مرتضی عبدالحسینی، خبرنگار:بر کسی پوشیده نیست آنچه طی چند هفته اخیر در خیابانها مشاهده شد، پسزمینه عوامل اقتصادی پررنگی دارد و موجی از ناآرامیها خود معلولی از اقتصاد و آنچه در اقتصاد این کشور گذشته است، بوده و خواهد بود. از همین رو بسیاری از تحلیلگران با تاکید بر کاهش قدرت خرید ایرانیها و انباشت فقر طی سالیان اخیر به محاسبه میزان فقر و خط فقر پرداختند و خروجیهای آنها چیزی حدود 40 میلیون فقیر و خط فقر 18 و حتی عدد عجیب 32 میلیون تومانی بوده است. در این گزارش توضیح دادهایم که مخارج خانوارهای ایرانی در سال 2010 بیش از ترکیه و در حدود 20 دلار بوده، اما این رقم در سال 2021 برای خانوارهای شهری به 13 دلار و خانوارهای روستایی 8 دلار رسیده که نشان از افت 30 تا 40 درصدی سطح استاندارد زندگی ایرانیهاست. از باب اقتصاد نزولی این 10 سال و نمود آن در ماههای اخیر لازم بود بار دیگر به سراغ محاسبه خانوارها و جمعیت فقیر در ایران و تعیین خط نرخ فقر برویم. در این گزارش ابتدا این دو موضوع را با توجه به راهکار بانک جهانی بررسی و تخمین زدهایم و در ادامه سراغ شاخصی که خوشبینانهتر است و آمریکاییها از آن استفاده میکنند، رفتهایم. این شاخص تمام تمرکز خود را برای شناسایی فقر، روی محاسبه هزینه خوراکی خانوارها میگذارد. از آنجا که خوراک اولین چیزی است که انسانها برای بقا باید به آن پاسخ دهند و سهم هزینههای خوراکی از کل هزینههای یک خانوار نشان میدهد که ما چقدر درآمد داریم که میتوانیم صرف چیزی جز زندهماندن کنیم، بررسی آن در تعیین فقر اولویت خواهد داشت. محاسبات نشان میدهد که بهطور متوسط خط فقر در کل کشور 8 میلیون و 950 هزار تومان بوده و این رقم برای تهران به حدود 10 میلیون و 800 هزار تومان میرسد. همچنین با استفاده از روش محاسباتی بانک جهانی و اداره تامین اجتماعی آمریکا و با اتکا به دادههای هزینه-درآمد مرکز آمار، میزان جمعیت زیر خط فقر در کشور را تخمین زدهایم که در پایان سال گذشته در حدود 23 میلیون نفر و در سالجاری نیز در همان حدود بهدست آمده است.
افت 30 درصدی مخارج ایرانیها از 2012 به بعد
طی چند هفته اخیر نارآرامیها و اتفاقاتی در کشور رخ داد که شاید در برخورد اول، عدهای قصد تحلیل آنی آن را داشته باشند، اما از منظر اقتصادی آنچه امروز از اعتراضات توام با خشم دیده میشود، چیزی جز انباشت «افت سطح زندگی» و فقر نخواهد بود. از این سخن اینگونه برداشت میشود که اقتصاد کشور شاید چندین دهه درجا زده اما اتفاقا براساس آمارهای داخلی و جهانی موجود، آنچه امروز میبینیم روندی است که از سال 2012 شروع شده و شاید جالب باشد که بدانیم قبل از آن و در 30ساله منتهی به سال 2012، رشد اقتصادی و درآمد سرانه ما ایرانیان از ترکیه بیشتر بوده، کشوری که شاید اکنون حسادتی هم به آن داشته باشیم. اگر تولید ناخالص داخلی کشور را براساس برابری قدرت خرید (ppp) محاسبه و با ترکیه مقایسه کنیم، مشاهده میشود که در سال 2011 و قبل از شروع تحریمهای ظالمانه آمریکا، متوسط استاندارد زندگی ایرانیان از ترکها بیشتر و 60 درصد بالاتر از سال 1979 (قبل از پیروزی انقلاب) بوده است. مقایسه آمارهای اقتصادی، گرچه برای متخصصان این حوزه چندان دشوار نیست، اما اغلب رسانهها و حتی شاید اقتصاددانان در تحلیل آن اشتباه میکنند و نتیجهگیریهای متفاوتی دارند، درصورتیکه خوشبختانه بیش از سهدهه است که مرکز آمار دادههای خرد پیمایش سالانه هزینه-درآمد خانوارها را منتشر میکند. براساس این آمارها که اتفاقا در گزارشهای بانک جهانی نیز انعکاس داشته، مخارج سرانه هر خانوار ایرانی در سال 2010 حدودا 20 دلار در روز بوده که این مقدار در سال 2020 حدود 14 دلار و در سال 2021 نیز به 13 دلار رسیده که حاکی از افت 30 درصدی است. درواقع اگر بهطور میانیگن هر خانوار ایرانی را 3.4 نفر درنظر بگیریم، آنها رواز نهتنها 13 دلار خرج میکنند که بهنوعی به ازای هر نفر از خانوار حدودا 3.3 دلار میشود. این آمار برای خانوارهای شهری آمده و بررسی