بچه‌هایی که در گرمای قطر، آن‌قدر دویدند که دیگر نایی برایشان نمانده بود ستاره‌های ما هستند. بله! همان‌ها که یک هفته فحش‌شان دادیم و با روانی رنجور و اعصابی خراب روانه‌شان کردیم به مسلخ انگلیس.
  • ۱۴۰۱-۰۹-۰۹ - ۰۲:۱۹
  • 10
دستمان به ماه نرسید ستاره ها را عشق است

هومن جعفری، خبرنگار:1- استادم می‌گفت: «برای ماه که بپری، دستت هم که به آن نرسد، جایت میان ستاره‌هاست.» ما برای ماه پریدیم اما حالا که دست‌مان به آن نرسیده، میان ستاره‌های خودمانیم. بچه‌هایی که در گرمای قطر، آن‌قدر دویدند که دیگر نایی برایشان نمانده بود ستاره‌های ما هستند. بله! همان‌ها که یک هفته فحش‌شان دادیم و با روانی رنجور و اعصابی خراب روانه‌شان کردیم به مسلخ انگلیس. همان‌ها که می‌گفتیم خائن و وطن‌فروشند و بعد، ولز را که بردند، درحالی‌که پرچم ایران دور شانه‌هایمان بود و به پهنای صورت اشک می‌ریختیم، قربان‌صدقه‌شان رفتیم. 
2- حالا، حالا که حذف شده‌ایم، حالا که غم نرسیدن به مرحله بعد دل‌مان را آزار می‌دهد، یادمان باشد فاصله‌مان تا رسیدن به آنجا، فقط یک شوت دقیق‌تر، یک پاس حساب‌شده‌تر و یک ضربه نهایی بهتر نبود. فقط کمی کیفیت بیشتر نیاز نداشتیم. در جایی مثل جام‌جهانی تفاوت‌ها را کیفیت‌های بالاتر رقم می‌زنند و ما دو بازی را به دو تیم با کیفیت بالاتر و شایسته احترام واگذار کردیم. این اما همه فاصله ما نبود. ما فقط دو ماه برای جام‌جهانی تدارک دیدیم. ما فقط دو سه ماه پیش بود که نشان دادیم فهمیده‌ایم جام‌جهانی میدان اعتبار خریدن برای اسکوچیچ نیست. ما حالا بیشتر از همیشه باید حسرت بخوریم برای زمان و سرمایه‌ای که با ویلموتس و اسکوچیچ از دست رفت. زمانی که می‌توانست در اختیار یکی مثل هروه رنار قرار بگیرد. تفاوت را کیفیت‌ها رقم می‌زنند و ما دیر انتخاب کردیم که به فکر کیفیت بیفتیم. برای رفتن به ماه، فضاپیما می‌خواهیم نه... این را برای دفعات بعد از یاد نبریم.
3- حالا که رویای صعود تمام شد، بیایید یادمان باشد که دست آخر، به این لحظه‌ها که می‌رسد، ما جز خودمان کسی را نداریم. بقیه، به آرامی ترک‌مان می‌کنند تا به ادامه میهمانی برسند. ما می‌مانیم و مشکلات بی‌آن‌که دیگر تیم ملی‌ای هم باشد که بردنش، چسب زخم موقتی بزند روی زخم‌های شمشیری که از خودمان و زندگی می‌خوریم.
حالا، ساعت یک نیمه شب، درحالی‌که هنوز بازیکنان تیم ملی بعد از حذف از جام‌جهانی در رختکن دوش هم نگرفته‌اند و عرق از تن نشسته‌اند، تنها شدن ما آغاز شد. فریب نخورید اگر تا دیروز خیلی‌ها ادعا می‌کردند کنار مایند. نمایش تمام شد و آنها، درحالی‌که به ساعت‌شان نگاه می‌کنند، به آرامی راه‌شان را می‌کشند و می‌روند. فقط روی اعصاب‌ها می مانند و نمک روی زخم پاش‌ها! غیر از این نیست... ته همه قصه‌ها، من مانده‌ام و تو مانده‌ای و او مانده و آنها مانده‌اند و ما مانده‌ایم با یک پرچم.مانده‌ایم که زخم‌هایمان را ببندیم یا به همدیگر زخم‌های تازه‌ای بزنیم. کاش جام‌جهانی مسکّن نمی‌شد. مرهمی می‌ماند روی زخم‌ها! کاش دست‌کم بلد بودیم. نمی‌گویم می‌گذاشتند. کاش دست‌کم بلد بودیم تیم ملی را مرهم می‌کردیم روی این زخم‌های هنوز باز.
4- پیش از این هم نوشته بودم. برایم مهم نیست شما کدام سمت بازی هستید. طرفدار ایرانید یا نه! برایم مهم نیست. درک می‌کنم آنچه در دو ماه گذشته در ایران در کنار هم تجربه کردیم، درک ما از رفتار و تعریف ما از برخی کلمات را تغییر داد. دیشب، بین بازی، داشتم یا یکی شوخی می ‌کردم که برایم دایرکت زده بود که دوست دارد آمریکا ببرد. شاید برای لج کردن. شاید برای اینکه ببیند من چه می‌گویم. چیزی نگفتم. آدم‌ها انتخاب می‌کنند که چیزهایی را دوست داشته باشند و چیزهایی را نه. پیش از این فکر     می‌کردم تیم ملی از این چیزها نیست. هنوز هم همین‌طور فکر می‌کنم اما حالا درکم از مردم و رفتارهایشان تغییر کرده. دل آدم‌ها دانه انار نیست که پیدا باشد. انتخاب من تیم ملی است. همیشه، همه‌جا و مقابل هر تیم. این عادت 30 ساله من به وقت تماشا کردن فوتبال است. به نظرم ایرانِ دوماهه اخیر، مشغول محک زدن عادت‌های جدید است. عادت‌هایی که امیدوارم چند وقت دیگر از سر بیفتد.
5- «...و وطن، کالای آف‌خورده بلک‌فرایدی نیست که بخواهی زیر قیمت ردش کنی» این ساعت شب، به وطن فکر می‌کنم. به یک میلیون و 648 هزار کیلومتر چهارضلعی پر از ایرانی. با گویش‌های مختلف، لهجه‌های مختلف، عقیده‌های مختلف و آدم‌های مختلف. ما اختلاف نداریم. مختلفیم. ایرانی هستیم. دارم به آنها فکر می‌کنم که می‌شناسم. سیاوش که دفعه قبل، «آب آتشین» خورده و بغضش ترکیده بود که چرا سر بازی ایران و انگلیس، برای گل‌های رقیب شادی کرده! به سربازان لب مرز فکر می‌کنم. به راننده‌های شیفت شب اتوبوس‌های خیابان ولیعصر که بازی را از رادیو گوش کرده بودند. به هر کسی که بیدار است. به هرکسی که خوابیده. به آنها که خودشان را به خواب زده‌اند. به وطنم ایران فکر می‌کنم. جایی که اگر دستت را برای ماه دراز کنی، ستاره‌های زیادی هستند که در کنارت باشند. شب‌به‌خیر ستاره‌ها. دست ما به ماه نرسید. مرا میان خود راه می‌دهید؟

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۲