میلاد جلیلزاده، خبرنگار: «الان به نظر من ما تو یه برهه زمانی قرار گرفتیم که اینا (کارگزاران جمهوری اسلامی) اگه راست هم بگن، مردم باور نمیکنن...»
این جملات را علی کریمی میگوید، وقتی مقابل مکس امینی نشسته است. امینی یک استندآپ کمدین به زبان انگلیسی است که در کانادا زندگی میکند و این گفتوگو ظاهرا در آلمان انجام شده است. از این گفتوگو ما ۴۶ دقیقه را میبینیم ولی زمان ضبط آن قطعا خیلی بیشتر بوده است. این را هم از کات خوردنهای پیاپی گفتوگو میشود فهمید، هم از آنجا که سلام و احوالپرسی در هوای روشن و آفتابی انجام میشود و این دو نفر در آستانه غروب با مخاطبانشان خداحافظی میکنند. امکان یک گفتوگوی صادقانه بین علی کریمی و مخاطبانش بهواسطه اجرای کسی که این صداقت را رعایت کند، میتوانست بهترین فرصت برای خلاصی از دامچالهای باشد که او در آن افتاده است. او نمیداند که دارد چه میکند و طیف براندازان خارجنشین از شهرت این فوتبالیست که تا پنجماه پیش در ایران زندگی میکرد، سوءاستفاده کردند. آنها هرگز نمیتوانند در خارج از کشور چهرههایشان را از حد معینی مشهورتر کنند. افراد سرشناس آنها، یعنی کسانی که در خارج از کشور رشد پیدا کرده و معروف شدهاند نهایتا در حد همین مکس امینی و نازنین بنیادی هستند. این طیف ناچار است از میان چهرههای محبوب داخلی یارگیری کند و تنها موردی که در این دستورکار نصیب آنها شد، علی کریمی بود. از ابتدا تا انتهای مصاحبه امینی سعی میکند در دهان کریمی حرف بگذارد و میخواهد نگذارد که در لحن علی کریمی روزنهای برای خروج از بنبستی که براندازان تصویر کردهاند، باز باقی بماند. پس همه را با عجله و حساسیت رصد میکند و میبندد. نقطه اوج این قضیه جایی است که در انتهای ویدیو، کریمی میگوید امیدوارم در انتخابات بعدی مردم به چیزی رأی بدهند که دوستش دارند. جمله او تمام نشده که قیافه مکس امینی وا میرود و سریع سعی میکند تفسیر این حرف علی کریمی را از هر راهحلی که درون ساختار باشد، بیرون بکشد. میگوید «آرزو داریم رأی بدهند به کسی که هیچ ربطی به جمهوری اسلامی نداشته باشد» و همین که یک انشاءالله تاییدآمیز را از علی کریمی میگیرد، خیالش راحت میشود. مصاحبه علی کریمی از آنجا که خودش آدم سخنوری نیست و اساسا ذهن منسجمی ندارد، یک متن راهبرانه در اختیار کسی نمیگذارد. او یک فوتبالیست است که زمانی توانست ستاره شود و حالا بهعنوان نمود عامیانهترین طرز بیان دغدغهمندیها در بخشی از جامعه، صدای آنها میشود. آدمهای پختهتر و جدیتر میگویند علی کریمی سواد و قدرت تحلیل کافی را برای اینکه یک لیدر اجتماعی و سیاسی باشد ندارد. واقعیت این است که او دقیقا برای همین جایی که حالا قرار دارد درست شده است. او لحن عامیانه و پراکنده و غیرمتمرکز اعتراض است. علی کریمی و سواد تحلیل کافی برای لیدر شدن در جایگاهی سیاسی-اجتماعی را ندارد، اما کسانی هستند که افرادی با سواد بالاتر را اساسا نمیپذیرند و کریمی قهرمان سیاسیشان شده است. او صدای دغدغههای بخشی از جامعه است که احساس میکنند در بازیهای گذشته بازنده شدهاند و برای برگشتن به نقطه امیدواری، یک بنبست در برابرشان قرار دارد.