خانوارهای روستایی نشان میدهد که افت مخارج برای آنها شدیدتر بوده بهطوری که سرانه مخارج این خانوارها در سال 2021 بهصورت روزانه 8 دلار است که افت 45 درصدی در مقایسه با سال 2010 را نشان میدهد. کاهش مخارج روزانه خانوارها بهطور قطع به معنی کاهش استاندار زندگی خانوارهای ایرانی است که مستقیما با احساس رضایت آنها از زندگی، استاندارد آنها و رفاه درگیر است. درواقع کاهش مخارج یک خانوار یا از کاهش میل آنها به خرج کردن یا از کاهش درآمد حقیقی آنها حاصل میشود که اولی نتیجه رکود و دومی نتیجه تورم است. بنابراین رکود تورمی منجر به کاهش 30 درصد مخارج خانوار (استانداردهای زندگی) خانوارها شهری و 45 درصدی خانوارها روستایی شده که این افت استاندارد رفتهرفته استاندارد یک خانوار را به حداقل تبدیل میکند.
درآمد 23 میلیون نفر کمتر از 2 دلار در روز
در روزهای اخیر تحلیلهای مختلفی از میزان فقر و محرومیت خانوارهای ایرانی به گوشتان خورده یا به چشمتان آمده که برخی از آنها خط فقر در کشور را متجاوز از 18 میلیون تومان و حتی یکی از اقتصاددانان این رقم با 32 میلیون تومان در ماه اعلام کرده است. در بخش قبل سعی کردیم توضیح دهیم که براساس آمارها میزان مخارج ایرانیها بیش از 30 تا 40 درصد کاهش پیدا کرده اما بررسی فقر و تعیین تعداد افرادی که زیر خط فقر زندگی میکنند، سخت و تعیین خط فقر سختتر است. در بسیاری از کشورهای دنیا چه توسعهیافته و چه نیافته اندازهگیری فقر مهم است؛ چراکه با این اندازهگیریها دولت به کمکهای ایالتی، بیمه درمانی، کوپن غذا و... رو میآورد. اگر سیر تاریخی فقر در اقتصاد کشور را نیز نگاه کنیم سیر کاهش فقر طی سالهای 68 تا 90 بهدلیل توسعه زیرساختها، کمکهای درمانی، آموزشی و... بوده و سیر افزایش فقر از سالهای 90 به بعد به تشدید تحریمها و عدمپاسخگویی سیاستی به تحریمها بازمیگردد. یکی از شاخصهای محاسبه خط فقر و تخمین میزان افرادی که زیر این نرخ زندگی میکنند، «درآمد روزانه بانک جهانی» است که در سال 1990 مطرح شد. این سازمان در سال 2015 تعریف خود از فقر را بهعنوان خط فقر بینالمللی مطرح کرد و توضیح داد که افرادی با درآمد کمتر از 1.9 دلار در روز زندگی کنند، درگیر فقر شدید خواهند بود. براساس این شاخص، در این گزارش به بررسی درآمد خانوارهای کشور به تفکیک دهکها و البته شهری و روستایی بودن آن پرداختیم. آمارها سال 1400 و تخمین آن برای سالجاری نشان میدهد که درآمد خانوارها با وجود افزایش جزئی که احتمالا به اجرای طرحهای یارانهای دولت سیزدهم برمیگردد، همچنان نامناسب توصیف میشود. میانگین افزایش درآمد خانوارهای ایرانی در 4 سال اخیر در حدود 41 درصد بوده که این رقم با وجود طرح یارانهای دولت در سال 1401 و همچنین افزایش بیش از 50 درصدی حداقل حقوقها میتوان تخمین زد که مجموع درآمد یک خانوار در سالجاری در حدود 40 تا 50 درصد افزایش پیدا خواهد کرد. براساس جدول درآمد دلاری و روزانه هر فرد در سال 1400 در بین خانوارهای شهری بهطور متوسط 3.61 دلار بوده و در سالجاری احتمالا به 4 دلار خواهد رسید. با این وجود بررسی تفکیکی نشان میدهد که در سال گذشته 4 دهک شهری که جمعیتی در حدودی 9 میلیون نفر را شامل میشود، زیر خط فقری که بانک جهانی میگوید زندگی کرده و با وجود افزایش درآمدها در سالجاری بازهم در این شرایط خواهند ماند. در بین خانوارهای روستایی در سال گذشته نیز 7 دهک زیر خط فقر زندگی کرده که جمعیتی در حدود 15 میلیون نفر را شامل خواهد شد. البته در سالجاری احتمال افزایش درآمدها ممکن است یکی از دهکهای روستایی را از زیر خط فقر بالا بکشد، اما بههرحال باز هم حداقل 50 درصد جمعیت روستایی فقیر خواهند ماند. بنابراین درمجموع خانوارهای شهری و روستایی بیش از 23 میلیون نفر در زیر خط فقر زندگی کرده و در روز کمتر از حدود 2 دلار درآمد دارند. حتی با وجود افزایش احتمالی درآمدها در سالجاری باز هم وقتی در مورد خط فقر در کشور صحبت کنیم احتمالا مخاطب ما بیش از 21 میلیون نفر خواهد بود.
