«فرهیختگان» نظر ۹ صاحب‌نظر را بررسی می‌کند
 در جامعه‌شناسی سیاسی چند مفهوم وجود دارد که بعضا دیده می‌شد این مفاهیم به اشتباه به جای هم مورد استفاده قرار می‌گیرند. جنبش، اعتراض، شورش، انقلاب و اصلاح از جمله این واژگان است. اعتراض شامل همه حالات یادشده است.
  • ۱۴۰۱-۰۹-۱۵ - ۰۰:۱۵
  • 10
«فرهیختگان» نظر ۹ صاحب‌نظر را بررسی می‌کند
وقایع ۱۴۰۱ چگونه قابل تحلیل است؛ جنبش یا شورش؟
وقایع ۱۴۰۱ چگونه قابل تحلیل است؛ جنبش یا شورش؟

 در جامعه‌شناسی سیاسی چند مفهوم وجود دارد که بعضا دیده می‌شد این مفاهیم به اشتباه به جای هم مورد استفاده قرار می‌گیرند. جنبش، اعتراض، شورش، انقلاب و اصلاح از جمله این واژگان است. اعتراض شامل همه حالات یادشده است. یعنی وقتی یک فعل منتقدانه در برابر یک وضعیت شکل می‌گیرد، به آن اعتراض می‌گویند که می‌تواند اشکال مدنی یا خشن داشته باشد. اما شورش شکل خشن اعتراض است که با ویرانی، قتل و از بین بردن اموال عمومی و... همراه است. حالت دیگر جنبش است که در جنبش‌ها شاهد یک میل بهبود خواهی هستیم که می‌خواهد وضعیت را بهتر کند. جنبش اساسا تشکل دارد و می‌خواهد ساختارها را بی‌ثبات کند اما هم هدف دارد و هم سازمان و تشکیلات. البته بی‌ثبات کردن ساختارهای حاکم ویژگی مهم آن است. اگر افراد میل به بهبودخواهی را در چهارچوب ساختار دنبال کنند، این وضعیت جنبشی تبدیل به اصلاح می‌شود. اصلاح در درون چهارچوب‌ها و ساختارها سعی در بهبود وضعیت دارد و سعی می‌کند در چهارچوب قانون میل بهبود خواهی خود را به پیش ببرد.
اما جنبش همان‌طور که ذکر شد از ساختار فراروی می‌کند، ساختارها را متزلزل می‌کند و چیزی فراتر از فرآیندهای بروکراتیک را برای بهبود وضعیت پیگیری می‌کند. اما در وقایع اخیر کشور که حدود دو ماه ادامه یافته است، شاهد این امر هستیم که برخی به این وضعیت به انقلاب تعبیر می‌کنند. آنچه مسلم است این است که کنشگران طی یک انقلاب باید بتوانند یک ساختار سیاسی و اجتماعی را در یک بازه زمانی دگرگون کنند و چیز جدیدی متفاوت از نظام قبلی را بازسازی کنند. باید گفت انقلاب همیشه استثنای تاریخ بوده و قاعده تاریخ بر انقلاب نیست، بلکه قاعده تاریخ بر اعتراض و شورش و شکل‌گیری جنبش‌هایی است که در یک بازه زمانی موجب بی‌ثباتی می‌شوند و میل به بهبودخواهی دارند و حول یک مساله اجتماعی شکل می‌گیرند.
اما برای انقلاب چه چیزهایی لازم داریم؟ نظریات انقلاب بیشتر بر این امر تاکید و تکیه دارند که انقلاب آمدنی است تا ساختنی. یعنی انقلاب حاصل وضعیت است نه حاصل عاملیت انسان و کنشگری انسان. البته این نظریات با ظهور انقلاب اسلامی به حاشیه رانده شد و از پیروزی انقلاب اسلامی تعبیر «شدن» شکل گرفت تا «آمدن».