جالب است که علی کریمی با وجود سواد پایین و عدمتوانمندی تحلیل، یک واژه نخبگانی را که خارج از گفتمان براندازی هم قابل تعریف است، بارها و بارها در گفتوگویش تکرار میکند؛ زندگی نرمال. علی کریمی نتیجه دوران پسالغو برجام است. همانهایی که به محض تصویب این برنامه یا تفاهمنامه، به خیابان ریختند و شادی کردند، حالا پس از آنکه احیای این روند به نظر در بنبست قرار دارد، میتوانند به خیابان بریزند و بابت پیروزی تیم فوتبال آمریکا بر تیم ملی ایران شادی کنند. آنها میتوانند قبل از این مسابقه هم در روندی چندماهه، هزار جور آسمان و ریسمان را به هم ببافند و خواستار سقوط نظامی شوند که احساسشان میگوید برای رابطهای بهشدت دوستانه با غرب، جایگزینهای دیگری پیدا کرده و اگر همین طور پیش برود، دیگر از سر اجبار هم احتمالش نیست که به سمت احیای قراردادهای باطل شده بروند. اینکه چنین ارزیابیهایی چقدر درست است محل بحث ما نیست. ما درمورد آنچه در ذهن این جماعت میگذرد حرف میزنیم. تعریف آنها از زندگی نرمال فقط به نوع زیست ایرانیها در داخل ایران مربوط نیست و آنها با اینکه لزوما شهروندانی دانشمند و تحلیلگر نیستند، درخصوص روابط بینالمللی ایران دغدغه دارند. براندازان خارجی اما از جهتی دیگر با آنها همنوا شدهاند. آنها به دلایل مختلفی که شرح مفصلی هم میتوانند داشته باشند، از اینکه چنین رابطهای بین ایران و غرب برقرار شود، متضرر میشوند و حتی در زمان نهایی شدن برجام هم از آمریکا و غرب شاکی بودند که چرا جمهوری اسلامی را بهرسمیت میشناسید. حالا که چنین قرارداد و تفاهمنامهای بر هم خورده و چشماندازی برای احیای آن هم مقابل چشمان این جماعت نیست، عدهایشان غضبناک از اینکه برجام نیست و عدهای با به دست آوردن اعتماد به نفس از نبودنش، با هم همصدا و همداستان شدهاند. خارج از این دایره طیفهای متنوع دیگری هم مقابل جمهوری اسلامی صفآرایی کردهاند که لزوما مساله همهشان روابط بینالمللی و برجام و امثال آن نیست. اینها اما به طور منفرد نیروی کمتری میتوانستند داشته باشند و باید به موجی بزرگتر میپیوستند تا آن موج را از آنچه بود هم بزرگتر کنند. این تشریح نسبتا مفصل از دلایل موضعگیریهای اخیر علی کریمی و افرادی که حول او جمع شدهاند، به این دلیل لازم بود که نشان دهد چه جبهه ناهمگونی مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفته است. آنها خودشان هم میدانند که هرکدام به دلیلی متفاوت و شاید حتی متضاد در یک جبهه قرار گرفتهاند و مرتب روی واژههای اتحاد و ائتلاف تاکید میکنند؛ درحالیکه این دعوتهای ملتمسانهشان از همدیگر برای اتحاد، چیزی جز دعوت به نادیده گرفتن تناقضات عینی و واقعی بدون حل کردنشان نیست.
