احسان زیورعالم، خبرنگار: آذر 1332، دادگاه دکتر محمد مصدق، وزیر ساقطشده در کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد در حال برگزاری است. آن روزها مصدق به همراه محمدتقی ریاحی در حال دفاع از خود بودند و روزنامهها با جزئیات بسیار، به نشر گفتوگوهای ردوبدل شده میپرداختند. فضلالله زاهدی، ارتشبد کودتاچی که روزگاری وزیر کشور مصدق بود، در مصاحبهها و اعلامیههایش مدام بر ملی بودن نفت پافشاری میکرد، اما در همان ایام از نیازی میگفت که بابتش 30 تیر و 29 اسفند رقم خورده بود: قطع دست انگلیس از نفت ایران. انگلیسیها به واسطه روزنامههایی چون اطلاعات که به خاندان سلطنتی نزدیکی داشتند، سیگنالهایی مبنیبر ضرورت حضورشان در ایران میدادند. از دید آنها پالایشگاه آبادان بدون نیروهای انگلیسی توانایی و کارایی ندارند. دولت زاهدی، دولت کودتای آژاکس خوب میدانست بدون انگلیس در جنوب نه خبری از پول در خزانه است و نه حمایتی برای بقا. راهحل بازگشایی سفارت انگلیس بود.
دولت انگلستان از مدتها پیش به تکاپو افتاده بود تا دستور دکتر محمد مصدق، نخستوزیر مخلوع را درهم بشکند. همهچیز به مرداد 1330 بازمیگردد که مصدق نسبت به اقدامات دیپلماتهای انگلیسی ناخرسند است و از طریق حسین فاطمی، وزیر خارجه ایران بر دولت انگلیس متذکر میشود. در مرداد 1330 فاطمی در یادداشتی به سفارت انگلیس درباره سخنان چارلز کپر فرانسیس، کنسول آن کشور در خرمشهر، هشدار میدهد و آن را مداخلهجویانه و خلاف روح مسالمت و دوستی میان دو کشور میداند. با این حال دولت انگلستان موضوع را نادیده میگیرد و وقعی به خواسته ایران نمینهد. مصدق خشمگین از برخورد متکبرانه دولت انگلیس در 30ام دی همان سال دستور تعطیلی سفارتخانه، کنسولگریها و تمام دفاتر وابسته به سفارت انگلستان را میدهد. فاطمی بلافاصله در اطلاعیهای خبر تعطیلی سفارت انگیس را صادر میکند و انگلستان این رفتار را خلاف حقوق بینالملل اعلام میکند.
دو سال بعد، ریچارد نیکسون، معاون اول ریاستجمهوری آمریکا عازم ایران میشود تا از عادیسازی فضا، با کمک رسانهها و سیاستمداران ایرانی، عامل بازگشایی سفارت انگلیس شود. آن هم درحالیکه حسین فاطمی به دست جوخه اعدام تیرباران شده و محمد مصدق در دادگاه نظامی در حال محاکمه است. در چنین شرایطی تصور میرفت جامعه پذیرای تغییرات پس از سقوط مصدق است اما واقعیت چیز دیگری بود. شانزدهم آذر 1332 در دانشکده علوم دانشگاه تهران دانشجویان دست به اعتراض و راهپیمایی میزنند. فرمانداری نظامی تهران وارد دانشگاه تهران میشود و به سوی معترضان آتش میگشاید تا سه دانشجو خونبهای آمدن نیکسون را بدهند. روزنامه اطلاعات، شانزدهم آذر در صفحه پایانی خود خبر درگیری نیروهای انتظامی با دانشجویان را اعلام میکند. در بطن خبر میآید سه نفر زخمی میشوند که دو نفر در بیمارستان دارفانی را وداع میکنند. اطلاعات مدعی میشود که 30 نفر از اعضای حزب توده نیز توسط نیروی نظامی در دانشگاه دستگیر شدهاند و در ادامه اعلامیه فرمانداری نظامی تهران را نیز منتشر میکند. فرماندار