باید گفت وضعیت انقلاب مختصاتی دارد که با بررسی این مختصات بهتر می‌توان درمورد وقایع اخیر اظهارنظر کرد. هرچند نارضایتی اولین عنصر مهم در وقوع انقلاب است، اما نمی‌توان هرگونه نارضایتی را نارضایتی انقلابی نامید. نارضایتی انقلابی باید دست‌کم در بخشی از توده‌ها و نخبگان شکل گیرد و به‌حدی باشد که امیدی برای بهبود شرایط وجود نداشته باشد و به تنفر از شرایط موجود رسیده باشد. البته برای شکل‌گیری یک انقلاب غیر از این مورد، به مولفه‌های دیگری نیز نیاز است و صرف نارضایتی نمی‌تواند منجر به یک انقلاب شود. در اتفاقات اخیر، اگرچه شاهد نارضایتی‌های گسترده‌ای در سطوح مختلف حکمرانی هستیم اما این نارضایتی‌ها تاکنون شکل انقلابی به خود نگرفته و امید به بهبود و تغییر وضع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و... در میان مردم وجود دارد. اگرچه بخش قابل‌توجهی از مردم -براساس نظرسنجی‌ها حدود 40درصد از مردم- به موقعیت کنونی کشور اعتراض دارند اما این اعتراضات یک‌جور نیست و تنوع، تکثر، سطوح و درجات مختلفی دارد و نمی‌تواند حامل شرایط انقلابی باشد. در مرحله دوم باید شاهد گسترش ایدئولوژی‌ها و اندیشه‌های جایگزین باشیم. قبل از هر انقلاب ایدئولوژی‌ای که بتواند خود را به‌عنوان آلترناتیو معرفی کند رخ می‌نمایاند و در بطن جامعه نفوذ می‌کند. ایدئولوژی مربوط به هر انقلابی در چگونگی پیروزی انقلاب، نوع نظام جایگزین و مراحل پس از انقلاب نقشی مستقیم دارد. در اتفاقات اخیر کشور آنچه مشهود است این است که این وقایع فاقد یک ایدئولوژی مشخص است و افقی را نشان نمی‌دهد. نکته دیگر این است که در وضعیت انقلاب تزلزل در قدرت به وجود می‌آید. یعنی قدرت یکپارچه عمل نمی‌کند و بخشی از نهادهای قدرت علیه قدرت عمل می‌کنند. در این حالت ساختار قدرت و کارگزاران دچار دودستگی و شکستگی می‌شوند. مضاف بر اینکه در وضعیت انقلاب سیستم توزیع قدرت و اقتدار دچار اختلال در عملکرد می‌شود. مثلا سیستم انتظامی و نظامی به‌درستی به ایفای نقش خود نمی‌پردازد یا اینکه مسئولان نظامی و انتظامی گریخته باشند. نکته دیگر درمورد وضعیت انقلابی این است که باید در جامعه اکثریتی فعالانه در خیابان باشند که قدرت این را داشته باشند که نظام سیاسی را کنار بزنند و حاضر باشند هزینه این اقدام را نیز بپذیرند. این جمع باید بتواند توانایی بر هم زدن ساخت قدرت را داشته باشد. لازم به ذکر است که پرجمعیت‌ترین انقلاب تاریخ جهان انقلاب اسلامی است. انقلاب فرانسه و روسیه چنین ویژگی را ندارند اما حد زیادی از حضور اجتماعی مردم را دارند که قدرت برهم‌زننده ساخت قدرت را داشته باشند. براساس آنچه گفته شد هیچ کدام از نشانه‌های وضع انقلابی را نمی‌توان در