همین میشود که مکس امینی و علی کریمی از دو دنیای متفاوت روبهروی هم مینشینند و گپ میزنند. صحبتهای کریمی و لغزشهای زبانیاش میتواند بخشی از دغدغههای عامیانه معترضان یا دشمنان را روشن کند. او میگوید «دیگر نه راه پس داریم نه راه پیش و اگر این راهی که شروع کردیم را تمام کنیم باید منتظر عواقب بدی باشیم.» این جمله وضعیت روحی و ذهنی خیلی از کسانی که ضامن اسلحههایشان روی رگبار گذاشته شده را نشان میدهد. اتفاقات چند ماه اخیر لحظات خاص و حساسی را ایجاد کرد که بعضی از افراد در برخورد با این مقاطع خاص، یکسری حرکات ساختارشکن و آشتیسوز بروز دادند و همین راه بازگشت را برایشان مسدود میکرد. دعوایی را شروع کرده بودند که در آن به پشتسر نمیشد نگاه کرد. قمار بزرگی بود. اگر این سلسلهاقدامات به نتیجه نمیرسید، عاملانشان را صد پله از موقعیت اجتماعی قبلی هم عقبتر میبرد. به آنها این باور دروغین تزریق شد که کار نظام سیاسی ایران رو به اتمام است و فقط باید آخرین ضربات را محکمتر زد. این تلقین دروغین و سودجویانه از سمت برخی رقبا و دشمنان خارجی صورت میگرفت یا عدهای از براندازان خارجنشین که هیچ چیزی در ایران برای از دست دادن نداشتند و فقط حقد و کینه و برایشان مانده بود. چنین باور غلطی و بدون پشتوانهای، افراد بسیاری را به سمت هزینه کردن خودشان در مقیاسی غیرمعقول هل داد و حالا فقط به همین دلیل ادامه میدهند که از لحاظ حیثیتی و البته از جهات مختلف دیگر، راهی برای بازگشت نمیبیند و حس میکنند در یک حرکت (بهزعم خودشان حماسی و درواقع احساسی و جوزده) پلهای پشتسرشان را خراب کردهاند. کریمی در همین گفتوگو بارها در موارد مختلف راجعبه اشتباهاتی که بارها انجام داده حرف میزند، اما این دفعه خودش را در موقعیت دیگری میبیند. خودش را پس از تصمیمی میبیند که درست یا غلط، بههرحال راه بازگشت را بر او بسته است.
صحبتهای توهمآمیز کریمی درباره تهدیداتی که متوجه خودش و خانوادهاش بود هم مقداری به ما نشان میدهد که با چه طرز تفکر و با چه سطحی از تحلیل طرف هستیم. میگوید در تماسی که با خانوادهاش در ایران داشته، از آنها شنیده که خود آنها هم از عدهای که معلوم نیست چه کسانی هستند، شنیدهاند حکم تیر علی آمده است! بعد خودش و مکس امینی همین را پیشفرض میگیرند و در موضوع علی کریمی، لحن صحبت کردن درباره کسی را پیدا میکنند که انگار همه میدانند حکم تیرش آمده بود و اصلا این از طرف کسانی که چنین حکمی را دادهاند، رسما اعلام شده است. نگاه توهمآمیز کریمی و امینی درباره رسانههای داخلی ایران نکته قابل توجه دیگری است. درحالیکه این رسانهها خصوصا صداوسیما طی سالهای اخیر و ازجمله در همین چندماه گذشته، نوک پیکان نقدهای مختلفی بودهاند به آنان ایراد وارد میشد که بدون ظرافت و مهارت کافی برخورد کردهاند و از پس جنگ رسانهای خوب برنیامدهاند، این دونفر غولی از این رسانهها ساختهاند که از امپراتوری رابرت مرداک هم بزرگتر است و بازخورد منفی تمام اشتباهات واضحشان را به گردن القائات قدرتمند این رسانهها میاندازند. این مصاحبه بهواقع نشان داد که علی کریمی فوتبالیست، با اتفاقات چندماه اخیر، کاملا تمام شد. بهنظر نمیرسد او بهعنوان یک نظریهپرداز سیاسی و اجتماعی هم حتی برای سطح پایینترین لایههای ذهنی جامعه بتواند جایگاهی پیدا کند. شم او این را بهدرستی درنیافت که منفعت و ضررش کجاست و همهچیزش را بر سر یک جوزدگی و لجبازی که از ماجرای انتخابات ریاست فدراسیون شروع شد به باد داد. خیلیها در همین وضعیت هستند. احساس میکنند پلهای پشتسرشان را خراب کردهاند و اگر مسیر پیش رو باز