نظامی مدعی میشود علت تیراندازی تلاش دانشجویان برای ربایش اسلحه بوده است. چیزی که بعدتر توسط شاهدان رد میشود. خبرنگار اطلاعات در گزارش خود ذکر میکند مجروحان به بیمارستان شماره 2 ارتش اعزام میشوند؛ اما مصطفی بزرگنیا و مهدی شریعترضوی در اثر اصابت گلوله به ریه و سینه فوت کردهاند. احمد قندچی، نفر سوم تا عصر آن روز زنده بود اما حال جسمانی او خطرناک بود و امیدی به زنده بودنش نیست. قندچی نیز به جمع شهدای 16 آذر میپیوندد. در روزنامههای 16 آذر همچنین اعلام میشود در مدرسه دارالفنون و بازار تهران نیز تظاهرات به پا شده است که آنها با خشم کمتری از سوی نظامیان سرکوب شده است. با این حال سرلشکر دادستان، فرماندار نظامی تهران در اعلامیهای ادعا میکند عدهای اخلالگر منتسب به حزب توده دانشجویان را تحریک کردهاند؛ اما نمیگوید چرا نیروهایش به دانشجویان تیراندازی کردهاند، او در عوض معترضان را خائن به وطن معرفی میکند.
برای درک بهتر واکنش شاه به اتفاقات 16 آذر کافی است به سراغ چند ریشه مرتبط با دربار برویم تا دریابیم وضعیت از چه قرار بوده است. آن روزها سیاسیترین مجله نزدیک به دربار «تهران مصور» بود، نشریهای متعلق به احمد دهقان که رویکرد ضدچپ او شهره آفاق بود. پیش از ورود نیکسون، مجله بهشدت درگیر گزارشهایی مبنیبر خرابکاری چپگراها در کشور بود. تصویری از دادگاه افرادی که در نقش تروریست در گزارشها معرفی میشدند و آنها را بهعنوان مصدقیهای خائن معرفی میکردند. اما وقتی 20 آذر 1332، مجله روی کیوسک میآید بدون توجه به اتفاقات دانشگاه، روی جلد به مناسبت روز ارتش در 21 آذر، تصویری از ارتش ایران در مقابل المانهای شوروی درج میشود. 21 آذر اشاره به تخلیه آذربایجان توسط دموکراتها به رهبری جعفر پیشهوری دارد. روزی که ارتش ایران اداره تبریز را به دست میآورد تا تنها کمون وابسته به شوروی از میان برود. از آن پس محمدرضا پهلوی این روز را به سبب نقش ارتش در موفقیت بازپسگیری آذربایجان روز ارتش نامگذاری میکند.
اما در صفحات نخست مجله اشارههای کوچک به واقعه دانشگاه میشود، خبرهای کوچک که کمتر به چشم میآیند، در کنار ستونی عظیم در منقبت سفر نیکسون به ایران. انگار نه انگار سه جوان به سبب حضور این چهره جنجالی تاریخ آمریکا خونشان روی زمین ریخته شده است. در عوض مجله از زبان «یک مقام مطلع در وزارت دربار» مدعی میشود «هنگامیکه جریان واقعه دانشگاه به اطلاع اعلیحضرت همایونی رسید، از این حادثه اظهار تأسف نمودند و در همان موقع به سرلشگر مزینی دستور دادند که فورا به دانشگاه برود و درباره ریشه این واقعه تحقیق کند.» بماند که نتیجه این تحقیق در خبری دیگر، در مجله اطلاعات هفتگی به اختصار بیان میشود، اما نکته جالب اینجاست که مزینی با رئیس دانشگاه و روسای انتظامی تماس میگیرد و دستور تحقیق میدهد و ته حرفش آن است که «با دانشجویان درنهایت مهربانی رفتار کنند و از خشونت نسبت به آنان خودداری نمایند.» نهایت امر هم آن است که 48 ساعت پس از واقعه، دانشجویان اسیر در پادگان مهرآباد آزاد میشوند.