وضعیت کنونی جامعه ایران یافت. نه سلب وفاداری ساختار قدرت را می‌بینید، نه مکانیسم توزیع قدرت و قوه قهریه را دچار اشکال می‌بینید. نه اکثریت فعالی را شاهد هستید که حاضر به دادن هزینه برای تغییر نظام سیاسی باشد. نه انسداد سیاسی وجود دارد که جامعه مطلقا از هیچ راهی برای رسیدن به اهدافش برخوردار نباشد و نه آلترناتیوی را می‌بینید. همه اینها نشان می‌دهد که ما در وضعیت انقلابی نیستیم. این‌که گفته می‌شود وضع کنونی یک وضع انقلابی است، یک برساخته سیاسی است. در انقلاب‌ها آنچه مهم است سوژه سیاسی است یعنی عاملیت انسانی که می‌خواهد انقلاب را به ثمر برسانند بسیار اهمیت دارد. اما ما در اتفاقات اخیر سوژه سیاسی می‌بینیم؟ ما شاهد آدم‌هایی هستیم که بیشتر ابژه هستند، یعنی بیش از اینکه عاملیت داشته باشند خودشان محصول یک وضعیت هستند. ذهنیتی برای آنها ساخته شده است که براساس آن ذهنیت چنین تصوری دارند که در وضع انقلاب قرار دارند. لذا «وضعیت انقلابی» یک برساخت برای کلونی جمعیت است که از قضا زودباورترین جمعیت جامعه یعنی نوجوانان و تینیجرها هستند. ما با افرادی مواجه هستیم که ابژه ‌رسانه شده‌اند و ذهنیتی دارند که برآمده از رسانه است، درحالی‌که در امر واقع چنین وضعیتی وجود ندارد. لوسین پای بحران‌های پنجگانه‌ای را برای فروپاشی برمی‌شمارد که در وضعیت کنونی جامعه ایران هیچ‌کدام از این بحران‌ها را به صورت تام و تمام شاهد نیستیم. این بحران‌های پنجگانه عبارتند از: بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران مشارکت، بحران نفوذ و بحران توزیع. البته باید گفت که همه نظام‌های سیاسی نسبتی از این بحران‌ها را دارند ولی هیچ‌کدام در وضعیت انقلابی نیستند. طبیعی است که سطحی از این بحران‌ها در همه جوامع وجود داشته باشد اما این به وضع انقلابی منتج نمی‌شود. براساس تجزیه و تحلیل پای، «بحران هویت» به فرهنگ نخبگان و توده مردم، به‌صورت احساسات ملی در مورد سرزمین خویش ارتباط می‌یابد که رفته‌رفته، تعارض میان وفاداری‌های قومی و تعهدات ملی را تشدید کرده، مشکلاتی را برای وحدت و یکپارچگی مردم پدید می‌آورد. در وضعیت کنونی جامعه ایران اگرچه شاهد گروه‌های واگرا هستیم اما به‌هیچ‌وجه بحران هویت نداریم. بنا بر نظر پای بحران مشروعیت بر اثر اختلاف موجود بر سر رهبری و منبع اقتدار بروز می‌کند. به‌گونه‌ای که برای مثال، گروه حاکم مجبور به رقابت با گروه‌های دیگر می‌شود. در جامعه کنونی ما پرسش از اینکه چه کسی حکومت کند وجود دارد اما بحران مشروعیت وجود ندارد. در وضع کنونی ایران اگرچه مشارکت تا حدی کاهش یافته است اما این به‌هیچ‌وجه بحران مشارکت تلقی نمی‌شود و در بزنگاه‌های مختلف مردم و در اداره کشور مشارکت