خط فقر 8 میلیون و 954 هزار تومانی در کشور
با توجه به نوع اندازهگیری بانک جهانی، میتوان تخمین زد که نرخ فقر در ایران در سال 1400 در حدود 25 درصد بوده و درواقع 25 درصد از جمعیت کشور را فقرا تشکیل میداده اما این نوع محاسبه به دلایل زیادی ناقص است؛ اولا منحصرا بر درآمد افراد تمرکز دارد و مسائلی فراتر از آن مانند غذا، امکانات بهداشتی، آموزش و... را نمیبینید. بهعنوانمثال خانوارهای زیادی در هند وجود دارند که روزانه بیش از 1.9دلار درآمد دارند اما از نیازهای اولیه انسانی محروم هستند. دومین دلیل ناقص بودن این نوع محاسبه این است که این پیام را میرساند که درامد بالای 1.9 دلار در روز برای افراد و خانوارها مقبول است و همین موضوع سیاستگذاران را تشویق میکند که بر رشد اقتصادی و درآمد خانوارها بدون توجه به پیامدی مانند نابرابری یا اثرات زیستمحیطی تاکید کنند. درمقابل این نوع اندازهگیری، اورشانسکی (اقتصاددان آمریکایی) که در اداره تامین اجتماعی آمریکا کار میکرده خط فقر را سهبرابر بودجه موردنیاز خانوار برای تهیه خوراک تعریف میکند و هر خانواری را که درآمدش کمتر از آن رقم بهدست بیاید فقیر اعلام میکند. از همین رو بررسی دادههای آماری کشور نشان میدهد متوسط هزینهای که خانوارهای شهری طی یکسال برای خوراک خود داشتهاند در حدود 24 میلیون و 600 هزار و خانوارهای روستایی در حدود 20میلیون تومان بوده است. با استفاده از اندازهگیری اورشانسکی (سهبرابر کردن هزینهای خوراک) خط فقر در سال 1400 برای خانوارهای شهری در حدود 73 میلیون تومان و برای خانوارهای روستایی در حدود 60 میلیون تومان بوده است. بر این اساس سهدهک اول شهری که درآمدی کمتر از 70 میلیون تومان داشتهاند سهدهک فقر نامگرفته و از آنسو ششدهک اول روستایی که درآمد سالانهای کمتر از 60 میلیون تومان داشته، زیرخط فقر زندگی کرده. جالب است که براساس این شاخص حدود 25 درصد جمعیت کشور فقیر نام میگیرند. براساس این شاخص همچنین خط فقر خانوارهای شهری در سال گذشته بهطور متوسط در کل کشور در حدود ششونیم میلیون تومان (احتمالا این رقم در تهران و دیگر شهرهای بزرگ بیش از هشتمیلیون تومان بوده باشد) و خانوارهای روستایی پنجمیلیون و 100 هزار تومان بوده است. با استفاده از همین شاخص و همچنین شاخص قیمت مصرفکننده (همان تورم) در سال جاری میتوان نرخ خط فقر برای سال جاری را نیز تعیین کرد. از آنجا که در این محاسبه به هزینههای خوراکی اتکاشده برای تخمین آن باید شاخص قیمت مصرف در گرو خوراک در نظر گرفته شود. این شاخص هفتماهه ابتدایی سال جاری از 540 واحد به 826 رسیده که نشان میدهد تورم مواد خوراکی در این مدت حدودا 53 درصد بوده است. اگر این میزان از رشد در قیمت مواد غذایی را به خط نرخ فقر در پایان سال گذشته اضافه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که خط فقر خانوارهای شهری کشور بهطور متوسط حدود هشتمیلیون و 950 هزار تومان است که این رقم قطعا برای شهرهای بزرگی مانند تهران یک تا دومیلیون بیشتر و برای شهرهای کوچک کمتر است. این رقم برای خانوارهای روستایی هفتمیلیون و 200 هزار تومان حساب میشود.