نشود، به روزگار بدی دچار میشوند. همین باعث میشود از آنها رفتارهای نامتعارفی سر بزند که آخرین دست و پا زدنها برای غرق نشدن است. کریمی برای اینکه در این وضعیت بیشتر غوطهور نشود، لااقل میتوانست میزانسن بهتری برای مصاحبه اخیرش بچیند؛ مصاحبهای که صادقانهتر باشد، بدون این همه کات و بدون یک مجری خشمگین که موضعگیریها و جهتگیری سیاسی مشخصی دارد. او در این صورت میتوانست راههایی را برای دوربرگردان خودش باز ببیند اما مکس امینی با دقت و وسواس تمام، همه این روزنهها را پیدا میکرد و روی آنها را میپوشاند تا مبادا لحن کریمی حتی یک کلمه رنگوبوی آشتی در خود داشته باشد. این بهنفع امینی بود که در ایران چیزی بیشتر از این برای باختن نداشت اما به نفع کریمی نبود.
با عینک کریمی هم این مدل اعتراض عقلانی نیست
بیایید با عینک و فرضهای علی کریمی و طرفدارانش نسبت به اتفاقات اخیر قضاوت کنیم. با طرح این سوال که تشدید گسلهای اجتماعی ایران که یکی از تاکتیکهای عملیات روانی این جریان معترض است، درنهایت به نفع چه کسانی تمام خواهد شد. شاید بگویید ورشکستگان جامعه مدنی ایران، میتوانند از مهمترین ذینفعان این دودستگی باشند و ایجاد دوقطبی ضامن ماندگاریشان است. اما قرار شد با عینک علی کریمی به این فضای اعتراضی نگاه کنیم پس باید فرضا حسن نیتش برای اعتراض را بپذیریم و همچنین قدوقواره او را نه در حد اصلاح کل ساختارهای حاکمیتی، بلکه در رشته تخصصیاش فوتبال درنظر بگیریم.
برای شروع بحث یادآوری میکنیم که علی کریمی یکی از مخالفان جدی رویه مدیران فعلی فدراسیون فوتبال است و فقط هم او با این مدیران مساله ندارد و از بدنه فعال فوتبال هستند کسانی که با شیوههای مدیریتی تاج، ساکت و امثالهم انتقاد دارند. حتی کریمی در سال ۱۳۹۹ به امید ریاست فدراسیون فوتبال در انتخابات شرکت کرد و از مجموع آرای همکارانش در بدنه فوتبال پایینترین رای را بهدست آورد. بگذریم و برویم سر همان بحث اول که این شیوه جدید کنشگری که علی کریمی در زمینه فوتبال در پیش گرفته و باعث رادیکال شدن فضای انتقاد به سیستم میشود بهنفع چه جریانی در مدیریت فوتبال خواهد بود. این جریان اعتراضی، رفتارهایی همچون خوشحالی بعد از باخت و ناراحتی بعد از برد تیم ملی را بهعنوان یک کنش مدنی تعریف میکند و معتقدند که این مدل عملیات رسانهای منجر به اصلاح ساختارهایی میشود که نمونهاش بهدست مدیران فعلی فدراسیون فوتبال بهوجود آمده است. اما با فرض صحت گزاره فساد در بدنه مدیریتی فوتبال و با نگاهی دقیقتر به نوع مواجههای که این جریان معترض به رویههای اجرایی دارند، سوال این است که آیا این شیوه اعتراضی بهنفع جریان مسلط در ریاست فدراسیون فوتبال خواهد شد یا بهضرر آنها تمام میشود. رادیکال کردن فضا و پیش بردنش بهسمت امنیتی شدن، آیا منتج به این نخواهد شد که جریان مسلط بر مدیریت فوتبال برای ماندگاری خود و حذف منتقدان واقعی، توجیه داشته باشد. در شرایط فعلی دو لبه قیچی به جان فوتبال افتادهاند؛ یک سمت ماجرا جریانی است که بهدنبال رادیکال کردن اعتراضات است و سمت دیگر سیستمی که احتمال خطا و فساد در آن هست و حالا در پناه کسانی که اعتراض را به گروگان گرفتهاند، ادامه حیات خواهد داد. نمیتوان منکر این شد که کریمی نسبت به شیوههای مدیریتی فدراسیون فوتبال، نظرگاه خاص خودش را دارد و قطعا در مدل او جایی برای مدیران فعلی نیست، اما آیا این شیوه که برای اصلاح امور در پیش گرفته، منجر به اصلاح یا حذف مدیران فعلی خواهد شد؟ قطعا پاسخ منفی است و اتفاقا تیغ منتقدان به جریان مسلط بر مدیریت فوتبال را هم کند خواهد کرد.