مناسبی دارند که حتی در برخی مواقع این مشارکت بسیار فراتر از مشارکت مردم در کشورهای اروپایی و غربی است. از نظر لوسین پای، «بحران نفوذ» به‌صورت فشارهای وارده بر گروه نخبگان برای سازواری نهادی و ایجاد ابداعات و نوآوری‌ها تجلی می‌یابد. مساله بحران نفوذ از این ضرورت ناشی می‌شود که ساختارهای حکومتی موجود باید سیاستی را به کار بگیرند که با زندگی روزمره مردم منطبق و سازگار باشد و قادر باشد تمامی جمعیت را در برگیرد. لوسین پای معتقد است در یک حالت کلی، اکثر مشکلات حکومت می‌تواند مشکلات توزیع محسوب شود، مشکلاتی که ممکن است ویژگی‌هایی از یک بحران را با خود داشته باشد. حکومتی که نتواند کالا، خدمات و ارزش‌ها را منصفانه و عادلانه میان قشرها و گروه‌های مختلف جامعه توزیع و منتشر کند، دچار بحران توزیع می‌شود که حل این بحران، به مداخله دولت و دستگاه‌‌های اداری در توزیع کارآمد کالا، خدمات و ارزش‌ها نیاز دارد. اگرچه در وضع کنونی شاهد سطحی از بحران نفوذ و بحران توزیع در حکمرانی هستیم اما کماکان مردم ما از یک وفاق اجتماعی قابل‌قبول برخوردار هستند که البته باید تلاش کرد تا کاستی‌ها در این دو حوزه نیز مرتفع شود. بنابراین براساس بحران‌های پنجگانه لوسین پای، در شرایط کنونی شاهد وضعی نیستیم که بتواند منجر به فروپاشی شود. مطالعه ویژگی‌های وضع انقلابی یا جامعه‌شناسی دگرگونی یا جامعه‌شناسی تغییر ما را به این حقیقت رهنمون می‌کند که در شرایط کنونی انقلابی در کار نیست. همه اینها را وقتی بر جامعه ایران منطبق کنیم نشان داده می‌شود که ایران در وضعیت انقلابی نیست. آنچه رخ می‌دهد این است که برای اقلیتی یک ذهنیت انقلابی پیش آمده که برساخته رسانه است. بیش از اینکه ما سوژه سیاسی داشته باشیم که دنبال دگرگونی است، ابژه‌ رسانه‌ای داریم که فکر می‌کند در حال ایجاد دگرگونی است. ما شاهد تولد سوژه سیاسی نیستیم بلکه شاهد تولد ابژه‌ رسانه‌ای هستیم. اما این سوال مطرح است که چه واژه‌ای را بر وضعیت کنونی می‌توان بار کرد؟ شورش واژه‌ای است که می‌تواند درک مناسبی از وقایع چند هفته گذشته در کشور به دست دهد. چراکه شورش‌ها واکنشی جمعی و کم‌وبیش خشونت‌آمیز به یک وضعیت یا رخداد غیرقابل تحمل یا غیرقابل انتظار هستند که بدون پیش‌آگهی و به‌سرعت رخ می‌دهند و کم‌دامنه و کم‌دوام هستند. شورشگران به‌صورت اتفاقی با یکدیگر پیوند می‌خورند. کنش‌های آنها محتوایی صرفا اعتراضی و کم‌وبیش خشونت‌آمیز دارند و مطالبات مشخصی را دنبال نمی‌کنند.
در این مجال دیدگاه برخی از جامعه‌شناسان و متفکران را حول اتفاقات اخیر بررسی خواهیم کرد که جملگی وضعیت انقلابی را برای وقایع اخیر رد می‌کنند و واژه شورش را بر این اتفاقات حمل می‌کنند. 