نکته جالبتر آن است که «تهران مصور» فاش میکند در پی وقایع دانشگاه در دبیرستانهای دخترانه کشور، دانشآموزان دختر دست به اعتصاب زدهاند و در مدرسه شعار دادهاند. جالب اینجاست که در پی این واقعه نیز نیروهای نظامی مدارس را تهدید میکنند در صورت تداوم ماجرا دانشآموزان دختر دستگیر و به مناطق بدآبوهوا تبعید میشوند.
خبر مهم دیگر ممانعت از برگزاری تظاهراتی به مناسبت سوم شهادت سه شهید دانشجو است که قرار بر آن بوده است در دانشگاه تهران با برگزاری مراسم ختمی رقم بخورد. تهران مصور مدعی میشود که این برنامه از سوی چپگراها ترتیب داده شده است و درنهایت با ورود نیروهای انتظامی جمع میشود. اگرچه 26 سال بعد روزنامه کیهان در گزارشی مدعی میشود در سوم شهدای دانشگاه مراسمهای اعتراضی برگزار شده است؛ با این حال تهران مصور مینویسد: «به همین مناسبت مجلس ختم دانشجویان مقتول بهطور خصوصی از طرف خانوادههای آنان برگزار شد.» مجله مهم دیگر آن روزگار «اطلاعات هفتگی» است. موسسه اطلاعات که در زمان صدارت مصدق، تریبون سلطنتطلبان و مخالفان مصدق بود، روی جلد 20 آذر 1332 خود به تصویر شاه و ارتش او میپردازد. به هر حال روز ارتش نزدیک بوده و در مسیر تقدیس یکی از ارکان نظام پهلوی، مجله سنگ تمام میگذارد، آن هم در تکریم ریچارد نیکسون. در گزارشی مفصل از نیکسون تصویر مردی خانوادهدوست و انسان ترسیم میشود، هرچند تاریخ درباره نیکسون گونه دیگری قضاوت و برداشت کرد.
در عوض در یک خبر بسیار کوتاه، اطلاعات هفتگی درباره وقایع دانشگاه مینویسد: «حادثه روز دوشنبه دانشگاه که منجر به مرگ سه نفر دانشجو گردید در محافل تهران موجب کمال تأسف شده است.» نکته مهم آن است که در ادبیات ژورنالیستی استفاده از واژه فوت مبنیبر مرگ طبیعی است و این درحالی است که سه دانشجوی مدنظر به دست نیروهای نظامی کشته شده بودند. اطلاعات هفتگی در ادامه مینویسد: «نظر دولت و دانشگاه این است که محرکینی که موجب این واقعه شدهاند هرچه زودتر تعقیب شوند.» که به معنای آن است ارتش در این مساله بیگناه شناخته میشود و باید کسانی را محاکمه کرد که از دانشجویان خواستهاند دست به اعتراض بزنند که با توجه به اطلاعات 26 سال بعد به نظر میرسد مسببان امر همان سه دانشجو بودهاند که از فعالان سیاسی دانشگاه و طرفداران مصدق بودهاند.
16 آذر اما به کلیدواژه مهمی بدل میشود برای جریان انقلابی دانشگاهی تا جایی که کنفدراسیون دانشجویان و محصلان، یک گروه چپگرای دانشجویی اقدام به انتشار ماهنامهای با عنوان 16 آذر میکنند تا آنچه در دانشگاه رخ داده است به نمادی برای جنبش دانشجویی بدل شود. با این حال این پیروزی انقلاب مردم ایران در بهمن 57 است که فضا را برای نخستین برپایی بزرگداشت شهدای 16 آذر فراهم میکند. اولین 16 آذر پس از انقلاب، 26 سال بعد، روز جمعه است و اخبار آن در 27 آذرماه 1358 منتشر میشود. روزنامه کیهان در این روز دو صفحه کامل به این موضوع اختصاص میدهد و مطالبی منتشر میکند که آن سالها در رسانهای رسمی منتشر نشده بود.