ورزشکاری یا مبارز سیاسی؟
گفتوگوی علی کریمی بهصورت زنده پخش نمیشود و این صحبتها و کات کردنهای پیدرپی تصاویر از کریمی چیز دیگری غیر از خودش ساخته که متفاوت از آن کریمی مناظره جنجالی با محمدرضا ساکت در برنامه 90 است. ما با یک کریمی تدوینشده طرف هستیم که حرفهایش را منظم کنار هم چیدهاند و این کریمی سانسورشده معتقد است باید کنش سیاسی داشت و این کنشگری هم با این استدلال توجیه میشود که تصمیمات سیاسی بر زندگی او اثر میگذارد. البته این حرف خیلی پیچیده یا تازهای نیست و کریمی به استخدامش گرفته تا رفتار و گفتار امروز سیاسیاش را پشت آن پنهان کند. در دایره این استدلال هرگونه برخورد سیاسی و امنیتی با چهرههای ورزشی توجیه میشود، چون کنش و حرف سیاسی آنها در مسیر تحولات سیاسی و امنیتی تاثیرگذار است، بنابراین در برخورد با علی کریمی، دیگر وجه فوتبالیست او موضوعیت ندارد.
اگر هم این ادعای حق ورود و اظهارنظر در امور سیاسی از جانب علی کریمی فوتبالیست پذیرفته شود، پس باید این را پذیرفته باشد که ارکان سیاسی هم میتواند به تمام شئون فوتبال و زندگی فوتبالیستها ورود کند. جالب است که این گزاره محل مناقشات بسیاری در سالهای گذشته بود و عمده جنجالهایی که علیه ورزش ایران به راه افتاده از ناحیه افرادی است که میگفتند ورزش سیاسی نیست.
اگر استاندارد و توقع مرسوم در ورزش، عدم مداخله امر سیاسی در ورزش باشد؛ پس باید گفت که اتفاقات اخیر این را نشان نمیدهد و گویا ما شرایط استانداردی در نسبت سیاست و ورزش نداریم. وقتی رفتار یک صخرهنورد در ورزش بانوان هم میتواند محلی برای ملتهب کردن فضای ورزش و بهرهکشی سیاسی در رسانههای خارجی شود یا یک تیم باشگاهی در لیگ دسته چند بسکتبال میتواند با بازیهای سیاسی خودش را مطرح سازد، پس باید گفت که استانداردهای پیشین خیلیوقت است تغییر کرده است. اتفاقات اخیری که پیرامون ورزش قهرمانی رخ داد، اثبات این مدعاست که هیچ پدیدهای از سیاست جدا نیست و اگر ورزشکاران و چهرههای مشهور عالم ورزش واقعبینانه، این وقایع را رصد کنند، تحلیل دقیقتری نسبت به جریانهای سیاسی خواهند داشت. جریانهایی که میتوانند آنها را برای مقاصد و اهداف خودشان هدایت کنند.