کنش اعتراضی و تغییرخواهی در ایران به شکل «انقلاب» تا اطلاع ثانوی بی‌معنا و ناممکن است

پرویز امینی، جامعه‌شناس پس از حضور هزاران نفر در راهپیمایی 13 آبان‌ماه امسال نوشت: «جمعیت حاضر در راهپیمایی ۱۳ آبان در تهران که خود شاهد آن بودم و در سراسر کشور، به‌رغم برخی فرسایش‌ها در پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته و در شرایطی که اذهان و افکار عمومی در ۵۰ روز گذشته زیر مخرب‌ترین تهاجمات رسانه‌ای و فضاسازانه شبکه‌های رسانه‌ای مخالف جمهوری اسلامی قرار داشت، نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی همچنان توانایی بالایی در بسیج اجتماعی حتی در سخت‌ترین شرایط را داراست و معنای خیلی روشن این رویداد این است که کنش اعتراضی و تغییرخواهی در ایران به شکل «انقلاب» تا اطلاع ثانوی بی‌معنا و ناممکن است.»
وی ادامه می‌دهد: «اما سه مسیر «اصلاحات»، «جنبش اجتماعی» و «شورش»، مسیرهای گشوده برای اعتراض و تغییریابی است که «اصلاحات» بهترین و کم‌هزینه‌ترین آنهاست که باید بیش از پیش گشوده باشد و شورش، بدترین و ویرانگرترین آنهاست که چهره غالب اعتراضات در این ۵۰ روز بود.»
پرویز امینی در گفت‌وگویی دیگر اظهار می‌دارد: «در شورش‌های اجتماعی ایدئولوژی خاص بر آن حاکم نیست، رهبری خاصی نیز بر آن وجود ندارد و سازماندهی ولو منعطف در کار نیست و سطح خشونت در آن خیلی بالاست. خشونت در جنبش‌های اجتماعی، کنترل‌شده و مدیریت‌شده است. جنبه‌های عقلانی شورش‌های اجتماعی تقریبا خیلی ضعیف است و جنبه‌های غریزی و غیرعقلانی‌اش بسیار بالاست. بنابراین غالبا فوران خشم، نفرت و انتقام است. اعتراضی محسوب می‌شود که دیگر هیچ کاری به پیامدها، نتایج، اخلاقی یا غیراخلاقی بودن کار خود ندارد. فقط خشمی در وجود اوست که می‌خواهد آن را بروز بدهد. ما در دهه 70، شکل‌های محلی (local) از این شورش‌های اجتماعی را در مشهد، قزوین، اراک و اسلامشهر داشتیم. در سال 96، 98 و 1401 در حال مشاهده شورش اجتماعی فراگیر هستیم.»
وی ادامه می‌دهد: «من وقایع اخیر را انقلاب، جنبش اجتماعی، جنبش اجتماعی نوین یا اصلاحات نمی‌دانم. اینها شورش‌های اجتماعی هستند که به‌صورت وسیعی خشم و نفرت را بروز می‌دهند تا این حد که به لحاظ عاطفی و روحی آن همدلی‌های لازم را در بخشی از جامعه نسبت به بخشی دیگر نمی‌بینید. گسست‌ها و شکاف‌های اجتماعی تعمیق‌ شده، حتی در بین کسانی که سابقا روابط دوستانه و همدلانه‌ای داشتند. آن خشم و نفرت و ظهور و بروز غرایز اصلا ساختار عقلانی جامعه را متزلزل کرده و یک نیروی غریزی است که به شکل خشم و انتقام کار می‌کند.»
امینی معتقد است: «تفاوت شورش اجتماعی با جنبش اجتماعی، انقلاب و اصلاحات بر سر همین موضوع است که اصلا ایده ایجابی ندارد. ایده ایجابی که می‌خواهد چه شود؟ در جنبش اجتماعی معلوم است ما مساله مشخصی داریم که آنچه باید می‌شده، نشده یا آنچه شده، نباید می‌شده است. در اصلاحات و انقلاب نیز همین‌طور است، اما در شورش، هیچ مساله و ایده مشخصی در کار نیست؛ فقط خشم، فقط ظهور و بروز این اعتراض به شکل رادیکال. شورش‌ها معمولا در بستر اجتماعی شکل می‌گیرند که ما به آن «رادیکالیسم اجتماعی» می‌گوییم، یعنی یک رادیکالیسم اجتماعی شکل گرفته که دیگر درواقع سطح منازعه، سطح اعتراض و سطح مواجهه با مسائل از آن چهارچوب‌های عقلانی متعارف و تدبیرشده خارج است، بنابراین در کف واقعیت، رادیکالیسم اجتماعی داریم که با خیلی از حرف‌های حالت متعارف و استدلال‌های شرایط متعارف نمی‌تواند همدلی کند.»

