاری به کدام سیاق رسانهای عمل کرده است؛ نقش سیاستساز داشته است یا پیوست رسانهای؟ پاسخ این است که هیچکدام، رسانه ملی حتی چای نبات بعد سردی هم نبود. جاماندگی رسانه ملی از همه بخشهای چنین رخدادی واضح است، اگر درخصوص چنین تصمیمی که تبعات آن از منظر افکار عمومی تا حدود زیادی روشن بود، رسانه حاکمیت قبل از اخذ و اجرای تصمیم اطلاع داشته و چنین منفعل عمل کرده یک افتضاح مدیریتی رخ داده و اگر هم اطلاع نداشته و مثل بقیه رسانهها شگفتزده شده یک بیتدبیری سیستماتیک رخ داده است. اگر کارگزاری بگوید نتوانسته یا نگذاشتهاند به حوزهای ورود کند حتما مهمترین علتش ضعف او در اقناع مدیران بالادستی یا سیاستگذاران برای شریک شدن در موضوع است، بیتدبیریای که نشان میدهد سیاستگذاران و کارگزاران حتی در حد همان نگاه درجه 2 و همان چای داغ و نبات بعد از سردی خوردن هم به رسانه باور ندارند. فارغ از اینکه فرض یک درست باشد یا فرض دو، همین یک مثال که البته قابل تعمیم هم هست نشان میدهد در ماجرای رسانههای اصلی از ایده تا عمل، از ساختار تا کارگزار باید تحول جدی صورت گیرد، ذهنی که رسانه ملی را اداره میکند اگر یک ذهن عمومی نباشد اساسا توانایی ورود به این حوزهها و تولید استدلال عمومی را ندارد. کارگزاری که اعتقاد به تقلیلگرایی، بخشینگری، استدلالهای صنفی و... دارد رسانه را از عمومیت میاندازد، حکمرانی خوب که این روزها بهعنوان پروژهای برای نوسازی و تغییر طرح میشود، اگر اول در حوزه رسانه اعمال نشود به یک لطیفه میماند.