اولین مطلب با عنوان «واقعه 16 آذر: خون دانشگاه پیشپای امپریالیسم» با ادعاهایی همراه است. کیهان مینویسد: «روز سوم شهدای دانشگاه تبدیل به اعتراض عمومی علیه نیکسون و امپریالیسم شد»؛ چیزی که رسانههای آن زمان با عبارت ممانعت، از عدم برگزاریاش یاد کرده بودند. همچنین کیهان متذکر میشود «شهید قندچی تا 24 ساعت پس از اصابت گلوله به بدنش زنده بود؛ اما چون مزدوران شاه از تزریق خون به بدنش خودداری کردند، شهید شدند.» این با گزارش خبرنگار اطلاعات در تنافر است. همچنین کیهان مدعی میشود هر سه شهید در تعقیب و گریز به دست ارتش کشته شدهاند. تیرها به قلب آنان برخورد کرده است و دو تن، بزرگنیا و شریعترضوی جان به جان تسلیم گفتهاند. کیهان در همین گزارش خواهان آن میشود تا 16 آذر روز ملی ثبت شود؛ رویدادی که بعدتر با نامگذاری روز دانشجو در تقویم رسمی، عملی میشود.
کیهان همچنین به استناد شاهدان عینی مدعی میشود فرآیند خشونت فراتر از کشته شدن بوده است. برای مثال مینویسد ارتش در پی اعتراض سه دانشجو، از پشت پنجره کلاس درس، وارد کلاس شده و با وجود مقاومت استاد، اقدام به شکنجه دانشجویان کرده است. همچنین کیهان میگوید ارتش به ریاست وقت دانشگاه تهران گفته بوده است که برای سرکوب اعتراض تیراندازی خواهد کرد.
در گزارش بعدی کیهان نقبی به وصیتنامه علی شریعتی میزند. آذر شریعترضوی، برادرزن شریعتی بود و او درباره این شهید مینویسد: «کاش میتوانستم خود را در برابر دانشگاه آتش بزنم، آنجا که 22 سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت.» شریعتی در وصیتنامه خود از صادق هدایت عاریه میگیرد و مینویسد: «این سه تن ماندند تا هر که را میآید بیاموزند، هر که را میرود سفارش کنند. آنها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند. آنها شهیدند. این سه قطره خون که بر چهره دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است.»
احسان شریعتی جوان نیز در یادداشتی تلاش میکند با ادبیات انقلابی آن روزها تصویری تازه از دایی خود ترسیم کند. شریعتی مینویسد داییاش از طرفداران مصدق بوده است و هوادار سوسیالیسم. حتی جایی مینویسد مادربزرگش در پی سقوط مصدق «پابرهنه به خانهای که آذر در آن بود شتافت تا مبادا آذر دست به خودکشی یا حمله به پلیس بزند.» جای دیگری شریعتی، البته بدون ارائه سندی مدعی میشود افسری که دستور تیراندازی 16 آذر را داده بود، پس از چند سال «در یک تصادف رانندگی به طرز فجیعی به درک واصل شده است، اما کیست نداند که این خود شاه است که مسئول قتل اوست. »
ذیل این یادداشت نیز تصویری از آذر شریعترضوی در حال سخنرانی منتشر میشود تا مشخص شود او چهره فعالی در حوزه سیاست بوده است. کیهان مصاحبهای هم با برادر احمد قندچی ترتیب میدهد. اکبر قندچی مدعی میشود برادرش توسط ارتش زخمی میشود، سپس به سبب ترکیدن لوله شوفاژ آب جوش بدنش میسوزد تا بر اثر خونریزی شدید دارفانی را وداع بگوید.
با این حال عجیب آن است که روزنامه اطلاعات که دیگر در اختیار نیروهای سابق نیست. در 16 آذر 58 جز انتشار بیانیههای سیاسی گروههای درگیر آن روزگار، کار ویژهای نمیکند. هرچند 16 آذر هیچگاه فراموش نشد.