وضعیت کنونی، وضعیت انقلابی نیست

حمیدرضا جلایی‌پور، عضو هیات‌علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران معتقد است حداقل به سه دلیل نمی‌شود گفت ایران وارد «وضعیت انقلابی» شده؛ به این دلیل که در همه وضعیت‌های انقلابی با «حکومت‌های پوشالی» روبه‌رو هستیم که در مورد ایران اگرچه ما با اموری همچون کسری مشروعیت، بحران ناکارآمدی و رانت‌جویی مواجه‌ایم اما حکومت از نوع پوشالی نیست؛ ضمن اینکه حکومت ایران یک ویژگی دیگر دارد و آن اینکه، پایگاه خود را بسیج می‌کند. اصلا خود حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت جنبشی است. ویژگی دیگر وضعیت انقلابی از نظر او، اعتماد مردم به اپوزیسیون است.چنین اعتمادی در میان مردم به اپوزیسیون متفرق و وابسته به دلار بن‌سلمانی نیست. سوم اینکه عده زیادی از مردم یعنی حدود ۷۰ درصد از جمهوری اسلامی ناراضی‌اند اما همین ۷۰ درصد، اعتماد یا رضایتی از اپوزیسیون ندارند. در نظر این استاد دانشگاه، اصلا انقلاب یعنی اقشار اصلی در وسط شهرها به حرکت درآید و امید به یک حکومت جایگزین ببندند. مغازه‌ها باید به‌طور پیوسته بسته شود و کارمندان به انقلاب بپیوند و حتی زنان خانه‌دار باید به بیرون بیایند. این رخدادها هنوز رخ نداده و از این رو، هنوز وضعیت انقلابی نیست. دلیل اینکه این صاحب‌نظران می‌گویند این وضعیت، وضعیت انقلابی است، شاید آنها «دوست دارند» انقلاب شود و از وضعیت کنونی خسته‌ شده‌اند.

اتفاقات اخیر جنبش نیست، شورش است

عماد افروغ، جامعه‌شناس معتقد است: «اتفاق اخیری که رخ داد، عقبه طردشدگی را دارد اما خود این اتفاق یک خشم شهری و یک شورش طردشدگی است و جنبش نیست. می‌تواند به جنبش برسد اما نیست.» کتابی به نام خشم شهری و شورش طردشدگی وجود دارد، مطالعه این کتاب موردی و داده‌ای است، در هرجا که چنین اتفاقی افتاده است و فردی توسط پلیس به قتل رسیده است، مردم به خیابان آمده‌اند. در آمریکا، انگلیس، فرانسه سوئد یونان و....برای مثال در یونان 200 بانک، 150 ماشین پلیس به آتش کشیده می‌‌شود و این خشم شهری است. این خشم شهری عقبه دارد و عقبه خشم شهری نظام سرمایه‌داری است. نظام اقتصادی ما چیست؟ بر پایه عدالت و توزیع عادلانه و متکثر می‌چرخد؟ این خشم شهری است که باید به آن دقت کرد.
وی بر این باور است که این یک خشم شهری است و اسم آن را جنبش اجتماعی نگذاریم. جنبش اجتماعی، عقبه رهبری، عقبه تئوریک، عقبه ایدئولوژیک دارد. ما که نمی‌بینیم. ما نمی‌دانیم رهبری کیست و رهبری که باید عقبه تاریخی داشته باشد.

آنچه که دیدیم، «اغتشاش»و »شورش« بود، نه »اعتراض

مهدی جمشیدی، پژوهشگر فرهنگی نیز بر این باور است: «اولا من ردپای «مردم» را در این اعتراض‌ها نمی‌بینم. آنچه که مشاهده می‌کنیم، جماعت «بسیار اندک و ناچیزی» هستند که در گوشه‌وکنار، می‌کوشند با قتل و جنایت و تعدی و آتش‌افروزی و وحشی‌گری، «توجه مردم» را به خود جلب کنند، اما خوشبختانه مردم به آنها اعتنا نکردند. این جریان در جذب مردم ناکام ماند و نتوانست به یک «جنبش مردمی» تبدیل بشود. پس نباید اینان را «مردم» قلمداد کرد.»
وی ادامه می‌دهد: «ثانیا اینان «معترض» هم نیستند؛ چراکه اعتراض قواعد متفاوتی دارد و فرد معترض این‌چنین رفتار نمی‌کند. در همین ماه‌های اخیر، ده‌ها تجمع اعتراضی در نقاط مختلف کشور در زمینه اقتصاد برگزار شد، اما به این وضع نینجامیدند. آنچه که دیدیم، «اغتشاش» و «شورش» بود، نه «اعتراض». معترض، به دیگران آسیب نمی‌زند و اموال عمومی را تخریب نمی‌کند و شعارهای ساختارشکنانه و حتی ضددین سر نمی‌دهد. اینان به دنبال یک «جرقه» برای حمله بودند.»