خط فقر تهران 10 میلیون و 800 هزار تومان
با استفاده از محاسبه قسمت قبل میتوان نرخ خط فقر در شهر تهران بهعنوان پرجمعیتترین شهر کشور انجام داد. براساس دادههای هزینه–درآمد خانوارهای تهرانی که توسط مرکز آمار ارائهشده، در سال 1400 هر خانوار تهرانی طی یکسال حدود 29 میلیون و 65 هزار تومان خرج خوراک خود کرده که اگر سهبرابر آن را بهعنوان خط فقر درنظر بگیریم چیزی حدود 87 میلیون تومان در سال خواهد شد؛ یعنی هر خانوار تهرانی که درآمدی کمتر از 87 میلیون تومان در سال یا بهنوعی هفتمیلیون و 200 هزار در ماه داشته، زیرخط فقر زندگی کرده است. تورم اقلام خوراکی در تهران در هفتماه منتهی به مهر 1401 که حدود 48 درصد بوده را به رقم قبلی اضافه میکنیم که خط فقر تهران چیزی حدود 10 میلیون و 800 هزار تومان به دست خواهد آمد. براساس آمارها خط فقر استان البرز، مرکزی، آذربایجان غربی، خوزستان و کرمانشاه بعد از تهران بالاترین نرخ در کشور هستند.
30 درصد از کل هزینهها برای زنده ماندن
علاوهبر روش بانک جهانی و آمریکاییها، اتحادیه اروپا نیز روش دیگری برای محاسبه میزان فقر دارند اما بهنظر میرسد با توجه به ساختار و فرهنگ اقتصادی در کشور ما، در محاسبه فقر ناگزیریم به مساله خوراک و هزینه خوراک توجه کنیم. این مساله به دلیل آنکه در سالهای اخیر تورم کالاهای خوراکی بیش از تورم عمومی بوده، اهمیت بیشتری پیدا میکند. خوراک اولین چیزی است که انسانها برای بقا باید به آن پاسخ دهند و سهم هزینههای خوراکی از کل هزینههای یک خانوار نشان میدهد که ما چقدر درآمد داریم و میتوانیم صرف چیزی جز زنده ماندن کنیم. مشخص است که هرچقدر فقیرتر باشیم سهم بیشتری از هزینههای ما را هزینههای خوراکی پوشش خواهد داد و در این صورت ما با فقر مسکن، سلامت، آموزش و تفریح روبهرو خواهیم بود. به این شاخص در اقتصاد، شاخص انگل (نام اقتصاددانی آمریکایی) میگویند و در تفسیر آن هرچه ضریب بالاتر بهدست بیاید، درواقع خانوار خریدار مطلق غذا و خوراک است و درمقابل فقر بسیار آسیبپذیر. براساس آمارها کل هزینههای یک خانوار شهری بهصورت واقعی (تعدیلشده با نرخ تورم) در سال 1395 در 28 و نیم میلیون تومان بوده که این مقدار در سال 98 با افت جدی مواجه شده و به رقمی در حدود 20 میلیون تومان رسیده. هزینههای واقعی یک خانوار شهری در سال 1400 حدودا 23 میلیون تومان بوده که با توجه به نرخ تورم در ششماهه سال 1401 میتوان هزینههای واقعی خانوار شهری در سال جاری را در حدود همان 23 میلیون ارزیابی کرد. همچنین اگر هزینههای خوراکی هر خانوار شهری که از سوی مرکز آمار ارائهشده را بر اساس شاخص قیمت مصرفکننده (همان تورم) تعدیل و واقعی کنیم مشاهده میشود که میزان هزینههای خوراکی برخلاف کل هزینهها افت جدی نداشته و در تمام این سالها حدودا ششمیلیون تومان بوده است. این مهم خود را در نسبت هزینههای خوراکی به کل هزینهها نشان میدهد که ضریب انگل در سال 95 حدود 23 درصد و در سال 1400 حدود 27 درصد بهدستآمده و برای سال جاری (1401) تقریبا 30 درصد تخمین زده میشود. درواقع هر خانوار شهری در سال 95 تنها 23 درصد هزینههای خود را صرف خوراک میکرده اما در سال 1401 برای تامین خوراک مجبور بهصرف 30 درصد از کل هزینههای خود بوده است. برای خانوارهای شهری نسبت هزینههای خوراکی به کل هزینهها یا همان شاخص انگل بهمراتب بدتر است؛ چراکه در سال 1401 تخمین زده میشود هر خانوار روستایی چیزی در حدود 40 درصد از کل هزینههای خود را صرف خوراک کرده باشند.