اتفاقات اخیر ایده آلترناتیو و رهبر مشخص ندارد

احمد شکرچی، عضو هیات‌علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه شهیدبهشتی نیز معتقد است:‌ «اگر بخواهیم معترضان را به آدم‌های کف خیابان و معترضان در خانه یا معترضان کنشگر و معترضان منتظر دسته‌بندی کنیم و البته به انتخابات یک سال قبل برگردیم، عده‌ای تحقق اراده جمعی را از مسیر صندوق رای ممکن یا مطلوب نمی‌دانند، به همین دلیل به دنبال مدل‌های آلترناتیو هستند که ممکن است خشن هم باشد، شاید حتی ایده جایگزین روشنی هم نداشته باشند. یکی از ویژگی‌های اتفاقات اخیر این است که ایده آلترناتیو و رهبر مشخص ندارد. شاید از این باب بتوان گفت «شورش» است و دارای این دو ویژگی برخلاف مدل‌های اصلاحی، رفرمی و حتی جنبشی نیست.»

نه فروپاشی را می‌پذیریم نه روش خشونت را می پسندیم 

عمادالدین باقی نیز در تحلیل خود اگرچه به صراحت از وقایع اخیر به عنوان شورش یاد نمی‌کند اما از احتمال وقوع خشونت‌های بدون بازگشت سخن می‌گوید که این خود گواه تایید وضعیت شورش می‌تواند قلمداد شود، او می‌گوید: «با وجود اینکه خون‌هایی ریخته شده و خشم زیادی پدید آمده است؛ اما من معتقد نیستم خشونت‌ها به مرحله «بدون بازگشت» رسیده است؛ چون جامعه مایل به گسترده‌ترشدن این وضعیت نشده است؛ مگر اینکه دیگر هیچ راهی نبیند؛ ولی اگر با همین فرمان پیش برویم، ممکن است جامعه به سوی این نقطه (خشونت بدون بازگشت) هل داده شود.»
وی با بیان اینکه ما نه فروپاشی را می‌پذیریم، نه مدل مدیریتی بخشی را تأیید می‌کنیم و نه روش خشونت را می‌پسندیم، می‌گوید: «واقعیت این است که اکثر کسانی که این روزها بر طبل خشونت می‌کوبند، کسانی هستند که خودشان یا در ایران نیستند یا در میدان نیستند و هیچ‌وقت هیچ هزینه‌ای تحمل نخواهند کرد و جوانان خسته از وضعیت و ناامید از آینده را مثل گوشت دم توپ قربانی می‌کنند.»
باقی تاکید می‌کند: «تجویز اینکه عمامه روحانی را که نمی‌دانی کیست از سرش بیندازی و از روی ظاهر حکم بدهی و اجرا کنی، «فاشیسم» است. اینکه رسانه‌های برون‌مرزی این پدیده را تبلیغ و توجیه می‌کنند، دفاع مشروع نیست، «دنائت» است. اینکه آموزش می‌دهند ماشین و‌ خانه طرفداران حکومت را آتش بزنید (من در تلویزیون گروه رجوی دیدم)، دفاع نیست، «دنائت»، حمله و خشونت است. اینکه پلیسی اگر سلاح نداشت یا داشت ولی استفاده نکرد او را بزنید، خشونت است.»

کشور در وضعیت انقلابی قرار ندارد 

ابوالفضل دلاوری، استادیار دانشکده علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی بر این باور است: «این حرکت گرچه در آغاز با اعتراضاتی پراکنده به یک مشکل به‌ظاهر اجتماعی ـ فرهنگی آغاز شد، اما به‌سرعت سویه سیاسی پیدا کرد، سپس با رادیکال شدن شعارها و مطالبات سویه انقلابی هم به خود گرفت. البته این سویه فقط یک گرایش است و به‌‌هیچ‌وجه به معنای این نیست که کشور در وضعیت انقلابی قرار دارد، چون وضعیت انقلابی بیانگر وضعیتی است که در آن آلترناتیو انقلابی شکل گرفته باشد و این آلترناتیو از برخی منابع قدرت سیاسی نظیر سازمان و رهبری برخوردار باشد. به عبارت خلاصه‌تر درجاتی از وضعیت قدرت دوگانه ایجاد شده باشد، درحالی‌که جنبش جاری فعلا فاقد این عناصر است.»

میل به شورش به‌شدت بالا رفته است 

مصطفی مهرآئین، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی می‌گوید: «معنا باید رخت بربندد، آن چیزی که دورکیم و وبر گفته‌اند یا مارکس در بحث ازخودبیگانگی به آن اشاره کرده یا پارسونز در بحث ارزش‌ها به آن پرداخته است. هابرماس نشان داده است که چگونه سیاست و اقتصاد تجربه زیسته اجتماعی را ازهم‌گسسته می‌کند و جامعه را به سمت پراکندگی، گسست و شکاف سوق می‌دهد، یا در بحث تئودور آدورنو می‌بینیم که چگونه مصرف باعث گسست جامعه می‌شود. برای مثال در همین کتاب‌های روانشناسی زردی که در میدان انقلاب هستند، می‌توانید ببینید که چگونه تلاش می‌شود به افراد وامانده و ناتوان بگویند که چگونه قوی باشند یا پولدار شوند؛ چرا؟ چون افراد تنها هستند. این روانشناسی که الان گسترش پیدا کرده و به شکل یک صنعت ظهور یافته است چیزی در ادامه یک جامعه پوپولیستی است. این روانشناسی دقیقا برای جامعه‌ای است که افراد آن از همدیگر جدا شده‌اند یعنی همبستگی و انسجام از بین رفته و درمانده هستند. به همین دلیل میل به شورش، تجمع و اجتماع به‌شدت بالا رفته است.

انقلابی در کار نیست

سیدمهدی ناظمی‌قره‌باغ، پژوهشگر فلسفه هم می‌گوید: «تعبیر انقلاب برای این مسائل شوخی زننده‌ای است. همه معترف هستند که وقایع اخیر نه رهبر دارد و نه تئوری خاصی از آن پشتیبانی می‌کند و نه حتی پیرو ایدئولوژی روشنی است و نه موفق به درگیر کردن اکثریت جامعه شده است. به‌ هیچ‌وجه این ماجرا را نمی‌توان انقلاب خواند. افراد معترض معمولا در پاسخ می‌گویند اکثریت جامعه می‌ترسند بیرون بیایند. سوال اینجاست که این چه نوع انقلابی است که اکثریت آن از برخورد انقلابی واهمه دارند؟ در انقلاب که ترس نداریم. انقلابی‌ها انقلاب می‌کنند چون آنچه به خاطرش انقلاب کرده‌اند، مهم است و می‌ارزد. لذا جان‌شان را به خطر می‌اندازند و خیلی‌ها حتی جان‌شان را از دست می‌دهند. اما چرا در وقایع اخیر این اتفاق نمی‌افتد و نمی‌تواند که بیفتد؟ چون اولیه‌ترین و مقدماتی‌ترین شرط که وجود یک افق مشخص و آلترناتیو برای وضع موجود است، وجود ندارد. چرا وجود ندارد؟ این بالطبع وضع تاریخی ما و وضع تاریخی جهانی است. ما در نقطه‌ای قرار گرفته‌ایم که در آن آلترناتیو سیاسی وجود ندارد. ما بدیل سیاسی رادیکالی نداریم. به همین جهت این تحرکات به حرکاتی کور و بدون پشتوانه نظری و ایدئولوژیک تبدیل می‌شود. پس انقلابی در کار نیست.»

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۲